یکشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۷ - ۰۸:۳۵
حافظ خانلری از آغاز تا انجام کوشش مجتبی مینوی بود

محمد روشن می‌گوید: تقریبا هیچ اثری از خانلری مال خودش نیست، حافظ خانلری از آغاز تا انجام کوشش مجتبی مینوی بود البته خانلری یک نگاهی هم می‌کرد. خانلری یک استثمارگر بود، با وجود این‌که چهار تا ماشین داشت حتی از نظر حقوق و مزایا نیز استثمارگر بود.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- سیدعلی‌سینا رخشنده‌مند: محمد روشن، پژوهشگر، مصحح و استاد پیشکسوت زبان و ادبیات فارسی است که به حکم «خذ العلم من افواه الرجال»، همیشه با استادان نشست و برخاست و ارتباط داشته است و عمر خود را وقف زبان فارسی کرده و آثار فراوانی درباره وجوه مختلف آن به رشته تحریر درآورده است. روشن آموزگار انسانیت و نوع‌دوستی، فروتنی و نیک‌منشی است و این خصلت برجسته از بار علمی و دانشی ایشان نشات می‌گیرد. «در ذهن و زبان مردمان یک سرزمین ماندن، کار هرکسی نیست، شخصیتی والا می‌خواهد و کارنامه‌های پربار و محمد روشن نماد برجسته این دو خصیصه است».
در ادامه سلسله گفت‌وگوها با چهره‌های ماندگار این سرزمین، این بار در خبرگزاری کتاب ایران در خدمت این فرهیخته اندیشمند بودیم، آن‌چه در پی می‌آید حاصل این گفت‌وگوی صمیمانه است. لازم به توضيح است كه ايبنا برخي از ادعاهاي مطرح شده در اين گفت‌وگو را نه تاييد مي‌كند و نه تكذيب. و توضيحات ديگر استادان اين حوزه در نقد يا رد اين ادعاها را در صورت ارسال، منتشر خواهد كرد.

در ابتدا ما را با زندگی خود آشنا کنید، از دوران کودکی، نوجوانی و تحصیلات و...
من متولد ۲۱ آذر ۱۳۱۲ خورشیدی در رشت هستم. تحصيلات ابتدايی و متوسطه (دبیرستان) را نیز در رشت گذراندم، پنج سال اول، کلاس‌ها تفکیک نشده بود (دوره راهنمایی وجود نداشت و اخیرا سه کلاس را تفکیک کرده‌اند.) دوران دبیرستان خیلی سخت گذشت. کلاس ششم ادبی که رسیدم، نفسی تازه کردم. شاگرد اول استان شدم. آقایی به اسم دهش مدیرکل بود به من مدال و کتاب جامعی از علی‌اصغر حکمت داد.
بعد بر اثر تشويق‌هاي استاد پورداود به تحصيل در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران پرداختم. در سال 1334وارد دانشگاه تهران شدم ودر سال 1337 فارغ‌التحصیل شدم. دوره فوق‌لیسانس را در پژوهشکده فرهنگ ایران گذراندم. در مصاحبه دوره فوق‌لیسانس چون صاحب تالیف بودم و مرا به‌عنوان محقق می‌شناختند، هیچ کدام از استادان از من مصاحبه نکردند، فقط جعفر شعار گفت: از روی خسرو و شیرین بخوان.
دوره فوق‌لیسانس را با وجود مخالفت خانم پارسا که وزیر فرهنگ و آموزش بود به اتمام رساندم، مدام دکتر خانلری مکاتبه می‌کرد که ملکه دستور داده است که اگر بنیاد فرهنگ از دبیران وزارت فرهنگ نیاز داشته باشد، این دبیران به بنیاد فرهنگ منتقل شوند. -آن موقع وزارت فرهنگ می‌گفتند، آموزش و پرورش نامی است که بعدها گذاشته شد- ، خانم پارسا دوسال مخالفت کرد. من 12 سال دبیر دبیرستان‌های رشت بودم بعد به تهران منتقل شدم این‌جا مدرسه‌ای بود که نامش برای من ایجاد انگیزه می‌کرد. این مدرسه در چهار راه شاه واقع شده بود، اسم امروز آن را نمی‌دانم. در مدرسه دکتر فاطمه سیاح دبیر دبیرستان‌ها شدم.
از سال 1337 به دبيري در دبيرستان‌هاي رشت پرداختم، بعد که به تهران منتقل شدم با بنياد فرهنگ ايران -که عده‌ای از استادان از جمله پروین گنابادی و مجتبی مینوی در آن‌جا بودند- همکاری داشتم و تا انقلاب اسلامي همكاري خود را در بخش «فرهنگ تاريخي زبان فارسي» اين موسسه ادامه دادم،
در سال 1350 از وزارت آموزش و پرورش به فرهنگستان ادب و هنر منتقل شدم و عضو هيات علمي پژوهشكده فرهنگ ايران شدم و از آن پس در بيشتر فعاليت‌هاي فرهنگي داخلي و خارجي اعم از كنگره‌ها، سمينارها، بزرگداشت‌ها و... حضور داشتم.

استادان شما چه کسانی بودند؟
از محضر استاداني همچون ابراهیم پورداوود، جلال همایی، فروزانفر، محمد معين، سيدمحمد تقي مدرس رضوي، خانلری، مینوی و... استفاده کردم.
خوشبختانه مرحوم احسان یارشاطر بورسیه داشت، به خارج رفت و استاد پورداوود «اوستا» تدریس می‌کرد. این دو استاد بزرگ اختلاف سلیقه داشتند. دکتر یارشاطر معتقد بود که ما باید با (transcription) (آوانگاری) بخوانیم درحالی‌که استاد پورداوود طرفدار متن خوانی بود و اعتقاد داشت که دانشجو باید متن بخواند و با متن آشنا شود. متن جزوه 16 صفحه‌ای که شامل بخشی از گاتها و به خط میخی بود را من نوشتم که زیر آن آوانگاری دارد و در کتابخانه موجود است. با استاد پورداوود و دیگر استادان از جمله دکتر معین که سال‌ها رفت و آمد و ارتباط داشتم و به خانه آن‌ها می‌رفتم. به‌خصوص دکتر معین که چه ایشان در خانه حضور داشت و چه نداشت، من به طبقه دوم که کتابخانه ایشان بود می‌رفتم و فیش‌ها را الفبایی می‌کردم. مرحوم پورداوود معتقد بود که آوانگاری هم یک نوع خط است و این حروف 44گانه اوستا کامل‌ترین خطوط عالم است.
 
همکلاسی‌هایتان چه کسانی بودند؟
از افراد شاخص هم‌دوره ما -خدایش به سلامت دارد- محسن ابوالقاسمی بود و دیگری مرحوم اصفهانیان که سال‌ها مدیر کتابخانه افشار بود.
 
عنوان پایان‌نامه شما بود؟
عنوان پایان‌نامه من منشآت خاقانی، با راهنمایی دکتر سید‌ضیاءالدین سجادی بود. ایشان منشآت خاقانی را در 134صفحه به چاپ رسانده بود. که پر از اشتباه بود، یک انتقاد محترمانه در راهنمای کتاب بر این کتاب نوشته‌ام. یک سال سردبیری مجله راهنمای کتاب را بر عهده داشتم و صاحب امتیاز آن دکتر احسان یارشاطر بود.
 
چه سالی به بنياد شاهنامه فردوسي دعوت شدید؟
 از سال 1350 به پيشنهاد استاد شادروان مجتبي مينوي در شمار پژوهشگران نخستين بنياد شاهنامه فردوسي: آقايان دكتر زرياب خويي، دكتر شفيعي كدكني و دكتر علي رواقي برگزيده شدم

چگونه به ادبیات علاقه‌مند شدید؟
چون پدرم و البته مادرم بیشتر اهل کتاب بودند، من در فضای آشنای با کتاب پرورش یافتم و از همان کودکی به ادبیات علاقه‌مند شدم. خوب به‌خاطر دارم که مرحوم مادرم دو کتاب معروف جلاالعیون و حلیه‌المتقین از مجلسی و یک داستان حماسی به‌‌نام اسکندرنامه حکیم که اسم رمانس را می‌شود در مورد آن به‌کار برد – خیلی شورانگیز- برایم می‌خواند.

اولین کتابی که خریداری کردید چه کتاب بود؟
زمانی که کلاس ششم بودم، حدودا در دی‌ماه، پدر و مادرم قصد زیارت عتبات کردند، من آن موقع 12 ساله و همراهشان بودم. اولین کتابی که خریداری کردم در شهر سامرا -که می‌گویند چاه امام زمان آن‌جا قرار دارد - یکی به نام باب‌الغیبه در قطع رقعی و مصور بود –که اشاره به همان چاه امام زمان دارد-  و دیگری باعنوان مدینه‌الکوفه – که به یک معنی معادل کتاب جیبی بود- این‌ها اولین یادگاری من هستند.

در کتابخانه شخصی خودتان چند جلد کتاب دارید؟
من در سال 1384 به وساطت استادان کامران فانی و بهاءالدین خرمشاهی کتابخانه‌ام -که دو کامیون و شانزده هزار جلد با مبلغ 60 میلیون بود- را به دانشگاه شهرکرد فروختم. که کتابخانه بنده را با کتاب‌های دیگر ادغام نکردند و مجزا قرار داده‌اند. هم ‌اکنون 17 هزار جلد کتاب در آن‌جا نگهداری می‌شوند.

با کدام‌یک از شاعران و نویسندگان معاصر دوستی و ارتباط داشتید؟
با هوشنگ ابتهاج (سایه) به احترام همشهری بودن، بیش از همه ارتباط داشتم. روزگاری که مقیم رشت بود، ما همیشه باهم بودیم. پاتوق ما کتاب‌فروشی طاعتی بود. زیر کتابخانه به‌اصطلاح ملی، البته این اشتباه بود، چون کتابخانه ملی یکی است و آن هم در پایتخت است. در شهرستان‌ها اگر کتابخانه‌ای را ملی بخوانند، خلاف اصل کتاب‌داری است. باید کتابخانه شهر بنویسند.
مهدی اخوان ثالث و شاملو در تهران بودند ولی با ما ارتباط بسیار صمیمی و خانوادگی داشتند. من همیشه به خانه مرحوم اخوان -که در خیابان شاه داخل کوچه‌ای بود- سر می‌زدم. اسم الان خیابان شاه را نمی‌دانم چیست.
نادر نادرپور را به علت این‌که مرحوم خانلری روزهای چهارشنبه نشستی در دفتر مجله سخن داشت، آن‌جا می‌دیدم.

چه خاطره‌ای از هوشنگ ابتهاج دارید؟
یک دختر ارمنی بود بنام «دیر آس گالیا» که سایه دل‌داده و دل‌شیفته او بود. البته همسر سایه ارمنی است ولی آن «گالیا» نیست. یک هتلی در رشت بود به نام هتل ساوه که در میدان شهر‌داری رشت واقع بود و پایگاه آن‌ها در آن‌جا بود. آن‌جا می‌نشستند و سیگار می‌کشیدند. هنوز هم ابتهاج سیگار را ترک نکرده است. نمی‌دانم چه پیش آمد که با آن گالیا ازدواج نکرد. در همان هتل ساوه با ابتهاج می‌نشستیم نوشیدنی چیزی می‌خوردیم. علاوه بر این من در چاپ کتاب‌های ایشان همکاری داشتم.                                                                                   


 
 با فتح‌الله مجتبایی ارتباط داشتید؟
بله فراوان، ایشان هم در همان جلسات «سخن» حضور داشتند ولی خاطره خاصی از ایشان ندارم.
 
از ارتباط‌ و خاطراتتان با خانلری بگویید؟
قبل از این‌که کتاب خانلری را نقد کنم، نسبت به من بسیار‌بسیار محبت داشت، دلیل این کار هم این بود که کتابی به‌نام «داستان‌های بیدپای» را من کشف کردم –این کتاب را انتشارات سخن چاپ کرده است- در چاپ کتاب تاریخ زبان فارسی ایشان هم نقش عمده‌ای داشتم. بعدا مقاله‌ای نوشتم با عنوان، انتحال، سخن دزدی را گویند چون کتاب من را به‌نام خودشان می‌خواستند به‌چاپ برسانند.
ایشان خانم من را هم می‌شناخت، پیام داد که با روشن کار دارم، بگویید پیش من بیاید، من هم رفتم دیدم برای همین کتاب داستان‌های بیدپای پیشگفتاری نوشته و امضاء کرده است: پرویز ناتل خانلری. ما برای استادان‌مان حریم قائل بودیم ولی در آن زمان من این‌قدر ناراحت شدم و گفتم یعنی این کتاب را شما تالیف کردید؟! کرامت رعنا حسینی از فضلای شیرازی بود، که نمی‌دانم چه‌طور دچار کج‌فهمی شده بود که بط نر تخم گذاشت! جمله را بد خوانده بود وقتی در این مورد سوال پرسید، خانلری سخت پریشان شد، چرا که کتاب را مطالعه نکرده و نخوانده بود. استنساخ و مقابله و... را من انجام داده بودم. علی‌رضا حیدری و زریاب خویی شاهد بودند. حتی زریاب خویی گفت این پرویزخان ذاتا دزد است. همین فتح‌الله مجتبایی که زنده است، شما می‌توانید از ایشان سوال کنید، ایشان در آن جلسه حضور داشت. پاره‌ای از استادان این‌کاره بودند. علی‌رضا حیدری که ناشر و مترجم بود. بعد از سر اجبار اسم من را اضافه کرد. صبح‌ها بنیاد فرهنگ کار می‌کردم، وقتی که بنیاد شاهنامه برپا شد، عصرها به آن‌جا می‌رفتم، دکتر عبدالله ریاضی رئیس مجلس بود، -چون با مرحوم مجتبی مینوی هم‌کلاسی و دوست بود- یکی از ساختمان‌های مجلس را به بنیاد شاهنامه اختصاص داد که بنده عصرها به آن‌جا می‌رفتم. 8 بخش کتاب را از جمله داستان فرود که چندین‌بار چاپ و منتشر شد در آن‌جا انجام دادم. تقریبا هیچ اثری از خانلری مال خودش نیست، حافظ خانلری از آغاز تا انجام کوشش مجتبی مینوی بود البته خانلری یک نگاهی هم می‌کرد. این‌ها خیلی با هم رفیق بودند، مینوی سمت اداری قبول نمی‌کرد مدت کوتاهی در بنیاد شاهنامه فردوسی سرپرستی شد. خانلری یک استثمارگر بود، با وجود این‌که چهار تا ماشین داشت حتی از نظر حقوق و مزایا نیز استثمارگر بود.

ظاهرا آقای دکتر نوریان، پاسخی به مقاله حضرت‌عالی -در مورد خانلری- داده است.
حالا نمی‌دانم ایشان چه داوری و قضاوت داشته است، ولی این را می‌دانم که نوریان بسیار آدم شریف و نجیب و باصفتی است.

محمدجواد شریعت هم به خانلری می‌گفت وزیر دستورنویس.
صددرصد حق با شریعت است. هیچ اثری از خانلری تقریبا مال خودش نیست.

آیا با محمدجواد شریعت هم‌کلاس بودید؟
بله در دوره لیسانس هم کلاس بودیم، از دوستان بودند اما خیلی ارتباط تنگاتنگی نداشتیم، ایشان بسیار بسیار زحمت‌کش و با ارزش بود.

از پورداوود چه خاطره‌ای دارید؟
پورداوود که روح و روان من بود. ایشان جنتلمن –به معنی فرنگی آن- بود که می‌گفت من به خودم اجازه نمی‌دهم که از اتاق خواب با پیژامه بیرون بیایم. مرد بسیار مودبی بود. شما همیشه با پوشش ایشان را می‌دید. دکتر فره‌وشی بزرگ‌ترین خدمت‌ها را در حق پورداوود کرد، برای این‌که یادداشت‌های گاتها را در اختیار او قرار داد.
 
از ارتباط و همکاریتان با مجتبی مینوی بگویید.
از سال 1350 تا 1355 در بنیاد شاهنامه فردوسی به سرپرستی شادروان مینوی همکاری داشتم. ایشان می‌گفت، روشن اگر یک وقتی احساس بی‌پولی کردی، جیب ما را جیب خودت بدان. ایشان آدم متمول و بازرگانی بود.
 
با ذبیح‌الله صفا ارتباط داشتید؟
ایشان هم بسیار بسیار نسبت به من محبت داشت. اگر جلد اول تاریخ ادبیات را نگاه کنید، درآن‌جا از من تشکر کرده است.
 
از محمد معین چه خاطره‌ای دارید؟
معین از محارم بود و همیشه به طبقه دوم خانه ایشان می‌رفتم، فیش‌برداری می‌کردم و نیز به تنظیم فیش‌ها می‌پرداختم. ایشان نیز همیشه به خانه ما می‌آمد.
 
نظرتان در مورد شاهنامه چاپ خالقی مطلق چیست؟
بسیار کار خوبی است البته من یک متن شاهنامه‌ای آراسته‌ام که شامل چهار هزار صفحه با شرح و توضیح و دیدن و بررسی کردن همه نسخه‌ها است که متاسفانه چاپ نشده است. یک شاهنامه‌ای من و مهدی قریب با مباشرت آقای محمدرضا جعفری چاپ کردیم.
در کنگره جهانی هزارمین سال تدوین شاهنامه فردوسی که در سال 1369 از سوی یونسکو در دانشگاه تهران برپاشد عضویت و حضور داشتم در آن‌جا  براي نخستين بار خدشه‌دار بودن نسخه خطي شاهنامه فلورانس را اعلام کردم، این نسخه دارای تاريخ مجعول 614 است و خود توفيق بررسي عين آن را در كتابخانه ملي فلورانس داشتم، تاریخ 614 نسخه غلط است . 916 یا 917 است. تاریخ نسخه مخدوش است. از طرف دیگر هم نصف کتاب است.
البته کار خالقی مطلق کار نسبتا موفقی است. یعنی باید قبول کرد بهترین شاهنامه است. مقاله‌ای را که در این باره نوشته‌ام بیشتر در معرفی بوده نه در نقد این شاهنامه.
به نظر من، فارسی آقای خالقی در حد دیپلم مدارس ایران است. بعد خارج رفته بوده. ولی کار شاهنامه ایشان کار موفقی است در موجودی، کار بسیار خوبی است.
 

 
در گفت‌وگویی که با سیدفتح‌الله مجتبایی و علی رواقی داشتیم نسخه فلورانس را قبول نداشتند
آقای رواقی تقریبا اگر دقت کنید اثری ندارد و تمام کارهای ایشان را – این را صریحا می‌گویم- همیشه از شاگردان و اطرافیان خودشان بهره می‌گیرد خود ایشان 100 صفحه نوشته مستقل ندارد. یعنی همه چیز وانویسی و بازنویسی است. البته از لحاظ لغت‌شناسی و شاهنامه‌شناسی جزو چهره‌های شاخص ایران است.

شاگرد احسان یار شاطر بودید؟
نه من شاگرد ایشان نبودم چون در آن سال به فرصت مطالعاتی به آمریکا رفته بود.

از مدرس رضوی چه خاطره‌ای دارید
ارادت خالصانه به ایشان داشته و دارم، از روزی که افتخار شاگردی ایشان را پیدا کردم در همه کارهایشان کمک کار بودم، از مرحوم پدرشان شجره‌نامه‌ای طیبه دارند که تمام کارهای آن را من در چاپخانه حیدری انجام دادم. ایشان فقط یک نظاره‌ای می‌فرمودند. مدرس رضوی یعنی مدرس آستان رضوی.
ایشان از مدرسان درجه اول بود. بسیار بسیار مرد متین، آرام، مودب ولی از نظر شاگردان سخت‌گیر و جدی خیلی نجیب و والا بود. به من عیدی می‌داد. یادم هست آخرین عیدی هفت هزار تومان بود. این‌ها کرامت نفس است.
 
با ایرج افشار همکاری داشتید ؟
ایشان سردبیری سال 13 مجله راهنمای کتاب را به من سپردند. من جزو شاگردان و همکارانشان بودم. ما در تاریخ کتاب، مثل افشار نداریم چون امکان مالی داشت و بسیار بسیار بی‌ادعا بود. آقایی به‌نام احمد افشار شیرازی هم هست که نباید با ایشان اشتباه گرفته شود.

نظرتان در مورد دبیرسیاقی؟
دکتر دبیرسیاقی مظهر نجابت و سخت‌کوشی است، می‌توانم بگویم میان مصححان ایران نظیر ندارد.

جعفر شعار چطور؟
جعفر شعار مرد دانشوری بود. ولی شاخصه‌ای به آن معنی نداشت. ایشان در حد مدرسی خوب بود ولی عربی‌دان نبود. بقیه استادان عربی‌دان بودند ولی ایشان عربی ندان بود.
 
در مورد کنگره تحقیات ایرانی توضیح می‌دهید؟ 
از اول افتخار عضویت و مشارکت داشتم. رشت بودم استاد افشار به صبغه همکاری و آشنایی که داشتند دعوت فرمودند از ابتکارات بی‌بدیل استاد ایرج فشار که انسانی دانا و آگاه بود و باید قبول کرد که استطاعت مادی از ممدات(مددرسان) است. خدا را شکر روحا بی‌نیاز بود و از مالی هم بی‌نیاز و بی‌توقع بود.

از فروزانفر چه خاطره‌ای دارید؟
اصلا ایشان عامل انتقال من به تهران شد. من در رشت بودم عصر جمعه‌ای بود تلگرافی کرد که حضور شما در تهران الزامی است. چون استاد روزهای شنبه، دوشنبه و چهارشنبه حضور داشت، من شبانه از رشت به تهران آمدم، مکان و منزل ایشان در ضلع جنوبی کتابخانه سلطنتی در کاخ گلستان بود. از آغاز در خدمت ایشان بودم. البته یکی دو ماهی هم گرفتار ساواک بودیم. هیچ وقت در زندگی‌ام عضو حزب و گروه و دسته‌ای نبودم. ولی چون در کار مجلات و کتاب و مسائلی از این قبیل فعالیت داشتم، مورد سوء‌ظن ساواک بودم. ساواک یک رئیسی داشت، شیخ‌الاسلامی نام، دو تا دختر ایشان در دبیرستان فروغ شاگرد من بودند. به این واسطه ایشان نوشتند آقای روشن در تمام ادارات دولتی مجاز است الا کتابخانه سلطنتی. ایشان فکر می‌کرد خبرهایی هست.
 
نظرتان در مورد همایی چیست؟
از استاد همایی مبالغه نکنم خاطره خاصی ندارم جز این‌که شاگرد ایشان بودم. از اختصاصات ایشان هم این بود که تنها استادی بودند که در کلاس به‌راحتی سیگار می‌کشیدند. ولی علامه بی‌بدیلی بود. معلم خوبی هم بود ولی کم کار بود.
 
با زرین‌کوب ارتباط داشتید؟
هیچ‌وقت افتخار همکاری نداشتم ولی به اعتبار هم محلگی بسیار به من محبت داشت. ایشان از مولفان مبتکر است. میان محققانی ادبی، از نوادر است. علم زریاب کمتر از زرین‌کوب نبود ولی زرین‌کوب همت داشت و سخت‌کوش بود.
 
در گفت‌وگویی که با کامل احمدنژاد داشتیم از قول زرین‌کوب نقل کردند که: معین و صفا برای اینکه استاد علامه باقی بمانند هیچ استاد باسوادی را به دانشکده ادبیات راه ندادند، نظر شما در این مورد چیست؟
من تا حدودی تایید می‌کنم. زرین‌کوب خیلی صادق بود. معین اولین استاد دانشگاه تهران از نظر زمانی بود در مرتبه بعدی صفا و بعد خانلری
چهارند دیوان مازندری            صفا و کیا پهلبد خانلری


 
یکی از جالب‌ترین خاطراتتان؟
وقتی که ابلاغ شد که انتشارات دانشگاه کتاب بنده را در شمار انتشارات دانشگاه به نام منشآت خاقانی چاپ می‌کند این واقعا برای من مایه افتخار بود البته این زمینه را داشتم، تفسیر سوره یوسف را قبلا دکتر یارشاطر شخصا برای چاپ برگزیده بود که بنام قصه یوسف بارها تجدید چاپ شد.
 
علی‌اشرف صادقی معتقدند که مرحوم فرشیدورد نگذاشتند ادبیاتی‌ها زبان‌شناسی یاد بگیرند. 
بخشی را تایید می‌کنم، آقای فرشیدورد هیچ وقت چهره شاخصی نبود. ایشان با دکتر منوچهر مرتضوی و علی‌اشرف صادقی قابل قیاس نیست.
آقای دکتر صادقی بسیار شاخص و انسانی باهوش است. یک مقداری تکیه به دانشی که دارند آن را ماورای دانش‌ها در ادبیات می‌شمارند. ایشان مشغول چاپ فرهنگ جامع زبان فارسی است که کار بسیار خوبی است ولی این را هم باید بیان کرد که کار اجماعی است، انفرادی نیست. دکتر حق‌شناس –خدایش بیامرزاد- اگر زنده بود نام صادقی به این‌جا (آوازه و شهرت) نمی‌رسید.
 
چرا هر دستوری که نوشته شود دستور نهایی نیست و چرا ما دستور جامعی نداریم؟
این از یک نظر معقول به نظر می‌رسد چون دستور دانشی زایا است. الان در روزگاری هستیم که بسیاری از متون چاپ شده است و بسیاری هم چاپ نشده است و احتمال این‌که یک نکته تازه، بدیع و ظریفی در دستورها نامذکور مانده باشد بعید نیست.

نظر شما در مورد اختلاف بین زبان‌شناسان و ادبیاتی‌ها چیست و قبول دارید که بین زبان‌شناسان و ادبیاتی‌ها اختلاف‌نظر وجود دارد؟
در حقیقت زبان‌شناسان اگر زبان‌شناس خوبی باشند، ناگزیر باید ادیب باشند. این زبان‌شناسی را به‌عنوان یک ویژگی و اختصاصی بودن به‌شمار بیاورید، این یک مقداری مبالغه است.

مرحوم معین معتقد بود که نظریه‌های زبان‌شناسی باید با زبان فارسی مطابقت بشوند، نه زبان فارسی با این زبان‌ها.
زمانی که دکتر معین این سخن را بیان کردند زبان‌شناسی به‌عنوان یک دانش شاخص شناخته نشده بود.

چطور به رمان علاقه‌مند شدید؟
من از آغاز به سبک همان اسکندر نامه‌خوانی، به رمان دلبسته شدم، در آن روزگار به رمان کم محلی می‌شد و رمان‌خوان صفت خیلی مطلوبی نبود! درحالی‌که بزرگانی مثل بالزاک شاهکارهای ادبی جهان را آفریده‌اند. رمان خواندن را با آثاری از آلمان و سپس «ماکسیم گورکی»، «جک لندن»، «ویلیام فالکنر»، «هرمان هسه» و «رومن رولان» با ترجمه‌هایی از م. الف به آذین (اعتمادزاده) آغاز کردم.

از بین رمان‌نویسان داخلی کدام نویسنده را می‌پسندید؟
علی‌محمد افغانی و بزرگ علوی.

ذوق شعری هم دارید؟
نه، هرگز یک بیت شعر نگفتم و قصه ننوشتم.
 
برخوردتان با منتقدین آثارتان چگونه است؟
اثری از من به آن معنی مورد نقد قرار نگرفته است وگرنه من به انتقاد و منتقد احترام ویژه می‌گذارم. به هرحال این منتقد چیزی دیده است، اگر نادیده و ناحق باشد از نظر خواننده هم اعتباری نخواهد داشت.
 
از راه و مسیری که در زندگی انتخاب کرده‌اید راضی هستید؟
بله، معلم بودم و معلمی را دوست داشتم.
 
روزی چند ساعت مطالعه دارید؟
الان روزی 10 ساعت کار(مطالعه) می‌کنم.
 
در حال حاضر چه اثری در دست تالیف دارید؟
در حال حاضر مشغول حروفچینی کتاب نهج‌الادب هستم که ان شالله توسط فرهنگستان چاپ خواهد شد، نگارنده این کتاب نجم‌الاغنی و در حقیقت یک شاهکار و بیش از هزار صفحه است، اخیرا توسط یک خانمی در انتشارات سخن چاپ شده است. من نیز این کتاب را که جزو دستورهای کهن است به شکل جامع و کامل چاپ خواهم کرد، گمان نمی‌کنم در معاصران و همسن و سالان من کسی به اندازه من به دستور زبان فارسی وقوف داشته باشد البته آقای علی‌اشرف صادقی دستور‌دان خیلی خوبی است.
شرح خسرو و شیرین نظامی گنجوی آماده چاپ است است که انشاءالله به چاپ خواهد رسید. کتاب‌های من را انتشارات صدای معاصر، آقایی به‌نام محمدی چاپ می‌کنند. هفت‌پیکر و لیلی و مجنون را هم قبلا چاپ کردم. این‌ها نمونه‌های آخرین کارهای من است.
 
اگر به جایی تبعید بشوید و مجبور باشید فقط یک کتاب با خودتان ببرید، چه کتابی را انتخاب می‌کنید؟
کلیات سعدی که هزلیات را هم داشته باشد (باخنده).


 
چه سفارشی به دانشجویان و محققان دارید؟
سفارش من این است که باید کتاب بخوانند. اصل این است. مراد من از کتاب خواندن تفنن نیست. البته من به اعتبار خویگر بودن، به رمان همان اندازه احترام می‌گذارم که به کلیله و دمنه احترام می‌گذارم.
 
آینده ادبیات فارسی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
به آینده ادبیات فارسی امیدوار هستم.
 
سخن پایانی؟
آرزوی سلامتی

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 1
  • نظرات غیرقابل انتشار: 1
  • رضا ۰۹:۰۹ - ۱۳۹۷/۱۲/۱۹
    استادان زبان و ادبیات در حال واکندن سنگ ها هستند:دکتر مجتبایی، دکتر کامل احمد نژاد، دکتر صادقی، دکتر رواقی ، دکتر روشن و... ضمنا دکتر مجتبایی هم در مصاحبه با خبرنامه فرهنگستان اعلام کرده که دستور زبان تالیف خانلری تالیف خانلری نیست و تالیف او و دکتر مصطفی مقربی است. آدم حیرت زده می شود که یعنی خانلری اینقدر ....
  • حاجیان ۱۷:۵۸ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۰
    خداوند به این استاد گرامی پول و مکانی برای بیشتر دیده شدن دهد. بیشتر سخنان ایشان پیرامون بزرگی اساتید ادبیات در این دو نقطه خلاصه می‌شد که اگر پول داشتم و من بهتر از همه‌ام... اگرچه ما به روش و سیاق ایشان نمی‌رویم و از زحماتی که کشیده‌اند سپاسگزاریم اما ای کاش حرمت و بلندی مرتبه‌ی بزرگانی چون خانلری و... را حفظ می‌کردند.
  • دوستدار ادب فارسی ۱۸:۵۶ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۰
    واقعا متاسفم، حالا آقای روشن این حرفا رو زده، شما چرا به جای ویرایش، تیتر زدید: "حافظ خانلری از آغاز تا انجام کوشش مجتبی مینوی بود" یا این چه حرفیه که: "به نظر من، فارسی آقای خالقی در حد دیپلم مدارس ایران است" چرا برای جذب مخاطب اجازه بدیم بزرگانمون تخریب بشن.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها