دوشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۶:۳۸
تمام کردن رمان ناتمام پدر توسط پسر/ ماجرای «مرگ جغد» که در دستان پسر زنده شد

«پل توردی»، نویسنده آثار کمیک بزرگسال پیش از مرگ خود در حال نگارش کتابی جدید تحت عنوان «مرگ جغد» بود اما قبل از به پایان رساندن آن از دنیا رفت. پس از مرگ پسر او «پیرز توردی» که نویسنده کتاب کودک است به فکر افتاد که آخرین اثر پدر خود را به پایان برساند. به بهانه انتشار این کتاب مجله «گاردین» نگاهی به روند نگارش این داستان از زبان پسرش دارد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از گاردین-«پیرز توردی» درباره ادامه اثر پدرش توضیح می‌دهد: «اوایل سال جدید بود و من و پدر تلاش بسیار می‌کردیم که با هم درباره مرگ یا بهتر است بگویم مرگ او سخن نگوییم. هفت سال پیش و چند ماه پیش از انتشار کتاب آخر وی پزشکان سرطان کلیه او را در مرحله سوم تشخیص دادند. بیماری او را از پا انداخته بود و نشستن روی صندلی و نوشتن برای او بسیار سخت و دردناک شده بود.

عوارض جانبی داروهایی که مصرف می‌کرد نیز تمام توان او را گرفته بود. نوبت دکتر و بیمارستان برای او جای رفتن به فستیوال‌های مختلف ادبی را گرفت.

اما او هیچ‌گاه از این موضوع گله نمی‌کرد و با کمک داروهای شیمیایی در طول هفت سال بعد از تشخیص بیماری موفق شد هفت رمان بلند و دو رمان کوتاه تولید و منتشر کند اما در نهایت سیستم بدن او توان پذیرش دارو را نداشت و سلامتی او رو به افول رفت.

در یکی از روزهای سرد ژانویه و با وجود ناتوانی بسیار به من گفت در حال نگارش رمان جدیدی است. بارقه‌ای از امید در من زنده شد. نام کتاب را «مرگ جغد» گذاشته بود و می‌خواست داستانی درباره یک سیاستمدار بنویسد.

بسیار امیدوار شدم. نه فقط برای کتاب که موضوع جالبی داشت بلکه برای اینکه جرقه‌ای از امید را بار دیگر در چشمان پدرم دیدم. از نظر جسمی حال خوبی نداشت اما چند ماه بعد به من اطلاع داد که نسخه چرک‌نویس کار خود را تقریباً به پایان رسانده است. البته بسیار نگران بود که درد زیاد جسمی سبب شده باشد بخش‌هایی از کتاب را عجیب نوشته باشد یا نفهمیده باشد چه کلماتی را بر کاغذ جاری کرده است. مشخص بود که روند نگارش کتاب و انگیزه پایان رساندن کتاب او را سر پا نگه داشته است.

اما پاییز همان سال متوجه شدم پدر چنان کند پیش می‌رود که حداقل به یک سال دیگر فرصت برای پایان رساندن کتاب نیاز دارد. دیگر توان نوشتن نداشت. در واقع توان انجام هیچ کاری را نداشت. ماه دسامبر بود که دکتر من و برادرم را فراخواند. دیگر حرفی از کتاب نبود. فقط من در شب‌های آخر عمرش بخش‌هایی از کتاب «هابیت» را که خیلی دوست داشت برایش می‌خواندم. درست مثل کاری که او در کودکی برای من انجام می‌داد.

پدر پیش از کریسمس از دنیا رفت و من شروع به خواندن برگه‌های پدر کردم. شروع به خواندن کردم و نگران بودم جملاتی از پدر در بدترین شرایط روحی‌اش بخوانم که طاقت آن را نداشته باشم اما چنین اتفاقی رخ نداد. نوشته او بسیار جذاب بود. بسیار جذاب بود. اما متأسفانه همه چیز تمام شد. رمان او به پایان نرسیده بود و او از دنیا رفت.

ناگهان فکری به ذهنم رسید. صدای نویسنده ناخودآگاه مرا به سمت این فکر سوق داد که کتاب را تمام کنم. بسیار سخت بود زیرا من همیشه کتاب کودک نوشته‌ام. با نماینده خود صحبت کردم و از این ایده خوشش آمد اما به من هشدار دارد که هیچ کس برای این کار از تو قدردانی نخواهد کرد.

حق با او بود. چند اثر در دنیا پس از مرگ نویسنده توسط فرد دیگری نوشته شده است؟ چند اثر این‌چنینی در دنیا محبوب شده‌اند؟ بیشتر این آثار ناتمام منتشر نمی‌شوند.

بنابراین کار من آغاز شد. به دنبال همه کاغذهایی گشتم که نشانه‌ای از ادامه داستان بیایم. کاغذهایی که معنی آنها را نمی‌فهمیدم. برای کتاب‌های خودم نیز چنین اتفاقی رخ می‌دهد اما می‌توانم بین چند صفحه مختلف ارتباط برقرار کنم. تصمیم گرفتم فراموش کنم که نگارنده این صفحات پدر من است و مانند یک کارآگاه رفتار کنم.

پس از نوشتن چند کلمه صدایی در ذهنم پیچید. صدای پدر بود. داشتم نقش او را بازی می‌کردم. حالا که داستان به پایان رسیده است نمی‌دانم کدام جملات متعلق به پدر است و کدام جملات از آن من است. من توانستم دِین خودم به پدرم را ادا کنم. امیدوارم روحش از این کار خوشنود باشد.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها