چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶ - ۱۱:۲۴
روایتی از مقاومت زنان و مردان ایرانی در دوران کشف حجاب رضاخانی

«چادری که جا نماند» خاطرات مقاومت زنان و مردان ایرانی در دوران کشف حجاب رضاخانی است که از طرف انتشارات بوی شهر بهشت منتشر شد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، خاطرات مقاومت زنان و مردان ایرانی در دوران کشف حجاب رضاخانی در کتابی با عنوان «چادری که جا نماند» به دست مصطفی فاروئی فیروزی گردآوری و توسط ایوب خرسندی و الهام یوسفی تدوین و از طرف انتشارات بوی شهر بهشت روانه بازار کتاب شده است.
 
دبیرخانه «طرح ملی قیام گوهرشاد» در مدت محدودی که فعالیت خود را آغاز کرده است، با رصد ظرفیت‌های محتوایی و مردمی، هزاران خاطره از دوران رضاخان را ضبط کرده است. درباره کشف حجاب و برنامه‌های ضد دینی رضاخان و روشنفکران وابسته‌ آن دوره آن‌قدر حرف نگفته و خاطره ننوشته و سندهای رو نشده هست که همین حرکت دیرهنگام هم ثمرات فراوانی به همراه خواهد داشت. با همین هدف، دبیرخانه طرح ملی قیام گوهرشاد از تمامی فعالان فرهنگی و اجتماعی برای پیوستن به نهضت جمع‌آوری خاطرات کشف حجاب رضاخانی دعوت می‌کند.
 
«چادری که جا نماند» با دغدغه‌مندی مسئولان شهرداری مشهد و به سفارش دبیرخانه طرح ملی گوهرشاد تدوین شده و به خاطرات زنان و مردان مقاومی می‌پردازد که در برابر قلدری رضاخان کوتاه نیامدند.
 
کتاب «چادری که جانماند» روایتی غرورآمیز از مبارزات شیر زنان ایرانی برای حفظ دین و ارزش‌های اسلامی در مقابل فرمان کشف حجاب رضاخان در سال‌های ۱۳۱۴ تا ۱۳۲۰ است. این کتاب شامل یکصد و یک خاطره برگزیده از مجموعه خاطراتی است که دبیرخانه طرح ملی گوهرشاد با اتکا بر ظرفیت‌های محتوای و مردمی هزاران خاطره از سراسر کشور گرد آورده است.

رویکرد اصلی در انتخاب این خاطرات، مقاومت زنان و مردان ایرانی در برابر سیاست‌های ضددینی رضاخان به‌ویژه کشف حجاب اجباری بوده است. برای هر خاطره با توجه به مضمون داستان آن یک نام انتخاب شده است، که در زیرتیتر هر خاطره، نام دو نفر ذکر شده است: کسی که خاطره را نقل کرده و کسی که خاطره از او نقل شده است.
 
در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «مادرم می‌گفت: من در زمان ممنوعیت حجاب، در ساوه و در یکی از روستاها به نام خلول بودم. در آنجا جلوی در ورودی هر خانه یا هر کوچه، یک انبار آب بود که به آن مرغک می‌گفتند. من رفته بودم آب بیاورم. وقتی آز آنجا بیرون آمدم، مامورها به من حمله کردند. سلطم از دستم افتاد. آن‌ها سوار بر اسب بودند. چادر من را از سرم کشیدند و بعد من را کتک زدند و رفتند. من چادرم را با یک سنجاق نگه داشته بودم. وقتی آن‌ها از پشت چادرم را کشیدند، جای این سنجاق خون آمد و باعث زخم شدیدی در گلوی من شد. جای این زخم سنجاق هنوز روی گلوی من مانده.»
 
همچنین در جایی دیگر می‌خوانیم: «مادربزرگم تعریف می‌کنند: در زمان کشف حجاب، خانمی به نام شاه‌پسند بود. او برای جلوگیری از تعرض مامورها، به صورت خودش زغال می‌زد و طوری صورتش را سیاه می‌کرد که حتی مامورها هم از کارش تعجب می‌کردند.»
 
کتاب «چادری که جا نماند»  در ۱۱۰ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و بهای 7000 تومان توسط انتشارات بوی شهر بهشت چاپ و روانه بازار کتاب شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها