شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۲ - ۲۳:۰۰
سلطان سلیمان 461 سال بعد از قتل پسرانش دادگاهی خواهد شد!

سریال «حریم سلطان» این روزها آخرین برگ‌های تاریخ حکومت سلطان سلیمان محتشم را در جعبه جادو منعکس می‌کند اما با این تفاوت که دیگر مجبور به بیان چهره واقعی وی شده است. سلطانی که برای ادامه حکومتش، دستور قتل دو پسر و پنج نوه خود را صادر کرد!

میراندا میناس، دبیر سرویس ترکی خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا): این روزها ما ایرانیان کم و بیش به زیبایی و جذابیت تاریخ پی برده‌ایم اما نه تاریخ نوشته شده توسط تاریخ‌نگاران بلکه تاریخی که سناریست‌های ترک آن را قلم زده‌اند. پیرامون این که سریال «حریم سلطان» واقعیات تاریخی را بیان می‌کند و یا یک بزرگ‌نمایی از تاریخ بیش نیست، بحث‌های بسیار صورت گرفته و دیگر نیاز به تکرار آن نیست اما شاید جالب باشد بدانیم کتاب‌های تاریخی درباره این سلطان قدرتمند چه‌ نوشته‌اند.

معلمان ما سال‌هایی کوشیدند تا در مدارس زنگ تاریخ را برای ما شیرین‌تر سازند اما هیچ کدامشان فکر نمی‌کردند روزی شاگردانشان پا از مرزهای تاریخ کشور خود فراتر گذاشته و دلبسته تاریخ امپراتوری عثمانی شوند که در آن روزگار بزرگ‌ترین رقیب و دشمن کشورمان به شمار می‌آمده است.

در قسمت پیشین این سریال که از یکی از کانال‌های تلویزیون ترکیه پخش شد، صحنه قتل شاهزاده مصطفی جنجال بزرگی برانگیخت تا جایی که یک شهروند ترک اهل بورسا، 461 سال پس از وقوع این حادثه، نسبت به سلیمان یکم، دهمین سلطان امپراتوری عثمانی، خرم سلطان و رستم پاشا، وزیر اعظم دربار عثمانی اعلام جرم کرده و خواستار محاکمه آن‌ها و اعاده حیثیت به شاهزاده مصطفی شده است.

وی در دادخواست خود چنین نوشته: «با توجه به اسناد تاریخی، خواستار محاکمه قاتلان شاهزاده مصطفی عثمان اغلو، که به دستور پدر خود سلطان سلیمان قانونی در سال 1553 به قتل رسیده هستم. اعضای در قید حیات خاندان عثمانی با حضور در دادگاه باید واقعیت‌های تاریخی را برای ملت ترک روشن نمایند و در صورت نیاز با نبش قبر از این شاهزاده عثمانی، اعاده حیثیت شود.» 

اشاره به دو منبع موثق در تاریخ امپراتوری عثمانی

چگونگی پیشرفت روند دادگاه، بی‌شک خبرساز و جالب خواهد بود اما واقعیت تاریخی چیست؟ تاریخ‌نگاران عثمانی این حادثه را چگونه به تصویر کشیده‌اند؟ هنگامی که سخن از تاریخ امپراتوری عثمانی می‌شود، تنها می‌توان به دو منبع موثق رجوع کرد. یکی دفاتری که سفیران و تاجران ونیزی می‌نوشتند و دیگری نوشته‌های تاریخ‌نگاران دربار عثمانی.

دومنیکو ترویسانو در کتاب «قانونی و شاهزاده مصطفی» با استناد به دفاتر ونیزی‌ها، مرگ شاهزاده مصطفی را این گونه به تصویر می‌کشد: «سلطان سلیمان که از نافرمانی‌ها و اشتباهات پی در پی شاهزاده مصطفی به ستوه آمده و اعتماد خود را نسبت به وی از دست داده بود. از این رو پس از کشف نامه‌های ردوبدل شده میان شاهزاده و شاه طهماسب، این اقدام را عصیان دانسته و نامه‌ای به أبو السعود أفندي قاضی و مفتی عثمانی می‌نویسد و این گونه طرح سوال می‌کند: «روزی اربابی به برده‌اش که بسیار مورد اعتماد وی نیز بوده اموال و خانواده‌اش را به امانت می‌گذارد، تا زمانی که وی در سفر است از آن‌ها محافظت کند. هنگامی که ارباب از این سفر باز می‌گردد می‌بیند برده، خانواده وی را به قتل رسانده و اموالش را نیز از آن خود کرده. حکم چنین برده چیست؟» 

أبو السعود در جواب این گونه می‌نویسد: «در این صورت برده تا پای مرگ باید شکنجه شود.» این در شریعت به معنای فرمان قتل بود. سلطان سلیمان نیز در هنگام لشگرکشی به ایران، شاهزاده مصطفی را نزد خود می‌خواند. سلطان سلیمان برای قتل پسرش هفت جلاد کر و لال را مامور کرده و پس از ورود شاهزاده مصطفی به چادرش، از پشت پرده توری، خفه شدن پسر توسط جلادان را نظاره می‌کند. پس از مرگ شاهزاد مصطفی، جسد وی را در قالی ایرانی پیچیده و جلو چادرش به نمایش می‌گذارد تا همه نتیجه خیانت به پادشاه را بدانند. پسر کوچک سلطان سلیمان، شاهزاده جهانگیر نیز که دلبستگی زیادی به برادر خود داشت پس از دیدن این صحنه به مالیخولیا دچار می‌شود و چند روز بعد او نیز می‌میرد.» 

کتاب «شاهزاده؛ سلطان مصطفی» تصدیق گفته‌های ونیزی‌ها

بسیاری از تاریخ‌نویسان معتقدند، دانستن این همه جزییات درباره زندگی درباریان توسط سفیران ونیزی غیرممکن است و نیمی از این اطلاعات زاییده تخیل این افراد است اما ایغور ضیا شیمشک در کتاب «شاهزاده؛ سلطان مصطفی» خود، اطلاعات مشابه گفته‌های ونیزی‌ها را تصدیق می‌کند و می‌گوید: «سلطان سلیمان مرگ فرزند خود را نظاره نکرده و پس از مرگ، هنگامی که بدن بی جان فرزندش را می‌بیند، غرق پشیمانی می‌شود تا آنجا که خود می‌خواهد نماز میت را برای پسرش بخواند، اما پس از هر سجده آن گونه غرق گریه می‌شود که حتی نمی‌تواند نماز را به پایان برساند.»

یکی از کتاب‌های معتبر دیگر در این باره، کتاب «شاهزاده مصطفی و بایزید: قطرات اشک سلیمان محتشم» است که ناظم تکتاش آن را نوشته است. تکتاش در این کتاب به تفصیل قتل شاهزاده بایزید را بیان می‌کند.

درباره قتل شاهزاده بایزید شبهات وجود ندارد و همه تاریخ‌نگاران این روایت را می‌پذیرند که: «دشمنی مابین شاهزاده بایزید و سلیم از کودکی این دو ادامه داشته و پس از به قتل رسیدن برادر بزرگتر یعنی شاهزاده مصطفی این رقابت علنی‌تر می‌شود تا جایی که لشگر دو برادر رو در روی هم قرار می‌گیرند. بایزید که با مرگ مادرش خرم سلطان در سال ۱۵۵۸ میلادی نیرومندترین پشتیبان خود را از دست می‌دهد، توسط سلیمان از حکومت کوتاهیه برکنار و به حکومت آماسیه منصوب شود. بایزید این برکناری را اهانت به خود دانسته و حاضر به قبول امر پدر و ترک کوتاهیه نمی‌شود و همین امر سلطان سلیمان را خشمگین می‌کند. بایزید شروع به جمع‌آوری لشگر برای خود می‌کند، سلطان سلیمان این را یک عصیان دانسته و پسر بزرگتر خود سلیم را به جنگ بایزید می‌فرستد و فتوا قتل او را نیز صادر می‌کند.»

سپس ادامه می‌دهد: «بایزید پس از شکست‌های مکرر از سپاه برادر و پدر ناچار همراه با 4 پسر خود و 10 هزار نفر سرباز و چند تن از امرای خود به ایروان عقب نشینی می‌کند. حاکم آنجا شاه قلی سلطان استاجلو بود که از طرف شاه طهماسب حکومت می‌کرد. او فرستاده‌ای نزد پادشاه ایران فرستاده و ماجرای آمدن بایزید را به اطلاع او رسانده و سپس بایزید را با درخواست پناهندگی به سوی شاه طهماسب اعزام می‌کند. شاه طهماسب نیز امان نامه‌ای برای بایزید نوشته و دستور می‌دهد که وی به قزوین پایتخت صفوی بیاید.
قبل از رسیدن بایزید به قزوین، سلطان سلیمان هدایای بسیاری را به دربار ایران فرستاده و از شاه طهماسب می‌خواهد که بایزید را به او تسلیم کند. قصد سلطان سلیمان از این سرعت عمل بدبین ساختن شاه طهماسب نسبت به بایزید بود.» 

پس از نامه‌نگاری‌های طولانی توسط این دو پادشاه، شاه طهماسب برای استرداد بایزید به سلطان سلیمان قانونی جواب مثبت داد و در نامه‌ای در مقابل تسلیم بایزید 900 هزار سکه طلا از جانب سلطان سلیمان و 300 هزار سکه طلا هم از جانب سلطان سلیم درخواست می‌نماید و در مقابل، بایزید را در ارزروم به مقامات عثمانی تحویل می‌دهد. سلطان سلیمان دستور قتل بایزید و چهار فرزندش را صادر کرده و آن‌ها نیز با طناب ابریشمی خفه می‌شوند.»

در پایان به گفته ارزشمند ویکتورهوگو اشاره می‌کنیم: «در تاریخی كه خوبی، مروارید كمیابی‌ است، كسی كه خوب بوده است از كسی كه بزرگ بوده است، كمابیش، پیش می‌افتد.» فرزندکشی پادشاهان چیز جدیدی نیست و حتی در تاریخ کشور خودمان نیز نمونه‌هایی دارد اما این حادثه با شخصیتی که از سلیمان یکم در سریال حریم سلطان ترسیم می‌شود از زمین تا آسمان متفاوت بوده و چهره تلخ سلطان سلیمان و تاریخ عثمانی را به ما نشان می‌دهد./

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 13
  • نظرات در صف انتشار: 6
  • نظرات غیرقابل انتشار: 115
  • احمد ۰۴:۳۹ - ۱۳۹۵/۱۰/۱۹
    پس تاریخ واسطورهای ما کو ما چه نسل بی خیالی شدیم
  • Abbas ۰۸:۳۳ - ۱۳۹۵/۱۰/۱۹
    سلام دوستان میگم این پادشاه خودخواه و بیرحم که انشالله در قهر جهنم باشد و تا ابد بسوزد اونم یکی مثل نادرشاه بوده که پسرش را در خواب چشمانش را کور کرد
    • ۱۰:۵۲ - ۱۳۹۶/۱۱/۰۵
      پس این پادشاه فرزند کش باید خداوند هیچ وقت اورا نبخشد وبه جهنم عبدی بفرستت
    • نیما ۱۵:۱۴ - ۱۳۹۷/۰۵/۲۳
      اگه همین نادر شاه نبود عثمانی ها ایران را فتح میکردند نادرشاه هرچند پسرکش بود ولی باید نیمه پر لیوانش راهم دید اگر او نبود قبایل عرب جنوب را گرفته بودند نادر شاه را با سلطان عیاش و هوسباز عثمانی مقایسه نکنید
    • ۰۴:۲۰ - ۱۳۹۹/۰۷/۰۴
      دوست عزیز اگر پادشاه بخواهد هر خیانتی را بی جواب بگذرد باید خودش قربانی شود سیاست قدر ت کنار هم وحشتناکه
  • مهدى ۰۸:۲۳ - ۱۳۹۶/۰۶/۲۸
    اينا تركهايى بودن كه در سه نبرد با ايران ميخواستن نسل مارو زير سؤال ببرن ونابود كنن حال اينكه ملت گريه ميكنن براى خرم سلطان يا شاهزاده مصطفى وقتش رسيده كمى بخودمون بيايم
    • ناشناس ۲۰:۳۰ - ۱۳۹۷/۰۲/۰۱
      سلام دوستان نادر شاه یا سطان سلیمان هرکی جای اونا بود اینکار میکرد یعنی شما میگن کسی که جرم کرده نباید قصاص شه مصطفی علیه پدرش بوده
  • یک رهگذر ۱۹:۲۷ - ۱۳۹۸/۰۵/۰۷
    همین سلطان سلیم خونخوار بارها و بارها تبریز رو مورد تاخت و تاز خود قرار داد ... ینی چری های پست هر وقت بیکار می شدند شورش می کردند و برای آرام نگه داشتن آنها جنگ براه می انداختند در نهایت هم آنها را متلاشی کردند و نابود کردند .. دولت عثمانی بارها و بارها به تمامیت ارضی ایران و سرحدات ایران تجاوز کردند ... جنگ چالدران و حتی زمان نادر شاه افشار ... نادر شاه بعد از تثبیت تمامیت ارضی ایران به ترکیه لشگرکشی کرد و تلافی نمود و درس عبرتی ماندگار برای آنان داد ...
  • مهرداد ۰۰:۰۵ - ۱۳۹۸/۰۷/۲۴
    اولا ترکها با این همه تعصب بر روی امپراتوری عثمانی مشخص است که سعی میکنند از سلاطین خود مردمانی عاقل عادل ومردم دوست نشان میدهند اما همیشه سیاست و قدرت انسان را تبدیل به حیوان میکند
  • ايمان عبادي ۱۳:۳۵ - ۱۳۹۸/۰۷/۳۰
    مطلب جالبي بود اين تكه اي از مقاله است يا كتاب و ادامه اش را كجا مي توانيم بخوانيم. لطفا راهنمايي بفرماييد
  • eli ۲۰:۴۹ - ۱۳۹۹/۰۶/۰۷
    من طبق مطالعاتم خرم سلطان بخاطر اینکه اروپایی بود طرفدارای اروپاییان بود وکمکهای نقدی و غیر نقدی زیادی به اونها میکرده درصورتیکه که مجسمه ی اونرو در اکراین نمادی از زنان قهرمان ساخته شد او با مسلمانان دشمن بوده و دوست داشت اسلام برچیده شود ویکی از آرزوهایش فتح ایران بوده و تمام اقدامات سلیمان به گفته ی او بوده طوری که سلیمان مانند عروسکی بوده که توسط او کنترل میشده پسر ماهی دوران مصطفی پسری با کفایت و لیاقت حکومت و سلطنت را داشت که مورد علاقه ابراهیم وزیر پیشین بود وطرفداران زیادی در سراسر عثمانی داشت ومخالف حمله به ایران بود وچندبار اخطار میده که به ایران حمله نکنید چون شما با شاه طهماسب صلح کردین ورابطه را خراب نکنید حتی میدانست که حمله اول که از نادرشاه شکست بدی خوردند آن زمان کودک بود اما رستم پاشا و خرم دسیسه چینی کرده وشایعه کردند که شاه طهماسب و مصطفی نامه نگاری میکنند و مهر مصطفی را پنهانی به نامه ای دروغین زده وسلیمان باورکرد وسلیمان به جنگ ایران آمد وبعد از شکست مصطفی را به جنگ خواند ودرراه برگشت مصطفی را بدست جلادان سپرد وپشیمانی بعد قتل چه فایده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها