جواد مجابی گفت: من متوجه برخی نگرانیهای دوستان شاعر و نویسنده درباره انتشار آثار ضعیف نمیشوم و نمیدانم که چطور انتشار یک کتاب ضعیف میتواند به ادبیات لطمه بزند. به اعتقاد من انتشار انبوهی از آثار پرت و پلا در یک دوره نمیتواند لطمهای به ادبیات بزند.
از وضعیت جدیدترین آثارتان برای مخاطبان ایبنا بگویید.
به تازگی دو کتاب شعر به نامهای «روز جشن کلمات» و «شعر 26» توسط انتشارات بوتیمار راهی بازار نشر شده است. مجموعه اول شعرهایی است که من در سال 91 سرودهام و مجموعه دوم شعرهایی است که در سال 93 و 94 سروده شده است. دلیل نامگذاری آخرین مجموعهام به نام «شعر 26» به این دلیل است که این مجموعه 26امین مجموعه شعر من است. البته این نکته را باید یادآورم شوم که این 26امین مجموعه شعر منتشر شده از من نیست؛ چراکه برخی از این مجموعهها هنوز منتشر نشدهاند. یعنی در حال حاضر که مجموعه 27ام من برای انتشار در دست ناشر است، هنوز مجموعه 12ام وارد بازار نشده است و این وقفه بیشتر به دلیل پروسه طولانی چاپ کتاب در کشور ماست که مشکلاتی را نیز برای مولف و مخاطب ایجاد میکند.
چه مشکلاتی ایجاد میشود؟
شاعر یا نویسنده یک مسیر تکاملی را طی میکند و مخاطبی که طرفدار یک شاعر است معمولا این مسیر را دنبال می کند. وقتی ما شاهد یک وقفه در انتشار اثر مولف هستیم، پرشهایی در اثر دیده میشود که مخاطب را دچار سردرگمی میکند. برای مثال مخاطب با خوانش اثر میبیند که به یکباره شاعر بهجای ادامه حال و هوای غنایی پیشین، سراغ فضایی گزارشی، فلسفی یا حماسی رفته است و در چنین شرایطی از خودش سوال میکند که چرا مولف دچار چنین نوساناتی شده است؛ همین اتفاق گاهی باعث آن میشود که میزان علاقه مخاطب به نویسنده یا شاعر اثر کم شود و دیگر آن فرد را دنبال نکند. درکل میتوان گفت که انتشار نامرتب اثر مخاطب را بی اعتماد میکند؛ زیرا شیوه گفتن مولف تغییر کرده است.
جواد مجابی در آثار جدیدش به دنبال چه چیزی میگردد و از چه دریچهای به حوزه شعر نگاه میکند؟
شعرهای من از 15 سال پیش حالت خاصی پیدا کردهاند. شاید بتوان گفت در این شعرها به بیان تجربههای شخصی و روزنوشتهایم میپردازم و این دو مجموعه نیز از همین قاعده پیروی میکنند. به عبارت سادهتر من هر روز مقابل کامپیوترم مینشینم و ذهنیتم را در قالب شعر تایپ میکنم. در اصل این شعرها یادداشتهای روزانه من است که در آن دنبال هنرنمایی نیستم بلکه هر آنچه درباره خودم، فضای هستی و اطرافیانم میبینم، در صفحه مانیتور نمایان میشود.
یعنی شما برای نوشتن این شعرها هیچ ذهنیتی از گذشته ندارید؟ پس میتوان گفت که وقایع روز به خوبی در شعرهای شما نمایان است؟
با بخشی از صحبت شما موافق و با بخشی مخالفم. من برای نوشتن این شعرها هیچ شکل از پیش اندیشیدهای ندارم و به بیان وقایع رخ داده در جهان نمیپردازم؛ چراکه دغدغه اصلی من از سرودن شعرهایم، پرداختن به این موارد نیست. البته گاهی اتفاقاتی مثل آوارگانی که در بنگلادش هستند یا کودکانی که درگیر بیرحمی ما انسانها شدهاند روی ذهن من اثر میگذارد و باعث میشود که از این موضوعات نیز سخن بگویم.
با توجه به این که شعر نوشتن جزو برنامههای روزانه شماست در زمان انتشار شما با حجم زیادی از شعرها روبهرو هستید؛ برای ویرایش آن چقدر وسواس به خرج میدهید؟
من هر روز چند ساعتی را برای شعر نوشتن وقت میگذارم و در مدت نوشتن بارها کلمات را بالا پایین میکنم تا آنچه در ذهنم است شکل بگیرد و شعرها موسیقی بیرونی و درونی خود را بیابند. برای مثال اگر امروز چهار شعر بنویسم تمام تلاشم این است که با تغییرات موجود شعرها دارای یک ساختار مشخص باشند. همچنین من شعرها را چند ماه بعد دوباره مورد بازبینی قرار میدهم تا تغییرات مورد نیاز انجام شود. بعد از آن در زمان انتشار نیز مجددا بررسی میکنم؛ یعنی ویراست نهایی نمونه چاپی کتاب را نیز مورد بررسی قرار میدهم تا ایرادی وجود نداشته باشد.
از شما میتوان به عنوان نویسنده، نمایشنامهنویس، نویسنده کودک، طنزپرداز، منتقد و پژوهشگر نیز نام برد اما بیشترین آثارتان در حوزه شعر است. شعر در زندگی شما چه جایگاهی دارد؟
شعر برای من مهمترین هنر است؛ چراکه هنر ملی ما محسوب میشود و سایر هنرها مانند تئاتر و سینما برای ما وارداتی هستند اما شعر سابقهای سه هزار ساله در کشور ما دارد. من و امثال من سالهاست که مشغول شعر سرودن هستیم اما به راستی در سرزمینی که مولوی، حافظ، سعدی و صائب شاعران آن بودهاند، چطور یک نفر میتواند ادعای شاعر بودن داشته باشد. واقعیت این است که در کنار چنین بزرگانی ادعای شاعری جرائت میخواهد، اما به هر صورت اگر عدهای دوست دارند که نوشتههایشان را شعر بنامند و نام شاعر بودن را یدک بکشند هیچ ایرادی ندارند و باید اجازه داد به مسیر خود ادامه دهند.
پس شما با دوستانی که با انتشار یک مجموعه یا سرودن چند شعر توهم شاعر بودن دارند، مشکلی ندارید؟
اصلا. به اعتقاد من اگر آدمی کمی ذوق داشته باشد و ادبیات را مطالعه کند، متوجه میشود که هیچ حرف تازهای برای گفتن ندارد و همه حرفها را گذشتگان زدهاند. گاهی برای خودم من اتفاق میافتد که متوجه میشوم مفهومی که من در 30 بیت بیان کردم، در یک بیت، سعدی به آن پرداخته است. به نظر من کسانی که با ادبیات در ارتباط هستند خیلی زود متوجه میشوند که هر چی میگذرد باید فروتنتر باشند. گاهی اوقات ما فکر میکنیم که شعر یا داستان خیلی خاصی نوشتهایم اما اگر میتوانستیم ادبیات جهان را کامل مطالعه کنیم قطعا متوجه میشدیم که قبل از ما یک نفر در این کره خاکی به این موضوع پرداخته است و بعد از ما نیز کسی به این موضوع میپردازد. به عبارتی ما در حال تجربه کردن، تجربههای گذشتگان به زبان امروزی هستیم. من مخالف نظر دادن درباره فعالیتهای یک نفر هستم؛ زیرا توهمات موجود تنها مختص شاعران نیست و در سینما، تئاتر، موسیقی و حتی حوزه داستان نیز شاهد چنین افرادی هستیم. بهنظر من باید اجازه دهیم که این دوستان در مسیر خود ادامه دهند و با تایید 50 نفر در اینستاگرام و فیسبوک خوشحال باشند. من واقعا متوجه برخی نگرانیهای دوستان شاعر و نویسنده نمیشوم. به اعتقاد من انتشار انبوهی از آثار پرت و پلا در یک دوره نمیتواند لطمهای به ادبیات بزند. این توهمی است که در هر دوره تکرار و موجب نگرانی اهل ادب میشود؛ چراکه از بین 16هزار شاعری که در حال حاضر کتاب منتشر کردهاند، شاید نام پنج نفر ماندگار شود. اگر میبینید که شخصی مثل من در این سن و سال هر روز به شعر نوشتن مشغول است، به دلیل مطرح کردن خود در جامعه نیست بلکه تنها دلیلش این است که افرادی مثل من عاشق گفتن هستند. به همین دلیل دغدغههایشان را در شعرهایشان بیان میکنند. ما نمیتوانیم شعر نگوییم یک نیرویی در ماست که به ما اجازه نمیدهد دست به قلم نبریم. باور کنید فروغ نمیتوانست فروغ نباشد و سهراب هم همینطور. باید به این دیدگاه برسیم که یک سهراب برای جامعه کافی است و دوستان باید خودشان را به جامعه ادبی معرفی کنند.
شاعران جوان چطور این کار را انجام دهند و یا به عبارتی چگونه خودشان را پیدا کنند؟
برای شاعر بودن باید با هستی شاعرانه در ارتباط بود. یعنی ارتباط داشتن با دیگران، سفر کردن، آموختن، تفریح کردن و همه مواردی که باعث ذخیره ذهنی میشود و دریچههای جدیدی را به روی شاعر باز میکند. متاسفانه در جامعه ادبی عدهای هستند که عاشق کار خودشان میشوند و به تعریف از آن میپردازند. به اعتقاد من انسان همواره باید علیه هر چیزی، حتی خودش طغیان کند. این فکر انسان را نجات میدهد. هنرمندی که طغیاننگر نباشد و دائما از خودش تعریف کند از خودش جا میماند. من گاهی هنگام شعر نوشتن به این نتیجه میرسم که الان زمان مناسبی برای شعر نوشتن نیست به همین دلیل آن را کنار میگذارم و به سراغ رماننوشتن، نقاشیکردن و یا سفر میروم.
شما از دهه 40 در حوزه شعر فعالیت دارید و بالا و پایینهای شعر معاصر را دیدهاید. به نظر شما شعر امروز ما در چه جایگاهی قرار دارد؟
من تصور میکنم که در دورههای مختلف، ادبیات روند تکاملی خودش را طی کرده است و به همین دلیل به دهه درخشان اعتقاد ندارم؛ چراکه شرایط اجتماعی بر صورتبندیهای ادبی تاثیرگذار است. برای مثال قبل از انقلاب روشنفکران برای بیان دیدگاهشان به سراغ شعر آزاد رفتند و همین قشر بعد از انقلاب تفکراتشان را در قالب رمان به جامعه عرضه کردند. این امکان نیز وجود دارد که تفکرات این افراد به زودی در قالب سینما مطرح شود. هدف از گفتن این حرفها این بود که بگویم شعر از بین نمیرود و در هنرهای دیگر خودش را نشان میدهد. برای مثال عباس کیارستمی، شاعری است که به سینما پرداخته و مطمئن باشید که اگر در دورهای زندگی میکرد که سینما نبود، بدون شک او همان اندازه که در سینما چهرهی شناخته شدهای است در حوزه شعر نیز چنین وضعیتی پیدا میکرد. البته این موضوع مثال تاریخی هم دارد. برای مثال بعد از حافظ تا صائب شاعر بزرگی نداریم. علت این است که شعر در این دوره حامی بزرگی ندارد و هنرمندان ما ذوق شعری خود را در عرصه مینیاتور آزمودهاند؛ چراکه شاهان مغول حامی مینیاتور بودهاند. این صحبتها در دهه 40 نیز مطرح بود و عدهای اعتقاد داشتند که شاعران نیمایی در حال تخریب ادبیات هستند. برای مثال شاملو در سال 1334 مجموعه شعر «هوای تازه» را وارد بازار میکند و اولین گفتگوی رسانهها با او، مربوط به سال 1342 است. این حرف به این معناست که 8 سال درباره یکی از آثار بینظیر شاملو سکوت شد؛ چراکه پذیرش این نوع ادبیات برای جامعه قابل هضم نبود. در حال حاضر تصور من این است که شاعران خوبی در کشور فعالیت میکنند و هنر رو به رشد است. من چنین ذهنیتی ندارم که شعر خوب برای دوره خاص است و بعد از ما تمام خواهد شد.
باتوجه به شرایط موجود آیا استقبال از کتابهای شعر رضایتبخش است؟
اینکه از کتابهای شعر، استقبال میشود یا نمیشود ربطی به شعر خوب و بد ندارد و باید نگاه ما نسبت به حوزه کتاب عوض شود؛ چراکه مشکلات موجود دست و پای همه ما را بسته است. دوستی میگفت که ما چندهزار کتابخانه عمومی در سطح کشور داریم و اگر دولت برای هر کدام از این کتابخانهها تنها دو نسخه از کتابهای منتشر شده، خریداری کند، هر کتاب حداقل در شمارگان شش هزار نسخه منتشر میشود. در کشور سوئد دولت به ناشر پول میدهد تا کتابهایی را به زبانهای مختلف مثلا فارسی منتشر کند. از طرفی کتابهای منتشر شده به زبانهای خارجی توسط دولت از ناشران برای کتابخانههای عمومی خریداری میشود و به این شکل دولت هم در پروسه تولید و هم در پروسه فروش به حمایت از ناشر میپردازد. از طرفی وقتی فردی به کتابخانه مراجعه میکند و کتاب نویسندهای را به امانت میبرد مقداری پول به حساب نویسنده اثر واریز میشود و به این شکل از نویسنده نیز حمایت میشود.
و کلام آخر...
در شرایط فعلی حوزه کتاب نیاز به تبلیغات و اطلاعرسانی دارد. اگر به دهه 40 و 50 دقت کنید، متوجه میشوید که در این دوره به دلیل وجود نشریات ادبی متنوع و حضور منتقدان و بازار پررونق هنر و ادبیات، دادوستد کالاهای هنری بهتر و بیشتر انجام گرفته و کتاب رونق بسیار خوبی داشته است. بنابراین باید مکانیزم نشر تغییر کند. نشر ایران نشر ضعیف و بینوایی است و دولت باید برای کمک به آن، خودش را از این حوزه کنار بکشد؛ چراکه تا زمانی که نشر ما خصوصی نشود اتفاق خاصی برای آن رخ نمیدهد.
نظر شما