شنبه ۹ تیر ۱۳۹۷ - ۱۶:۰۶
ادبیات؛ فرشته نجات تالیفات علمی است

عبد‌الحسن بصیره معتقد است؛ کتاب‌های علمی زمانی برای عموم جذابیت دارند که دارای نگارشی ساده در عین حال مطابق با مفاهیم دقیق علمی باشند. به گفته اینشتین زمانی یک فرد می‌تواند خود را در علمی پیشرو بداند که بتواند آن را برای مادربزرگش تعریف کند. نمونه این تالیفات در آثار دانشمندانی چون استیون هاوکینگ و یا آیزاک آسیموف به فراوانی می‌توان یافت.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) - مهتاب دمیرچی: اگر به شما بگویند زمان برای شما وقتی‌که مشغول خوردن یک خوراکی خوشمزه هستید، سریع‌تر از وقتی‌می‌گذرد که انتظار خبر قبولیتان را در کنکور می‌کشید، دروغ نگفته‌اند. شما با این مثال با نظریه «نسبیت» اینشتین آشنا شدید. اینشتین معتقد بود، زمان، امری کاملا نسبی است و گذر آن برای هر فرد بستگی به موقعیتش در زندگی دارد.

در مثالی دیگر؛ از شما خواسته شده با دوچرخه‌ای روی خط استوا، یک بار به دور کره زمین، بگردید. حواستان باشد که این گردش باید در یک شبانه‌روز انجام شود و در پایان به نقطه اول خود بازگردید، شما برای این کار به سرعتی معادل 1675 کیلومتر بر ساعت احتیاج دارید. اما اگر از شما بخواهند همین گردش را روی نقطه قطب تجربه کنید، با سرعتی نزدیک به صفر حرکت خواهید کرد. یعنی کافی است یک بار به دور خود بچرخید. این مثال شما را با «نیروی کوریولیس» کره زمین آشنا می‌کند. «تفاوت سرعت اجرام در حال حرکت از خط استوا تا نقطه قطب». گاسپارد گوستاو کوریولیس اولین فردی بود که به وجود این نیرو در کره زمین پی‌برد. وی معتقد بود هر چقدر از خط استوا به سمت قطب حرکت کنیم سرعت گردش ما به دور زمین کاهش می‌یابد.  

بنابراین مفاهیم علمی چه در کرسی دانشگاه‌ها برای دانشجویان و چه در میان مردم مفهومی ثابت است، اما بیان آن مهارت شگرفی را می‌طلبد.

تالیف کتاب‌های علمی برای عموم جزو آن دست تالیفاتی است که مهارت، زمان و علم وسیع یک مولف را می‌خواهد و هر تالیف در این حوزه می‌تواند اثر فاخری به حساب بیاید. عموما اینگونه تالیفات فاقد تاریخ مصرف هستند و همواره برای مخاطبانش جایگاه خود را خواهند داشت.  عبدالحسن بصیره، فیزیکدان و استاد دانشگاه درگفت‌گو با ایبنا، درباره تالیفات علمی و نحوه نگارش آ‌ن‌ها معتقد است عالمان با ادیبان همواره باید در ارتباط باشند تا بتوانند از سلیقه و ذائقه مردم شناخت کاملی به دست بیاورند. این گفت‌وگو به شرح زیر است.

به نظر شما یک محتوای علمی استاندارد زمانی که برای مردم تالیف می‌شود باید چه ویژگی‌‍‌هایی داشته باشد و یا اصولا در یک محتوای علمی چه استاندارد‌هایی باید رعایت شود؟
درباره واژه علم باید دقیق بود چراکه واژه گسترده‌ و شامل تخصص‌های زیادی است. عموما علم و دانش در واژگان زبان فارسی به یک معنا شناخته می‌شود، اما در اروپا یک تقسیم‌بندی تاریخی برای  هر کدام از این دو واژه در نظر گرفته شده است. مفهوم دانش در تقسیم‌بندی اروپایی بیشتر به فعالیت دانشمندانی اختصاص داشت که در مقیاس گسترده‌تر از امروز بود؛ بنابراین دانشمندان به کاوش آن چیزی می‌پرداختند که می‌خواستند به پرسش‌های خود و عامه مردم درباره طبیعت برسند. از این دست دانشمندان در ایران هم کم نبوده است.

این تعریف از دانش چندان در مسائل مادی و اجتماعی دخالتی نداشته است. آن زمان گسترده بودن دانش باعث شده بود که دانشمندان دیدگاه تخصصی به مسائل نداشته باشند. برای نمونه ابن‌سینا علاوه بر پزشک و فیلسوف بودن، یک دانشمند هم بود، چراکه دانش وی دارای گستردگی و بسط بوده و شامل طب، فلسفه، الهیات، کیهان‌شناسی و طبیعیات می‌شده است .
 

 
بعد از رنسانس به مفهومی از دانایی به نام علم می‌رسیم که این مفهوم در آن زمان بین مردم رسوخ پیدا کرده بود. یعنی از گالیله و نیوتن به بعد به ویژه در قرن هفدهم و هجدهم نگاه تخصصی به علم می‌شود در این زمان واژه فیزیک هم معنا پیدا می‌کند. اینجا مسئله علم کمی با دانش و دانشمندانی که دانش را گسترش می‌دادند متفاوت می‌شود.  صاحبان علم بین مردم می‌روند و می‌خواهند تفکر مردم را تغییر دهند که از علم ستیزی آن زمان اروپا دوری کنند. 
 
بعد از سده هفدم نیاز دیده شد تا علم از آسمان کلیسایی که متولیان آن خرافات بسیاری را در ذهن مردم تزریق می‌کردند، بین مردم آورده شود تا  مردم هم با یک علم واقعی آشنا شوند. در اینجا ساینتیست‌ها یا عالمان رسالتی را برای خود دیدند که کتاب‌های علمی عامه فهم بنویسند؛ در واقع در قرن هجدهم پایه‌های اولیه محتوای علم برای عام ریخته شد.

این عالمان علاوه بر نگارش کتاب‌های تخصصی، برای مردم شروع به تالیف کردند. آن‌ها کتاب‌های ساده‌تری نوشتند و به مردم فهماندند که تفکر علمی یعنی چه. در نهایت مردم با تفکرات علمی بیشتر آشنا شدند و به آرامی به آن دست پیدا کردند. در نتیجه خرافاتی که کلیسا سالیان طولانی در ذهن آنان ایجاد کرده بود از بین رفت. به عبارتی بهتر برای پالایش اذهان عموم مردم، عالمان احساس نیاز کردند تا اینکه مردم با تفکر علمی مانوس شدند.

 تا زمان رنسانس فیزیک نقش عمده‌ای داشت؛ برای مثال علم ترمودینامیک به عنوان یک نیروی محرک، کاربرد فراوانی پیدا کرد و یا با به کارگیری در کشتی‌ها دریانوردی را گسترش داد. در کل می‌توان گفت این علم باعث تولیدات و پیشرفت‌های زیادی در زندگی مردم شد.

زمانی که علم به معنای خاص مورد بررسی قرار گرفت، تبدیل به ابزار تخصصی شد. مفهوم علمی دیگر نمی‌توانست گستردگی چند سده قبل را داشته باشد. برای مثال آن زمان هیچ فردی نمی‌توانست مانند ابن‌سینا درباره منطق، فلسفه و ریاضیات و پزشکی تالیف کند.

در سده هفدهم و هجدهم مردم احساس ‌کردند این عنصر یعنی همان علم به خوبی می‌تواند مشکلاتشان را حل کند و هنگامی‌که در رفاه مردم به کار گرفته شد، ارزش زیادی میان آنان پیدا کرد. در نهایت تولیدات کالا بهتر صورت گرفت و ارتباطات گسترده‌تر شد؛ همچنین راحتی در زندگی باعث شد که مردم خودشان خواهان دریافت آن باشند.
 
تولید محتوا در حوزه علم فیزیک چه روندی را دنبال می‌کند؟ آیا تالیفات جدید در این علم از جذابیت‌های کافی برخوردار است؟
هر انسانی وقتی صبح بیدار می‌شود با نور آفتاب برخورد می‌کند؛ بنابراین انسان‌ها عملا با فیزیک سروکار دارند و خواه یا ناخواه با این علم در زندگی ارتباط مستقیم دارند. علم فیزیک از دیرباز جذابیت زیادی برای عموم مردم داشته به همین دلیل انتقال آن به زبان ساده حائز اهمیت است.  یک فیزیک‌دان می‌تواند یک پژوهشگر برتر باشد و یا یک معلم توانمندی زیادی داشته باشد اما شاید نتواند یک مولف حرفه‌ای در انتقال مفاهیم برای عموم مردم باشد.

هر کسی نمی‌تواند مفاهیم عام فیزیک و طبیعت را به شیوه‌ای شیرین و شیوا به مردم عادی بیان کند. برای مثال کتاب‌های نویسندگانی چون آسیموف و یا گاموف برای عموم جذابیت زیادی داشت؛ این نویسندگان علاوه بر دانش تخصصی خود برای مردم تالیفات ارزنده‌ای داشتند و در این زمینه تلاش زیادی هم کردند.
 

به نظر شما یک دانشمند باید چه ویژگی داشته باشد تا بتواند گزاره‌های علمی را به زبان ساده برای مردم تالیف کند و یا علم را برای یک کودک یا نوجوان یا یک فرد عادی به رشته نگارش دربیاورد؟
برای پاسخ به این سوال می‌خواهم ارجاعی به روند فعالیت‌ها دانشگاه از گذشته نه چندان دور داشته باشم. در یک زمانی دانشگاه‌ها در ایران آموزش‌محور بودند. آن زمان هدف تربیت معلم بود. بعد از مدت زمانی با اینکه آموزش‌محوری برتری داشت، دانشگاه‌ها پژوهش‌محور شدند. در این زمان اپیدمی به نام (ISI) یا ارائه مقالات پژوهشی میان دانشگاهیان رسوخ پیدا کرد و مضرات بسیاری بر جامعه علمی وارد کرد. جالب است که در این راستا برخی از این معضل درآمد زیادی را کسب می‌کنند.

نوشتن این مقالات و پژوهش‌ها نه تنها مشکلاتی از جامعه حل نمی‌کند بلکه در اغلب حوزه‌های دانش، مشکلاتی را هم به وجود آورده است و چیزی به آن اضافه نکرده است. زمانی که یک پژوهشگر تمام تلاش خود را می‌کند که مقالات علمی – پژوهشی آن هم به زبان‌های خارجی تالیف کند؛ از تالیف علم به زبان فارسی باز می‌ماند و اصلا توجهی به تالیف برای عموم نمی‌کند.

باید این واقعیت را پذیرفت که اغلب صاحبان علم، ادبیات ضعیفی برای نگارش علمی به زبان عامه فهم دارند. نسل من و افرادی که نزدیک به چهار یا پنج دهه پیش به فراگیری علم می‌پرداختند، با ادبیات فارسی مانوس بودند و بسیاری از آن‌ها که در حال حاضر جزو صاحبان علم به حساب می‌آیند، آ‌ن‌ها با ادیبان و نویسندگان ارتباط داشتند؛ اما در حال حاضر و در چند دهه اخیر این دو گروه یعنی ادبیاتی‌ها و عالمان ارتباط چندانی با یکدیگر ندارند و حتی یکدیگر را نمی‌شناسند.

فرقی نمی‌کند که نویسنده در چه حوزه‌ای می‌خواهد بنویسد برای نوشتن در هر رشته، مولف اثر باید ادبیات را خوب بشناسد و لازمه آن کتاب‌ خواندن است.  من معتقدم هر دانشمندی که می‌خواهد برای عموم مردم بنویسد باید اشراف کاملی بر ادبیات کشورش داشته باشد تا بتواند ذائقه مردمش را بداند. خواندن کتاب‌های متنوع و فراگیری دانش ادبیات می‌تواند معلم و استاد را در نوشتار فارسی تقویت کند و به نیاز جامعه‌اش پی ببرد. بنابراین اگر معلم و یا استاد احساس نیاز را در جامعه احساس نکند و نیاز درونی خود را هم نداند هیچ شاخه‌ای از علم میان عموم گستردگی پیدا نمی‌کند.

یک نویسنده اگر نوشتن را رفع تکلیف دانشگاهی بداند و برای ارتقای علمی در دانشگاه و یا هر جای دیگر کتاب بنویسد، آن کتاب بهایی برای عموم ندارد. اما اگر کسی با زمینه و ذهنیت ادبی که حاصل از خواندن کتاب‌های بسیار بوده است، دست به تالیف علم بزند، برای مخاطبان خاص می‌تواند از جذابیت زیادی برخوردار باشد چه برسد اینکه همین فرد برای عموم تالیف کند.

در نهایت پاسخ سوال شما این است که تالیف یک محتوای جذاب علمی برای عموم مردم نیازمند سواد ادبیاتی مولفان حوزه دانش است. داشتن واژه‌های گسترده اشراف  بر نیاز جامعه و داشتن عشق و علاقه منجر به یک اثر فاخر و ارزشمند برای علم در معنای عام می‌شود.

نباید گذاشت که وقتی مردم یک کتاب علمی می‌خرند جذب آن نشوند و اصلا آن را نخوانند و فکر کنند که در خرید آن دچار اشتباه شده‌اند. وضعیت اقتصادی عموم مردم به گونه‌ای نیست که اگر از کتابی خوششان نیامد در همان راستا سراغ کتاب دیگر را بگیرد یا حداقل افراد کمی پیدا می‌شوند که چنین کاری را انجام دهند. مردم نباید حس کنند که پولشان بابت خرید کتاب هدر رفته است.

اینجاست که متون علمی جای خود را میان عموم مردم نمی‌تواند باز ‌کند. البته لازم به ذکر است که شرایط اقتصادی استادان در دانشگاه‌ها و یا معلمان چندان اجازه تالیف برای عموم را نمی‌دهد. بسیاری از دانشگاهیان  هم علم کافی برای تالیف دارند و هم نیاز جامعه خود را می‌شناسند و مهم‌تر از همه عاشق این کار هستند اما به علت مسائل مالی تالیفات چندانی ندارند. اغلب این افراد منتظرند که در دوران بازنشستگی کتاب بنویسند آن‌ها تالیف و نوشتن را برای دوران بازنشستگی خود در نظر می‌گیرند.


 
به نکته قابل توجهی اشاره کردید اینکه مولفان به ویژه صاحبان علم باید از سلیقه مردم آگاهی داشته باشند بحثی بسیار مهم است؛ بنابراین شما معتقدید دلیل اینکه هنوز جای خالی کتاب‌های حوزه دانش برای عموم  مردم در کتابفروشی‌ها خالی است را باید در ماهیت نظام کنونی آموزش دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالی ببینیم؟
به نظر من نظام آموزشی حاکم و سواد علمی اهالی علم باعث شده این افراد برای عموم کمتر دست به تالیف بزنند. در کل عوامل زیادی دست به دست یکدیگر داده‌اند. نظام آموزشی در علاقه افراد و خانواده‌ها برای جلب علاقه‌مندی به نویسندگی و کتاب اهمیت بسیاری دارد. ساختار آموزشی از آموزش و پرورش تا وزارت علوم نقش بسیار مهمی در این مورد دارند.

تلاش برای ترویج علم در کشور ما بیشتر فردی انجام می‌شود. بنابراین نظام‌مند و برنامه‌ریزی شده نیست. در حال حاضر مدارس و بعد دانشگاه‌های ما نیازمند یک برنامه مستمر و نظام‌مند هستند. هدف این است در نسلی که دانش‌آموزان و یا دانشجویان مولف، نویسنده و یا صاحب علم می‌شوند شاهد خلاقیت‌های بزرگ و تالیفات ارزنده و ماندگار باشیم. برای ارائه یک اثر فاخر علمی به زبان ساده، نویسنده باید تخیل قوی داشته باشد. این تخیل به راه‌افتاده با برنامه‌ریزی و داشتن یک سیستم کارآمد آموزشی رخ خواهد داد. نمونه آن می‌توان به ژول‌‍ورن و یا آسیموف اشاره کرد؛ این نویسندگان علاوه‌بر اینکه صاحب علم بودند صاحب تخیل قدرتمندی هم بودند چناچه ما شاهد این هستیم که بسیاری از داستان‌های ژول‌ورن در دنیای حاضر به واقعیت تبدیل شده است.

یک دانشمند باید دارای یک تخیل شاعرانه و ادبی باشد. درواقع صرف تخیل و صرف وا‌ژه حفظ کردن هم نمی‌توان یک اثر علمی برای مردم نوشت. از دیگر این ویژگی‌ها سواد علمی است که نقش بسیار مهمی در این امر دارد. در حال حاضر در ایران تالیفات نتیجه فعالیت فردی افراد است نه نتیجه نظام آموزشی منظم اما ما باید بدانیم همیشه خود ساختگی افراد جواب نمی‌دهد.

چندی پیش یکی ار مترجمان پرکار در حوزه دانش به ویژه برای کودکان در یک مصاحبه به این موضوع اشاره کرد که صاحبان علم بهایی به نوشتن برای عموم نمی‌دهند و به نوعی کسرشانشان می‌شود به همین دلیل حتی در حوزه ترجمه  فضا برای مترجمانی باز است که اطلاعات زیادی از آن علم ندارند. شما خودتان به عنوان یکی از پیشکسوتان حوزه دانش چقدر با این موضوع موافقید؟
این موضوع بسیار متاثرکننده است. اما متاسفانه تا حدودی واقعیت دارد. نمی‌خواهم از واژه کسرشان استفاده کنم. این امر عمومیت ندارد اما هست. کتاب نوشتن امری زمان‌بر است اینکه سلیقه مخاطب را درک کنید و شروع به نوشتن کنید شاید سال‌ها طول بکشد به همین دلیل  برخی از استادان در دانشگاه‌ها تن به چنین کاری نمی‌دهند.

همچنین نوشتن برای کودکان جرات می‌خواهد چراکه شیوه خاص خود را دارد هر مولف باسوادی نمی‌تواند برای کودکان کتاب علمی استاندارد بنویسد. یک مولف برای کودکان زمانی می‌تواند دست به قلم شود که زبان و ذوق علمی و سلیقه کودک را بداند. اغلب دانشگاهیان راغب این هستند که مقاله بنویسند و بسیاری از آن ها برای اینکه به کتاب‌سازی متهم نشوند تلاش در نوشتن مقاله و ترجمه کتاب دارند به همین دلیل تالیف در حوزه علم به ویژه علم فیزیک بسیار کم است و اغلب ترجمه هستند. در واقع همان پژوهش‌محوری باعث شده استادان به مقاله‌نویسی روی بیاورند و اگر کتاب هم منتشر می‌کنند ترجمه باشد تا تالیف.
 
نثر یک صاحب کرسی علم در دانشگاه  باید کتاب‌هایش دارای چه ویژگی‌هایی باشد تا بتواند در میان عموم مردم جا باز کند؟
لازمه پذیرفته شدن یک نویسنده برای مردم این است که باید با واژگانی که آن‌ها به کار می‌برند آشنا باشد و به خوبی بتواند کنار بیاید. اینکه می‌گویم کنار بیاید دلیلش این است که برخی مولفان به ویژه پیشکسوتان در این حوزه با برخی واژگان مردم امروز چندان مانوس نیستند و در برخی موارد شاهد جبهه‌گیری آن‌ها هم در این مورد هم بوده‌ایم.

ایرادی ندارد که ما به عنوان صاحبان علم، زبان محاوره جوانان و مردم امروز کشورمان را به خوبی بدانیم. اینکه تشخیص دهیم الفاط آن‌ها در چه مواقعی کاربرد دارد خود نوعی دانایی است و نباید خشمگین شد. برعکس باید راه ارتباط را با مردم بیشتر و بیشتر برقرار کنیم.  این منوط به پذیرفتن نسل جوان و عموم مردم است.

نویسندگان و مولفان باید به مانند امداد و نجات به کمک فهم و آگاهی مردم بیایند. درگذشته نه چندان دور با وجود اینکه آمار باسوادی در کشور بالا نبود تیراژ کتاب‌ها کمتر از هزار نسخه نبوده است اما در حال حاضر با وجود اینکه دانشگاه‌ها از جمعیت جوانان انبوه است و اغلب ایرانیان سواد خواندن و نوشتن دارند، تیراژ کتاب‌ها کاهش چشمگیری داشته است. من علت کاهش بالای تیراژ کتاب‌ها را در فاصله‌ای می‌دانم که میان قلم نویسندگان با سلیقه مردم افتاده است. مولفان و نویسندگان سلیقه مردم را فراموش کرده‌اند. امروزه به ندرت  مردم برای خرید کتابی در کتابفروشی‌ها صف می‌ایستند و معتقدم درک سلیقه مردم فقط با ارتباط نزدیک با آن اتفاق می‌افتد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها