شنبه ۱ تیر ۱۳۹۸ - ۱۴:۵۸
کفه­ سنگین این داستان‌ها، مالامال از پلشتی‌­ها و دردهاست

«زنانی­ که زنده‌­اند» تازه‌ترین اثر فریبا چلبی‌یانی و مجموعه‌ای از داستان‌ها درباره زنان است. داریوش احمدی نویسنده یادداشتی در این باره نوشته و در احتیار خبرگزاری ایبنا قرار داده است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)-داریوش احمدی: مجموعه داستان «زنانی­ که زنده‌­اند» نوشته­ فریبا چلبی‌­یانی، چشم‌انداز سیزده داستان کوتاه است به نا‌‌‌‌م‌­های «زنانی ­که زنده­‌اند، مردِکنار خیابان، ضرباهنگ، حاشیه، عفو، این همه راه...، معامله، تسویه حساب، چه­‌ام شده، جاده­ خاکی، دق‌­دلی، خاطره بازی، و دعوت»

آنچه در وهله­ نخست بعد از خواندن هر داستان ذهن مخاطب را درگیر می­‌کند، خیانت و سوءظن است. خیانت و سوءظنی که به هراس و حسادت و آرمان‌گرایی و غمخواری و حمیت انسانی مرتبط است. در برخی از داستان‌­ها، حسادت زنانه، تحت تأثیر گروتسک، گروتسکی طنزآمیز، بازنمود خاصی به خود می­‌گیرد.  مثل داستان «زنانی‌­ که زنده‌­اند» و یا «دق دلی» که هر دو از از داستان‌های شاخص این مجموعه­‌اند. 

راویان داستان‌­های چلبی‌­یانی، گاه مردان هستند و گاه زنان. زن­‌هایی ­که مثل داستان «حاشیه»، یا در حاشیه زندگی می‌­کنند یا اسیر نیرنگ مردان شده­‌اند. نمونه­ بارز این زن‌­ها را می‌­توان در داستان‌­های «این همه راه» و «تسویه حساب» به خوبی مشاهده کرد. در داستان­‌های چلبی­‌یانی، زن­‌ها بیشتر به دنبال پناهگاه هستند. جایی­ که مأمن باشد. حتی در بدترین حالت که بخواهند دست به خیانت بزنند، باز دنبال پناهگاه می‌گردند. دنبال مرد آرزوهاشان هستند، تا به او تکیه کنند و احیاناً بعد هم، او را به سیستم یا تشکیلاتی که خودشان هم آن را نمی‌­شناسند لو دهند! مثل داستانِ «مرد کنار خیابان»
    
داستانِ «زنانی­ که زنده‌­اند»، حسادتِ مالیخولیایی زنی را نشان می­‌دهد که نسبت به زن­‌هایی که شوهر نویسنده‌­اش به عنوان تیپ، در داستان‌هایش ­آفریده است، حسادت می‌­کند. زن­‌هایی ­که وجود خارجی ندارند، اما زنده­‌اند و نمی‌­میرند و شاید هم تا ابد زنده باشند. این­ داستان به خاطر­ شیوه­ ارائه و نوآوری خاص و نشان دادن وجه تلخی از حسادت زنانه، به‌طرز عجیبی نشاندار و درخشان است.

در داستان «حاشیه»، نوعی انزجار و روزمرگی و کلافگی وجود دارد. زنِ داستان، خسته از نوع زندگی­‌اش، از پنجره­ هتل، با حسرت زوج جوانی را که صبح زود به پارک آمده‌­اند، می‌­نگرد. زن در روی چمن پارک، دور خودش تاب می­‌خورد. و زنی­ که توی هتل است، سعی می­‌کند خود را جای او بگذارد و خوشبختی را از او وام بگیرد. و همین کار را در اتاقش انجام می‌­دهد. اما روی زمین می‌­افتد. او سعی می‌­کند پول حرامی را که از راه نامشروع به دست آورده، آتش بزند تا به یک نوع رستگاری اخلاقی برسد.

داستانِ «عفو» به طرز وحشتناکی گروتسک است. داستان، حدیث نفس یک جانی آدم­کش است که خیلی‌­ها را کشته است و دارد با بهترین قربانی­اش حرف می‌­زند.

داستانِ «این همه راه...» در ارتباط با بی‌بند و باری‌­های جنسی و مظاهر مدرنیته دنیای امروز است که انسان و معیارهایش را به چالش می­‌کشد. مردِ خیانتکار، زنی را فریب داده و این تسلسل فریب و خیانت همچنان تکثیر و بارور می­‌شود.

اما در این مجموعه که یک بازه­ چهارده‌ساله را در برمی‌­گیرد،، داستان‌­های بسیار شاخص‌­تری هم وجود مثل داستان‌­های: «زن‌هایی­ که زنده‌­اند، ضرباهنگ، چه­‌ام شده؟، دق‌دلی، و خاطره بازی»

داستان «ضرباهنگ»، یک داستان نوستالژیک است. و پیرمردی را به تصویر می‌­کشد که برای اولین بار، بعد از فوت زنش، می­‌خواهد به دریاچه­ ارومیه برود و تمام مسیر دریاچه را شنا کند! او هیچ وقت بدون زنش «مهین» به جایی نرفته است. و خیلی چیزها را فراموش کرده است، اما ناتوانی خودش را باور ندارد. و انگار می‌­خواهد از خودش فرار کند. همان­‌طورکه دیگران ـ فرزند و عروسش ـ از او فرار کردند. اما انگار چیزی فراموش نمی­‌شود. خاطره­ همسرش از همه چیز برایش روشن­‌تر است. در یاد و خاطرات گذشته‌­اش فرو می‌­رود. در قسمتی از داستان که از زبان دانای کل بیان می‌­شود: «تماشای پرواز درناها و فلامینگوهای دور و بر دریاچه و غروب آفتاب، ساعت­‌ها آن‌­ها را به خود مشغول کرده بود. ص 25»، قرابت خاصی با شعری از شاملو دارد: «پرِ پرواز ندارم اما/ دلی دارم و حسرت درناها.» با این حال، این گزاره­، نمایانگر پیری و دلشکستگیِ او است. کسی که از زندگی افتاده و حسرت پرواز و زندگی از دست رفته را دارد. او دچار توهم است و انگار همه چیز را فراموش و یا گم کرده است: پیری، سرما، مسیر اتوبوس‌­ها، پوشیدن لباس­ گرم، فصل‌های­ سال. کُتِ کاموایی و راه­‌راه شکلاتی پیرمردی­ که می­‌خواهد او را سوار کند و به دریاچه ببرد، با ژاکتی که همسرش برایش بافته بود، در ذهنش قرابت خاصی پیدا می‌­کند و همین باعث می­‌شود که با او همراه و هم سفر شود. او در تمام مدتی ­که توی ماشین نشسته است به همسر مرده­‌اش فکر می­‌کند و حتی روی شیشه­ بخار گرفته­ پنجره نام او را می­‌نویسد.

داستان «چه‌­ام شده؟»، داستانی است چند لایه با روایتی تلخ و دهشتناک از ادبار روح آدمی. داستان در عین سادگی، بسیار عمیق و تکان‌دهنده است. زنی به نام «رویا» که آبستن است و شوهری لااُبالی دارد، می­‌خواهد به ملاقاتی برادر زندانی­‌اش «بهزاد» برود. او سه سال است که هر هفته سه­‌شنبه‌­ها به ملاقاتی برادر می‌­رود. بارها برادر به او گفته است که دیگر به ملاقاتی‌­اش نیاید. اما خواهر دست بردار نیست. از آنجا که شوهرِ زن فقط در فکر مادیات است و میانه­ خوبی هم با بهزاد و ذهنیت او ندارد، همیشه به زن، سرکوفت می­‌زند و حتی کتاب­‌هایش را می‌­سوزاند. اما زن به دل می‌گذارد و خوشحال است که یک ماه دیگر برادرش از زندان آزاد می­‌شود. آخرین‌بار که رویا به ملاقاتی برادرش می­‌رود به او می‌­گویند که ملاقاتی ندارد و در نهایت نگهبان مخفیانه به او آدرس بیمارستان را می­‌دهد. در آنجا از مرگ ناخواسته­ برادرش با خبر می­‌شود. در این داستان، «رویا» زنی است که به آرمان‌ها و اندیشه­‌های برادرش کاملاً ایمان دارد. غمخواری و حمیت‌­اش، از او یک زن دردمند و در عین حال، قهرمان می‌­سازد. او علی‌رغم تمام نابسامانی‌ها، چهر‌ه‌­ای تابناک دارد. در ابتدای داستان از شکم برآمده­خود حرف می­‌زند و در اواسط و انتهای داستان، باز از درد شکم و بچه­‌ای ­که عجله دارد به این جهان ترسناک پا بگذارد، سخن می­‌گوید. شاید بتوان گفت شکم برآمده­ زن، نمادی است از بهزادی دیگر، و در کلیت داستان، نسلی­ که به دنیا خواهند آمد. چرا که جهان هر لحظه آبستن دگرگونی است.

داستان‌های چلبی­‌یانی مانندِ دوکفه­ ترازو هستند که هیچ‌­وقت به تعادل نمی‌­رسند. همیشه یکی­‌شان سنگین‌تر از دیگری است. و آن کفه­ سنگین همیشه مالامال از پلشتی‌­ها و دردها و نابسامانی‌­های جامعه است.

داستان «خاطره بازی»، یکی از بهترین و شاید دردناک‌ترین داستان‌های روزگار ماست. داستانی که از آخر به اول شروع می‌­شود. راوی که یک انسان خائن و سرسپرده است، با زنی به نام «سوسن» آشنا می‌­شود تا سرنخی از برادرِ سوسن­ که معلوم نیست زنده است یا مرده، به دست بیاورد. او با احساسات پاک زن بازی و او را شیفته و مجذوب خود می­‌کند. اما موفق نمی­‌شود سر نخی از زندگی برادرِ او بدست بیاورد. بنابراین سعی می­‌کند زندگی و چهره­‌ واقعی خود را از او پنهان کند و به او اطلاعات ­و آدرس­‌هایی دروغین بدهد و سرانجام یک ماه قبل از دستگیری‌­اش از صحنه­ زندگی او کنار می­‌رود و او را تسلیم نیروهای پلیس می­‌کند. مرد می‌­داند که زن بی‌گناه است. اما مجبور می­‌شود او را قربانی کند. درباره­ این سوگ‌نامه­ ­کوتاه پنج‌صفحه­‌ای­ که عمقی دهشتناک دارد، می­‌توان صدها صفحه نوشت. می­‌توان آن را بارها و بارها خواند و بغض کرد و بر مرگ انسان‌­هایی که هرگز آن‌ها را ندیدیم اشک بریزیم. انسان­‌هایی­ که انگار فقط به خاطر قربانی‌شدن در یک نظام فرا وحشت به دنیا می­‌آیند. انسان­‌هایی ­که نقش جانبازی آن‌ها هر روز در همه جای جهان نقش می­‌بندد و ما از آن‌ها مطلع نمی­‌شویم. می­‌توان این داستان را بارها خواند و هنوز امیدوار باشیم که «سوسن» در جایی جوانه زده و از خاک رسته  است. و شاید در رویایی راستین بتوانیم او را ببینیم که هنوز در جایی دارد نفس می­‌کشد و زنده است. «خاطره بازی» داستانی است جهان‌شمول که می­‌تواند به هر نظامی تعلق داشته باشد.

 24/3/98 اهواز  
   
گفتنی است این اثر از سوی نشر حکمت کلمه منتشر شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها