شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۸ - ۱۰:۰۰
«کاتولیزه کردن» نظام معنایی اسلام در روایت عبدالکریمی و پیامدهای آن

سید جواد میری در یادداشتی مطالعه کتاب «پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر» نوشته بیژن عبدالکریمی را به مخاطبان ایبنا پیشنهاد کرده است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)ـ این کتاب یکی از تامل برانگیزترین کتاب‌هایی بود که در سال ۱۳۹۷ به فارسی خواندم. در این کتاب، استاد عبدالکریمی پرسش‌های بیشماری را مطرح کرده است و تلاش نیز کرده است که پاسخ‌های شالوده شکنانه‌ای هم ارایه بدهد.

در کنفرانس دو روزه ای که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برای بازخوانی روایت عبدالکریمی ترتیب داده بودیم به ابعاد مختلف روایت او از «امکان امر دینی در جهان معاصر» پرداختیم و من نمی‌خواهم آنها را دوباره تکرار کنم بل تلاش خواهم کرد به یک بعد نوینی از روایت عبدالکریمی اشاره کنم که در آن کنفرانس اشاره نکرده بودم.

عبدالکریمی در روایت خویش به دو خطر بزرگ اشاره می‌کند؛ یکی خطری است که در روایت شبستری و ملکیان و سروش (روایت شمس) وجود دارد و به زعم عبدالکریمی در روایت «شمس» بر وجه انسانی، تاریخی و فرهنگی مقوله وحی و متن مقدس تاکید می‌شود و این خود موجب می‌گردد که ما از خطر دومی به نام بنیادگرایی و اسارت در اندیشه‌های ظاهرگرایانه می‌رهیم ولی با تسلط «روایت شمس» درست است ما از بنیادگرایی رها می‌شویم ولی - در نگاه عبدالکریمی - ما با خطر سکولاریزه شدن امر دینی و درغلتیدن به سکولاریسم و نیهیلیسم روزگار جدید مواجه می‌شویم.

به عبارت دیگر، در روایت عبدالکریمی خطر اینجاست که ما مقولات دین، وحی و متن مقدس را به گونه‌ای انسانی سازیم که وجه قدسی و فرابشری آن کاملا مضمحل شود و در نتیجه امور قدسی به تمامی اموری عرفی و ناسوتی شوند. حال پرسش اینجاست که اگر تمامی امور کاملا عرفی و ناسوتی شوند چه اتفاقی می‌افتد؟

عبدالکریمی بر این باور است که در «روایت شمس» جوهره همه سنن تفکر شرقی و روح همه ادیان و وجه دینی و معنوی همه حکمت‌های معنوی که «امکان منادات انسان با امر قدسی» است مورد انکار و سرکوب قرار می‌گیرد و نتیجه چنین انکار انتولوژیکی چیزی جز تن دادن به سوبژکتیویسم، سکولاریسم و نیهیلیسم دوران جدید نیست.

من با دکتر عبدالکریمی در نقد هر دو رویکرد ظاهرگرایانه و روشنفکرانه موافق هستم ولی به نظر من راهکار برون رفت عبدالکریمی اشکالاتی دارد که بنیادی ترین آن «کاتولیزه کردن» نظام معنایی اسلام است که او صادقانه در تلاش است تا نجاتش دهد. به سخن دیگر، او مفهوم «عرف» را در ذیل مفهوم «سکولار» مورد خوانش قرار می‌دهد و این موجب شده است که تقابل بین «سکولار» و «ساکرال» در زیست جهان مسیحیت را به مثابه امری جهانشمول شاقول بگیرد و سپس نظام مفهومی قرآن را در درون آن مورد بازخوانی قرار دهد و این یعنی برساخت «اسلامی نصرانی» که با «اسلام قرآنی» متفاوت باشد.

البته نشانه‌های بارزی در روایت عبدالکریمی وجود دارد که دوگانه کاتولیکی ساکرال ـ سکولار را به انحاء مختلف بازتولید کرده است؛ مثلا دوگانه «لاهوت ـ ناسوت» که در برابر «بینش قرآنی» قرار دارد. او در صفحه ۲۰۱ اثر سترگ خویش در مقابل نظریه سروش به «بینش قرآنی» اشاره دارد ولی مفاهیم «غیب» و «شهادت» را که برآمده از بینش قرآنی است را ذیل ناسوت و لاهوت تفسیر می‌کند و این خود به نوعی بازترجمه بینش کاتولیکی است که در زیست جهان شیعی موجب شده است امر سکولار (که امری کاملا دینی و معنادار در زیست جهان مسیحیت) را معادل «عرف» تصور کنیم و امر عرفی اسلامی را از معنای اسلامیش تهی کنیم و بدین ترتیب دچار دوگانه قدسی ـ سکولار شویم.

استاد عبدالکریمی در این اثر دائما به این دوگانه‌ها اشاره می‌کند بی آنکه آنها را پروبلماتیزه و سیاقمند کند. این کتاب در پاسخ به رویای رسولانه سروش و پروژه شبستری و میراث فکری ملکیان و عبور از سنت‌گرایی ظاهرگرا نگاشته شده است ولی نقطه کانونی روایت عبدالکریمی (عرف) کماکان نیاز به بازنگری جدی دارد. خواندن این کتاب را به تمامی پژوهشگران حوزه علوم انسانی توصیه می‌کنم.
 
 
سید جواد میری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها