حالا اگر چه دیر، اما در نهمین جشنواره بینالمللی فارابی به پاس فعالیتها و تلاشهای در ترجمه آثار جامعهشناسی به عنوان مترجم برتر در این حوزه تجلیل شد. این موضوع بهانهای شد تا در اتاق گفتوگوی ایبنا مهمان این استاد و مترجم برجسته جامعهشناسی باشیم. آنچه که میخوانید حاصل گفتوگویی ایبناست با عبدالحسین نیک گهر همزمان با زادروزش:
استاد امسال به عنوان مترجم برتر علوم انسانی در جشنواره فارابی شناخته شدید. حالا که 50 سال را در این حوزه گذراندهاید وضعیت ترجمه در حوزه علوم انسانی بهویژه در حوزه جامعهشناسی را چگونه ارزیابی میکنید.
ابتدا باید بگویم، من خودم را مترجم برتر در این حوزه نمیدانم، چون برتر از من افراد زیادی هستند که من کارهایشان را میخوانم و به آنها رای میدهم، اما هیات داوران فارابی من را به ملاحظه سن و سال انتخاب کردند. به دلیل ترجمه دو کتاب روش تحقیق در علوم اجتماعى اثر ریمون کیوی و «فرهنگ انتقادی در جامعهشناسی» که 10 سال روی آن کار کردم و شامل 120 مقاله است و کامل ترین فرهنگ انتقادی در این حوزه است در این جشنواره انتخاب شدم.
معتقدید ترجمه خوب باید چه شاخصههایی داشته باشد؟
اکنون بسیاری درباره شرایط ترجمه سخن گفتند، اینکه باید زبان مبدا و مقصد را بشناسیم و یا واحد ترجمه را باید شناخت. اما من در سخنرانی که داشتم شرط دیگری را هم برشمردم که باید قریحه نویسندگی داشته باشیم و معتقدم اخلاق حرفهای شرط مکمل هر کاری از جمله ترجمه است. اخلاق را هم اگر بخواهیم به صورت ساده تعریف کنیم، باید بگوییم یعنی هر کسی هر کاری میکند نفع مصرفکننده نهایی را در نظر بگیرد میخواهد مترجم، روزنامهنگار، طبیب و... باشد؛ بنابراین در هر شغل و حرفهای که قرار میگیریم باید مقتضیات اخلاق حرفهای را در نظر بگیریم.
من همواره تلاش داشتم اخلاق حرفهای را رعایت کنم و این برای من شرط اول هر کاری از جمله ترجمه است. من اکنون 50 سال است ترجمه میکنم. سال دوم فلسفه زمانی که 22 سال داشتم کتابی را ترجمه کردم. زمانی که در موسسه فرانکلین تبریز مشغول به کار بودم و غلطگیری مطبعی میکردم، رابط موسسه با چاپخانه شفق تبریز بودم و با کمک دیکشتری کانت را ترجمه کردم. کتاب 80 صفحهای بود و این را باید به عنوان معصیت جوانی کنار گذاشت! الان که فکر میکنم نمیدانم آن زمان چگونه به سراغ کانت رفتم! چون اکنون هم جرات ندارم که کانت ترجمه کنم!
اولین کتابی را که به صورت جدی ترجمه کردید چه بود؟
اولین کتاب جدی را سال 47 با عنوان طرح مسایل جامعهشناسی امروز در مشهد ترجمه کردم. در این کتاب افکار اندیشههای گورویچ، تورن و ... شرح داده شده و جامعهشناسی روستایی، معرفت و علم بیان شده است .من در 50 سال عمر ترجمه خود 50 کتاب ترجمه کردم و تلاش میکنم کتابهایم را هدفمند انتخاب کنم. بنابراین هدفمند انتخاب کردن و رعایت اخلاق حرفهای را از شاخصهای اصلی ترجمه خوب در حوزه جامعهشناسی میدانم.
اصلیترین مشکل ما در حوزه ترجمه چیست؟
زمانی که سال 1363 از دانشگاه بیرون آمدم، یادم هست وقتی از تاریکی پلههای دانشگاه به روشنی خیابان رسیدم، با خودم این تصمیم را گرفتم که این شر را به خیر تبدیل کنم. آن زمان با حقوق کمی بازنشسته شدم. بعد شروع به ترجمه کتاب کردم. کتاب «تکاپوی جهانی» من آن زمان 10 هزار نسخه در 6 ماه به فروش رفت. این کتاب هفت چاپ داشت و نزدیک به 60 هزار نسخه فروخت. پس از آن تصمیم گرفتم فقط با کتاب گذران زندگی کنم. همان زمان دوباره به دانشگاه تربیت مدرس دعوت شدم اما نپذیرفتم با اینکه من و فیروز توفیق تنها کسانی بودیم که آن دوره در امتحان استادیاری قبول شدیم. به هر حال من ترجمه کتاب را در زندگی انتخاب کردم. بعد از ترجمه «تکاپوی جهانی» مارکس وبر را ترجمه کردم و پس از آن هم مشغول ترجمه «منطق کنش اجتماعی» شدم که در 100 کتاب برتر حوزه جامعهشناسی پنجاه و سومین اثر بود. این کتاب قرار بود کتاب سال بشود اما کنار گذاشته شد.
به هر حال اگر کتابهای من را ببینید، متوجه میشوید که به جنبه نظری و عملی علم با هم توجه داشتم. یعنی هم کتابهای کاربردی در این حوزه را ترجمه کردم و هم تلاش کردم که کتابهای نظری جامعهشناسی مانند زیمل، وبر، الیاس و ... را ترجمه کنم. من اولین کتاب وبر و بودون را ترجمه کردم. بعد از من هم باقر پرهام و ... به دنبال ترجمه این آثار کلاسیک رفتند.
بنابراین تلاش من این بوده با این که درس نمیدادم اما با مسئولیتی از رشته خودم دفاع کنم. این را به عنوان تکلیف برای خودم مشخص کردم و احساس کردم امانتی در دست من است که آن را باید به دست صاحبان آن برسانم که دانشجویان هستند. چون از کتاب چیزی برای من مترجم در نمیآید، کتاب ریمون کیوی که پرشمارگانترین کتاب من است باز هم به لحاظ مالی درآمدی برای من ندارد. من به تعهد اخلاقی خودم در این 33 سال ادامه دادم. الان هم دیگر نمیتوام مدت زیادی پشت میز بنشینم. با این وجود باز نمیتوانم ترجمه نکنم.
ایشان خودش تحصیلکرده علوم انسانی است و در شرایطی سخن گفت که کشور متشنج بود و در معرض حملات آمریکا هم هست. من هم به مظلومیت ایشان رای میدهم. علوم انسانی همواره مورد هجمه است. من پیشتر هم گفته بودم که کاش کسانی که دغدغه اسلامی کردن علوم انسانی را داشتند، دغدغه انسانی کردن آن را داشتند. الان علوم انسانی از بسیاری دغدغههای خود دور شده و به طور مثال از آنچه که امثال شریعتی میگفته فاصله گرفته است.
علم که شوخی بردار نیست! باید بدانیم که اکنون در چه وضعیتی قرار گرفتهایم. اعتراضهای اخیر در خیابانها به ما نشان داد که اوضاع از چه قرار است و در چه حالی هستیم. تمام روشنفکرها هم کنار ماندند. چون اگر صداها شنیده نشود به جایی نمیرسیم. من تاریخ را میشناسم. هیچگاه با خشونت به جایی نمیرسیم، چون همیشه کسانی هستند که از آزادی بیان دفاع میکنند.
امروز شما وضعیت علوم انسانی را ببینید! این همه آدمهایی که از خودشان گذاشتند تا یک رشته به نام علوم انسانی اسلامی تاسیس شود. شد؟ علم انسانی از یک رشته خارج شده است. شما امروز با دید جامعهشناسی نمیتوانید، جامعهشناس باشید. باید روانشناس، فیلسوف، روانکاو و ... باشید. مساله هرمنوتیک را بدانید. تاویل و تفسیر کنید. تاریخ را بدانید. این گونه چه تولید میکنید؟ به همین دلیل است که متاسفانه ما در حال پرداخت هزینههای زیادی هستیم.
ببینید، علم روی دو پا پیش میرود، روی نظریه و انتقاد! بدون داشتن نظریه و نقد آن هیچ پیشرفت علمی نخواهیم داشت کدام علوم اسلامی با نقد نظریه پیش خواهد رفت؟ قرائت از دین را نمیشود نقد کرد. روزی یکی از دانشجویان از من پرسید که رابطه علم و دین با هم چگونه است؟ به اعتقاد من پیش فرض علم، تجربه و پیشفرض دین، معجزه است. این دو را نمیتوان با هم برابر دانست.
ما وقتی از تاویل حرف میزنیم از قدرت تفسیر سخن میگوییم. در فیزیک من کتابی درباره سرگذشت اتم ترجمه کردم. تئوریهای فیزیک حداکثر عمری 10 ساله دارند و خیلی زود ابطال میشوند. اما در علوم انسانی این گونه نیست نظریههای اجتماعی همدیگر را تکمیل میکنند. این تفاوتها را باید دید.
امسال برگزیدگان جشنواره فارابی هم متفاوتتر از سالهای قبل بود. نظرتان در این باره چیست؟
امسال از میان تجلیل شدگان فقط هوشنگ ابتهاج به دلیل بیماری نیامده بود. من هیچ وقت توقع نداشتم که به من جایزه بدهند چون من عادت کردم به شرایطی که داشتم. اما خوشحالم که در این جشنواره از افرادی مانند زریاب خویی تقدیر شد. زریاب را آخرین باری که دیدم بهار بود. من همیشه پیش زریاب و هما ناطق میرفتم. زریاب میگفت به مهرداد بهار گفتم تا تو بروی آب و جارو کنی من هم می آیم، بعد با سرماخوردگی و آمبولی از دنیا رفت. از آن طرف هم اولین قبر هم در قطعه هنرمندان برای مهرداد بهار بود. حالا خوشحالم که بعد از این همه سال حداقل پسرش جایزه او را گرفت.
خاطرم هست سالها پیش شرط گذاشته بودند که هر کسی سه کتاب داشته باشد میتواند در قطعه هنرمندان دفن شود. من همیشه میگفتم با این نرخ تورم ممکن است به 30 کتاب برسد و حالا من کتابهایم را به 30 عدد رساندم! به هر حال این وضعیت مترجمان و مولفان است.
به عنوان یکی از برگزیدگان فارابی فکر میکنید این جشنواره چه حمایتهای پسا جشنوارهای میتواند از برگزیدگان داشته باشد؟
همین که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از حق مولف دفاع کند برایمان کافی است، چون من نمیتوانم وکیل بگیرم. گاهی یک ناشر کتاب من را چاپ نمیکند و حبس میکند و با مشکل مواجه میشوم. چون زندگی من فقط از طریق کتاب میگذرد و جز کتابهایم ثروتی ندارم و باید از این ثروت من دفاع شود.
نظام آموزشی ما در علوم انسانی نیازمند چه اصلاحاتی است؟
من معتقدم دانشجویان در دوره پایان نامهنویسی دچار اضطراب هستند، نباید کاری کرد که این وضعیت با مقررات دست و پا گیر بیشتر از حد شود. این درست نیست. باید کاری کرد که اقلا اضطراب آنها بیشتر از حد نباشد. استادهای ما هم دچار همین وضع هستند. مانند داستان ملانصرالدین که نه خانه میآمد، نه خرجی میداد، فقط کتک میزد، میگفتند چرا کتک میزنی، میگفت باید طوری ثابت کنم که شوهرش هستم! این مثل استادان راهنما ماست که نه پایاننامه را میخوانند و نه کمک میکنند، فقط ایراد میگیرند! باید اصلاحاتی صورت بگیرد که این مسایل برطرف شود.
نظرات