جمعه ۵ مرداد ۱۳۹۷ - ۰۸:۰۰
هدفم در «شاهراه» نوشتن رمانی با پیرنگ بلوغ بود

سینا دادخواه می‌گوید: جوانی و جوانی کردن در لایه‌های جدید شهری یعنی در طبقه متوسط رو به بالای شهرتهران برایم مهم بود اما در«شاهراه» سعی کردم عمیق‌تر برخورد کنم یعنی یک لایه دیگر را هم به مخاطب نشان بدهم.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) لیلا فرهادی‌نیک: سینا دادخواه  متولد ۱۳۶۳ تهران و فارغ التحصیل مهندسی عمران است. از نوجوانی انس او به شعر فارسی سبب شد به سرودن بپردازد و جریان‌های شعری معاصر را دنبال کند ولی در جوانی هنگامی که احساس کرد افکارش را در قالب نثر بهتر می‌تواند بیان کند به داستان‌نویسی پرداخت.  در سال ۱۳۸۸ رمان «یوسف‌آباد خیابان بیست و سوم» را بعنوان اولین اثر خود منتشر کرد  که مورد استقبال طیف کتابخوان قرار گرفت. در این رمان که اتفاقاتش مربوط به دهه  هشتاد تهران است با جزیی‌نگری و دقت، به زندگی روزمره و احوالات جوان‌های بیست و چند ساله، پرداخته است که خیلی زود جزو پرفروش‌ترین کتاب‌های سال قرار گرفت. در سال ۹۳رمان« زیباتر» را به نشر سپرد که در آن  اتفاقا ت زندگی  پسر جوان دانشجویی را در تهران و مسائل و افکار و احساسات او را با پیرنگ عاشقانه به تصویر کشیده است. «شاهراه» سومین رمان سینا دادخواه است که در پاییز سال ۹۶ منتشر شد. در این اثر، نویسنده، همچنان روایت‌گر ماجراهای زندگی پسری ازسال‌های نوجوانی تا جوانی،  یعنی از اوایل دهه هفتاد تا اواخر آن است. ولی این بار ابتدا خانواده و سپس دوستان و بدنبال آن اجتماع را موشکافانه وارد رمان می‌کند.

«شاهراه» روایت برخورد و مواجهه است. برخورد با زندگی با تمام ریزه‌کاری‌هایش. از بیماری و تنگدستی و جدایی و سختی تا عشق و پیروزی و کامیابی  و در نهایت حتی مرگ ... اینکه توفیق شخصیت‌ها در این مواجهه تا چه اندازه است؟ سئوالی است که نویسنده، پاسخ را به عهده  درک مخاطب می‌گذارد. از سوی دیگر نگاه تازه  دادخواه به شهر تهران و محله‌های صاحب هویت آن، می‌تواند  به مثابه سبکی در نظر گرفته شود که پیش از آن در رمان‌نویسی فارسی تا این اندازه مورد توجه یک نویسنده نبوده.

 شهر در روایت مانند یک شخصیت ساخته و پرداخته شده و محله‌های آن گویی اجزای تشکیل دهنده  این کلان شخصیت هستند و دارای زندگی‌نامه و اصالت و فرهنگ و روح‌اند و هر یک هزار ماجرا و اتفاق در دل خود پنهان کرده‌اند که بر همگان آشکار نیست.  با سینا دادخواه  به بهانه  انتشار«شاهراه»، گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.
 
به‌عنوان اولین پرسش، جایی گفته اید رمان اخیرتان«شاهراه» با کارهای قبلی شما  تفاوت دارد.  ممکنه در این باره توضیح دهید.
من بیست و سه ، چهار سالم بود رمان «یوسف‌آباد خیابان بیست و سوم» را نوشتم و انتظار نداشتم بااستقبال مواجه بشود. در آنجا مسئله شهر برایم مهم بود انگار نکته کلیدی داستان به حساب می‌آمد و بطور غریزی از طریق چهار راوی مسائل شهر را وارد روایتم کردم . این درک و دریافت های شهری در آن سال‌ها داشت باب می شد و نشانه‌هایش آشکار بود و یوسف‌آباد جزو اولین رمان‌هایی بود که سعی کرد دست بگذارد روی این دریافت‌ها. بعدا بدنبال خوانش‌هایی ، با دو صفت مشخص شد، یکی رمان نسلی و دیگری رمان شهری و البته موافق و مخالف زیادی داشت. در رمان « زیباتر» سعی کردم به گونه‌ای روایت «یوسف آباد...» را ادامه بدهم یعنی روی نقطه  نسلی بیشتر تاکید کنم و بطور خاص روی جوانی. ماجرای پسری که در مسیر قصه، به بلوغ می‌رسد و رشد می‌کند و از شخصیت ناپایدار و شورمند اولیه به شخصیت بالغ  و آرامی  می‌رسد. این جوانی و جوانی کردن در لایه‌های جدید شهری یعنی در طبقه متوسط رو به بالای شهرتهران برایم مهم بود اما در«شاهراه» سعی کردم عمیق‌تر برخورد کنم یعنی یک لایه  دیگر را هم به مخاطب نشان بدهم. دهه  هفتاد خورشیدی، سال‌هایی که نسل ما با هم جوانی کردند، پرسه زدند، مواجه و آشنا شدند، چطور شکل گرفت؟ ببینید گونه‌ای از رمان هست که به آن عنوان رمان رشد و آموزش داده اند، یعنی رمان‌های بلوغ.

هدفم در«شاهراه»همین بود، یعنی نوشتن رمانی با پیرنگ بلوغ. بنظرم در« زیباتر» تلاشم یک مقدار نافرجام بود و در«شاهراه » می‌خواستم همان پروژه را محقق‌تر کنم. روایت پسری که در خلال اتفاقاتی که در زندگی پیش می‌آید، مخصوصا درون خانواده به بلوغ می‌رسد. در دو رمان قبلی‌ام خانواده غایب است و ماجراها بیرون از خانه برای شخصیت اصلی اتفاق می‌افتد. اما در«شاهراه»
با مسائل ریشه‌ای تربرخورد شده انگار اثر می‌خواهد ریشه  خیلی از ماجراها را در خانه پیدا کند. دلیل این برخوردم، توجه به حس جوانی است. بنظرم برای پیدا کردن دلیل خیلی چیزها در زندگی، باید به دوره نوجوانی برگشت و نسبت به آن دقیق شد.

                                                  
 
به نظر می‌رسد بجز مواردی که اشاره کردید، در «شاهراه» به مسایل سیاسی و اجتماعی زمان خود هم توجه  داشته‌اید، ممکنه توضیح بدهید؟
بله . تلاشم این بوده که رمانی با سویه‌های مدنی بنویسم. منظورم از مدنی ، آن جنبه‌هایی است که دست روی مدنیت و زندگی شهری و جزئیات آن  و سبک زندگی طبقه متوسط شهر(تهران) بگذارد. از نظر سیاسی هم، سال‌هایی که پدیده دوم خرداد در حال شکل‌گیری ست، دوره  رشد شخصیت اصلی روایت است.  اگر بخواهیم  یک مخرج مشترک بگیریم یعنی جنبه‌های مدنی و سیاسی را در یک فصل مشترک تعریف کنیم به مفهوم شهروند می‌رسیم. از این بابت مفهوم شهروندی در کنار بالغ‌شدن شخصیت اصلی روایت و ماجراهایی که اطرافیانش از سر می‌گذرانند ، نشان داده می‌شود و اینکه چطور زندگی از او یک شهروند می‌سازد،
  تا جایی که در فعالیت‌های اجتماعی و زیست محیطی مشارکت می‌کند. به عبارتی زندگی از او یک شهروند می‌سازد با کنش‌های سیاسی و حساسیت‌های مدنی  و مهم‌تر اینکه ، شهر برای این جوان اهمیت پیدا می‌کند چون شهر برایش بستر پویش‌های مدنی است. البته این کار را آگاهانه انجام دادم و می‌خواستم جنبه‌های سیاسی اجتماعی آن مقطع ایران  یعنی دهه ۷۰را مورد توجه
مخاطب قرار بدهم.
 
 در«شاهراه» کشش به فضای جدید شهری در پرداخت روایت، کاملا قابل مشاهده است نظر شما چیست؟
بله. ببینید یک منطقه شهری ویژه‌ای در تهران هست، به نام امیرآباد. در  این محدوده می‌توان تاریخ فشرده  سیاسی مدنی ایران معاصر را درک کرد. بدلیل وجود دانشگاه تهران، موزه  معاصر، خیابان فاطمی و کوی دانشگاه. حتی وجود دژبان مرکزی ارتش که در آنجا محاکمه دکتر مصدق انجام شد. اگر تاریخ منطقه  امیرآباد تهران را بشکافیم بسیاری از علائم زندگی پنجاه شصت ساله  شهر، آشکار می‌شود. ضمن اینکه در مقایسه با محدوده  تهران قدیم، امیرآباد منطقه  جدیدی است. بنابراین مهم است و معنی دارد. من آگاهانه این منطقه را انتخاب  کردم چون فکر می‌کنم کمتر به اهمیت آن پی برده شده، بنابراین سعی کردم چشمم به این فضاها
 حساسیت پیدا کند و بیشتر آن را بفهمم.
 
 بنظر می‌رسد، پسر شخصیت اصلی شاهراه، با چند مسئله درگیر است  مثل: بیماری، فقدان ، جدایی، ناداری ،  تنهایی و خلاء ، عشق ، مرگ و سوگ. می‌شود این را مواجه شدن با زندگی در آن مقطع سنی، تعبیر کرد. نظر شما چیست؟
دقیقا تعبیر درستی است. من آن را بلوغ می‌نامم. ببینید، انگاره ای در ادبیات رمانتیک وجود داشت منظورم در رمان‌های مبتنی بر بلوغ است، که نشان می‌داد چطور یک جوان از خلال تجربه‌هایش در زندگی به رشد فکری عاطفی و احساسی می‌رسد. یک گونه‌ای از رمان، کاملا خود را وقف این جنس در نوشتن کرده است. مثلا:«کوه جادو» اثر توماس مان یا «سال‌های کارآموزی ویلهلم مایستر» اثر گوته و بعضی از رمان‌های مهم فرانسوی، مثل: «سرخ و سیاه» اثر استاندال که شخصیت اصلی مرد جوانی است که تمام تاکید  روایت عبور او از نوجوانی به جوانی و توجه به آرزوها و بلندپروازی‌ها و ضعف‌ها و شکست‌ها و پیروزی‌های اوست. دقیقا دوران گذارمیتوان نامید. در این گونه رمان‌ها شخصیت برای رسیدن به نوجوانی و جوانی از کودکی خود، باید گذر کند و بزرگ شود. از خانه و  خانواده و محیط‌های محدود عبور می‌کند تا به شهربزرگ و جامعه  بزرگ‌ترقدم گذارد. این سبک را برای چارلز دیکنز یا داستایوفسکی، گفته‌اند که در آثارشان نشان می‌دهند چطور یک شخصیت در مسیرقصه بزرگ می‌شود. یکی از کهن الگوهای این گونه شخصیت را در جنایات و مکافات داستایوفسکی مثال زده‌اند که چطور ورود به شهر و زندگی شهری از اساس سرنوشت شخصیت مرد جوان داستان را تغییر می‌دهد. در رمان«شاهراه » همه  این سکانس‌ها یعنی روبه‌رو شدن با  فقر و فشار، با نزاع خانوادگی یا با عشق، می‌خواهد این پسر را به دریافت جدیدی از زندگی برساند.  یک نوجوان شانزده یا هفده ساله در حال تجربه  بلوغ خود است و می‌خواهد این را بیان کند. به عبارتی چطور این پسر در شاهراه زندگی قرار می‌گیرد . در حقیقت این پیرنگ اصلی رمان است.


 
 به نظر شما درک حضور دیگری در خواندن داستان و رمان در بالابردن قوای روحی مخاطب تا چه اندازه  تاثیرگذار است؟
اگر منظورشما این است که معنای ادبی و هنری در یک فضای بین الاذهانی شکل می‌گیرد، یعنی معنا نه در ذهن نویسنده است نه در ذهن مخاطب، بلکه در یک فضای مشترک اتفاق می‌افتد. به عبارتی، فهم مشترک در بافت و ساخت جمله‌ها باید صورت بگیرد. در این معنا درک حضور مخاطب یا دیگری برایم مهم است. نمی‌توانم بگویم فارغ از خواننده‌ام، می‌نویسم. می‌شود گفت؛
 مخاطب محورم. حتی در«شاهراه» که بنظرم، کمتر اهمیت می‌دهم فضاهای ساخته‌شده را در روایتم برای مخاطب معنا دار کنم یا بخواهم دیگری آن را بفهمد و بیشتر سفر شخصی‌ام در داستان، برایم اهمیت داشته،  بازهم دست  بر روی شمایل‌های عام دست گذاشته‌ام و نشانه‌های آشنا را به‌کار گرفتم. از طرفی شهر بزرگ یعنی مواجه شدن با دیگری یا آشنا شدن با چهره‌های
غریب. شخصیت اصلی«شاهراه» پسری است که در مرز خانواده و محیط بیرون از خانه قرار دارد. زمانی به زندگی فعال اجتماعی پا می گذارد که با  افرادی جدای از خانه و خانواده روبه‌رو می‌شود که اتفاقا نقش مهمی در زندگی اش ایفا می‌کنند. بنابراین هم در فرم رمان به دیگری و درک حضور او اهمیت دادن و هم در متن روایت، ایجاد فضایی برای درک حضور مخاطب بصورت درون ماندگار، اهمیت دارد. یک سویه  دیگر یا لایه سومی هم هست، این که مخاطب  وقتی رمان را می‌خواند بتواند آن را خوب بفهمد. از این نظر که مثلا در«شاهراه» با سرک کشیدن به زندگی شخصیت اصلی داستان که پسر نوجوان شهری دبیرستانی از طبقه متوسط است، بتواند او را درست درک کند. بعد، اگر در مسیر قصه کارها و رفتار عجیب غریبی از او سر زد مخاطب با شخصیت، احساس همدلی پیدا کند و در ذهن خود  تعبیه کند که اگر با نمونه بیرونی این نوجوان روبرو شد، بهتربتواند او را بفهمد. یعنی با خود فکر کند : شاید اینطور هم می‌تواند باشد.
 
آیا شما برای نوشتن داستان‌های خود، طرح یا پلات دارید؟ اگر دارید، چطور آنها را اجرا می‌کنید؟
 تحصیلات من در رشته  مهندسی عمران است. بنابراین یک طرف ذهن من تمایل به برنامه‌ریزی دارد. در نتیجه حتما برای نوشتن طرح و پلات دارم و رمان‌نویسی کاری است تابع برنامه  منظم. یعنی پس از اطمینان از طرحی که به آن فکر شده و شروع کار نوشتن، حداقل روزی سه یا چهار ساعت باید وقت گذاشت. این نوشتن نیاز به تمرین ذهنی دارد چون کار کوششی و فرسایشی است.  با برنامه‌ریزی باید میزان فرسایش این کار را کم کرد. وقتی نسخه  اولیه رمان تمام می‌شود نوبت به کابوس بازنویسی می‌رسد. متن باید چند مرتبه پیرایش و ویرایش بشود. حتی شاید چندبار باید بازنگری و دوباره‌نویسی شود. من مطمئنم در کشو یا کمد هر نویسنده‌ای چندین طرح و نوشته  نیمه  تمام وجود دارد چون گاهی احساس می‌شود باید کل مطلب را گذاشت کنار. نوشتن«شاهراه» حدود  بیست ماه زمان برد  با روزی حدود سه ساعت نوشتن. گاهی سی یا چهل هزار کلمه را در بازنویسی
کنار می‌گذاشتم یعنی محصول حدود دو ماه را و این کار ساده‌ای نیست و طاقت می‌خواهد. یک بعد نوشتن رمان کار کوششی دقیق است و بعد دیگر آن مستلزم خواندن است منظورم مطالعه‌کردن است . من همان قدر که ادبیات می‌خوانم، فلسفه، تاریخ و سیاست هم می‌خوانم و به آنها فکر می‌کنم . علاقه  به ادبیات محض کافی نیست. جامعه‌شناسی و مطالعات فرهنگی هم برای رمان نوشتن لازم است.  حداقل، درحد سواد عمومی یا دانش دبیرستانی باید آگاهی داشت. برای درک عمومی جهان اطراف،
 این درک، نیاز نویسنده است تا او را وادار به ارزش داوری کند. رمان می‌خواهد به افراد قدرت انتخاب  بدهد از تعصبات کم و به رواداری‌ها اضافه کند. غایت اخلاقی رمان این است: پیچیده‌تر فکر کردن.
 
 یکی از انتقادهایی که به قلم شما شده ، پراکنده‌گویی و آشفته‌نویسی است. اگر ممکنه نظر خودتون را بگویید.
«شاهراه» راوی اول شخصی دارد،  قصه  زندگی خودش را بصورت غیرخطی روایت می‌کند.  قبول دارم این شخصیت گاهی بیش ازحد به توصیف می‌پردازد. این کار با آگاهی انجام شده، این ها لایی‌هایی هستند که به مانند استراتژی از طرف نویسنده، به‌کار برده شده است. شخصیت می‌‌بایست در نقاطی از داستان مکث می‌کرد و درباره  موضع خود نسبت به جهان حرف می‌زد.
 نویسنده این اختیار را دارد که مسائل فکری و حسی و عاطفی خود را به شیوه‌ای که فکر می‌کند از پس آن برمیاد، در رمان بیاورد. اگر این بر آشفتگی و پراکنده‌گویی  حمل می‌شود، من از آن دفاع می‌کنم. متوجه هستم که مخاطبی که دو اثر قبلی یعنی« زیباتر » و «یوسف آباد ...»را خوانده،   رمان «شاهراه» در بخش‌هایی برایش ملال ایجاد کند ولی تضمین می‌دهم در همان بخش‌ها حرف‌هایی هست که درحقیقت ایده‌های نویسنده است. به همین جهت آشفته‌گویی و پراکنده‌نویسی را نمی‌پذیرم چرا که این را سبکی برای خود درنظر می‌گیرم. ضمن اینکه، این شیوه در ادبیات  داستانی دنیا، سابقه دارد.
 
شما به شعر علاقه‌مندید و گفته‌اید جریان‌های شعری معاصر را دنبال می‌کنید. آیا این انس به شعر در داستان‌نویسی شما تاثیرگذار بوده است؟
بله من به شعر علاقه دارم و اشعار شاعران معاصر را پی گیری می‌کنم گاهی اتودهایی در شعر می‌زدم ولی بعد فکر کردم آنچه می‌‌خواهم بگویم در فرم شعر نمی‌گنجد. با اینکه شعر و داستان دو سرزمین کاملا متفاوت در ادبیات است . اگر این انس و الفتم به شعر در نثر من تاثیر گذاشته باشد شاید در آهنگ کلام و جنس جمله بندی‌ها باشد. یعنی در محور  جانشینی، بازی‌های زبانی ، به تعلیق درآوردن کلام یا معناگریزی در زبان، شعر می‌تواند به کمک نثر بیاید.
 
چه توصیه‌ای دارید به جوان‌هایی که می‌خواهند و ذوق این را دارند که وارد عرصه داستان‌نویسی شوند؟
اگر اجازه داشته باشم توصیه کنم، این است که با داستان و رمان نوشتن، روش‌مند برخورد کنند. امروز خوشبختانه کتاب‌های خوبی در زمینه تئوری داستان‌نویسی منتشر شده و کتاب‌های خیلی خوبی ترجمه شده که کار داستانی اندیشیدن را آسان کرده است. اینکه کسی فکر کند، داستان‌نویسی امری شهودی ست، درست نیست. این کار، کاملا فنی و تکنیکی است و باید بجز قریحه  ادبی ، تخصص آن را بدست آورد. باید، برای حضور در کارگاه‌های داستان‌نویسی حتما تحقیق شود و با آگاهی به اینکه چه چیزی را از یک کارگاه باید خواست و چه چیزی را نباید خواست، در آن شرکت کرد.
 
 به عنوان آخرین سوال چشم انداز داستان‌نویسی امروز ایران را چطور ارزیابی می‌کنید؟
راستش من امیدوارم. چون تنوع دیدگاه‌ها و تنوع سبکی و روایی زیاد شده، انگار آزمایشگاه عظیمی   ایجاد شده از فرم و تکنیک و زبان و بیان و... بنظرم کمیت بلاخره موجب کیفیت می‌شود. احتمال اینکه رمان شاهکار از میان این حجم رمان‌نویسی بیرون بیاید، هست. ولی از دیگر بحران مخاطب کتاب هم  وجود دارد و بحران مخاطب رمان، جدی است. رمان خواندن چیزی متفاوت از کتاب
خواندن است . چون رمان یک موجود زیستی دیگری ست که گویی خواننده  آن تربیت ویژه‌ای شده، با حوصله  بیشتر. اگر قرار است آینده ادبیات داستانی ما روشن‌تر باشد باید بر این صفت تربیت کردن افراد برای خواندن رمان،  تاکید بیشتری بشود . بنظرم اقبال به داستان‌نویسی زیاد شده ولی  مطمئن نیستم به همان اندازه مخاطبان رمان و داستان هم بیشتر شده باشند. من گاهی آثاردرجه یکی را می‌خوانم که با تیراژ هزارجلد منتشر شده‌اند یعنی در یک جامعه هشتاد میلیونی، هزار نفر مخاطب باید برای این کار باشد؟! تازه اگر باشد...
 

 

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 2
  • ۱۲:۵۷ - ۱۳۹۷/۰۵/۰۵
    خانم فلاح مصاحبه‌گر بدی‌ست.
  • علی چنگیزی ۲۲:۵۶ - ۱۳۹۷/۰۵/۰۵
    شاهراه رمانی عالی است. پیشنهاد می کنم بخواندش
  • اعتماد ۲۳:۳۲ - ۱۳۹۷/۰۵/۰۵
    سینا دادخواه هم موجی زودگذر بود که دوره‌اش تمام شد.
  • کیوان ۰۰:۲۵ - ۱۳۹۷/۰۵/۰۶
    کوره راه هم نیس چه برسه به شاهراه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها