سه‌شنبه ۸ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۸:۳۰
جسارت صفدری، از او نویسنده‌ای برجسته‌ ساخته است

ناتاشا امیری می‌گوید: صفدری گاهی از حقه‌های زبانی استفاده می‌کند که شاید معنای خاصی را متبادر نکند و حتی می‌توان گفت این بخش‌های داستان، ضدمعنا هستند. اما او می‌خواهد اینگونه بنویسد و اصلا همین جسارت ورود به وادی‌های ناشناخته است که از صفدری این نویسنده برجسته را می‌سازد. اصالت اثر به همین است که نویسنده از دیدگاه‌های کاسب‌کارانه فاصله بگیرد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) محمدرضا صفدری، نویسنده بوشهری که تاکنون آثار متنوعی در ادبیات داستانی ایران داشته، عمده داستان‌های خود را در فضایی انتزاعی نگاشته است. دنیای ذهنی و شیوه نگارش صفدری، منحصر به فرد است و در حوزه زبان از واژگان بومی زادگاه خود بهره می‌برد. همچنین مساله آشنایی‌زدایی، ساختارشکنی و نقد تاریخ متافیزیکی ایران در آثار او، به‌خصوص «من ببر نیستم» و «سنگ و سایه» امری برجسته است. عمده آثار صفدری هر چند از منظر مخاطب عام، با استقبال چشمگیر مواجه نشده اما از نظر منتقدان، آثار بسیار ارزنده و حائز اهمیتی هستند.

«تیله آبی» اثر محمدرضا صفدری شامل ٧ داستان کوتاه است که چاپ اولش در ‌سال ١٣٧٧ توسط انتشارات زریاب بوده و اخیرا به‌وسیله انتشارات ققنوس بازنشر شده‌ است. صفدری در مجموعه «تیله آبی» تمایل شدیدی به افسانه‌های جنوب کشور و دنیای کودکی از خود نشان داده است و به زیبایی از بستر یک افسانه برای ساخت داستانی مدرن بهره می‌برد. به مناسبت تجدید چاپ این اثر، گفت‌وگویی داشتیم با ناتاشا امیری نویسنده و منتقد درباره این کتاب که در ادامه می‌خوانید. 
 
علت نگاه صفر یا صد مخاطبان صفدری به آثار او را در چه می‌دانید؟ چرا برخی به شدت جذب می‌شوند و برخی چندان ارتباط نمی‌گیرند؟
این مساله در مورد همه آثار ادبی صادق است. برخی آثار با اقبال عمومی مواجه می‌شوند چون آن کتاب، داستان ساده و مستقیمی دارد و مخاطبان بیشتری را جذب می‌کند اما در جلب نظر منتقدین، چندان موفق نیست. در مورد آقای صفدری هم به‌عنوان یک نویسنده شاخص، مساله از این قاعده مستثنی نیست. داستان‌های ایشان را به لحاظ روایت می‌توان به سه دسته تقسیم کرد. برخی آثار با روایتی ملموس برای مخاطب(مثل سیاسنبو)، برخی با روایتی پیچیده و دشوار برای استخراج(مثل پریون) و برخی ضد روایت(مثل درخت نخستین) هستند. طبعا مخاطب عام که به دنبال لذت بردن از قصه است و ادبیات را به چشم سرگرمی می‌نگرد، نمی‌تواند با آثاری از جنس ضدروایت، ارتباط بگیرد. البته که بسیاری از مخاطبان حرفه‌ای ادبیات هم ابتدا با مطالعه آثار عامه‌پسند شروع کرده‌اند اما در ادامه به سمت آثار وزین‌تر رفته‌اند.

در مورد تیله آبی، برخی از داستان‌های آن برای مخاطب عام هم جذاب است و برخی نه؛ اما در مجموعه آثار صفدری، رمان «من ببر نیستم؛ پیچیده به بالای خود تاک‌ام» اثری سخت‌خوان است و مطالعه آن از عهده هر کسی برنمی‌آید. خود من در زمان انتشار، خیلی سخت آن را پیش بردم تا به انتها برسد و برایش نقد نوشتم؛ اما چرا دست به این کار زدم؟ چون از خواندن، هدف سرگرمی نداشتم و می‌خواستم ببینم یک نویسنده در چه ابعاد مختلفی از حوزه داستان می‌تواند بنویسد.

                              

صفدری در ادبیات داستانی ما چهره‌ای بسیار حائز اهمیت است و اگر آثار او را از ابتدا دنبال کنیم، درمی‌یابیم با نویسنده‌ای توانا سر و کار داریم که جهانی خیلی خاص دارد و شاید همه نتوانند به آن راه بیابند. البته فکر نمی‌کنم نویسنده هم خیلی اصرار داشته باشد که همه اثر او را بخوانند چون وقتی داستان می‌نویسد نباید درگیر مسائلی نظیر میزان توفیق در جذب مخاطب، طیف مخاطبین و... باشد؛ چون اگر به هوای پرفروش شدن بنویسد، معتقدم به‌جای نویسنده، تاجر است. مستقل از میزان مخاطب، ادبیات به این قبیل داستان‌ها هم نیاز دارد که طبعا مخاطب خود را هم خواهد یافت. مثلا اگر آثار مارسل پروست را – با آن جملات طولانی – در نظر بگیریم، آیا خواننده عام می‌تواند با آن ارتباط بگیرد؟ واقعیت این است که نه؛ اما خواننده حرفه‌ای برای فهم آن تلاش می‌کند. کار نویسنده این نیست که مخاطب را ملاک نوشتن قرار دهد بلکه باید بر اساس کشف و شهود خود بنویسد.

پیرامون شخصیت‌ها در آثار صفدری – اینکه بعضا در یکدیگر استحاله پیدا می‌کنند – چه دیدگاهی دارید؟
بله، به‌عنوان مثال چنین مساله‌ای در داستان‌‌ «درخت نخستین» مشهود است. به‌علاوه، مناسبات بینامتنی مساله‌ای رایج است و ممکن است نویسنده‌، بر مبنای جمله‌ای از یک داستان کوتاه خود، رمانی بنویسد. چنین امری محیرالعقول نیست. در مورد رمان «من ببر نیستم» به خاطر دارم گاهی ضمن ثبات شخصیت‌ها، نام آن‌ها عوض می‌شد و همین باعث می‌شد خواننده روایت را گم کند. که امر خواندن را دشوار می‌کرد و شخصا به سختی درک کردم که انگار شخصیت‌ها به یکدیگر پوست می‌اندازند. اما به طور کلی در آثار صفدری، شخصیت‌ها بیشتر نمود بیرونی دارند و این اشیا هستند که جان می‌گیرند. حتی دیالوگ‌ها هم ایستا هستند و طی آن‌ها داستان پیش نمی‌رود.

بعد از صفدری، در میان نویسندگان جدیدتر آیا می‌توان کسی را نویسنده‌ای شبیه سبک او دانست؟
معتقدم هیچ‌کدام از نویسندگان بزرگ، میراث‌دار یکدیگر نیستند و هر کس جایگاه خود را دارد؛ اگر یک رشته کوه را در نظر بگیریم، قله‌های مختلفی دارد و قرار نیست این قله‌ها از یکدیگر وام بگیرند. این اصطلاح را زیاد شنیده‌ام که مثلا نویسنده‌ای می‌گوید «ردای خود را به فلان نویسنده عطا کردم» اما شخصا وقتی به سراغ این آثار که گفته می‌شد قرابت دارند رفتم، دیدم که ربطی به هم ندارند و اینکه چرا چنین ادعایی مطرح شده، به خودی خود چالش‌برانگیز است. هر نویسنده جوانی که بخواهد مثل صفدری بنویسد، در حال تقلید کردن است و این اشتباهی‌ست که به هیچ نتیجه‌ای نخواهد رسید. شروع تقلید، پایان کار هنرمند است. هر کس باید خودش باشد. هر نویسنده اصیل، بر مبنای کشف و شهود خود می‌نویسد. اینکه نویسنده تازه‌کار بخواهد تکنیک‌ها را استخراج کند، بحث دیگری‌ست اما اینکه بخواهد تقلید کند را نتیجه‌بخش نمی‌دانم.

در مورد زبان صفدری و آشنایی‌زدایی در آثار او چه دیدگاهی دارید؟
استفاده صفدری از واژه‌های بومی، خود مساله‌ای است که روند خواندن را سخت‌تر می‌کند. از سویی هم او در مورد اشیا آشنایی‌زدایی و جان‌بخشی دوباره می‌کند. صفدری جزئیاتی را می‌بیند و به سطح داستان خود می‌آورد که شاید نویسندگان دیگر، به سادگی از کنار آن بگذرند. همین مساله موجب می‌شود توصیفات او حالتی ایستا داشته باشند. من شخصا در آثارم از توصیفات ایستا استفاده نمی‌کنم چون هم ذهن خواننده را خسته می‌کند و هم خودم را؛ اما سبک صفدری متفاوت است و این شیوه را استفاده می‌کند. او گاهی از حقه‌های زبانی هم استفاده می‌کند که شاید معنای خاصی را متبادر نکند و حتی می‌توان گفت این بخش‌های داستان، ضدمعنا هستند. اما صفدری می‌خواهد اینگونه بنویسد و اصلا همین جسارت ورود به وادی‌های ناشناخته است که از صفدری این نویسنده برجسته را می‌سازد. اصالت اثر هم به همین است که نویسنده از این دیدگاه‌های کاسب‌کارانه خارج شود. صفدری با پرداختن ویژه به اشیا، خواننده را دچار حیرت می‌کند که جزء وجوه زبانی آثار اوست.

تصویرهای ذهنی پی در پی آثار صفدری، هدفمند هستند یا در لحظه به ذهن نویسنده می‌رسند؟
نویسنده گاهی با ایماژهایی مواجه می‌شود که شاید خود او هم به روشنی نداند خاستگاه آن کجاست. نویسنده بر مبنای کشف و شهود و قریحه است که می‌نویسد، نه کوششی.
خود من موردی را تجربه کردم که در یک نمایشگاه، تصویری در ذهنم تداعی شد و بر مبنای آن داستانی نوشتم که اتفاقا در زمان خود با استقبال خوبی هم مواجه شد. نمی‌توان این مسائل را با روابط علت و معلولی بررسی کرد.
اما از منظر منتقد، با خود نویسنده کاری نداریم و با در نظر گرفتن «مرگ مولف»، صرفا به اثر می‎پردازیم. ضمن اینکه خود منتقد هم نه بر اساس دیدگاه شخصی بلکه بر اساس واقعیت اثر باید به نقد آن بپردازد.
تصویرهای ذهنی در آثار صفدری هم ممکن است برای یک خواننده حائز معنا باشد و برای دیگری اینطور نباشد و همین مساله تعابیر خوانندگان را متفاوت می‌کند.

با توجه به فضای پست‌مدرن آثار صفدری، آیا می‌توان تلاش برای استخراج معنا را ثمربخش دانست؟
در دیدگاه «ادبیات برای ادبیات» اصراری برای کشف مقصود نویسنده از دل داستان نیست. در دوره‌ای روی پیام داستان‌ها تاکید وجود داشت اما دوره این نگرش گذشته است. امروزه این مساله بی‌اهمیت است که بگوییم داستانی فاقد معناست. در عصر امروز، با عدم قطعیت طرف هستیم. همان لذت زیبایی‌شناختی، ایماژهای اثر و اینکه وارد فضایی موهوم می‌شود می‌تواند برای خوانندگان کافی باشد.

نمادهای آثار صفدری عامدانه به کار می‌روند یا ناخودآگاه استفاده می‌شود و بعدها منتقدین آن را رمزگشایی می‌کنند؟
نویسنده ترجیح می‌دهد شیوه غیرمستقیم را استفاده کند و این باید جزء اساس کار نویسندگی باشد. همین‌جاست که تمثیل و استعار و نماد و... به میدان می‌آید و این اصل نویسندگی است.
منتقد، مستقل از چشم‌انداز نویسنده به نقد اثر او می‌پردازد. اما به طور کلی، می‌توانم بگویم این نمادها به صورت «الهام» در اثر نویسنده وارد می‌شوند. داستان بدون نماد، قوی نخواهد بود. لذت نوشتن و خواندن هم در همین است که ما لایه‌های عمیق داستان را واکاوی کنیم.

در موضعی که دیدگاه منتقد با مقصود نویسنده همسو نباشد، نظر کدام‌یک را می‌توان ارجح دانست؟
اصولا نویسنده در جایگاهی که اثرش نقد می‌شود، مجالی برای پاسخگویی ندارد و بهتر است سکوت کند. هر چند مسائلی از اثر استخراج شود که روح او هم خبر نداشته باشد. اثر و نویسنده می‌توانند کاملا مستقل از هم باشند. در جایگاه نقد، نویسنده اثر خود را نوشته و منتشر کرده؛ اگر اصرار داشته که معنای ناروایی از آن استخراج نشود، باید پیش از انتشار به آن می‌پرداخته است. معتقد نیستم برداشت‌های مختلف، اهمیت چندانی برای نویسنده داشته باشد؛ اساسا همین طرح برداشت‌های مختلف است که بر جذابیت کار می‌افزاید.
 
کتاب «تیله آبی» در ۱۲۸ صفحه، تیراژ ۵۵۰ نسخه و قیمت ۱۵هزار تومان توسط انتشارات ققنوس منتشر شده است.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • نویسنده کرمانشاهی ۰۹:۵۸ - ۱۳۹۸/۱۱/۰۸
    درود بر محمدرضا صفدری عزیز ...

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها