دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۴:۲۹
الگوهای اعمال قدرت و حق اعتراض در دولت ساسانی

کتاب «اندیشه سیاسی در ایران باستان» به شرح جامعه ایران عصر هخامنشی، اشکانی و سیاسی با توجه به رویکرد سیاسی آنها می‌پردازد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، کتاب «اندیشه سیاسی در ایران باستان» تالیف مشترک دکتر شجاع احمدوند و دکتر روح‌الله اسلامی بر آن است که نشان دهد ایرانیان با درون‌مایه پیوند دین و سیاست ساختی از اندیشه سیاسی رئیس‌محور را ارائه داده‌اند که تا دوران‌ مدرن نیز تداوم دارد.
 
کتاب در 10 فصل سامان یافته که سرفصل‌های آن عبارتند از «الگوهای مطالعه اندیشه سیاسی در ایران باستان»، «غایت سیاست در عصر هخامنشی»، «کیستی حکمران در عصر هخامنشی»، «چگونگی اعمال قدرت در دولت هخامنشی»، «حق اعتراض در دولت هخامنشی»، «ساختار اشکانی و روابط قدرت در دولت»، «غایت سیاست در دولت ساسانی»، «کیستی حاکم در دولت ساسانی»، «چگونگی اعمال قدرت در دولت ساسانی»، «حق اعتراض در دولت ساسانی».

تمجید هگل از نظام ایرانشاهی؛ نظام سیاسی مقتدر
مولف در مقدمه کتاب با ابراز تاسف از اندک بودن پژوهشگران اندیشه سیاسی ایران می‌نویسد: «مطالعات ایرانی حتی در میان متفکران ایرانی نیز غریب است؛ اگر امروز از اندیشمندان ایرانی بخواهید در مورد پسامدرنیسم، مارکسیسم، روشنفکری غربی و حتی اندیشه‌های رایج در جهان عرب بنویسند، صرف‌نظر از کیفیت نوشته‌های آن‌ها، می‌توان صدها و نویسنده مشتاق پیدا کرد که علاقه‌مندند درباره ابعاد و مختصات این اندیشه‌ها آثار متعدد خلق کنند. اما تعداد پژوهشگران که در زمینه اندیشه سیاسی ایران بنویسند به عدد انگشتان دست هم نمی‌رسد؛ این در حالی است که فهم و شناخت اکنون هر جامعه و از جمله جامعه ایرانی در گرو شناخت انتقادی گذشته است. تاریخ ایران تاریخی سراسر خلاقیت و نوآوری است و از همه مهم‌تر نظام سیاسی ایرانشاهی است که از سوی بزرگ‌ترین نویندگان جهان از جمله هگل به عنوان نخستین نظام سیاسی مقتدر از آن یاد شده است.»(ص یازده)

«الگوهای مطالعه اندیشه سیاسی در ایران باستان» در فصل نخست بررسی شده که در سطوری از آن با اشاره به فره ایزدی آمده است: «اندیشه سیاسی در ایران باستان ناظر به دوران سنتی است؛ ازهمین‌رو، سیاست بدون تردید در روایت‌های اسطوره‌ای، مذهبی با مبانی اخلاقی و هنجاری بازتاب پیدا می‌کند. در ایران باستان، پادشاهان از فره ایزدی برخوردار بوده‌اند، به‌طوری که تبلور آن در گونه خاصی از تأمل در امر حکومت و تمرکز بر شخص شاه خود را نشان می‌دهد. در این دوران، سیاست به معنای تبعیت مطلق رعیت از حاکم استوار است و هرگونه نافرمانی و بی‌تبعیتی، نوعی انحراف دینی و قومی تلقی می‌شود.»(ص 22)
 
فصل دوم با عنوان «غایت سیاست در عصر هخامنشی» است که درباره نظام ایرانشاهی می‌خوانیم: «بنیادی‌ترین نظریه سیاسی تاریخ ایران که هیچ‌گاه دچار گسست نشده و در تمام ادوار تاریخی ایران به‌نوعی تداوم داشته، نظریه «ایرانشاهی» است. این نظریه، حاکم و یا به‌طور دقیق «شاه» را اصلی‌ترین نیروی عرصه سیاسی ایران‌باستان و پس از آن می‌داند و کل امر سیاسی را در جامعه پیرامون او سامان‌دهی می‌کند. شایسته یادآوری است که مراد از شاه در این پژوهش، نظام شاهنشاهی آغشته به فساد و انواع آلودگی‌های دوره‌های اخیر نیست، بلکه منظور آن شاه آرمانی است که خصلت‌های اصلی او در تاریخ اسطوره‌ای ایران در قالب روح و اندیشه نیکو، نظم و راستی، اقتدار و عظمت، اخلاص و رضایت، رشد و کمال، جاودانگی و تداوم تصریح شده است.»(ص 43)
 
هخامنشیان وارث باشکوه‌ترین سنگ‌نوشته‌های ایدئولوژیک تاریخ
«کیستی حکمران در عصر هخامنشی» در فصل سوم جای گرفته که مولف با اشاره به اهمیت کتیبه‌ها آورده است: «به جرات می‌توان گفت که یکی از ابزارهای تولید قدرت نرم و رواج ایدئولوژی رسمی در اعصار گذشته، همین سنگ‌نوشته‌ها و کتیبه‌هایی بود که با توجه به قدرت حکومت، از زیبایی، دوام و بزرگی و شکوه مختلف برخوردار می‌گردید. هخامنشیان با توجه به حکمرانی بر نیمی از کره زمین و دار بودن خزانه‌های سرشار از مالیات، ارتش باشکوه و قصر و باروهای نفوذ‌ناپذیر، رسمی‌ترین و باشکوه‌ترین سنگ‌نوشته‌های ایدئولوژیک تاریخ بشر را به یادگار گذاشته‌اند.»(ص 85)
 
«چگونگی اعمال قدرت در دولت هخامنشی»در فصل چهارم مورد توجه قرار گرفته که در سطوری از آن در اهمیت تخت‌جمشید آمده است: «بنابراین، تخت‌جمشید یک پایتخت سیاسی یا نظامی نبوده است، بلکه کانون برپایی مهم‌ترین مراسم آیینی و جشن‌های هخامنشیان به شمار می‌آمده است. در این مکان، نمایندگان 28 ساتراپی یا ایالت‌های تابع امپراتوری، از دورترین نقاط گیتی، دور هم جمع می‌شدند تا در حضور پادشاه، بزرگترین اعیاد همچون نوروز را جشن بگیرند، هدیه‌آورندگان و نمایندگان عالی مقام، می‌بایست با تشریفات خاصی آرام آرام از مسیر ویژه‌ای وارد این مجموعه عظیم گردند.»(ص 109)
 
فصل پنجم به «ساخت و روابط قدرت در دولت اشکانی» اختصاص دارد که در رابطه با برشمردن ویژگی‌های منشور کوروش می‌خوانیم: «دولت هخامنشی، نخستین تجربه حکمرانی عقلانی تاریخ ایران است که چارچوب نظری آن، در منشور کورش و سنگ‌نوشته‌های به‌جای مانده از آن دوران، تبلور یافته است. براساس این متن و برای اولین بار در این منطقه، مفاهیم رواداری، مصلحت عمومی، اقتدار عالی، عدالت و بوروکراسی منظم دولتی مطرح شد.

هخامنشیان به رغم آنکه کارآمدترین و قدرتمندترین سلسله پادشاهی جهان را ایجاد کردند، ولی در بُعد مشارکت مردم در سیاست و جایگاه آن‌ها در امر عمومی و حق اعتراض، به شکل‌های انقلابی، اصلاحی و حتی نافرمانی مدنی، دیدگاهی بسته و نفوذناپذیر داشتند. در واقع، منطق نهایی دولت هخامنشی درباره نقش مردم در سیاست، منجر به «به حاشیه راندن» مردم به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین منابع قدرت می‌شد. این فصل با این فرضه می‌کوشد به نگرشی انتقادی، کتیبه بیستون را مورد بررسی و پژوهش قرار دهد.»(ص 117)
 
در ادامه با استناد به کتیبه بیستون که از زبان داریوش است، به شرح برخی جملات و کلمات آن از جمله دروغ می‌پردازد: «در واقع واژه دروغ، بیش از اندازه در متن کتیبه تکرار می‌شود (قریشی، 1389: 233). تأکید بیش از اندازه بر دروغ. بدین‌معناست که دروغ، مبنای شورش است و هرگونه بنیاد کژ و نابسامانی از دروغ برمی‌خیزد (سرخوش، 1391: 94). کتیبه بیستون در یک کلمه خلاصه می‌شود و آن، دروغ است. «دروغ سبب شد تا آن کشورها شورش کنند. شورشگران مردم را فریب می‌دادند» (کتیبه بیستون: 202). «تو که پس از این شاه خواهی شد، از دروغ بپرهیز، کسی که دروغ می‌گوید به سختی مجازات کن، اگر فکر می‌کنی که کشور من باید بی‌گزند بماند.»(ص133)
 
تاریخ اشکانی را به ناچار باید از زبان دشمنان خواند!
«غایت سیاست در دولت ساسانی» در فصل ششم گنجانده شده که در این مجال آمده است: «در تداوم همین خط‌مشی بود که ساسانیان منابع عمده تاریخ اشکانیان را از میان بردند و تنها در تاریخ‌های رومیان برخی اطلاعات درباره آن‌ها مانده است. رومیان قدیم و اشکانیان هم‌عصر بودند و سیصد‌سال با یکدیگر در جنگ و ستیز به سر بردند. مورخان یونانی و رومی، ضمن ترسیم تاریخ روم قدیم، اشاراتی نیز به تاریخ دوره اشکانی و پادشاهان آن کرده‌اند. به همین سبب به‌ناچار باید تاریخ اشکانی را از زبان دشمنانشان خواند؛ دشمنانی که در اغلب آثارشان، پارتیان را وحشیانی فریب‌کار، نیریگ‌باز، جنگی، وحشی با خوی شگفت و ناپسند ترسیم کرده‌اند (بنگرید به: کالج، 1393: مقدمه مشکور).»(ص138)
 
در همین قسمت مولف در رابطه به نقش فرهنگ پهلوانی در نجات ایران می‌نویسد: «با حمله اسکندر به ایران، نظام سیاسی ایرانشاهی فروپاشید؛ او فرمانده نظامی بی‌اخلاقی بود که از صفات حکمرانی ایرانی، تنها هنرهای جنگی را داشت. در فرهنگ ایرانی، او را نماینده انیران و فرهنگ ضدایرانی و حتی تجسم شیطان می‌دانند که به خدایان ایرانی حمله کرد و پادشاهی ایران را سرنگون ساخت. در غیاب ساختار ایرانشاهی، نظم جدیدی موسوم به پهلوانی در شرق کشور، یعنی در خراسان بزرگ برای نجات ایران تأسیس شد. به‌واقع، متعاقب فروپاشی نهادها و عناصر حافظ فرهنگ ایرانی در لشکرکشی اسکندر، این تنها منش و فرهنگ کهن پهلوانی ایرانی بود که در خراسان توانست خود را در قالب گروه‌های نظامی سامان دهد و خود را در قالب مفهوم اخلاق پهلوانی بازتولید کند.»(ص 147)
 
فصل هفتم به «غایت سیاست در دولت ساسانی» اختصاص دارد که درباره تاریخ‌نویسی زرتشتی آمده است: «انتظار برای پایان نیک تاریخ، در اندیشه زرتشتی وجود دارد. یکتاپرستی، اعتقاد به دوگانگی آفرینش، اختیارگرایی، تاریخ قدسی، یعنی باور به نیکانی در پایان تاریخ که انشان و شهر آرمانی را معنی می‌کنند، در ذهن ایرانیان وجود داشت. تاریخ‌نویسی زرتشتی با سلطه بر رویدادنگاریِ اسطوره‌ای و حماسی، به عصر مزدایی قدم می‌گذارد؛ به این شکل که رویدادها با زرتشت شروع می‌شود و به سه پیام‌آور وعده داده شده پایان می‌یابد. در نهایت، پس از درگیری بین نیروهای خیر و شر، از دیار هامون و سیستان ابتدا هوشیدر، هوشیدرماه و سپس سوشیانس ظهور می‌کنند و انتظار مردم را به پایان می‌رساند.»(ص176)
 
در همین مجال در رابطه با ارتباط دین و دولت در جامعه عصر ساسانی می‌خوانیم: «جامعه مدنظر ساسانیان، جامعه‌ای است که در آن، احکام دین زرتشت اجرا می‌شود و نظام حقوقی، آموزشی و سیاسی را موبدان موبه‌مو مشخص کرده‌اند. به‌تدریج دین و دولت، دو دایره مندرج درهم شدند که یکدیگر را یاری می‌کردند، به‌نحوی که هیچ یک بدون دیگری امکان زیست نداشت. زرتشتی‌گری ابزار رسمی دین ساسانیان برای انقیاد شهروندان و تبدیل به فرهنگی خشن و سرکوبگر گردید که جایگاه طبقات و کاست‌ها را مشخص می‌ساخت. جهان‌بینی مغان، امر سیاسی را از استقلال انداخت و سنت ایرانشاهی هخامنشیان را به حاشیه کشاند.»(ص 191)
 
نارضایتی مردم و تضعیف ساسانیان با قرائت سیاسی از دین
«کیستی حاکم در دولت ساسانی» در فصل هشتم مورد بحث قرار گرفته که مولف با اشاره به شکل‌گیری وحدت ملی مذهبی ایران آورده است: «حافظه تاریخی ایرانیان، ساسانیان جایگاه ویژه‌ای دارند؛ چون که ذهنیت ایرانیان در این دوره از شکل اسطوره‌ای و حماسی خارج می‌شود و با واقعیات تطابق پیدا می‌کند (ثاقب‌فر، 1377). از زمان حکمرانی اردشیر تا یزدگرد سوم و حتی بعد از حمله اعراب به ایران، نوشته‌ها شکل تاریخی به خود گرفت و پس از چهارصد سال حکمرانی غیرمتمرکز و انتقال میراث یونانی به ایران، بار دیگر وحدت ملی و مذهبی ایران احیا شد.»(ص 192)
 
در همین قسمت با اشاره به جنبش مزدکیه و مانویه آمده است: «به‌طور کلی مشروعیت مردمی و تأیید مردم، سازوکار مشخصی نداشت و تنها تأیید ساده و ظاهری بود که بعد از پیروزی اردشیر به دست می‌آمد. این شاخص چندان در کارنامه جای مستحکمی ندارد، به‌ویژه اینکه در تداوم سلسله ساسانیان بعد ار رسمی و ایدئولوژیک ساختن مذهب زرتشت، بر نارضایتی مردم نیز افزوده شد. بنابراین، ساسانیان به سبب قرائت‌های سیاسی از دین و انحراف از آیین زرتشت، چنان‌که جنبش‌های مزدکیه و مانویه هم در این زمینه شکل گرفت و همچنین جنگ‌های متعدد و ضعف بنیه دفاعی و نظامی، رواج خرافه‌گرای و از دست دادن مشروعیت مردمی، با نخستین حمله قوای هم‌بسته عرب از هم پاشید.»(ص 204)
 
فصل نهم «چگونگی اعمال قدرت در دولت ساسانی» را در خود جای داده که مولف در تحلیل ارتباط دولت و مردم در عصر ساسانی می‌نویسد: «بعد از استقرار قدرت و کسب مشروعیت، مردم به‌تدریج گرد حکومت جمع می‌شوند و به ظاهر اطاعت می‌کنند (مالیات می‌دهند، قوانین عمومی را رعایت می‌کنند و...)؛ چنین وضعیتی از دو نظر می‌تواند برای حاکمیت خطرساز باشد؛ اول، کورشدن حاکمیت و ندیدن کاستی‌ها و انتقادها. دوم، نیاز مردم به این اطاعت‌ها و مخفی کردن اهداف و اغراض واقعی‌شان در پشت این اطاعت‌ها. اردشیر تلاش می‌کند خود را از این کوری مادرزادی قدرت نجات دهد.»(ص 214)
 
جایگاه تعریف‌شده زنان در عصر ساسانی
موضوع فصل دهم «حق اعتراض در دولت ساسانی» است که در شرح نگاه حکومت به مردم می‌خوانیم: «در ایدئولوژی رسمی ساسانیان، انسان خاکستری، یعنی شهروند معمولی، بی‌معناست؛ زیرا به گفته ارداویراف، آنان که کارهای خیر و شرشان برابری کند، یعنی همه انسان‌های عادی، در آخرت سرگردان و معطل‌اند. «دیدم روان مردمی چند که به هم ایستاده‌اند. علت را پرسیدم، سروش گفت: اینان تا حشر اینجا ایستاده‌اند و روان آن مردمان هستند که گناه و ثوابشان در گیتی راست برابر است» (ارداویراف: بند6). بنابراین، ایدئولوژی پیروان و مریدانِ چشم‌وگوش بسته‌ای می‌خواهد که تنها اعتقاد و ایمان نداشته باشند، بلکه کنشگرانی مثبت برای کیش و آین‌شان شمرده گردند. جهان آنان، ایدئولوژیک است و مردمان را سیاه و سفید در خدمت احکام مسلکی قبول دارند.»(ص 228)
 
زنان در جامعه عصر ساسانی تنها در خانواده جایگاه داشتند. بنابراین در شرح وضعیت زنان در جامعه عصر ساسانی آمده است: «منطق خویشکاری به این معنی که هر کس وظیفه خاصی دارد و باید تنها آن را انجام دهد و به دیگر امور نباید بپردازد، شامل زنان نیز می‌شود، به‌طوری که آنان بدبخت‌ترین، ضعیف‌ترین و مظلوم‌ترین قشر جامعه به شمار می‌آیند. در واقع، هویت زنان، سخت وابسته به تولیدمثل است و حق هیچ‌گونه خلاقیت، نوآوری و سودمندی اجتماعی دیگری را که خصلت همه انسان‌هاست ندارند. مغان زنان را موجوداتی برای مردان و در خدمت فرزندآوری می‌دانستند و با احکام پدرسالارانه، در همه امور آنان دخالت می‌کردند. زنان حق مشارکت اقتصادی و اجتماعی نداشتند و تنها جایگاه تعریف‌شده آنان خانواده بود آنان مسئول تداوم نسل بودند و احکام بسیاری برای مخفی و منزوی نگه‌داشتن آنان وضع گردید. احکامی که تنها به تحکیم قدرت مردان و سخت کردن زندگی زنان منتهی می‌شد.»(ص234)

کتاب «اندیشه سیاسی در ایران باستان» در 254 صفحه، شمارگان 500 نسخه و به بهای 12 هزار تومان از سوی انتشارات سمت به چاپ رسیده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها