یکشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۲:۰۶
اسناد مشروطه را به مورخان نمی‌دهند/ اهمیت «شب‌نامه‌ها» در مطالعات مشروطه

دکتر منصوره اتحادیه می‌گوید که سازمان و مراکز تخصصی که بتواند به تاریخ‌نگاری مشروطه کمک کند نداریم و سازمان‌های دولتی که اسناد مشروطه را در اختیار دارد، به ندرت و یا با خساست تمام اسناد را به پژوهشگران و مورخان می‌دهند.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- محمد آسیابانی: فرمانی که مظفرالدین شاه قاجار به اجبار در 14 مرداد 1285 شمسی امضا کرد، باعث شد تا این روز بدل به یکی از ماندگارترین روزها در تاریخ ایران شود. در این روز مبارزات آزادی‌خواهانه مردم ایران در قالب انقلاب مشروطه به ثمر نشست و فصلی نوین در تمدن ایران آغاز شد.

تاریخ بیداری ایرانیان در دوره‌ای رخ داد که کتاب و نشریات نیز جای خود را در جامعه به عنوان مظاهری از تمدن جدید، پیدا کرده بودند و فرهنگ شفاهی ایرانیان داشت آرام آرام جای خود را به فرهنگی مکتوب می‌داد. بنابراین کتاب‌ها و اسناد مهمی از آن دوران به یادگار مانده که شرح رشادت‌های مشروطه خواهان است. بر مبنای این مکتوبات و اسناد پژوهش‌های مهمی در این دوران درباره مشروطه انجام گرفته، هرچند که هنوز هم هیچ نوری به نقاط تاریک آن دوران تابانده نشده است.

به مناسبت سالروز صدور فرمان مشروطیت، درباره منابع به‌جای مانده از دوران و همچنین پژوهش‌های جدید با دکتر منصوره اتحادیه به گفت‌وگو نشستیم که آن را در ادامه مطالعه خواهید کرد.

اجازه بدهید که بحث را با یکی از مهم‌ترین مکتوبات به جای مانده از دوران مشروطه یعنی «واقعات اتفاقیه در روزگار» نوشته میرزا محمدمهدی شریف‌کاشانی آغاز کنیم که با تصحیح شما و سیروس سعدوندیان، یکبار در دهه 60 منتشر شد. این کتاب به قلم کسی است که خود از انقلابیون معروف بود و ریاست یک مجمع مخفی تاثیرگذار یعنی «انجمن باغ سلیمان خان میکده» را بر عهده داشت و اسناد مهمی چون تلگراف‌ها، شب‌نامه‌ها و... در اختیارش بود. جامعیت این کتاب به نسبت دیگر منابع حیرت‌انگیز است، اما چرا چاپ آن مختصر بود و همه امروز کتاب «تاریخ مشروطه» احمد کسروی را به عنوان مهم‌ترین کتاب تاریخ مشروطه می‌شناسند؟

«واقعات اتفاقیه در روزگار» کتاب بسیار مهمی است، اما آن‌طور که باید و شاید شناخته نشد. متاسفانه ما در تاریخ‌نگاری مدام درجا زده و همیشه کار تکراری می‌کنیم. فقط به منابع شناخته شده می‌پردازیم، این درصورتی است که منابع بسیارند، اما کمی زحمت اضافه، فکر و جست‌وجو می‌خواهد، اما ما تنبلی کرده و صرفا اسناد مرور شده را دوباره مرور می‌کنیم. با شما موافقم که «واقعات اتفاقیه در روزگار» چندان شناخته شده نیست. ما کار روی این کتاب را از اوایل انقلاب شروع کرده و در سال 63 آن را منتشر کردیم. پس از سال‌ها نیز آقای سعدوندیان این کتاب را با تغییر نام به «تاریخ مشروطیت» در سال 89 تجدید چاپ کرد. بنابراین این کتاب دوبار منتشر شده است.

دلیل این تغییر نام چه بود؟

نمی‌دانم، باید این سوال را از خودشان بپرسید. به طور کل کتاب مهمی است، چرا که نویسنده انسان متفکری است که در انقلاب مشروطه حضور داشت. نقش او در این انقلاب اثرگذار بود، بنابراین افراد موثر را می‌شناخت و بویژه به علمای مشروطه خواه بسیار نزدیک بود و از روابط‌ افراد آگاهی داشت.نکات مطرح شده در این کتاب زوایای تاریک مهمی از انقلاب مشروطه را روشن می‌کند. ضمن اینکه این کتاب کاملا بی‌طرفانه نوشته شده و خالی از جهت‌گیری ایدئولوژیک است. برخی در کتاب‌های خود آنقدر جهت‌گیری تند و غیرمنصفانه دارند که برخی جملات‌شان واقعا زننده می‌شود، اما شریف‌کاشانی این‌گونه نیست و به همین دلیل کتابش ارزشمند و خوش‌خوان است.



نحوه تدوین کتاب و طبقه‌بندی اسناد هم نشان از هوشمندی نویسنده یعنی شریف‌کاشانی دارد. درباره اسناد گردآمده در این کتاب کمی بیشتر برای ما و مخاطبان صحبت کنید
.

یکی از مهم‌ترین منابع انقلاب مشروطه «شب‌نامه‌» هایی است که در آن دوران منتشر می‌شدند. روی این شب‌نامه‌ها کار چندانی نشده است، در صورتی که آنها نقش اساسی در پیشرفت انقلاب مشروطه دارند. من در مقاله‌ای به این شب‌نامه‌ها پرداخته و روی آنها کار کردم، البته کار مفصلی نیست و صرفا محدود است به شب‌نامه‌های همین کتاب. اگر اشتباه نکنم مجموعه‌ایی از این شب‌نامه‌ها در مرکز اسناد ملی ایران وجود دارد، چرا که مرحوم دکتر محمداسماعیل رضوانی حجم عمده‌ای از این شب‌نامه‌ها را گردآوری کرده بود. ناظم‌الاسلام کرمانی هم تعدادی از این شب‌نامه‌ها را در «تاریخ بیداری ایرانیان» جمع‌آوری کرده بود.

این شب‌نامه‌ها جوسازی می‌کردند و نویسندگان آنها افراد متعددی بودند که به سازمان اسناد اهدا شد و طبیعتا در آن دوران هم معلوم نبود که چه کسانی آنها را می‌نویسند؟ تصور می‌کنم بسیاری از روزنامه‌نگاران که نمی‌توانستند در روزنامه‌های خود آزاد بنویسند، این شب‌نامه‌ها را نوشته‌اند. قاعدتاً محتوای بسیاری از آنها تند است. به عنوان مثال در یکی از این شب‌نامه‌ها داریم که خطاب به درباریان و مخالفان مشروطه می‌گوید که «شما به نوکران و پیشخدمت‌های خود اطمینان دارید که شب سرتان را نبرند؟» جمله کاملا انقلابی است. بنابراین شب‌نامه‌ها اهمیت بسیاری دارند و شریف‌کاشانی با هوشمندی تعدادی را در کتاب خود گردآوری کرده است. او متوجه بود که در کنار سخنان خودش باید این شب‌نامه‌ها هم برای آیندگان به یادگار بمانند.

مقداد نبوی رضوی در برخی پژوهش‌هایش مانند «تاریخ مکتوم» در دیانت شریف‌کاشانی تشکیک کرده و او را ازلی خوانده است. نظر شما در این باره چیست؟

نمی‌دانم. البته برخی رهبران مشروطه بابی ازلی بودند، اما درباره شریف‌کاشانی من مطالعه‌ای نکردم. برخی هم مانند میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل که ازلی بودند ولی ضمناً در نشریه خود تفکرات سوسیالیستی را مطرح می‌کردند که آشکارا با تعالیم اسلام در تعارض بود و باعث رویگردانی کسانی چون شیخ فضل الله نوری از مشروطه شد.

ممکن است تعارض تفکرات کسانی چون صوراسرافیل با ایدئولوژی اسلامی در چاپ کتاب‌های دوران مشروطه در زمانه فعلی تاثیر گذاشته باشد؟ 

به هر حال هر دوره‌ای ممیزی‌های خاص خود را دارد. در سال 57 زمانی که مشغول نگارش تز دکتری خودم شدم، هنوز انقلاب اسلامی ایران به پیروزی نرسیده بود. من برخی منابع مانند «انقراض قاجاریه» مرحوم محمدتقی بهار را پیدا نمی‌کردم. در آن سال‌ها این کتاب قدیمی به حساب می‌آمد، چرا که فقط یکبار منتشر شده بود. به ناچار از آن کتاب فتوکپی گرفتم. حتی بسیاری دیگر از منابع مهم را که در سال‌های بعد به سهولت منتشر می‌شدند، من به صورت فتوکپی داشتم، چرا که نایاب بودند و اجازه چاپ نداشتند.

به هر حال مساله ممیزی برای ما ناآشنا نیست، اما اگر مسائل منصفانه، عالمانه، علمی و اصیل تحلیل شود، انتشار کتاب‌ها به مشکل برنمی‌خورد. شما اگر جهت‌گیری ایدئولوژیک به طرف خاصی نداشته باشید، کارتان قابل ارائه است.

بیش از جریان ممیزی، عدم حمایت از کتاب‌ در چاپ نشدن آنها تاثیرگذار بوده است. ما موسسه‌ای را نداریم که وظیفه‌اش انتشار متون دوره‌های گذشته باشد یا از چاپ آنها به دلیل مهم بودنشان حمایت کند. تاحدوی این کار وظیفه دانشگاه‌هاست که آن را انجام نمی‌دهند.من ناشرِ خصوصی باید بسنجم که این کتاب فروش می‌کند یا خیر؟ می‌دانم که انتشار یک کتابی لازم و ضروری است، اما اگر در بررسی‌هایم از بازار مشخص شد که آن‌ کتاب فروش چندانی نخواهد کرد، ممکن است از انتشار آن صرف‌نظر کنم. بارها شده که کتاب و اسنادی را به دلیل اهمیت‌شان منتشر کردم، اما مگر من چقدر بودجه دارم؟ اکنون هم که قیمت کاغذ چند برابر شده است. باید بدانم که سرمایه من برای انتشار کتاب‌های بعدی باز می‌گردد یا خیر؟ بنابراین نبودن نهادهای حمایتی مهم‌ترین دلیل عدم انتشار کتاب‌های دوره مشروطه است. مثلا انجمن ایرانی تاریخ باید بودجه‌ای برای انتشار یا حمایت از کتاب‌‌های پایه داشته باشد که شاید فروش چندانی نداشته باشند. کتاب‌های تاریخی تخصصی مخاطبان کمی دارند، معمولا کتاب‌های زرد پرفروش می‌شوند. به طور کل به نظرم ضروری است که نهادی تخصصی برای مطالعات قاجاریه تشکیل شود، چرا که نتیجه فعالیت آن در شناخت امروز ما از اوضاع تاثیر خواهد گذاشت.



کمی بیشتر درباره معضلاتی که نبود سازمان‌های تخصصی در تاریخ‌نگاری معاصر ما باعث شده‌اند، توضیح دهید


وجود موسسه‌ها در برنامه‌ریزی و رسیدن به نگاه تخصصی کمک مهمی می‌کنند. به عنوان مثال من بارها درباره عدم شناخت دقیق از رجال قرن اخیر سخن گفته‌ام. ما فرق میان مشیرالدوله و مستوفی‌الممالک را نمی‌دانیم، بنابراین درک نمی‌کنیم که چرا یکی استعفا می‌دهد و دیگری روی کار می‌آید؟ فرق سیاست این دو در چیست؟ اگر موسسه مطالعاتی دوران قاجار داشتیم لااقل سندهای موجود را گردآوری و مطالعه می‌کرد و از هر شخصیتی یک بیوگرافی می‌نوشت تا من محقق بتوانم تشخیص دهم که وقتی این کابینه می‌رود و کابینه دیگری می‌آید فرق این دو کابینه در چیست؟ یعنی مواد لازم را برای تحقیقات عمیق نداریم. یکی می‌گوید مشیرالدوله مظهر آزادی است درحالی‌که اتفاقا مشیرالدوله هروقت اوضاع بد بود استعفا داد.

مشکلات ما در این موارد بسیار است. دانشجویی که مشغول نگارش پایان‌نامه‌اش است از لحاظ مالی محدودیت دارد، اما او را حتی به مراکز اسناد راه هم نمی‌دهند. اگر هم بدهند، چهار ماه طول می‌کشد تا بتواند از یک سند کپی بگیرد. دانشجویی را برای تهیه چند سند به یکی از این مراکز فرستادم، به او گفتند که سه ماه دیگر برای تحویل گرفتن کپی سندها مراجعه کن. از همه بدتر اینکه برای دراختیار گذاشتن آن سندها پول‌های کلانی هم طلب می‌کنند. دانشجو از کجا باید بیاورد؟ مدام باید منت سازمان اسناد، وزارت خارجه و... را کشید و اشخاص زیادی را واسطه کرد تا بتوان به کپی یک سند رسید؟ آنوقت انتظار ارتقای تاریخ‌نگاری را داریم. تاریخ‌نگاری بودجه و حمایت می‌خواهد.

بنابراین طبیعی است که هنوز نقاط تاریک زیادی از مشروطه باقی مانده است. اگر اجازه دهید چند سوال هم درباره این نقاط تاریک از شما بپرسم. نخستین نکته که بسیار ذهن من را درگیر خود کرده، جریان هم‌نوایی مشروطه خواهان با شخصیت مستبدی چون مسعود میرزا ظل‌السلطان است. حتی بزرگانی چون شیخ هادی نجم‌آبادی که از او به معلم مشروطه یاد کرده‌اند و حاجی سیاح محلاتی نیز با ظل‌السلطان مراوده داشته‌اند. این تناقض چگونه قابل حل است؟

بله و حتی ملک‌المتکلمین هم به سراغ او رفته است. ببینید ظلّ‌السلطان برای انقلابی نشان دادن خودش تبلیغات زیادی می‌کرد. در آن زمان هم حرفی از جمهوری‌خواهی در میان نبود. بنابراین باید شاهی جایگزین شاه وقت می‌شد. احمدشاه هم که در آن دوران کودک بود و توانایی اداره خود را هم نداشت، اما ظل السلطان قوی بود و صاحب تجربه و خودش را هم که انقلابی نشان می‌داد. بنابراین هیچ عجیب نبود که مشروطه‌خواهان با او ارتباط بگیرند. ضمناً نبایدد فراموش کرد که عده‌ای از وکلای آذربایجان بخصوص با محمدعلی شاه خصومت داشتند.

اما جنایت‌های او و پسرش جلال الدوله در افواه شایع بود...

آن جنایت‌ها به نظر بیشتر تبلیغات سوء دشمنان ظل السلطان است. اکنون هم پشت سر اهل سیاست، شایعات زیادی مطرح است که شما باید با آنها عاقلانه و منطقی برخورد کنید. شایع کردند که ظل السلطان مادرش را کشته است. اگر واقعا کشته بود نباید هیچ عکس‌العملی به این رخداد داده می‌شد؟ البته او آدم سیاستمداری هم بود و البته ظلم هم کرده است. می‌گویند که طلاهای ساختمان‌های دوره صفویه را به دستور او تراشیده‌اند و بناهای بسیاری را تخریب کرده است، اما بیشتر مسائلی که به او نسبت داده‌اند تبلیغ دشمنانش است.



پس نوشته‌های انتقادی برخی انقلابیون یا چهره‌هایی مانند میرزا آقاخان کرمانی و حاج سیاح محلاتی در نقد ظل السلطان و پسرش را چگونه می‌توان تفسیر کرد؟ حاجی سیاح در کتاب «خاطرات دوره خوف و وحشت» به نقد ظل‌السلطان پرداخته است؟


واقعیت را بخواهید کمی به اصالت این کتاب مشکوکم و احساس می‌کنم بعدها در آن دستی برده شده و چیزهایی به این اضافه شده است. البته هنوز کار علمی روی این کتاب انجام نداده‌ام و این صرفاً احساسم است.

نکته مهمی است. شواهدی هم برای این دست بردن در متن وجود دارد؟

به نظرم برخی مطالب آن بسیار مدرن است و برای آن دوره نیست. بنابراین نمی‌توان با آن مثابه حقیقت محض برخورد داشت. باید در نگاه به تاریخ منطق را در نظر گرفت و درصدی هم به جعل اسناد فکر کرد. حتی در آن دوره هم ممکن است برخی مخالفان اسنادی را برای بی‌آبرو کردن ظل‌السلطان جعل کرده باشند. به نظر من درباره عمه علی‌‌شاه هم مطالبی جعل شده است. فراموش نکنیم که قاجاریه دشمن زیاد داشتند و مردم هم به حق دشمن آنها بودند، چرا که اصلا خاندان قاجار به فکر مردم نبودند. بنابراین باید با احتیاط به این منابع استناد کرد.

اما به هر حال آن دوره، زمان آشنایی ایران با غرب و دستاوردهای مدرنیته است. حتی به لحاظ تعدد رجال می‌توان آن را دوران درخشانی هم به لحاظ فرهنگ محسوب کرد؟

درخشان؟!! البته برای ایران درخشان است. دوره قاجار دوران جالبی است. من از آن دسته آدم‌هایی نیستم که توهم توطئه داشته باشم، اما در آن دوران نفوذ غرب فقط از طریق سیاست نبود و نفوذ فرهنگی هم داشت. که ما در بسیاری از اوقات خودمان را از دریچه دید آنها می‌دیدیم، این هم جزء نفوذ استعمار است. ما در مطالعات تاریخ‌‌مان مدام آنچه را که غربی‌ها نوشته‌اند، خوانده‌ایم و ایران و تاریخ ایران را از دریچه دید آنها دیده‌ایم و آن‌ها را باور کرده‌ایم، در صورتی که از سوی غربی‌ها به ما القا شده بود. اکنون کتابی را در دست انتشار دارم که خاطرات «مشرف نفیسی» است. او در این کتاب می‌گوید که سیاست انگلیسی‌ها این است که ایرانی را به دست خود ایرانی‌ها خراب کنند. ما هم در بسیاری از مواقع حرف‌هایی را که غربی‌ها زدند، ترجمه کرده و به عنوان وحی منزل پدیرفته‌ایم.

ادوارد سعید پس از انتشار «شرق‌شناسی» یک جلسه سخنرانی داشت که من هم در آن حضور داشتم. از او پرسیدم که بر اساس دیدگاه‌ شما شرق‌شناس‌ها ما را این‌گونه دیده‌اند، ما شرقی‌ها خودمان، خود را چگونه دیده‌ایم؟ که در جواب گفت این یک تحقیق دیگر لازم دارد. واقعا هم این سوال مهمی است و قابل فکر کردن است. ما چون دیده‌ایم که غرب همه‌چیزش از ما بهتر بوده، قوانینش به نسبت قوانین ما بهتر بوده، اسلحه‌اش بهتر بوده، کتاب‌هایشان بهتر بوده، بنابراین نوعی خودباختگی داشتیم و مدام منتظر بودیم که ببینیم آنها درباره ما چگونه فکر می‌کنند و چه می‌گویند؟

کلام شما مخاطب را به فکر فرو می‌برد. در دوران ناصرالدین شاهی هم نخستین ارتباط‌های روشنفکران با اروپا برقرار شد و غرب دیده‌ها در آن دوران به غرب و دستاوردهایش علقه داشتند و این علقه آنها البته با توجه به شرایط جامعه ایرانی دوران ناصری پذیرفتنی بود. اگر بخواهیم سه نفر از بین روشنفکران آن دوران را نام ببریم که بیشترین تاثیر را در بیداری ایرانیان داشتند، شما به کدامیک از  آنها اشاره می‌کنید؟

تعداد آنها از سه نفر بیشتر است، اما در وهله نخست نمی‌توان تاثیر میرزا ملکم خان را منکر شد. جالب است نقل قول‌هایی که در کلام خطبای مشروطه می‌شود، بسیاری از جمله‌های ملکم خان است. متفکر و آزادی‌خواه دیگر سیدجمال‌الدین اسدآبادی است. او بسیار زود امپریالیسم را درک کرد و نسبت به خطرات آن هشدار داد. در درجه سوم هم من روزنامه‌ها بویژه «روزنامه اختر» را نام می‌برم که بسیار تاثیرگذار بود. مدیر روزنامه اختر محمدطاهر تبریزی نویسنده‌های مهمی از جمله میرزا آقاخان کرمانی، میرزا حبیب اصفهانی و... را دور خود جمع کرده و آثار آنها را منتشر می‌کرد. سیدجمال‌الدین اسدآبادی هم در این روزنامه مقاله می‌نوشت. هم‌زمان ملکم خان هم در لندن «روزنامه قانون» را منتشر می‌کرد که این هم مهم و تاثیرگذار بود. البته باید بررسی کرد که که حرف‌های او را چند نفر می‌فهمیدند و روزنامه‌اش به دست چه کسانی می‌رسید؟ او چند رساله هم نوشت و به دربار فرستاد و روزنامه‌اش هم چند نسخه‌ای به ایران می‌رسید و تکثیر می‌شد و به دست عده محدودی می‌رسید، اما روزنامه اختر سال‌ها منتشر می‌شد و مخاطبان بسیاری داشت. تاجران مخاطب آن بودند و سیاستمداران. گاهی هم زنان آن را می‌خواندند.

در میان دیگر روزنامه‌ها از همه بیشتر تفکرات اندیشمندان مهم در روزنامه اختر منعکس است و از این لحاظ این روزنامه قابل مطالعه و پژوهش است. روی این روزنامه مطالعه شده، اما تاثیرش در انقلاب مشروطه مورد غفلت قرار گرفته است. حتی نامه‌هایی را که مردم برای این روزنامه می‌فرستادند که در آن منتشر می‌شد، نیز مطالعه نشده است. این نامه‌ها هم از داخل ایران و هم از میان ایرانیان خارج از کشور برای روزنامه اختر فرستاده می‌شد و نشان از افکار عامه و استقبال مردم از این روزنامه است. به این دلیل و البته طولانی بودن مدت سال‌های انتشار این روزنامه، باید اهمیت و تاثیرش در انقلاب مشروطه را بررسی کرد.

اشاره کردید که مطالب آزادی‌خواهانه روشنفکران به هر حال در این روزنامه‌ها منتشر می‌شد و مردم را تهییج می‌کرد؛ اما سوال اینجاست مگر چند درصد مردم در آن دوران باسواد بودند و یا مطالب را می‌فهمیدند؟

تفهیم آن مطالب کار علما و روحانیون دوره مشروطه بود. به طور کل نقش علما در مشروطه بسیار مهم است. اندیشمندان و روشنفکران آزادی‌خواهی را مطرح می‌کردند و گزارش تحولات جهانی در حوزه سیاست را می‌دادند، اما کسانی که می‌توانستند حرف بزنند و مردم را تهییج کنند، علما بودند. بنابراین مساجد، حسینیه‌ها و منابر اهمیت بسیاری دارند که متاسفانه ما درباره این موضوعات نیز مطالب کم داریم. سیدجمال واعظ، به دلیل آنکه جاسوسی همیشه او را دنبال و سخنرانی‌هایش را یادداشت می‌کرد و در روزنامه «ندای وطن» هم سخنرانی‌های او منتشر می‌شد بسیار نقش موثری داشت.

سخنرانی‌های او موجود است و در کتاب «شهید راه آزادی» هم منتشر شده. حال صحبت‌هایش چگونه بود؟ مثلاً در جایی می‌گوید که «شما هیچکدام که متوجه نمی‌شوید من چه می‌گویم، زنان حاضر هم متوجه نمی‌شوند، اما استعمار به مانند آن است که سهم ارث بچه یتیمی را شوهرننه، بخورد.» مردم عادی که حرف‌های روشنفکران و یا نظریات مارکس را که متوجه نمی‌شدند، اما وقتی بگویند استعمار همان شوهر ننه‌ای است که مال بچه پدرمرده را خورده، این را مردم عادی متوجه می‌شوند. بنابراین به نظر من این علما بودند که تفکر آزادی‌خواهی و حریت را در میان مردم رواج دادند و مفاهیم را برای آنها ساده کرده و مردم را به حرکت درآوردند. در سناریوی وسیع‌تر باز هم این علما بودند که در جریان مبارزات انقلابی امام خمینی مردم را تهییج کردند و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.

یکی دیگر از نقاط تاریک مشروطه، هنوز هم شیخ فضل‌الله نوری است. یعنی دوره زمانی از شیخ طرفدار مشروطه تا شیخِ نویسنده «لوایح» (که این کتاب را نیز نشر تاریخ ایران منتشر کرده)، چندان برای ما مشخص نیست. نویسندگان دوران مشروطه و پژوهشگران جدید همه مطالب متناقضی را نوشته‌اند.

شیخ فضل‌الله یک شخصیت جالب توجهی است و در تاریخ‌نگاری ما نمونه بوده است. در دوران پیش از انقلاب و در نوشته‌های تاریخ‌نگارانی چون احمد کسروی، فریدون آدمیت و... شیخ فضل‌الله ضدقهرمان داستان مشروطه است، اما پس از انقلاب در میان تاریخ‌نگاران بدل به قهرمان می‌شود.

اتفاقا من هوادار شیخ فضل‌الله نوری هستم، برای اینکه می‌فهمم او چه می‌گوید؟ به نظرم او به عیان می‌دید که چه اتفاقی دارد برای مشروطه رخ می‌دهد. به هر حال پیروزی انقلاب مشروطه به کمک علما اتفاق افتاد و آنها بودند که مردم را تهییج کردند که برای تظاهرات به خیابان بروند و برای تحصن به شاه‌عبدالعظیم و برای بست‌نشینی به سفارت انگلستان. مردم عادی در زندگی روزمره خود وابسته به علما و روحانیون بودند، دعواهای حقوقی را آنها حل و فصل می‌کردند و از مردم حمایت می‌کردند و... چند روشنفکر و تاجر آن دوران که توانایی اینکار را نداشتند، اما بعد خواستند فقط خود در مشروطه بمانند. این روند کنار زدن علما از مشروطه از دید شیخ فضل‌الله پنهان نماند. او حق داشت و بسیار زود متوجه برخی نیرنگ‌ها شد.

شیخ در یکی از لوایحی که در حرم حضرت عبدالعظیم منتشر می‌کرد، گفت که من این مجلس را نمی‌خواهم که عده‌ای ناتورالیست و طبیعیون یا سوسیالیست قوانینش را تنظیم کنند. عمده تاریخنگاران به این مساله دقت چندانی نداشته‌اند. اگر روزنامه «صوراسرافیل» را با دقت مطالعه کنید، متوجه می‌شوید که دارد مانفیست کمونیسم مارکس را در لوای اسلام مطرح می‌کند. یعنی یک گروه چپ در انقلاب مشروطه حضور دارد که می‌خواهد در ظاهری اسلامی انقلاب را بسوی چپ هدایت کند. در این روزنامه بیان می‌شد که حضرت رسول پابرهنه راه می‌رفت و ثروت جمع نمی‌کرد، بنابراین باید حالا زمین‌ها را تقسیم کنیم و... شیخ با هوشمندی سریعاً متوجه شد که چه اتفاقی دارد رخ می‌دهد. تئوری من این است که آیت‌الله خمینی نیز با بهره‌گیری از تجربه شیخ فضل‌الله نوری پس از پیروزی انقلاب اسلامی سریعا توانست جلوی مارکسیست‌ها و گروه‌های دیگر را بگیرد. در انقلاب اسلامی هم اگر هوشمندی آیت‌الله خمینی نبود ممکن بود طیف‌های غیراسلامی روند امور را در دست بگیرند. بنابراین به نظر من انقلاب اسلامی ادامه انقلاب مشروطه است، با این تفاوت که در انقلاب مشروطه پس از پیروزی علما را کنار زدند، اما در انقلاب اسلامی با توجه به آگاهی بجای مانده از آن دوران، نگذاشتند که انقلاب مصادره شود. این برداشت من است و نکته جالب اینجاست که من در دوران انقلاب تز دکترایم را در موضوع انقلاب مشروطه نوشتم.

اما اینجا هم نکته مبهمی وجود دارد. چطور امکان دارد که پس از پیروزی انقلاب مشروطه، علما و روحانیون را کنار زدند، اما شخصیت هوشمندی چون آخوند خراسانی کماکان حامی آنهاست؟

او در طرفداری از مشروطه دو دل است، اما عدم حضورش در ایران هم بی‌تاثیر نیست.

مرحوم میرزای نائینی چطور؟ او هم از طرفداران دو آتشه مشروطه است و کتاب «تنبیه‌الامة و تنزیه‌الملة» را پس از به توپ بستن مجلس می‌نویسد.

می‌گویند که بعدها میرزای نائینی این رساله را به دجله انداخته یا شسته است. شاید این روایت را جعل کرده باشند، اما نظریاتی مبنی بر پشیمانی او از حمایتش از مشروطه وجود دارد. به هر حال مسائلی چون کشته شدن سیدعبدالله بهبهانی و کنار کشیدن سیدمحمد طباطبایی غیرقابل انکار است. بر طبق متمم قانون اساسی قرار بود همیشه پنج نفر از عمای تراز اول به انتخاب باقی علما انتخاب شده تا قوانین مجلس را با اصول شرع تطبیق دهند، که هیچگاه این اتفاق رخ نداد و جلوی علما را گرفتند.

و این جلوگیری از علما توسط طیف هواخواه سیدحسن تقی زاده در مجلس اتفاق افتاد؟

بله، البته فقط تقی‌زاده نبود عده‌ای بودند که باید آن‌ها را غرب‌گرا توصیف کرد آنها هیچگاه نگذاشتند نقش نظارتی علما و مراجع به درستی اعمال شود. به همین دلیل هم پس از فتح تهران شیخ فضل‌الله را به دار می‌کشند، چون او دقیقا از نیت مشروطه‌خواهان اطلاع داشت و البته عده زیادی هم هوادار و همفکر او بودند و تنها نبود. بنابراین از هوشمندی او و قدرت نفوذش ترسیده و سریعا اعدامش کردند.



اما به باور عده‌ای شیخ فضل‌الله در مقابل مسائل جدید بسیار محتاط بود. به عنوان مثال جریان مخالفت شدیدش با مدارس جدید بسیار زبانزد است و حاضر نبود ویژگی‌های مثبت آن را ببیند
.

برای آن بود که به یقین رسیده بود که این مدارس فرزندان مردم را بی‌دین کرده و مسلمانی را از بین خواهد بود. مرحوم سیدحسن مدرس نیز با نظام وظیفه به شدت مخالفت می‌کرد، چرا که گمان داشت همه سربازان بی‌دین می‌شوند.

و البته پدر مدارس جدید ایران یعنی میرزا حسن رشدیه، هم در زمره مشروطه‌خواهان بویژه از اعضای انجمن باغ «سلیمان خان میکده» است

بله به هر حال او هم از روشنفکران است.

درست است، اما اسنادی مبنی بر دیانت او وجود دارد. مثلا ادعیه‌هایی به خط او به این دوران رسیده که میرزا حسن رشدیه برای آغاز کلاس‌ها نوشته و بر در کلاس‌ها می‌‌چسباند.

درست است، اما افرادی مانند شیخ فضل‌الله به نحوی محافظه‌کار هم هستند. این طیف اصلاحات را لازم می‌دانند، اما اصلاحاتی که بر اساس قوانین شرع باشد. یعنی مشروطه مشروعه و من کاملا می‌فهمم که شیخ چه می‌گفت. او به عنوان یک مجتهد حق داشت اعتراض کند که چرا بجای قوانین اسلام دارید قوانین مملکت را از قانون اساسی کشور بلژیک اقتباس می‌کنید؟

آینده مطالعات مشروطه را چگونه می‌بینید؟

البته باید هم مطالعات وسیع‌تری انجام شود. ببینید پس از گذشت صد سال هنوز ما وقایع شهرهای کشور در دوران مشروطه را نمی‌شناسیم. مثلا ما نمی‌دانیم چه فرقی بین مازندران و گیلان وجود داشت؟ چرا گیلان انقلابی شد و مازندران خیر؟ یا کرمان و خوزستان چه اتفاقاتی رخ داد؟ با این‌که در شیراز اصلا علیه حکومت پسر شاه تظاهرات کردند نه برای مشروطه. ما در انقلاب مشروطه از شهرهای تهران، تبریز، برخی شهرهای گیلان و مقداری هم به خاطر ظل‌السلطان از اصفهان، خبر داریم، اما برای شناخت جریان مشروطه در دیگر شهرها مشکلات بسیار داریم. در کرمانشاه هم که وضعیت متفاوتی در جریان بود. من روی اسناد کرمانشاه در زمانی که عبدالحسین میرزا فرمانفرما حاکم آنجا بود، کار کردم. این اسناد مربوط به دو سال قبل از مشروطه است. اگر نامه‌هایی را که مردم به حاکم نوشته‌اند، مطالعه کنید می‌ببینید چه وضعیتی بود؟ اصلا خبری از مشروطه‌خواهی نیست.

در آنجا برای دزدیده شدن گاوی در یک ده، پنج نفر کشته می‌شوند و ده را آتش می‌زنند. حمله‌هایی صورت می‌گیرد و خوانینی گروگان گرفته می‌شوند. هرچند که در همان دوران در تهران جریان‌های مشروطه خواهی به راه است و دارد انقلاب می‌شود، در کرمانشاه انگار قرون وسطی است. به همین دلیل است که می‌گویم اطلاعات ما از مشروطه محدود به چند شهر و چند شخصیت می‌شود و زمان زیادی لازم است تا دیگران را هم بشناسیم. باید جوان‌ها را تشویق کرد تا درباره شهرها و شهرستان‌ها کار کنند و ببیند که هم‌زمان با مشروطه در تهران در آن شهرها چه اتفاقاتی رخ داده است؟ آگاهی مردم چگونه بود و چرا شهری انقلابی می‌شد و شهر دیگری خیر؟

نظرتان درباره پژوهش روی اسناد چیست؟ کیفیت فعلی مراکز اسناد و برنامه‌هایشان را چگونه می‌بینید؟


دو اتفاق در این مراکز اسناد رخ می‌دهد که من نمی‌پسندم. سازمان اسناد ملی، برخی سندها را به برخی همکاران خود می‌دهد و از آنها درخواست تولید کتاب را دارد. به نظر من سازمان اسناد ملی باید مجموعه سندها را به همه معرفی کند، اما خود وارد مقوله تاریخنگاری نشود. اگر کتابی ناقص و غیرحرفه‌ای منتشر شود، هرچند که نقدهایی هم روی آن نوشته شود، اما در نهایت آن کتاب ماندگار شده و تبدیل به یک مرجع غلط می‌شود، اما نقدهای آن فراموش خواهند شد. در حال حاضر از این دست کتاب‌ها زیاد منتشر می‌شود.

 وظیفه سازمان اسناد معرفی اسناد است، یعنی آنها باید سندهایی را که دارند معرفی کنند و منِ تاریخنگار بیایم و برای پژوهش خود مثلا درباره مشروطه اسناد را انتخاب و تحلیل کنم. به عبارتی باید بگویند که این سند از چه کسی خطاب به چه کسی است؟ در کجا پیدا شده؟ چرا پیدا شده؟ معنی این واژه خاص در آن چیست؟ و... تحلیل سندها را برای منِ پژوهشگر بگذارند.

می‌گویند که سندها را هم به صورت گزینشی به پژوهشگران و مورخان می‌دهند؟

بله و این هم داستان غم‌انگیز دیگری است که باعث شک مدام شده است. حتی دیده شده که در سندی دست برده یا تکه‌هایی از آن را حذف کرده‌اند. جعل سند هم که جای خود را دارد. این موارد از مشکلات بزرگ مورخان حال حاضر است. اتفاقا خود من تجربه‌ خوبی در این زمینه دارم. نخستین کتابی که در نشر تاریخ ایران درآمد «خاطرات و اسناد حسینقلی خان نظام‌السلطنه مافی» بود. کسی که این اسناد را در اختیار داشت، نتیجه حسینقلی خان بود. در قدیم به کارمند دولت «نوکر دولت» می‌گفتند. این خانمی که اسناد را در اختیار داشت، به ما می‌گفت که ننویسید نوکر دولت، چرا که همه می‌گویند که پدربزرگ من نوکر بوده است. ما به ناچار واژه را تغییر دادیم و مرحوم دکتر باستانی پاریزی روی آن انگشت گذاشت و گفت که در این سند دست برده شده است. مرحوم دکتر سریعاً متوجه شد که آن واژه جایگزین، واژه آن زمان نیست. از این کارها در بسیاری از کتاب‌ها شده است. به دلیل همین ملاحظاتی که عرض کردم در اسناد دست برده شده و یا جعل شده است. آن خانم نمی‌دانست که اتفاقا نوکر دولت در دوره قاجاریه شخص مهمی بوده است.

به عنوان آخرین سوال نظرتان را درباره آثار سینمایی، تلویزیونی یا تئاتری این سال‌ها که درباره مشروطه کار شده، بفرمایید.

به نظر من وظیفه تلویزیون یا سینما آموزش تاریخ نیست و نباید هم باشد چون آن را بلد نیستند، اما این اتفاق خوبی است که فیلمسازان داستانی را پرورانده و ضمن جلب توجه مردم یکسری اطلاعاتی را هم در قالب همان سرگرمی به مردم بدهند. چه اشکالی دارد مثلا در فیلمی درباره قاجاریه، با طراحی داستانی به مردم غیرمستقیم بگویند که مثلا مراسم تشییع جنازه در آن دوران چگونه بوده است؟ اما اگر تلویزیون خواست تاریخ درس بدهد باید با نظر مورخ تطبیق داده شده و نظر علمی او گرفته شود و الا من با ساخت آثاری با هدف آموزش تاریخ، توسط افراد غیرحرفه‌ای مخالفم.

به مناسبت صدمین سال مشروطه در تلویزیون قرار بود برنامه‌ای بسازند و با من هم قرار شد مشورت کنند. سناریوی این برنامه هم بد نبود، اما مطالبی در آن وجود داشت که با واقعیت و یا مستندات تاریخ نمی‌خواند. من این اشکالات را به آنها بازگو کرده و خواهش کردم که اصلاحشان کنند، اما گفتند که این سناریو تایید شده و دیگر نمی‌توان در آن دست برد. از آنها سوال نکردم که چرا پیش از تایید سناریو توسط مسئولان آن را به متخصصان تاریخ نشان نداده‌اید تا این اشتباهات در آن نباشد؟ البته اگر بخواهند نظر تاریخ‌نگار را بگیرند و با او مشورت کنند، قاعدتاً هزینه‌هایشان بیشتر می‌شود و معمولا تلویزیون نمی‌خواهد برای این مسائل هزینه کند. ما همیشه مشکلات مالی داریم.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • جمال ۱۱:۳۵ - ۱۳۹۷/۰۵/۱۵
    حالا چرا ایبنا اینقدر علاقه مند به مشروطه شده؟

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها