یکشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۶ - ۱۰:۳۹
​زیر ماسک‌های رومن گاری

رومن گاری یکی از پیچیده‌ترین شخصیت‌های دنیای ادبیات است که هنوز رازهای زیادی در مورد او پنهان مانده است. کتاب«بادبادک‌ها» و «میعاد در سپیده‌دم» دو اثر از وی هستند که یکی به تازگی به انگلیسی ترجمه شده و دیگری تجدید چاپ کتابی است که در سال 1961 میلادی به انگلیسی منتشر شده است. این کتاب‌ها هر دو به نوعی زندگی‌نامه نویسنده مشهور به حساب می‌آیند و زوایای پنهان زیادی را از شخصیت گاری برای ما آشکار می‌کنند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) و به نقل از نیویورک‌تایمز، داستان از جایی شروع شد که رومن گاری، نویسنده مشهور فرانسوی تصمیم گرفت بیستمین رمان خود را در سال 1973 میلادی با یک نام جدید یعنی امیل آژار منتشر کند. گاری برای تداوم بخشیدن و صحه گذاشتن بر این دروغ، کتاب دیگری نیز با نام آژار منتشر کرد.

«زندگی در پیش رو» که تبدیل به یکی از برترین آثار ادبی شد و در مسیر جایزه ادبی کنگور قرار گرفت؛ آن هم 19 سال پس از آنکه گاری با نام خودش این جایزه را به دست آورده بود. گاری پس از آشکار شدن این موضوع در رسانه‌ها اعتراف کرد که: «از اینکه چیزی جز خودم نبودم، خسته شده بودم. حقیقت این است که من عمیقاً تحت‌تاثیر قدیمی‌ترین وسوسه بشر یعنی تنوع‌طلبی بودم.»

گاری معتقد بود که همه از این نیاز رنج می‌برند و می‌خواهند از قیدوبندهای تکراری خلاص شوند. البته این موضوع برای او حالتی بیمارگونه داشت. دو کتاب تازه منتشرشده گاری که یکی تجدید چاپ شده و دیگری تنها به زبان انگلیسی ترجمه و چاپ شده، درون‌مایه فوق‌العاده هنر او را به یادمان می‌آورد.

اشتیاق گاری به «تنوع» و امتناع او از پذیرفتن ناممکن بودن آن، او را به یک چهره‌ ادبی تبدیل می‌کند که ارزش بازنگری را دارد؛ یکی از افرادی که در سرتاسر قرن بیستم جاری است.

کتاب خاطرات «میعاد در سپیده‌دم»، که در سال 1961 میلادی توسط خود گاری و البته با نام مستعار به انگلیسی ترجمه شد، تلاش نویسنده برای خلق شخصیتی به نام رومن گاری را بازگو می‌کند. گاری ظهور هنری‌اش را در حکم یک داستان عاشقانه غیرمعمولی درباره دلبستگی دیوانه‌وار مادرش به او ترسیم کرد.

مادر گاری روزی سه بسته سیگار گولوز می‌کشید و یک آدم خیال‌پرداز ناامید در قالب رمان‌های روسی رو به زوال قرن نوزدهم بود، که یک هدف واحد داشت: تبدیل پسرش نه تنها به یک مرد بزرگ، بلکه به بزرگ‌ترین مرد. دستاوردی برای جبران کینه‌‌ای که او به دنیایی داشت که او را جا گذاشته بود؛ بازیگری که زمانی در مسکو به روی صحنه می‌رفت و حالا تنها و نادیده گرفته شده بود.

در نهایت گاری، این نویسنده نوپا، برای جبران احساس ناامنی و ضعفی که به خاطر توقعات مادرش در او شکل گرفته بود، تصمیم گرفت با نام مستعار کار کند. اما برای گاری، واقعیت در کتاب نیز مانند زندگی‌اش کفایت نمی‌کرد.

درست پیش از اینکه گاری خودش را بُکشد، آخرین و یکی از بهترین رمان‌هایش را منتشر کرد. «بادبادک‌ها» که پیش از این هرگز به انگلیسی ترجمه نشده بود اما حالا میراندا ریچموند مویلوت این کار را انجام داده است.

مانند کتاب خاطراتش، این کتاب نیز از کودکی گاری آغاز می‌شود و در بزرگسالیش به پایان می‌رسد. این کتاب نیز سال‌های جنگ جهانی دوم را روایت می‌کند و شخصیت اصلی آن، مانند گاری بخشی از جبهه مقاومت است. همچنین داستان عاشقانه‌ای دارد که یک زن با آرمان‌های دست‌نیافتنی در آن نقش دارد.

نثر گاری با گذر زمان خوب و جاافتاده نمی‌شود و شخصیت‌سازی‌اش ضعیف است. اما با تمام این‌ها او در به دام انداختن احساسات وجودی استاد است؛ همانطور که از عنوان این اثر پیداست، «بادبادک» یک استعاره آشکار از حضور در آسمانی بی‌مرز و همچنان گرفتار یک نخ بودن است.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها