یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۶ - ۱۲:۱۸
برگزاری  دومین کارگاه نویسندگی اسالم

دومین کارگاه نویسندگی بنیاد شعر و ادبیات داستانی، طی روزهای 15 تا 18 شهریور و با حضور حسین دهباشی، جواد محقق، فاطمه توفیقی، جواد جزینی و مهدی قزلی در اسالم گیلان برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، به نقل از روابط عمومی بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، همزمان با سالمرگ جلال آل‌احمد، دومین کارگاه نویسندگی اسالم با موضوع نظریه‌های روایت، کاربردهای روایت و روایت به مثابه سوژه، با سفر 33 نفر از نویسندگان و ادب‌جویان جوان به استان گیلان و شهر اسالم به عنوان «زیستگاه سال‌های پایانی عمر جلال آل‌احمد» برگزار شد.
 
 در این برنامه پیام سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در پایان دومین کارگاه نویسندگی اسالم صادر شد.
متن پیام ویزر فرهنگ و ارشاد اسلامی به شرح زیر است:
 
«هر ملتی که خودش ماجراهایش را روایت نکند، دیگران این کار را برایش می‌کنند و دیگران معلوم نیست با چه نگاهی روایت کنند. روایتنویسی، سنتی جهانی در بین نویسندگان حرفه‌ای است و کمتر نویسنده بزرگی است که در میان آثارش تک‌نگاری و روایت وجود نداشته باشد و گریزی از این نیست که نویسندگان ایرانی هم با تقویت این زمینه حضور بیشتری در تاثیر و تاثر فضای اجتماعی داشته باشند.
حضور نویسندگان جوان و اساتید برجسته نویسندگی خلاق به همت بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان در اسالم گیلان کنار محله جلال آل‌احمد پدر مستندنگاری ایران، در دهکده آلالان برای دوره آموزشی روایتنویسی غنیمتی است؛ چنان که ظرفیت فرهنگی در اسالم باهویت می‌تواند به محل قرار سالانه همه نویسندگان ایرانی بدل شود.
جای خشنودی است که می‌توان از هم‌افزایی نام جلال، ساحل دریای کنار خانه جلال، انرژی ادبیات خلاقه، نوشتن ایرانی، هم‌زیستی مردمان تالش و کرد و ترک و گیلک و تعایش سنی و شیعه، دوره نویسندگی اسالم را ماندگار کرد؛ به آن امید.

میثم امیری، مدیر دفتر طرح‌ و ‌برنامه بنیاد شعر و ادبیات داستانی نیز با بیان توضیح‌های کوتاه درباره علل انتخاب شهر اسالم برای این گردهمایی گفت: نخستین دلیل ما برای انتخاب اسالم، زنده بودن جلال آل‌احمد در این شهر است. جلال در یک سال آخر عمر خود، غالباً در اسالم زندگی کرد و حالا وجودی از هویت این شهر است.

وی افزود: دلیل دیگر، ویژگی‌ هویتی اسالم است. این شهر را می‌توان یک ایران کوچک باهویت بنامیم. همه اقوام در اسالم مانند تار و پود قالی در هم تنیده شده‌اند و ارتباط قوام‌یافته‌ای باهم دارند. اسالم به لحاظ مذهبی (شیعه و سنی) و ترکیب جمعیتی اقوام تالشی و ترک و‌ کرد و گیلک و ... نماد زندگی مسالمت‌آمیز است.

امیری در بخش دیگری از سخنان خود با تشبیه اسالم به دهکده داووس در سوئیس گفت: دا‌ووس به عنوان محلی‌ برای‌ گردهمایی سالانه اقتصاددانان جهانی انتخاب شد تا در آن برای اقتصاد دنیا نظر بدهند. داووس ۱۱ هزار نفر جمعیت دارد درست مانند اسالم که تقریباً به همین میزان جمعیت دارد.

وی ادامه داد: بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان این هدف را دنبال می‌کند که اسالم، تبدیل به پاتوق سالانه اهالی فرهنگ و ادبیات ایران شود. به همین منظور به دنبال راه‌اندازی خانه جلال در این شهر هستیم تا گردهمایی اهل فرهنگ در آن شکل بگیرد و مسایل مربوط به فرهنگ و ادبیات در آن بیان شود.
 

حسین دهباشی، مستندساز یکی دیگر از سخنران‌های  گردهمایی گفت: در روایتی که در حوزه تاریخ شفاهی صورت می‌گیرد، همیشه باید این فرض را مدنظر قرار داد که چند آسیب وجود دارد؛ فراموشی، تحریف و بی‌دقتی روی واژگان.

وی افزود: بسیاری از کسانی که مخاطب گفت‌و‌گو برای روایت تاریخ شفاهی هستند، به نوعی سعی می‌کنند تا خاطرات را طوری بیان کنند تا خودشان قهرمان روایت شوند. بسیاری دیگر هم به دلایل مختلف ممکن است برخلاف انتظار صحبت کنند. مثلاً رجال عصر پهلوی یا ناامیدند، یا کینه دارند، یا سرخورده‌اند و ممکن است نسبت به اتفاق‌های  سال‌های پیش از انقلاب، بر خلاف واقعیت صحبت کنند.

دهباشی ادامه داد: در تاریخ شفاهی، روایت معمولاً تطبیقی است و‌ در مصاحبه در خصوص موضوع ۴۰ سال پیش، پرسش‌های امروزی مطرح می‌شود.

این مستندساز و تاریخ‌نگار سپس با بیان برخی تجربه‌های شخصی‌اش در گردآوری مجموعه‌های تاریخ شفاهی در گفت‌گو‌ با چهره‌های متعدد تأثیرگذار در تاریخ معاصر ایران و انقلاب اسلامی، برخی از خاطره‌هایش  را بازگو کرد.

دهباشی گفت: سال ۱۳۶۶ چند جوان ۱۵ تا ۱۶ و ۱۷ ساله بودیم که در خوزستان از رویاهای خود پس از شکست دادن صدام صحبت می‌کردیم. تا اینکه سال بعد از آن ایران قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل را پذیرفت و همه ما ناامید از رسیدن به آرزوهای‌مان، متحیر مانده بودیم و جبهه‌ها را ترک نمی‌کردیم تا اینکه امام (ره) ‌پیام پرمعنایی را صادر کردند و فرمودند که جنگ هنوز ادامه دارد. آن موقع  16 سال داشتم، با خودم عهد بستم که بمانم و با فراموشی مبارزه کنم و بمانم تا روایت کنم و بنویسم و جنگ را در عرصه فرهنگی آن ادامه دهم.

وی‌‌ در بیان خاطره دوم‌اش گفت: سال ۶۹ برای ساخت یک مستند تلویزیونی به مأموریت سوریه رفتم. آن زمان هم در صداوسیما و هم در دانشگاه امام صادق (ع) مشغول به کار بودم. از سوریه این امکان برایم فراهم شد تا سفری به لبنان و شهر بیروت داشته باشم که درگیر جنگ‌های گسترده داخلی بود. وقتی با برادران لبنانی ارتباط گرفتم، دیدم که پرچم ایران را به عنوان پرچم ‌اسلام می‌شناسند و حتی خاک تهران را تربت مهرهای سجاده‌های نماز خود کرده بودند و بالاترین حد احترام را برای ایران قائل بودند.

خاطره سوم دهباشی، مربوط به حضور در آمریکا برای ادامه تحصیل بود. وی در این کشور تنها به جرم ایرانی بودن بازداشت و شکنجه شده و آزار روحی دیده بود. وی در این باره اظهار کرد: یکی از بازجوهای من که باعث زخمی و عفونی شدن صورتم شده بود ـ که همچنان آثار آن زخم را به همراه دارم ـ روزی به من گفت که اگر به اتباع دیگر کشورها حتی توهین شود، از نمایندگی‌های آن کشور پیگیری‌های بسیار انجام و وکلای قابلی استخدام می‌شود؛ اما ‌وقتی یک ایرانی را دستگیر و‌ حتی شکنجه می‌کنیم، کسی سراغ او را نمی‌گیرد. تفاوت والاترینِ والاترین رفتار‌ها و پست‌ترینِ پست‌ترین مواجه با ایرانی‌ها  را در لبنان و آمریکا دیدم. حال تأکید می‌کنم که ما می‌توانیم خوبِ خوب‌ و یا بدِ بد باشیم.
 
ادبیات می‌تواند جهان را تغییر دهد
فاطمه توفیقی، عضو هیأت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب و پژوهشگر حوزه دین و ادبیات، سخنرانی خود در این گردهمایی را به توضیح نظریه‌های روایت اختصاص داد و در آغاز آن گفت: تفاوت بین روایت نوشتن با انواع دیگر نوشتن، محصول قرن بیستم است. تا پیش از آن نظریه‌های ارسطویی مطرح بودند که شامل سه بخش غنایی، نمایشی و روایی می‌شد.

وی افزود: ادبیات روایی در حماسه‌ها دیده می‌شود و روای آن سوم ‌شخص است. در ادبیات غنایی، راوی اول‌ شخص است و اگر روایت از سوی همه شخصیت‌ها بیان شود، ادبیات نمایشی ‌خلق می‌شود.

توفیقی با بیان اینکه روایت نوشتن، با ظهور فرمالیسم؛ به ویژه فرمالیسم روسی و بعدتر با ساختارگرایی ایجاد شد، ادامه داد: نظریه روایت، این است که ما چه منظری را برای تحلیل ادبی خود به کار می‌بریم. از آنجا که تحلیل در مقابل خواندن است، پس نظریه ادبی درباره خواندن است و نظریه روایی، در خصوص تحلیل بخش‌هایی است که در خواندن متن، ارتباط بیشتری با آن می‌گیریم.

وی سپس در توضیح فرمالیسم روسی گفت: فرمالیست‌های روسی، تنها به شکل داستان و متن توجه می‌کردند و فرقی نمی‌کرد که خالقان آثار ادبی در چه دوره تاریخی و اجتماعی زندگی می‌کردند. تا اینکه ولادیمیر تراپ روسی اثری نوشت که سال‌ها بعد مورد توجه ساختارگراهای اروپا واقع شد. ولادیمیر تراپ پس از تحقیقات گسترده اعلام کرد که داستان‌های فولکلور اتفاق‌های مشترک دارند.

این محقق حوزه ادبیات در ادامه سخنانش درباره ساختارگرایی گفت: ساختارگرایان پس از فرمالیست‌ها آمدند و در بیشتر شاخه‌های علوم انسانی فعال بودند. آنها معتقد بودند که هر واحد زمانی، بخشی از قواعد زبانی بزرگ‌تر است. یعنی هر جمله‌ای که به کار می‌برید، گفتن و فهمیدن آن وابسته به این است که شما آن را در یک قاعده بزرگ‌تر زمانی قرار دهید و اگر این نباشد، آن جمله فهمیده نمی‌شود. بر این اساس برای معناسازی، با گزینه‌های محدودی مواجه هستید. کار ساختارگراها این بود که با توجه به ساختارهای خرد، ساختار کلان را بیابند و در ادبیات، ساختارهای داستان را پیدا کنند.

توفیقی گفت: ساختارگرایان به ما کمک کردند تا عناصر روایت را بشناسیم. اینکه لحن چیست؟ زمان و مکان در داستان چیست؟ راوی چه شخصی است؟ و ... به ما کمک می‌کند، درونمایه داستان و حسی را که اثر ادبی به عنوان تجربه انسانی به مخاطب منتقل می‌کند، بسازیم.

بخش پایانی سخنان این دانش‌آموخته دانشگاه گلاسکو، توضیح درباره پساساختارگرایی بود که طی آن گفت: در نظریه پساساختارگرایی در خواننده تمرکز می‌کنیم و در مثلث را‌وی، متن و خواننده، سروکار ما تنها با خواننده است. ‌پساساختارگرایان، معتقدند که متن، فقط حاصل کدهای زبانی نیست و آثاری تولید می‌شود که تنها خواننده می‌تواند ویژگی‌های آن را کشف کند.

وی در انتهای این سخنرانی بیان کرد: در پساساختارگرایی گفته شده که ادبیات چگونه می‌تواند جهان را بازتاب و تغییر دهد. با توجه به این نظریه، با آثار ادبی خود می‌توانیم جهان اخلاقی‌تری را بسازیم.
 
همسر نخست ‌وزیر می‌خواست در لانه زنبور مرا ملاقات کند
جواد محقق، شاعر و معاون شعر بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان نیز در این گردهمایی، روایت خود را از مشاهداتش از زندگی اعضای گروهک منافقین در پاکستان بیان کرد. وی گفت: در سال ۱۳۶۷ و زمانی که معلم آموزش و پرورش بودم، برای تدریس در یکی از مدارس جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور انتخاب شدم. علیرغم گزینه‌های متعددی که پیش رویم قرار داشت، ‌تدریس در مدرسه جمهوری اسلامی ایران در کراچی را به دلیل علاقه وافرم به شبه قاره انتخاب کردم؛ هرچند اطرافیانم به دلیل وجود جمعیت بسیاری از اعضای سازمان مجاهدین خلق و منافقین، مرا از سفر به کراچی بازمی‌داشتند. همراه با همسر و فرزندم که آن زمان سه سال داشت، به کراچی سفر کردیم. با مشقت بسیار و به دلیل اینکه آدرسی از آن مدرسه نداشتم، به خانه فرهنگ ایران رفتیم و پس کش و قوس بسیار توانستیم مسئول خانه فرهنگ را متقاعد کنیم که ما را به صورت موقت بپذیرد. به هر حال چند روز بعد و پس از معرفی خود به مدیر مدرسه، آپارتمانی را در طبقه سوم یک مجتمع مسکونی بزرگ اجاره کردیم؛ اما از بد حادثه در طبقه چهارم همان مجتمع ۲۱ تن از اعضای منافقین و در طبقه دوم ۸ نفر از اعضای دو خانواده عضو سازمان زندگی می‌کردند و ما مجبور بودیم در میان کسانی زندگی کنیم که نسبت به آنها به ما هشدارهای بسیاری داده بودند.

وی افزود: زندگی و‌ کار را در حالی در کراچی آغاز کردیم که فضای وهم‌آلودی از فعالیت اعضای سازمان که به پاکستان گریخته بودند را به ما القا کرده بودند. اما از همان ابتدا فهمیدم که اعضای منافقین تنها درگیری‌های درون گروهی با خود داشتند و با ایرانیان دیگر کاری نداشتند. فقط حدود یک ماه پیش از سفر و اقامت ما در کراچی، یک بار بین آنها و ایرانیان ارمنی مقیم کراچی که تعدادشان حدود ۴ هزار نفر می‌شد، درگیری شدیدی به وقوع پیوسته بود که به دلیل فعالیت تبلیغی منافقین در گردهمایی‌های ارمنی‌ها بود.

محقق افزود: بعد از مدتی متوجه شدیم که اعضای منافقین به هیچ عنوان با ایرانیان دیگر از جمله با ما، کوچک‌ترین ارتباطی نمی‌گیرند، اما با گذر زمان و در مسیر رفت و آمد برخوردهای عادی ما بیشتر ‌و بیشتر شد. آنها اگر تنها نبودند، کوچک‌ترین اعتنایی به ما نمی‌کردند؛ زیرا هراس داشتند که توسط همخانه‌ای‌های خود لو بروند؛ اما وقتی تنها بودند، به خصوص در اتاقک آسانسور، ارتباط کوچکی با ما برقرار می‌کردند و بر اساس احساسات شخصیشان با دیدن فرزند خردسال من شاید به این دلیل که یاد برادران و خواهران کوچک خود می‌افتادند، نسبت به پسرم اظهار محبت می‌کردند.

وی ادامه داد: آنها از نظر اقتصادی شرایط رقت‌باری داشتند. ماهی یک بار مقابل دفتر سازمان ملل جمع می‌شدند تا اینکه وجه مختصری به اندازه دو قرص نان برای یک‌روز دریافت کنند. برخی‌شان به عنوان کارگر سیاه به کار ساختمانی نیمه‌مزد اقدام می‌کردند. برخی‌شان اما دارای خانواده‌های پولدار در ایران بودند و در دانشگاه‌های کراچی تحصیل می‌کردند. هفته‌ای یک بار هم در فرودگاه کراچی جمع می‌شدند. آنها که خانواده مرفه‌تری در ایران داشتند، به استقبال پدر و مادرهایشان می‌رفتند. بقیه هم به امید دیدن یک ‌چهره آشنا و یا دریافت خبر یا احتمالاً نامه‌ای از خانواده و مسایلی از این دست.

محقق سپس با اشاره به جایگاه عمیق انقلاب و جمهوری اسلامی در دل و جان پاکستانی‌ها گفت: وقتی پاکستانی‌ها متوجه می‌شدند که کارگرشان یک عضو منافقین است، او را اخراج می‌کردند. حتی صاحبخانه‌های پاکستانی نسبت به عودت خانه‌شان از ایرانیان عضو سازمان اقدام می‌کردند و همین موضوع شرایط را برای اعضای سازمان سخت‌تر کرده بود.

این شاعر آیینی کشورمان همچنین از میزبانی برخی چهره‌های فرهنگی کشورمان در کراچی گفت. محقق بیان کرد: معاون بین‌الملل وقت وزارت ارشاد که سرپرستی نمایندگی‌های فرهنگی ایران در خارج از کشور را به عهده داشت، همچنین محسن مخملباف، کارگردان سینما که آن زمان در حوزه اندیشه و هنر انقلاب فعالیت می‌کرد و تعدادی دیگر از دوستان را در کراچی ملاقات کردم. مخملباف برای فیلمبرداری بخشی از فیلم «بایسیکل ران» دو بار به کراچی آمد. یک بار برای انتخاب لوکیشین که محل مورد نظر را به وی نشان دادم و یک بار هم برای فیلمبرداری که آن هم مشکلات خاص خودش را داشت.

محقق ادامه داد: اما مورد عجیب، سفر همسر نخست‌وزیر وقت بود. وی هنگام حضور در کراچی به کنسول ایران گفته بود که می‌خواهد میهمان خانه من شود. به دلیل همسایگی منافقین با من، کنسول، سر خانم رهنورد را با چند خبرنگار گرم کرده و شخصاً به دنبالم آمد تا همسر نخست‌وزیر من را در همان کنسولگری ملاقات کند. وقتی این اصرار کنسول را دیدم، علت را از او پرسیدم که گفت؛ اگر فلانی به این لانه زنبور بیاید و منافقین از این موضوع با خبر شوند و او را بکُشند، بیچاره می‌شوم. اطلاق اصطلاح لانه زنبور به مجتمعی که در آن زندگی می‌کردم، به دلیل سکونت حدود ۳۰ منافق در آن مجتمع بود.

محقق در پایان سخنانش گفت: سران سازمان مجاهدین، متأسفانه جوانان مثل دسته گل کشور را فریب داده و آنها را در وضعیت بدی رها کرده بودند. فشار زندگی بر ایشان به حدی بود که حتی ته‌مانده غذای مراسم مختلف پاکستانی‌ها را در کیسه‌های زباله جمع می‌کردند و می‌خوردند و این برای همه ما دردآور بود.
 
در مقام راوی با برخی خصلت‌های مقام معظم رهبری آشنا شده‌ام
مهدی قزلی، مدیرعامل بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، سخنرانی خود در این گردهمایی را با موضوع روایت و نوشتن مستند با اشاره به نگارش حاشیه‌های سفرهای استانی مقام معظم رهبری برگزار کرد و در آغاز سخنانش با گفتن اینکه روایت توسط راوی تولید می‌شود، گفت: روایت در خلأ تولید نمی‌شود. چیزی یا اتفاقی وجود دارد ‌و یک نفر که راوی است، آن را به دیگری منتقل می‌کند و روایت، تولید می‌شود. بنابراین پیش از روایت، مروی و‌ راوی را داریم.

وی ادامه داد: مروی، جبر است؛ چون اتفاق می‌افتد. روایت هم حادث می‌شود، بنابراین آن هم جبر است، پس تنها راوی است که کار را با اختیار خود پیش می‌برد.

قزلی با بیان اینکه روایت چیزی غیر از مروی و حاصل تلاش را‌وی است، گفت: مروی یک‌ حقیقت و روایت یک واقعیت است و راوی کسی است که حقیقت را در قالب واقعیت به مخاطب انتقال می‌دهد. همچنین با توجه به شناخت مروی و نگاه به مروی و هدفی که راوی دنبال می‌کند، روایت تولید می‌شود. بنابراین باید هدف را شناخت و نسبت آن با روایت را دانست و هدف را به خوبی بیان کرد. اگر این سه موضوع به درستی انجام شود، اثر ماندگاری تولید خواهد شد.

وی ادامه داد: برای شناخت از مروی، لازم است راوی نسبت به آن اشراف داشته باشد و شناخت از مروی با جزییات ممکن می‌شود. بر این اساس یکی از دلایل ماندگار نبودن روایت‌ها، عدم ورود جزییات در روایت است. همچنین به عنوان یک راوی و روایت‌نویس خوب باید فرض بگیریم که مخاطب از جزییات بی‌اطلاع است.

وی سپس تأکید کرد: موضوعی که در مرحله نوشتن تعیین می‌کند تا جزییات را به کار ببندیم، هدف و نگاه است و مهندسی جزییات سبب خاص شدن روایت ما می‌شود و اگر جزییات، مبتنی بر نگاه و هدف ما باشد، مهندسی می‌شود و اثرگذار خواهد بود.

نویسنده «پنجره‌های تشنه» روایت را چیزی بین مستندنگاری و ادبیات معرفی کرد و گفت: ارتباط روایت و مستندنگاری در موضوع مروی است. مروی وجود خارجی دارد و به مستندنگاری مرتبط است. همچنین از آنجا که اصلی‌ترین خصیصه ادبیات خلاقه «من» است و از یک «من» بیان می‌شود، روایت و ادبیات باهم ارتباط دارند. راوی هدف دارد و چون هدف دارد، یک «من» دارد و مجموع «من» و راوی می‌شود ادبیات.

قزلی تأکید کرد: مهندسی جزییات، فرمول خاصی ندارد و برای رسیدن به آن باید تمرین بسیار انجام داد که شامل مطالعه و انجام است.

وی افزود: در نوشتن یک «نشان دادن» و یک «تلخیص» داریم. در نشان دادن حجم کمی از زمان را در حجم زیادی از کلمات به مخاطب ارایه می‌دهیم و در تلخیص هم حجم زیادی از زمان را در حجم کمی از کلمات وارد می‌کنیم. بین نشان دادن و تلخیص هم «تعریف کردن» است که بر اساس اهمیت، گاهی به تلخیص و گاهی به نشان دادن نزدیک می‌شود.

قزلی افزود: در نشان دادن سه روش عمده وجود دارد، استفاده از گفت‌وگو که زبان عین به عین را منتقل می‌کند، توصیف یا عکس که در آن زمان ایست می‌کند و راوی جزییات این عکس را شرح می‌دهد و همچنین، تعریف کردن.

مدیرعامل بنیاد شعر و ادبیات داستانی، بخشی از سخنرانی خود را به بیان تجربیاتش در نگارش مستندهای سفرهای استانی مقام معظم رهبری اختصاص داد. وی با بیان اینکه در این سفرها با تعدادی از خصوصیات رهبر معظم انقلاب آشنا شده است، گفت: یکی از خصلت‌های ایشان پافشاری به معنای ممدوح آن است. مثلاً در جریان سفر سال ۸۸ ایشان به کردستان، یک هفته پیش از سفر، گروهک پژاک اقدام به عملیاتی کور در شهر سنندج کرده بود تا مانع انجام سفر شود. تیم‌های امنیتی هم خواستار انجام نشدن سفر بودند؛ اما حضرت آقا خود اصرار به انجام شدن این سفر داشتند. از خصلت‌های دیگر ایشان می‌توانم به این موارد اشاره کنم؛ دقت نظر در آمارها و گزارش‌های اعلام شده از سوی نهادها، رفتار حرفه‌ای در قبال نیروهای مختلف، کوهپیمایی منظم حتی در سفرها، تفاوت گذاشتن بین مسئول و مردم و رفتار لطیف با مردم، بروز رفتارهای متناسب با دیدارها و جلسات مختلف.

قزلی در پایان اظهار کرد: بر اساس دقت در جزییات به عنوان یک راوی، با این خصلت‌های مقام معظم رهبری آشنا شده‌ام.
 
باید با زبان معیار نوشت
جواد جزینی، قصه‌نویس و مدرس داستان‌نویسی هم در کارگاه تخصصی خود در این گردهمایی برای تبیین روایت گفت: روایت‌شناسان برای بازگفت یک متن، کوچک‌ترین واحد متن را «کنش» نامگذاری کرده‌اند و می‌گویند؛ هر متنی از مجموع کنش‌ها تشکیل شده و هر فعلی که در متن روایت شود یک کنش است.

وی افزود: کار نویسنده این است که چشم‌اندازی را بنویسد که همان توصیف است و توصیف، یکی از مواد کنش‌هاست. همچنین توصیفی که در آن آدم‌ها، اشیا، مکان، زمان و حالت را معرفی کند، پرکاربردترین ابزار روایتی هر روایت است. این ابزار در اختیار نویسنده و راوی است و متناسب با نیاز و اطلاعاتی که می‌خواهد به مخاطب ارایه دهد، از آنها استفاده می‌کند.

جزینی در بخش دیگری از سخنان خود درباره «صحنه» گفت: صحنه، توصیف متحرک است و بنا بر ضرورت بیان و بازگفت موضوعی خاص، از صحنه استفاده می‌شود.

این مدرس داستان‌نویسی ادامه داد: گاهی سرعت روایت و رخداد، کند می‌شود تا تأثیر بیشتری بگذارد و‌ در این حالت، نویسنده از کنش زنجیره‌ای استفاده می‌کند.

وی با بیان اینکه در باکس روایی متن، شاهد سه نوع شتاب صفر، مثبت و منفی هستیم، گفت: نویسنده‌ها گاهی تلاش می‌کنند تا زمان رخداد را در زمان روایت یکی کنند. این تلاش در سینما امکانپذیر است؛ اما در ادبیات ممکن‌ نیست. مانند روایت یک اتفاق دو دقیقه‌ای در زمان ۲ دقیقه‌ای در یک فیلم سینمایی که شتاب در آن صفر است. گاهی هم در ۱۰ دقیقه از فیلم، گذشت سه سال زمان نمایش داده می‌شود که شتاب در آن مثبت است و اگر یک رخداد چند دقیقه‌ای را در مدت زمان بیشتری نمایش دهد، شتاب منفی است.

جزینی همچنین گفت: استفاده از شتاب‌ها بر اساس نیاز نویسنده و نوع اثر صورت می‌گیرد. هر نویسنده‌ای ممکن است گونه زبانی خود را داشته باشد؛ اما در نوشتن باید از زبان معیار استفاده کند.

جزینی در پایان سخنانش خطاب به نویسندگان جوان و ادب‌جوی حاضر در این اردوی آموزشی گفت: گاهی در توصیف از مثال استفاده می‌کنیم که به خواننده برای رسیدن به چشم‌انداز کمک می‌کند.

دومین کارگاه نویسندگی اسالم، طی روزهای 15 تا 18 شهریور همزمان با چهل و هشتمین سالمرگ جلال آل‌احمد برگزار شد که برپایی مراسم بزرگداشت برای این نویسنده نامدار ایرانی در مسجد جامع اسالم با سخنرانی دکتر مسعود دیانی، سردبیر مجله ادبی الفیا، پایان‌بخش این کارگاه چهارروزه بود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها