جمعه ۸ دی ۱۳۹۶ - ۰۹:۳۰
نقش عوامل فرامتنی در ماندگاری فروغ

حمیدرضا شکارسری، شاعر و منتقد ادبی معتقد است که فروغ در سه دفتر نخست خود کار چندان متفاوتی انجام نداده است اما با انتشار مجموعه شعر «تولدی دیگر» دچار یک روند صعودی می‌شود و در کانون توجه قرار می‌گیرد، به همین دلیل می‌توان گفت که «تولدی دیگر» تولد دیگر فروغ است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- شهاب دارابیان: فروغ فرخزاد به دلیل ویژگی‌های شعری و رفتاری در دهه 30 به نامی ماندگار در ادبیات ایران تبدیل شد و با وجود گذشتن 51 سال از مرگش هنوز شاعری نتوانسته جای او را در ادبیات زنان پُر کند و هنوز که هنوزه وقتی صحبت از شاعران زن می‌شود، نام او در قله شعر زنان می‌درخشد. هشتم دی‌ماه زادروز این شاعر، بهانه‌ای شد تا گفت‌وگویی با حمیدرضا شکارسری، شاعر و منتقد ادبی داشته باشیم که در ادامه می‌خوانید.

وقتی در محافل ادبی یا رسانه‌ها اسم شعر زنانه مطرح می‌شود، نام فروغ فرخزاد یکی از نام‌های حذف نشدنی است و گویی فروغ نقش غیرقابل انکاری در شعر ما دارد. دلیل این ماندگاری چیست؟ آیا این ماندگاری به دلیل ویژگی‌های شعری فروغ است یا به به دلیل تابوشکنی‌‌های اوست؟
در پاسخ به این سوال باید مجموعه‌ای از مسائل متنی و فرامتنی را دخیل بدانیم. نه تنها فروغ بلکه هیچ شاعری نیست که معروفیت و محبوبیتش و یا برعکس آن را بتوان به متن‌هایش نسبت داد. پس مجموعه‌ای از متن و فرامتن است که محبوبیت و معروفیت شاعر را فراهم می‌سازد و باعث می‌شود تا اتفاقات خاص برای شاعر رخ دهد و این اتفاقات به مرد یا زن بودن شاعر ربطی ندارد. برای مثال شما تصور کنید که اگر نیما در آن موقعیت مکانی و زمانی حاضر نبود، آیا اساسا می‌توانست شعر نیمایی را ایجاد کند؟ پاسخ به این سوال خیر است. در مورد فروغ باید گفت که کار او در موقعیت زمانی مناسب (دهه30) اوج می‌گیرد؛ یعنی موقعیتی که جامعه دارای گفتمان زنانه نیست و یک گفتمان غیرزنانه حاکم است. در آن سال‌ها هنوز گفتمان ما یک گفتمان دموکرات نیست که زنان همانند مردان صدای خودشان را به گوش جامعه برسانند. آنچنان که در قرون گذشته نیز وجود نداشته است. یعنی طی قرن‌ها گفتن از معشوق برای مردان نه تنها آزاد بوده، بلکه با توجیهات عرفانی مطلب اروتیک گفتن نیز روا بوده است؛ اما تا قبل از فروغ چنین اجازه‌ای برای زنان صادر نشده است؛ به همین دلیل ادبیات ما یک ادبیات مردانه است. پس در یک موقعیتی فروغ نقاط اوج کارش مانند «تولدی دیگر»‌ و «ایمان بیاورید به آغاز فصل سرد» را آغاز می‌کند که تقریبا تک بوده است. البته در عرصه شعر کلاسیک می‌توان گفت که کسانی مانند سیمین بهبهانی بودند و اتفاقا جسارت‌هایی نشان می‌دادند اما در عرصه شعر نو فقط فروغ است. این اولین بود خواه ناخواه خصلت تقدس و خط‌شکن بودن به او می‌دهد.
 
این همان موقعیت فرامتنی است؟
دقیقا. اینجا ما متوجه می‌شویم که موقعت فرامتنی بسیار موثر است. نوع زندگی فروغ، حوادثی مانند سبک مرگ او در ایجاد چنین جایگاهی بسیار تاثیرگذار بوده است. در آن سال و در آن گفتمان فرهنگی به زن اجازه فعالیت‌های آزاد و روابط دموکرات با همکاران داده نمی‌شد اما فروغ این تابو را می‌شکند و این ارتباط‌ها را برقرار می‌کند و همین باعث می‌شود تا مورد توجه منتقدان قرار بگیرد. من دقیق نمی‌دانم اما شاید خیلی از خانم‌ها در آن زمان بودند که می‌توانستند چنین بنویسند و شاید هم نوشتند اما در معرض دید نبودند و در جلسات و رفت‌وآمدها حضور نداشتند، به همین دلیل او نه تنها در متن بلکه در رفتارهای فرهنگی نیز در آن دوران تک است و یک خانم فعال محسوب می‌شود؛ بنابراین در مقابل چشم‌ها می‌آید و چون جلوی چشم می‌آید، مورد نقد قرار می‌گیرد و چون مورد نقد قرار می‌گیرد در جهت ارتقا سطح کارش تلاش می‌کند. البته تصور من این است که خیلی از این افراد چنین فرصت و نعمتی را نداشتند.

تغییرات نوشتاری و تلاش‌های او نیز بی‌تاثیر نبوده است. شما منکر تلاش‌های او هستید؟
نه این طور نیست و من به تلاش‌ها اشاره کردم. فروغ در سه مجموعه نخست کار چندان شاخصی انجام نداده است؛ البته این به آن معنی نیست که شعر خوب ندارد، بلکه به این معناست که شعر متفاوت ندارد و به همین دلیل در آن دوران خیلی مورد توجه قرار نمی‌گیرد؛ اما یکدفعه می‌بینید که در مجموعه «تولدی دیگر» تغییرات بسیار زیادی رخ می‌دهد و نوع دکلمه در شعر و نوع دایره واژگان شعری او و جزنگری و از همه مهمتر یک تفکر هراس از زوال در شعر در کارهای او یک بسامد زیاد پیدا می‌کند و در واقع «تولدی دیگر» تولد دیگر فروغ است و باعث می‌شود که کتابش که تا آن روز در محافل نوگرا پذیرفته نمی‌شد، در این محافل پذیرفته شود. در نتیجه ما با یک شخصیتی روبه‌رو می‌شویم که ناگهان برجسته شده است.
 
این تغییرات دقیقا چه بود. منظور شما تابوشکنی در متن است؟
بله. واقعا در دهه 30چه کسی از یک خانم انتظار دارد که شعری بنویسد و در آن بگوید که «او مرا برد به باغ گل سرخ/ و به گیسوهای مضطربم در تاریکی گل سرخی زد/ و سرانجام/ روی برگ گل سرخی با من خوابید» یا در جای دیگر بگوید که «آه من آبستن هستم، آبستن، آبستن.» در واقع باید گفت که در آن سال‌ها خلاف عادت صحبت کردن باعث شد تا ما اشکالات وزنی فروغ را نبینیم یا ببینیم و خودمان را به آن راه بزنیم. در اینجا باید بگویم که علی‌رغم همه تلاش‌هایی که صورت گرفت تا نظامی برای او بسازند اما شعر او پر از اشکالات وزنی است و در انتهای اکثر سطرها، اشعار از وزن خارج می‌شوند. شاید با نوعی تقطیع بشود کار را درست کرد اما در اشکالات وزنی هیچ تردیدی نیست. شاید هم این ایرادات آگاهانه باشد اما نباید توجیه کرد. یعنی می‌تواند آنقدر دلیل متنی داشته باشد که برخی مسائل را نادیده بگیریم یا برخی مسائل فرامتنی بدانیم؛ چراکه متن فروغ یک متن پیراسته و به عرش رفته نیست و ما باید مشکلات را بپذیریم. با همه این تفاسیر متن و فرامتن باعث شده است که فروغ برجسته و ماندگار شود.
 
در سال‌های اخیر از سمت گروه‌های مختلف شعری تلاش‌هایی صورت گرفت تا جایگزینی برای فروغ پیدا کنند. در این سال‌ها نام‌های مختلفی بیان شد که از این افراد حمایت‌های بسیار زیادی صورت گرفت، کتاب‌هایشان چاپ شد، جایزه گرفتند و به این افراد حتی تریبون دادند اما هیچ کدام از این افراد حتی موفق نشدند به نزدیکی فروغ برسند. دلیل این اتفاق را در چه می‌بینید؟
ما در موقعیتی به سر می‌بریم که کمتر می‌توان آن را با موقعیت دهه 30 همسان دانست. یعنی موقعیتی که فروغ در آن قرار داشت. یعنی در دهه 70، 80 و 90 باید فعالیت‌های متفاوت داشت تا بتوانیم معروف شویم و این المان‌ها با دهه 30 متفاوت است. به این خاطر امروز ما با نوعی تکسر روبه‌رو هستیم که در دهه 30 وجود نداشت. در واقع باید گفت که «در شهر کورها، آدم یک چشم پادشاه است» البته من قصد توهین به فروغ را ندارم اما می‌خواهم از مفهوم این ضرب‌المثل استفاده کنم. ما در دهه 30 و در شعر زنان با شهر کوران طرف هستیم و به‌همین خاطر تکثر امروز در آن دوران وجود ندارد و از سمت دیگر تابوشکنی آن روز‌ها امروز اصلا اهمیتی ندارد؛ چراکه از آن مراحل عبور کرده‌ایم.

یعنی گفتن حرف‌های فروغ از زبان شاعران امروز دیگر برای جامعه جذاب نیست؟
شاعران خانم در وضعیت فعلی چه حرفی می‌خواهند بزنند که تابوشکنی باشد و قبل از آنها گفته نشده باشد؟ یعنی چه جسارتی‌های به لحاظ محتوایی می‌خواند داشته باشند که فروغ از آنها حرفی نزده باشد. به اعتقاد من فروغ چیزی باقی نگذاشت و به همین دلیل این افراد می‌توانند از لحاظ فرم حرف تازه‌ای داشته باشند و در روزگار ما نیز آنقدر آقایان روی فرم کار کرد‌ه‌اند که در واقع چیزی از آن فراتر ارائه نمی‌شود. من می‌خواهم در اینجا بگویم که امروزه از متن خانم‌ها دیگر چیزی نمی‌خواهیم؛ زیرا به شعر مردانه بسیار نزدیک شده است. بنابراین در دنیای امروز، ما تنها با فرامتن روبه‌رو هستیم، یعنی عناصری که از بیرون تلاش می‌کنند تا این متن را برجسته کنند و چون مخاطب امروز می‌داند که دنیا دست کیست و چه باندبازی‌هایی وجود دارد و این پروپاگاندا یعنی چه و از طرفی سوژه‌های اجتماعی و سیاسی این پروپاگاندا را می‌داند، دیگر فریب نمی‌خورد. در این شرایط ما بیشتر شاهد برجسته‌سازی محفلی هستیم یعنی در جلسه و جایزه خودشان مجبور هستند این افراد را مطرح کنند و خارج از آن محفل این شاعران جایگاه قابل توجهی ندارند؛ زیرا آن تکثر اجازه دیده شدن به این افراد را نمی‌دهد.
 
این آگاهی چگونه در مخاطب ایجاد شده است؟
به مرور زمان این اتفاق رخ داده است. مخاطب امروز باهوش است. در اینجا آن عاملی که باید شاعر را برجسته کند به عکس عمل می‌کند و مخاطب دیگر فریب نمی‌خورد. در روزگار امروز اگر عده‌ای بخواهند متن را با فرامتن برجسته کنند، مخاطبی که باندبازی‌ها و محفل بازی‌ها را دیده است، آن را نمی‌پذیرد. درسال‌های اخیر متن عملا در جایگاه دوم قرار گرفته و فرامتن جای آن را گرفته است.  پس باید گفت که در آن روزگار به دلیل نبود این تکثر، متن و فرامتن در کنار هم مطرح بودند اما امروز شرایط متفاوت شده است و فقط فرامتن مطرح است. شاید همین خانم‌های شاعری که امروز تلاش‌های بسیار زیادی می‌شود تا برجسته شوند، همگی در زمان فروغ فعالیت می‌کردند، شاید برخی از این شاعران از فروغ برجسته‌تر می‌شدند؛ اما این افراد شانس فروغ را نداشتند تا در آن محیط فرهنگی و در آن صحرای بی آب و علف باشند. این روزها اتفاق خاصی در شعر زنان رخ نداده است و اگر کسی هم نیاید که به دنبال این اتفاق باشد، قطعا اتفاق خاصی در شعر زنان رخ نخواهد داد.
 
 راهکارچیست؟ آیا عبور از فروغ غیرممکن شده است؟
در چنین شرایطی باید بساط شعر مردانه و زنانه را کنار گذاشت. ما امروز در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که زنان موقعیتی کمتر از مردان ندارند. شرایط با وضعیت دهه 30 متفاوت است و در دنیای امروز شاخه شاخه کردن یعنی اینکه ما به ادبیات فکر نمی‌کنیم و تنها به فکر آن هستیم تا بازاری را برای خودمان فراهم کنیم. البته بیشتر این فعالیت‌ها در جریان «شعری دیگر» رخ می‌دهد و خبری از آن در جریان شعر متعهد نیست. در چنین شرایطی دیگر مانند فروغ شعر گفتن طرفدار ندارد و به همین دلیل است که شعرهای پورن و اروتیک از شاعران زن، چندان مورد توجه قرار نمی‌گیرد. به نظر من در این روزگار به قدری شعری اروتیک زیاد است که متفاوت بودن آن است که شاعری بیاید و شعر آئینی بنویسد؛ چراکه در اینجا او تابوشکنی کرده است. متاسفانه یا خوشبختانه ما به سمتی حرکت کرده‌ایم که در دنیای امروز اروتیک صحبت کردن تابوشکنی نیست و اگر در این وضعیت کسی بیاید و شبیه طاهره صفارزاده در دهه 50 بنویسد، او تابوشکنی کرده است.  

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها