دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۱
پسری که ظاهرش با بقیه فرق می‌کند!

آر.جی پلاچیو، در کتاب «اوگی و من» در قالب سه قصه، شخصیت رمان «اعجوبه» را از زوایای دید مختلف به تصویر می‌کشد.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)آر.جی.پلاچیو  را مخاطبان ایرانی با رمان «اعجوبه» می‌شناسند. این رمان را سال 1393 نشر پیدایش با ترجمه فرح بهبهانی منتشر کرد. طبق آمار نیویورک تایمز، «اعجوبه» از جمله رمان‌های پرحجم در حوزه نوجوان است که در ردیف کتاب‌های پرفروش قرار داشته و موفق به کسب جوایز معتبری چون میل استیودنت و دوروتی کانفیلد هم شده است. این کتاب بعد از ترجمه در ایران هم توانست جوایز معتبری مانند جایزه شورای کتاب کودک در بخش داستان ترجمه را به خود اختصاص دهد.
 
آر.جی پلاچیو، خالق شخصیت اوگی پولمن (آگوست) در این رمان توانست  به خوبی درد گروهی خاص در جامعه را مطرح کند که کمتر نویسنده‌ای به آن توجه دارد و آن به تصویر کشیدن درد و رنج کودکانی است که یا به صورت مادرزادی یا در اثر سانحه‌ای غیرمنتظره چهره‌شان دچار تغییرات عمده‌ای می‌شود به‌طوری‌که خیلی‌ها ممکن است تاب و تحمل دیدن آنها را نداشته باشند چه برسد به اینکه با آنها دوست یا هم‌کلاسی هم باشند.
 

 
اوگی پولمن می‌خواهد یک پسر 10 ساله معمولی باشد. او کارهای کاملا عادی انجام می‌دهد، بستنی می‌خورد، به زمین بازی بچه‌ها می‌رود، به فروشگاه می‌رود و ... اما به خاطر چهره غیرطبیعی‌اش هیچ‌گاه به مدرسه نرفته و همیشه مادرش که یک تصویرگر کتاب کودک بوده به او آموزش می‌دهد. تا اینکه در 10سالگی والدینش تصمیم می‌گیرند او را به مدرسه بفرستند تا هم در محیط اجتماع قرار گیرد و هم برای خودش دوست پیدا کند. اما ورود اوگی به مدرسه بسیار پرفراز و نشیب است و او را دستخوش اتفاق‌هایی می‌کند که ناخودآگاه خواننده را به دنبال خود می‌کشاند تاجایی که دیگر نمی‌تواند از کتاب دل بکند.
 
اما داستان اوگی پولمن به همین‌جا ختم نمی‌شود. آر.جی پلاچیو، در کتاب «اوگی و من» نمای دیگری از دنیای اوگی را در قالب سه‌قصه از سه شخصیت رمان اعجوبه به تصویر می‌کشد که به نوعی با اوگی در ارتباطند یعنی جولیان، کریستوفر و شارلوت. «اوگی و من» دنباله‌ کتاب اعجوبه‌ نیست و از جایی که اعجوبه تمام شده شروع نمی‌شود، با اینکه اوگی پولمن در این قصه‌ها نقش کمی دارد، اما نقطه مشترک همه این داستان‌هاست و بر زندگی تک‌تک آن‌ها به گونه‌ای محسوس یا نامحسوس اثر می‌گذارد.
 
نویسنده در قصه اول این کتاب با عنوان «قصه جولیان» به جولیان، همکلاسی اوگی در مدرسه بیچرپرپ می‌پردازد. هرچند جولیان در کتاب «اعجوبه» اغلب با اوگی بدرفتاری می‌کند، او را دست‌می‌اندازد، به او خیره می‌شود و برایش اسم‌ می‌گذارد و شخصیتی منفور در دید مخاطب است اما نویسنده در نخستین داستان کتاب «اوگی و من» در شخصیت جولیان ریزتر می‌شود و جزئیات بیشتری را بیان می‌کند، جزئیاتی که به مخاطب کمک می‌کند تصویر نامطلوبی که از جولیان در ذهنش ساخته را کمرنگ‌تر کند. در واقع جولیان در بخشی از کتاب، خودش را این‌گونه معرفی می‌کند «من از اول بدجنس نبودم. یعنی من بچه بدجنسی نیستم! بله، گاهی شوخی می‌کنم ولی شوخی‌هایم آزاردهنده نیستند. فقط سربه‌سر آدم‌ها می‌گذارم. آدم‌ها باید کمی شاد بشوند! شاید بعضی وقت‌ها شوخی‌هایم آزاردهنده باشند، ولی این شوخی‌ها را پشت سرشان می‌کنم. هیچ وقت توی صورت کسی چیزی نمی‌گویم که احساساتش جریحه‌دار بشود. من کسی را آزار نمی‌دهم! پسر، من آدمی نیستم که از کسی متنفر باشم!» درواقع نویسنده می‌خواهد به نوعی شخصیت جولیان را که در «اعجوبه» بدجنس نمایان شده، متعادل کند.
 
قصه دوم از زبان کریستوفر نقل می‌شود، کسی که با اوگی هم‌سن‌وسال‌ است و مادرانشان هم قبل از به دنیا آمدنشان به طور اتفاقی در سوپرمارکتی با هم آشنا می‌شوند و این دیدار مقدمه‌ای می‌شود برای دوستی‌شان. کریستوفر در این داستان زمانی را به تصویر می‌کشد که مخاطب اطلاعات زیادی درباره آن ندارد و قطعا برایش جذاب است؛ زمان تولد تا قبل از رفتنش به مدرسه بیچرپرپ. زمانی که اوگی با کریستوفر و الکس و زاکاری در پارک یا زیرزمین خانه‌شان که پر از اسباب بازی‌‌های جورواجور است بازی می‌کند و از طرفی هم تحت درمان است و مدام تحت عمل جراحی قرار می‌گیرد. زمانی که بچه‌ها خیلی متوجه تفاوت اوگی با خودشان نمی‌شوند.

کریستوفر در بخشی از داستان می‌گوید: «فکر می‌کنم کاملا نمی‌فهمیدم اوگی چقدر با ما فرق داشت تا اینکه به سن چهار سالگی رسیدیم. زمستان بود، من و اوگی لای کلاه و کاپشن و شال گردن پیچیده شده بودیم و بیرون توی زمین بازی، بازی می‌کردیم. توی زمین بازی از نردبان سرسره بالا رفتیم و توی صف ایستادیم تا سر بخوریم. تقریبا نفر بعدی بودیم. دختر کوچولویی که جلوی ما بود و پاهایش روی سرسره بلند یخ کرده بود برگشت تا بگذارد ما برویم. ان موقع بود که اوگی را دید. چشم‌هایش گشاد شدند و دهانش باز ماند و جیغ زدو مثل دیوانه‌ها گریه کرد. آن قدر ترسیده بود که نمی‌توانست از پله‌ها پایین برود. مامانش مجبور شد از نردبان بیاید بالا و او را بگیرد. بعد اوگی زد زیر گریه، چون می‌دانست که دختر به خاطر او گریه می‌کرد. صورتش را با شال گردنش پوشاند تا هیچکس نبیندش. بعد مامان او هم مجبور شد از پله‌ها بیاید بالا و او را بگیرد. جزئیات را به خاطر نمی‌اورم ولی می‌دانم که جنجال بزرگی به پا شد. جمعیت کمی دور سرسره جمع شدند. یادم می‌آید چشم‌های ایزابل(مادر اوگی) پر از اشک شده بودند و اوگی را به خانه برد. اولین باری بود که حس کردم اوگی چقدر با بقیه فرق داشت. گرچه آخرین بار نبود.»
 
مخاطب با خواندن این داستان بیش از پیش متاثر می‌شود و تحت تاثیر چالش‌هایی قرار می‌گیرد که یک کودک به خاطر ظاهر متفاوتش با آنها درگیر است. چالش‌هایی که حتی کریستوفر را برای ادامه دوستی‌اش با اوگی دچار تردید می‌کند. تحمل خیره‌شدن آدم‌ها و عکس‌‌العمل‌ زشت دوستان جدید برای کریستوفر بسیار سخت است واو را وسوسه می‌کند، دوستی‌ای را که این‌قدر برایش مشکل شده، رها کند.
 
پلاچیو در قصه سوم تصویری از شارلوت بیان می‌کند، تنها دختری که برای استقبال از اوگی در زمان وررودش به مدرسه بیچرپرپ، از سوی آقای توشمن دعوت می‌شود، دختری مهربان، پرشور و حساس است که ارتباط خوبی هم با اوگی دارد. او به پیشنهاد مادرش تصمیم می‌گیرد در تعطیلات زمستانی برنامه‌ای همگانی راه بیاندازد و کاپشن‌هایی را برای افراد بی‌بضاعت جمع‌آوری کند و این زمینه‌ای می‌شود که آقای توشمن از او بخواهد در مدرسه هم این حرکت همگانی را  اجرا کند.

شارلوت از همکلاسی‌های اوگی در کلاس پنجم است و حالا وارد مدرسه متوسطه شده است و همزمان به بیان خاطراتش از مدرسه بیچرپرپ و اتفاقاتی که در مدرسه جدید رخ می‌دهد، می‌پردازد. اوگی در مدرسه جدید با «سامر» آشنا می‌شود که شخصیتی مهربان همراه با انرژی مثبت دارد و از اوگی حمایت می‌کند. سال پنجم در بیچرپرپ ماجراهای زیادی در جریان است که اوگی پولمن از آنها بی‌خبر است. برنامه نمایش موزو، دخترهای بدجنس، طرفدارهای قدیمی و دار و دسته جدید. مایا، اگزیمنا، ساوانا و به‌خصوص سامر در شینگالینگ نقش چشم‌گیری دارند.
 
همانطور که نویسنده در مقدمه کتاب، هم به آن اشاره می‌کند؛ سه قصه‌ کتاب اوگی و من، چه درباره اوگی و جولیان باشد و چه درباره اوگی و کریستوفر یا اوگی و شارلوت، پیچیدگی‌های خاص خود را دارد و وفاداری، همدردی و بیشتر از همه، تأثیر پایدار محبت را به ما نشان می‌دهد. درباره دوره متوسطه و سال‌های قبل از نوجوانی زیاد گفته شده، که چطور بچه‌ها راه خود را از میان موقعیت‌های اجتماعی جدید به تنهایی و بدون نظارت پدر و مارد باز می‌کنند و همیشه هم انتظار می‌رود با همدیگر نامهربان باشند. ولی در این کتاب به وجه دیگر بچه‌ها اشاره شده، وجهی که دوست دارند بزرگ‌منش باشند و با اشتیاق کار درست انجام می‌دهند.
 
در این کتاب، هم مانند «اعجوبه» داستان‌ها به گونه‌ای بیان می‌شود که ضمن اینکه ممکن است شخصیت‌های مشترکی در آن‌ها وجود داشته باشد، اما کاملا مستقل هستند و مخاطب می‌تواند هرکدام را که دوست داشته باشد، بخواند، بدون اینکه قصه قبل را خوانده باشد. درواقع هرکدام از افرادی که با اوگی سروکار دارند او را از دیدگاه خاص خود، چه منفی و چه مثبت به تصویر می‌کشند و به راحتی می‌توان چندصدایی را در این رمان دید.
 
در آغاز فصل‌های‌ این کتاب هم مانند کتاب اعجوبه جملاتی پندآموز از بزرگانی چون ایان مک لارن، آنتوان دوسنت اگزوپری و برادران آیلی دیده می‌شود که گرچه ارتباط مستقیمی با متن و ماهیت اثر ندارد اما به گونه‌ای غیرمستقیم با قصه و شخصیت داستان ارتباط پیدا می‌کند، همچنین موجب آشنایی مخاطب با نویسندگان بزرگ می‌شود.
 
اما نکته قابل تامل در این کتاب قطع و حجم آن است. با اینکه قطع جیبی مناسب‌ کتاب نوجوان است اما حجم 480 صفحه‌ای این کتاب در قطع جیبی خواندن آن را قدری سخت می‌کند و مخاطب مخصوصا از بخش میانی به بعد  با دشواری در نگه‌داشتن و ورق زدن کتاب مواجه می‌شود.
 
انتشارات پیدایش، کتاب «اوگی و من» را با شمارگان 500 نسخه و قیمت 300 هزار ریال منتشر کرده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها