شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶ - ۰۹:۲۳
جمال‌زاده نه غربی شد، نه ایرانی ماند

محمد قاسم‌زاده، نویسنده، منتقد و پژوهشگر آثار ادبی درباره ویژگی آثار جمالزاده می‌گوید: داستان کوتاهی که مدنظر جمال‌زاده بوده، حکایت‌های ادبیات کهن ایران است. نگاهی که هدایت، چوبک و علوی به داستان کوتاه از لحاظ تکنیک داشتند، او نداشت. جمال‌زاده حکایت‌نویس است.

خبرگزاری کتاب ایران: به زعم بسیاری از منتقدان، داستان کوتاه امروز ایران چیز زیادی از غرب کم ندارد و نسبت به رمان وضعیت قابل قبول‌تری از لحاظ تکنیک و ساختار داستان داراست. رویه تکامل داستان کوتاه به زحمت به نیم قرن می‌رسد. که در این میان نویسندگانی مانند هدایت، چوبک، گلشیری و ... سهم عظیمی دارند. اما آغازگر این ژانر پرطرفدار امروزی،‌ محمدعلی جمال‌زاده است که به او پدر داستان‌کوتاه فارسی می‌گویند.امروز زادروز این نویسنده است، به مناسبت 126سالگی این نویسنده با محمد قاسم‌زاده نویسنده و پژوهشگر گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

مختصری از سبک و سیاق جمال‌زاده در داستان‌نویسی و نوع نگاهی که به ادبیات معاصر داشته است، بگویید.
اصولا جمال‌زاده هر چیزی را که در داستان‌هایش مطرح می‌کند و کلا نگاه جمالزاده به داستان، از لحاظ تکنیکی نیست. جمالزاده با اینکه تنها دوران کودکی خود را در ایران گذراند و 93 سال از عمرش را در غرب زندگی کرد اما هرگز از ادبیات غرب چیزی نیاموخت. جمالزاده در غرب هم با ایرانیان حشرونشر داشت. داستان کوتاهی که مدنظر جمال‌زاده بوده، حکایت‌های ادبیات کهن ایران است. نگاهی که هدایت، چوبک و علوی به داستان کوتاه از لحاظ تکنیک داشتند، او نداشت. جمال‌زاده حکایت‌نویس است. او به سراغ نوشتن چیزهای مالوفی در ادبیات ایران رفت و قاعدتا وقتی انتقادی مطرح می‌شود به نگاه او به حکایت بازمی‌گردد.

از ویژگی‌های بارز داستان‌های جمال‌زاده،‌طنز اوست. طنز جمالزاده چه ویژگی‌هایی دارد و در کدام‌یک از داستان‌هایش این طنز بیشتر نمود پیدا می‌کند؟
جمال‌زاده طنز کلامی دارد نه موقعیت. به عنوان مثال نام شخصیت‌هایی که او برای قهرمان‌هایش برمی‌گزید، نشان‌دهنده تمام ماهیت وجودی و شخصی آن‌ها بود. در نهایت هر کاری که نویسنده با شخصیت انجام می‌دهد به نام کاراکتر برمی‌گردد. هدایت در داستان «حاجی آقا» به پیروی از جمال‌زاده چنین کاراکتری می‌آفریند اما در باقی آثارش از سبک و سیاق جمال‌زاده فاصله می‌گیرد.

 جمال‌زاده تحت تاثیر چه نویسنده یا نویسندگانی قرار داشته است و این تاثیرپذیری در کدام‌یک از آثارش بیشتر بازتاب پیدا می‌کند؟
جمال‌زاده در آثار چخوف بسیار مطالعه داشته و این نویسنده روسی از نویسندگان مورد علاقه وی بوده است. با اینکه جمال‌زاده به طنز چخوف کاملا آشنایی داشت اما در اجرای طنز موقعیت چخوف هیچ اقدامی در آثارش نمی‌کند. در نهایت طنز چخوف و جمال‌زاده کاملا از هم جداست.

پس در نهایت جمال‌زاده متعلق به کدام جریان فکری است؟
جمال‌زاده میراث خود را از ادبیات کلاسیک ایران گرفته است.  در ادبیات کلاسیک ایران شعر بر نثر برتری دارد. ما در حکایت‌های ادبیات کلاسیک خود تمثیل داریم. تمثیل در واقع یک نوع استدلال است. در منطق ارسطویی سه نوع استدلال قیاس،‌ استقرا و تمثیل داریم. در قیاس از کل به جزء می‌رسیم، در استقرا از جزء به کل و در تمثیل، قیاس از طریق مشابهت است. به عنوان مثال در آثار عبید زاکانی در انتها با یک گره‌گشایی مواجه هستیم که طنز ایجاد می‌کند. دقیقا مانند چیزی که در لطیفه‌ها و جوک‌های امروزی اتفاق می‌افتد، خصلت جوک هم در پایان‌بندی آن است. اما جمال‌زاده از ابتدا با نامگذاری شخصیت‌ها، موقعیت و سرنوشت آن‌ها را مشخص می‌کند پس برای خوانندگان، غافلگیری ایجاد نمی‌شود. واقعیت این است که داستان کوتاه در آثار جمال‌زاده نه آن ساختاری را که در داستان کوتاه مطرح است دارد نه آن طنز موقعیتی را که انتظار می‌رود. در مقابل جمال‌زاده ما هدایت را داریم. صادق هدایت ساختار داستان کوتاه را در آثارش به میان می‌آورد. دلیل این امر آن است که هدایت با مردم و ادبیات فرانسه زندگی کرد. تکنیک و نگاه آن‌ها را فراگرفت و به موقعیت رسید. دقیق‌تر از هدایت در امر تکنیک، بزرگ علوی است. صادق چوبک هم در داستان «توپ پلاستیکی» فضای پلیسی را با طنز موقعیت مطرح می‌کند و طنزش صرفا کلامی نیست. اما در آثار جمال‌زاده هرگز چنین چیزهایی به چشم نمی‌خورد.


محمد قاسم‌زاده

پس چرا عنوان پدر داستان کوتاه را به جمال‌زاده داده‌اند؟
به جمال‌زاده به صرف آغاز کار، پدر داستان‌نویسی کوتاه می‌گوییم. تا قبل از جمالزاده ما حکایت و تمثیل داشتیم اما عنوان داستان کوتاه برای آن در نظر نمی‌گرفتیم. جمال‌زاده اگر چه در آثار خود نمی‌تواند نمونه‌های خوبی برای آن مطرح کند اما او این عنوان را وارد ادبیات ما کرد. ضعف او هم از بنیان‌گذار بودن‌اش نشأت می‌گیرد. معمولا بنیان‌گذاران چون تجربه‌ای پشت سر خود ندارند، این گونه ضعف‌ها را دارند. از دوره قاجار که بیرون می‌آییم،  متفکرانی مانند جمال‌زاده متوجه می‌شوند که ما چیزی در ادبیات نداریم، فرهنگ لغت نداریم و... همینطور متفکران در هر زمینه اعم از موسیقی و... در پی آن می‌شوند تا بر غنای ادبیات معاصر بیافزایند و همه چیزهایی را پیشنهاد می‌کنند که قطعا ضعف‌هایی به آنها وارد است.

این ضعف‌ها کدام است؟
 به طور مثال، اگر جمالزاده به چخوف توجه می‌کرد،‌ متوجه می‌شد که داستان کوتاه تنها به صرف حجم آن نیست و گره‌افکنی، طرح مساله و فراز و فرود و ... چیزهای دیگری هم شامل می‌شود. البته این تعریف داستان کوتاه در زمان جمال‌زاده است و الان این تعریف کاملتر شده است. اما این عوامل هیچ‌کدام در آثار جمالزاده وجود ندارند. به عنوان مثال در رمان «دیوانه‌ای از قفس پرید»  نوشته کن کیسی در مقایسه با داستان «دارالمجانین» از جمال‌زاده، حرکات افراد موقعیت‌شان را مشخص می‌کند،‌ نه نام هایشان. تنها داستانی که می‌شود اندکی طنز موقعیت را در آن مشاهده کرد،‌ داستان کوتاه «کباب غاز» است و عنوان داستان چندان رهنمونی به طنز نمی‌کند.

اشاره خوبی به این داستان کردید. درباره این داستان شبهاتی وجود دارد که مقصود از شخصیت اصلی «دارالمجانین» شخص هدایت است و کلا انتقاداتی که جمالزاده نسبت به هدایت داشته باعث افسردگی و به زعم عده‌ای خودکشی هدایت شده است.
به هیچ وجه این‌طور نیست. رابطه هدایت و جمالزاده رابطه خوبی بوده است. در مورد این داستان هم چون شخصیت اول داستان یک جوان روشنفکر است که از مجنون بودن دیگران به جنون رسیده این شبهات پیش آمده است. وصیت‌نامه‌ای که جمال‌زاده در سال 1324 تنظیم می‌کند گویای این علاقه است. جمال‌زاده در این وصیت‌نامه،  یک چهارم اموال خود را به هدایت می‌بخشد اما دست تقدیر طوری رقم می‌خورد که او پنجاه سال بعد و دیرتر از هدایت از دنیا می‌رود. هدایت و جمال‌زاده نامه‌نگاری مفصلی با هم داشتند  جمال‌زاده بارها و بارها از هدایت می‌خواهد تا به جای رفتن به بمبئی نزد او به غرب برود.

جمالزاده به زبان خارجی آشنایی داشت و با توجه به این مساله برآیند این آشنایی در کدام وجه از آثار او نمایان می‌شود و تاثیر این آشنایی در کدام یک از آثار او نمود بیشتری پیدا می‌کند؟
نقش آشنایی جمالزاده به زبان‌های خارجی باعث نیل به این موضوع شد که ما داستان کوتاه نداریم. و آشنایی او به زبان باعث مترجم شدن‌ او شد. جمال‌زاده پیش از اینکه آغاز به نوشتن کند،‌ ترجمه می‌کرده است.  اما تنها از نویسندگان کلاسیک مانند فردریش دورنمات و...  آثاری ترجمه کرده است.

اشکال این کار در کجاست؟
ببینید؛ جمال‌زاده نسبت به آثار روز غرب توجهی نداشته و  حتا در ترجمه هم به سراغ کلاسیک‌ها رفته و دقیقا همان کاری را کرد که کمال‌الملک در فرانسه انجام داد. کمال‌الملک صبح‌ها به موزه لوور می‌رفته و از آثار نقاشی آنجا  مانند رامبراند و میکل آنژ تمرین و کپی‌برداری می‌کرده است. به این نکته توجه داشته باشید که موزه چه محلی است؟ موزه نگاهی به آثاری دارد  که دوره آن‌ها به سر رسیده و جای آثار نقاشان نوآور در موزه نیست. کمال‌الملک هرگز نفهمید که در خیابان‌های پاریس چه اتفاقی در حال وقوع است و از غوغای امپرسیونیست‌ها چیزی دستگیرش نشد. جمال‌زاده هم به همین صورت به سراغ ادبیات رفت. به سراغ مولیر می‌رود و از دورنمات ترجمه می‌کند. نویسنده‌ای که در آن زمان می‌زیسته چرا از آلبر کامو و سوررئالیست‌ها چیزی نمی‌بیند. اما هدایت آن‌ها را می‌بیند. سوررئالیست‌ها را می‌بیند. فرق این دو نویسنده در نوع برخوردشان با جهان است. در دو نوع نگاهی که دارند. اینکه در غرب به دیدن موزه بروی یا در خیابان‌ها قدم بزنی در نگاه تو تفاوت ایجاد می‌کند. این مساله الان هم وجود دارد. به طور مثال استادان دانشگاه‌های خودمان هم مرتب به شاعران کلاسیک می‌پردازند و شاعران معاصر تا حد نیما و سپهری می‌شناسند و شاعران جدید را نمی‌بینند.

و نتیجه این ندیدن‌ها؟
 نتیجه‌اش دور ماندن است. جمالزاده کارهای اداری خود را هم در غرب با ایرانیان انجام می‌داده است. او کارمند سازمان ملل (جامعه ملل سابق) در امور ایران بود و قاعدتا در برخورد با غربی‌ها روابط عمیقی نداشت. هدایت نقطه مقابل او بود. با آندره برتون ملاقات می‌کرد و با فرانسوی‌ها حشرونشر داشت. جمالزاده عقب ماند چون هنگامی که از ایران رفت،‌ ارتباطش کاملا با ایران قطع شد و نیازهای ایران را نشناخت و درعین حال به دلیل نداشتن رابطه عمیق با فرهنگ غرب هم نگاه تازه‌ای پیدانکرد. در یک کلام؛ جمالزاده نه غربی شد، نه ایرانی ماند.
 
 
 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها