گزارش ایبنا از همایش «بازنمایی ایران و ایرانی در سفرنامهها»
جوادییگانه: منفیترین تصاویر از ایرانیها در سفرنامه مستشاران است/ جعفریمذهب: گزارش یکطرفه برخی سیاحان قابل استناد علمی نیست
محمدرضا جوادییگانه در همایش «بازنمایی ایران و ایرانی در سفرنامهها» گفت: «شوربختانه دریچهای که مستشاران برای تحلیل خلقیات و رفتار و منش ایرانیان برگزیدهاند، ارائهدهنده یکی از منفیترین تصاویر از ایرانیهاست.» محسن جعفریمذهب نیز اظهار کرد: هرگونه گزارش یکطرفه قابل استناد علمی نیست و مواردی که در سفرنامههای ایرانیان به فرهنگ روایت شده بر صحت آنان گواهی نمیدهند.
بیگانگی سیاحان به فرهنگ ایرانی و دور بودن از جریان عادی زندگی
جوادییگانه در این نشست مساله «ایرانیان از منظر بیگانگانی که در ایران مسئولیت داشتهاند» را مطرح کرد و گفت: روایت مشاهدات و روایی بیگانگانی که ناظر فرهنگ ایرانی بودهاند، به یک اندازه و همسان نیست، چرا که برخی مانند زنان و پزشکان از این امکان برخوردار بوده که به زندگی خصوصی مردم ایران راه یابند و برخی نیز مانند ترکان عثمانی در حوزه مذهبی آزادی بیشتری داشتهاند. این در حالی است که آشنایی و تسلط به زبان فارسی یا ارتباط طولانی مدت و عمیق با زندگی ایرانیان، خود به عنوان عاملی موثر در میزان روایی اظهارات و مشاهدات آنان عمل میکند. اما توجه به این نکته ضروری است که همه گروههای یاد شده، در یک ویژگی مشترک هستند و آن بیگانگی به فرهنگ ایرانی و دور بودن از جریان عادی زندگی ایرانیان است.
وی افزود: در این میان، معدودی از سفرنامه و گزارشهای موجود از جامعه ایران به قلم کسانی به رشته تحریر درآمده است که به واسطه حضور در عرصههای نظامی و اداری ایران، از مسئولیتهای کشوری و لشگری برخوردار بودهاند. به این ترتیب آنها در جایگاه ریاست قرار داشته و از همین منظر صرفا موفق به همکاری با بخشهایی از جامعه ایران شدهاند و مشاهدات خود را بر این بخشهای خاص متمرکز کردهاند. مستشاران نظامی عصر قاجار ـ ژنرال گاردن و همراهانش از قبیل بنتان، ترهزل و تانکوانی که به درخواست عباسمیرزا برای تعلیم سربازان ایرانی به کشور ما سفر کردهاند، از جمله این مواردند.
رییس پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات ادامه داد: همچنین مشخصترین و بهترین نمونهای که میتوان به آن اشاره کرد، گروه مستشاران آمریکایی نظیر شوشتر و میلسپو (طی دو ماموریت) و بعدها گروه مشاوران هاروارد است که آنها هم از جمله افرادی به شمار میآیند که با هدف ریاست بر حوزه اقتصادی به ایران سفر داشتهاند. گروههای معدودی نظیر فوربز لیث، مباشر انگلیسی سردار اکرم و ژنرال هایزر نیز در این قلمرو میگنجند.
این دانشیار گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران اظهار کرد: در میان گروههای یاد شده که ناظر فرهنگ ایرانی بودهاند، اگرچه گاه مدت حضور این طیف از مسافران در ایران اندک بوده و تجربیات قابلتوجهی از برخورد با فرهنگ ایرانی را همراه آنها نکرده است، اما چون مناسبات آنها با جامعه ایران در حوزه روابط رسمی و مبتنی بر نفع و قدرت (حوزه گزلشافت) قرار داشته و با ایرانیان در تعاملی چهره به چهره و رو در رو قرار گرفتهاند، از منظری متفاوت به جامعه ایران، نظر افکنده و شوربختانه دریچهای که آنها برای تحلیل خلقیات و رفتار و منش ایرانیان برگزیدهاند، ارائه دهنده یکی از منفیترین تصاویر از ایرانیهاست.
ادعاهای مطرح شده از سوی سفرنامهنویسان بیگانه
جعفری مذهب نیز با ارائه مقاله «مستندسازی سفرنامهها بر مبنای منابع تاریخی» گفت: یکی از موضوعات چالشبرانگیز و مهم در مقوله سفرنامهپژوهی، اعتبارسنجی این دست از آثار در مطالعات حوزه تاریخی، بررسی آداب و رسوم فرهنگها و خلقیات ملل است؛ چرا که ناآگاهی مشاهدهگران یک فرهنگ از فرهنگ دیگر و نواقصی از این دست که خطای ادراکی و یا تعمد در ابراز موضوعی دارند باعث اشتباهاتی میشوند و خود به خود این مساله را مطرح میکند که داوری در حوزههای مطرح شده بر اساس دادههای سفرنامهها در معرض شک و تردیدی دائمی است،
وی ادامه داد: ادعاهایی که از سوی سفرنامهنویسان بیگانه مطرح شده بیشمارند و قرائن و شواهد تاریخی که با قطعیت آنها را منکر میشود اندک نیستند، مواردی که در سفرنامههای ایرانیان به فرهنگ روایت شده و اسناد و سایر منابع تاریخی، بر صحت آنان گواهی نمیدهند. همین مساله اهمیت پرداختن به سفرنامهها از منظر سایر منابع و اسناد تاریخی و به ویژه منابع همزمان را عیان میسازد و یادآور میشود که هرگونه گزارش یکطرفه قابل استناد علمی نیست.
فهم سفرنامهها؛ از غرضورزی تا حقیقتگویی
رحمانی در مقاله «در فهم سفرنامهها: از غرضورزی تا حقیقتگویی» عنوان کرد: متون سفرنامهها، نتیجه مواجهههای میان فرهنگی هستند. این متون بیانگر وضعیتی بینابین در فرهنگ خودی و فرهنگ غریبهاند و تلاش دارند روایتی از یک فرهنگ را به فرهنگ دیگر منتقل کنند. در این میان، ذهن سفرنامهنویس به مثابه مولفی میان فرهنگی تلاش میکند نقش مترجم فرهنگی را ایفا کند. آنچه در سرنوشت این متون اهمیت دارد، نوع تلاشی است که برای تصاحب آنها توسط هر یک از فرهنگها صورت میگیرد؛ تلاشی که در نتیجه آن، هم فرهنگ مشاهدهگر و هم فرهنگ مشاهدهشده، میکوشند این متون را در بستر خویش، تفسیر و درک کنند.
وی افزود: این تلاش بیانگر رویکردی در فهم هرمنوتیکی مولفمحور است که تقلیل معنای سفرنامهها به چارچوبهای معنایی یکی از طرفین را تعقیب میکند. به همین دلیل مجادلهای برسر حقیقت داشتن روایت سفرنامهنویس، سوء تفاهمهای او و حتی غرضورزیهایش وجود دارد و هرکدام از طرفین مدعی این وجوه در تفسیرشان از سفرنامهها هستند. این درحالی است که موقعیت بینابینی سفرنامهها و قرار گرفتن آنها در مرز میان فرهنگی، شکلگیری این پدیده را رقم میزند. در نتیجه تعقیب این رویکرد در فهم سفرنامهها، عملا فهم آنها در منطقی مونولوگی و درون فرهنگی رخ میدهد، این در حالی است که سفرنامهها متونی میان فرهنگی بوده و مهمترین نقشی که میتوانند داشته باشند ایجاد گفتوگوی میان فرهنگی و نوعی خویشتننگری انتقادی به کمک دیگری است.
این استادیار گروه انسانشناسی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی ادامه داد: این نگاه دیالوگی به متون سفرنامهها و نقش آنها در این گفتوگوهای میان فرهنگی، مستلزم آن است که از یکسو قائل به امکان تعبیر و تفسیرهای متکثر از این متون باشیم و از سوی دیگر، خوانش و تفسیر آنها را امری گفتوگویی قلمداد کنیم و بکوشیم تا این خوانشها در بسترهای میان فرهنگی و موقعیتهای بینابین انجام شوند. در نتیجه میتوان گفت، خروج از رویکردهای مولف محور و کنار گذاشتن جستجوی حقیقت و غرض در سفرنامهها، میتواند سبب بسط قابلیت این متون در گفتگوهای میان فرهنگی و همچنین خویشتننگری انتقادی از دریچه دیگری باشد.
بازنمایی ایران باستان در نوشتههای یونانیان و رومیان
زاگرس زند مقاله «بازنمایی ایران باستان در نوشتههای یونانیان و رومیان» را ارائه کرد و گفت: یافتن نوشتههای ایرانی در نقد ویژگیهای رفتاری ایرانیان، کار بسیار دشواری است. به ویژه در مورد ایران باستان، دشواریهای زبانی این دست متون از یک سو، و شمار زیاد آنها از سوی دیگر و همچنین جستجوی منش ایرانیان در میان آنها، بر دشواری موضوع میافزاید؛ چرا که خویهای ویژه ایرانی، مانع نگاه به «خود» و انتقاد از خویش شده است. از این رو بسیاری از آگاهیهايي که ما اکنون از اقوام و فرمانرواییهای کهن ایران داریم، از سالنامههای آشوریها و بابلیهاست که رخدادهای جنگی با همسایگان را نگاشتهاند. از سوی دیگر، تمدنها برای تمایز هویتی و رشد کامل به «دیگری» نیاز داشتهاند و هرچه دولتها بزرگتر میشدند به دیگر نیرومندتری به عنوان هماورد نیاز مییافتند و از این دریچه، همواره ایران (سیاسی یا فرهنگی)، یکی از بهترین جایگزینها بوده است.
وی افزود: همچنین فرهنگ دیگری به مثابه رقیب، از سوی نهاد قدرت یا نهادهای علمی- فرهنگی، مورد شناسایی قرار میگرفته است. از این رو حجم قابل توجهی از آگاهیهای تاریخی درباره ایران از این گونه شناخت بیرونی به دست آمده است. بنا بر گل نوشتههای میانرودانی، از هزاره سوم پیش از میلاد در مورد مردم این سرزمین، به نامهایی از گروههای کهن نجد ایران یا موجهای کوچنده چون کاسیها، ماناییها و مادها و پارسها، نوشتههایی به جا مانده است. میانرودانیها، ایلامیها را با صفتهایی چون شریر، خرابکار، بزدل، حریص و پرتوقع، خوانده، آنها را «گزنده چون مارهای صحرا» نامیده و سرزمینشان را «جایگاه پریان و جادوگران و روحهای خبیث» دانستهاند. در دوره هخامنشیان، ایونیهها، بیش از همه و بیش از پیش (شاید برای هویتسازی و جدایی) به ایرانیها دقت کرده و در مورد ما نگاشتهاند. به عنوان نمونه، بنمایه مهم کتاب تواریخ هرودوت، فرهنگ «ایران» است و در مورد ویژگیهای ایرانی، نوشتههایی در خور اندیشه دارد. همچنین برخی نویسندگان رومی، پس از یونانیان، به این کار پرداختهاند.
این پژوهشگر حوزه باستان ادامه داد: تفاوتهای قابل توجهی در روش شناخت، انگیزه و تحلیل نهایی این دو نگاه وجود دارد. در نزد برخی بومیگرایان، یافتههای گروه نخست، یکسره مخدوش بوده و ارزش استنادی ندارند. در دید برخی، بازنماییهای درونی، آلوده به خودشیفتگی بوده و نیز خودآگاه و ناخودآگاه تاریخی، برخی داده ها را ناسودمند دانسته و حذف کرده است، اما با نگاهی به پیشینه دراز ایرانشناسی، دادههای هر دو گروه آنچنان به گستردگی دیده می شود، که نادیده گرفتن هر یک، بخشی از پازل تاریخی- هویتی ما را ناقص خواهد کرد. در این میان مهم است که آیا تنها به دلیل غیرایرانی یا دشمن بودن راوی، همه برداشتهایش را نادرست، و به دلیل دلبستگی، همه یافتههای خوشایند را درست و راست بپنداریم؟ به این ترتیب از آنجایی که دیدگاه «دیگری به ما» با ریختهای گونهگون بازنموده شده است و یکی از مهمترین این گونهها در این میدان، سفرنامهها هستند، میتوان از این منابع به عنوان یکی از راههای شناسایی «نگاه دیگری»، سود جست و از انتقادها و گاه بدگوییهای آنان استفاده کرد.
شرح و توصیف سیاحان از روایات غیررسمی و حتی شایعات
مختاری اصفهانی مقاله «هنر ایرانی در سفرنامهها» را مطرح کرد و گفت: شرح و توصیف آثار هنری اعم از صنایع دستی، معماری، نقاشی و موسیقی در برخی سفرنامهها، نشان از حس زیباشناختی نویسنده دارد. سیاحانی که اگرچه در کسوت سیاستمدار، سفیر، تاجر و مبلغ مذهبی به ایران آمدهاند، نگاهی متفاوت از همگنان خود داشته و با دقت به شرح زیباییهای اثری هنری پرداختهاند تا لذت خود از این آثار را با هموطنان و خوانندگان سفرنامههایشان به اشتراک بگذارند. شرح مسافران خارجی از آثار هنری از این مزیت برخوردار است که آنان از موضوعی رونمایی میکنند که در منابع داخلی به دلیل تلقی کثرت یا تکرار، دچار غفلت شده است. مسافران خارجی اما این آثار را بدیع یافته و در شرح آنها سر از پا نشناختهاند.
وی افزود: همچنین آنان در شرح و توصیفشان به روایات غیررسمی و حتی شایعات نیز پرداختهاند. شایعاتی که به روایات رسمی راه نداشتهاند. البته برخی از توصیفات و روایات مسافران خارجی از این آسیب برخوردارند که به دلیل ناآشنایی با فرهنگ ایرانی، سخنانی ضعیف و غیرمنطقی بیان کردهاند. همچنین آنان از مختصات هنر ایرانی و انگیزههای هنرمندان سخن گفته و از فضای سیاسی- اجتماعی که بر هنر و هنرمندان تأثیر گذاشته است، با نگاهی بیطرفانه پرده برداشتهاند. به این ترتیب، اگر روایات رسمی داخلی، بیشتر فضایی تکبعدی و یکسویه را تصویر میکنند، روایات بیگانگان از تکثر در جامعهای سخن میگویند که روایات رسمی، عمدا بر آن سرپوش نهادهاند. در سفرنامهها هم از خانه خدا و هم از کاخ شاهی و هم از خانههای حقیر فرودستان اجتماع سخن گفته شده است.
این پژوهشگر تاریخ معاصر ادامه داد: هرچند کاخ شاهی و مساجد سهم بیشتری در روایات آنها دارند، اما خانههای حقیر فرودستان و زندگی صاحبان آنان هم برخلاف منابع داخلی جایگاهی به خود اختصاص دادهاند. برمبنای همین نگاه است که میتوان از رهگذر سفرنامهها، بر تاریخ اجتماعی به عنوان متن آفرینش آثار هنری اشراف پیدا کرد. همچنین مسافران خارجی از تحولات روزگار بر آثار هنری آگاهی میدهند؛ تحولاتی که گاه از جبر طبیعت و زمانه و گاه از سر اخلاق حکمرانان ایرانی رخ دادهاند. حکمرانانی که آثار هنری سلسلههای سلف خویش را از بین میبردند تا با سر بر آوردن آثار جدید، شکوه حکومت و زمانه خویش را به رخ مردمان بکشند و بیشک اگر روایت برخی جهانگردان نبود، آگاهیها نسبت به این تخریبها به اندازهای نمیشد که بتوان به تحلیل و بررسی آن نشست. بر این اساس، روایت سفرنامهها از آثار هنری ایرانی، تنها روایتی شکلی و ظاهری از هنر یک سرزمین نیست. روایتی از ایدئولوژی و انگیزههای ایدئولوژیک آفرینش آثار هنری، جامعه و زمانه خلق این آثار، هنرمندان، تحولات و ... است.
انعکاس شوک فرهنگی در سفرنامه ایرانیان
زادقناد در مقاله «حیرت ایرانی؛ خودباختگی یا خودانتقادی» با اشاره به واژه غرضورزی گفت: یکی از کلیدواژههای تکرارشوندهای که از سوی مترجمان، ناشران و حتی محققان حوزه سفرنامهپژوهی مطرح میشود، کلیدواژه «غرضورزی» است که به نگاه منفی سفرنامهنویسان بیگانه به فرهنگ ایرانی بدون منطقی که آن را پشتیبانی کند، اشاره دارد و بر نیات خصمانه و کینهورزانه آنها در انعکاس آنچه دیده و شنیدهاند دلالت میکند. در نقطه مقابل غرضورزی بیگانگان در مواجهه با فرهنگ ایرانی، معمولا با تعابیری نظیر «خودباختگی» و «از خودبیگانگی» در اطلاق به سیاحان ایرانی روبه رو هستیم که به توصیف حیات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در غرب و مظاهر تمدن آن نشستهاند.
وی افزود: در این میان به نظر میرسد، آنچه از نگاه منتقدان، تحت عنوان خودباختگی یا از خودبیگانگی در سفرنامههای ایرانیان به فرنگ یاد شده، بیش از آنکه دالی بر استحاله فرهنگی این گروه از ناظران فرهنگ مدرن غرب باشد، بر پدیدهای تحت عنوان «شوک فرهنگی» دلالت دارد. پدیدهای که با حضور فرد در فرهنگی بیگانه نمود یافته و غالبا خود را با احساساتی نظیر حس ناتوانی، غم غربت، زودرنجی و ضعفهایی از این قبیل همراه میسازد.
این پژوهشگر ادامه داد: با مطالعه 7 سفرنامه از سفرنامههایی که توسط ایرانیان در دوره قاجار و در مواجهه با فرهنگ غرب به رشته تحریر درآمده «دلیلالسفرا»، «حیرتنامه»، «سفرنامه عزالدوله به اروپا»، «سفرنامه ممتحنالدوله»، «سفرنامه رضا قلی میرزا»، «سفرنامه میرزا خانلر اعتصامالسلطنه» و «سفرنامه ناصرالدینشاه» و (به ویژه با محور قرار دادن مفهوم «حیرت و شگفتی» در این دست از آثار، سعی شد تا روند رویارویی این گروه از مسافران خارجی، عمدتا کارگزاران حکومتی) با پدیده شوک فرهنگی مورد بررسی قرار گرفته و ضمن آن اثرگذاری جایگاه فرد در انعکاس شوک فرهنگی او در سفرنامهاش، مطالعه شود.
زادقناد گفت: نتایج این مطالعه نشان میدهد که اظهار نظر ناظران ایرانی فرهنگ غرب در چهار محور، حیات اجتماعی؛ سیاست و حکومتداری؛ خلقیات و منش ملی و علم و فناوری قابل تقسیمبندی است که با توجه به جایگاه علمی، اجتماعی و به ویژه سیاسی سیاحان، در نگارش از ماهیتی متفاوت برخوردارند. علاوه بر آنکه این اظهارنظرها با تظاهرات شوک فرهنگی در قالب فرآیند حیرت، مقایسه نیاز، سرخوردگی و تسلیم عیان میشوند و با این حال، غالبا به عنوان محرکی برای ارائه انتقادها و پیشنهادها از سوی آنان عمل کند.
نظر شما