چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۶ - ۱۰:۰۴
سیاست واحد و ثبات در تفکر و برنامه‌ریزی‌ ناشران وجود ندارد/ بی‌توجهی آموزش‌وپرورش به ذائقه‌سازی

وضعیت کتابسازی در حوزه کودک و نوجوان در خبرگزاری کتاب ایران با حضور جمعی از نویسندگان، ناشران و کارشناسان حوزه کودک و نوجوان، بررسی و عنوان شد که سیاست واحد و ثبات در تفکر و برنامه‌ریزی‌ ناشران وجود ندارد و غالبا تفکر سرویراستاران بر نشر حاکم است. از طرفی ذائقه‌سازی لازم از سوی آموزش‌وپرورش و کانون پرورش فکری صورت نگرفته است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) ملیسا معمار- میزگرد «بررسی وضعیت کتابسازی در حوزه کودک و نوجوان» با حضور جمعی از نویسندگان، ناشران و کارشناسان حوزه کودک و نوجوان، دوشنبه (11 دی‌ماه 1396) در خبرگزاری کتاب ایران برگزار شد. در این میزگرد شهرام اقبال‌زاده، نویسنده، مترجم و منتقد ادبی؛ سیامک گلشیری، نویسنده و منتقد ادبی؛ فرزاد فربد، مترجم و مدیر نشر پریان و احسان عباسلو، مترجم و منتقد ادبی به بررسی ریشه‌ها و دلایل گرایش بازار کتاب به کتاب‌سازی و تولید کتاب‌های زرد و بازاری، تغییر ذائقه مخاطبان، تاثیرات این‌گونه آثار بر جامعه مخاطب و راهکارهای خروج از آن پرداختند که در ادامه می‌خوانید.
 
امروزه شاهد رشد بی‌رویه کتاب‌سازی و تولید کتاب‌های زرد، بازاری و بی‌کیفیت در حوزه کودک و نوجوان هستیم و در دکه‌های روزنامه‌فروشی، سوپرمارکت‌ها، نمایشگاه‌های کتاب و ... شاهد عرضه این‌گونه آثار با شمارگان زیاد و چاپ‌های بالا هستیم، درحالی‌که کتاب‌های باکیفیت تالیفی در این حوزه کمتر دیده می‌شوند. دلایل و ریشه‌های روی آوردن ناشران کودک و نوجوان به کتاب‌سازی و تولید کتاب‌های بازاری و بی‌کیفیت چیست؟
 
فربد: در پاسخ به این سوال می‌خواهم به مثالی استناد کنم؛ سال گذشته گروه تلگرامی تشکیل شد و ناشران کودک و نوجوان و فعالان این حوزه در آن گروه عضو بودند. صحبت ناشران این بود که ما چه کتاب‌هایی را باید تولید کنیم که فروش بیشتری داشته باشد و صحبتی از این نبود که چه‌ کنیم تا در کارمان پیشرفت داشته باشیم و رشد کنیم و چه خط سیری را دنبال کنیم تا به تولید کتاب‌های خوب و باکیفیت بیانجامد. این مساله سبب شده من نتوانم بیشتر از 5-6 روز در این گروه دوام بیاورم. به نظر می‌رسد در حوزه نشر بلاتکلیفی وجود دارد. خط سیر مشخصی وجود ندارد و خیلی از ناشران منتظرند مترجم بیاید و به آنها کتاب معرفی کند. عمدتا در نشر ما مترجمان و سرویراستاران جریان‌ساز بوده‌اند تا ناشران. سیاست واحد و ثباتی در تفکر و برنامه‌ریزی‌ ناشران وجود ندارد و غالبا تفکر سرویراستاران بر نشر حاکم است و نشر را به سویی می‌برند که مورد علاقه‌ خودشان است. مشکل بعدی عدم وجود کارشناس در انتشاراتی‌هاست. وقتی کتابی به ناشر معرفی می‌شود، باید بررسی شود اما غالبا این کار صورت نمی‌گیرد و منجر به انتخاب‌های غلط می‌شود. واقعیت این است که کارشناسان و منتقدان ما در این حوزه خیلی به روز نیستند و سواد درست و حسابی ندارند، بی‌سوادی و ساده‌انگاری وجود دارد. البته ارتباطات بسیار گسترده‌ای که برخی ناشران دارند و بقیه ندارند نیز در بازار نشر موثر است.
 
عباسلو: درباره ریشه‌های کتاب‌سازی باید بگویم که خیلی‌ها تب کتاب‌سازی و نویسنده‌شدن دارند و قاعدتا این تب حوزه کودک و نوجوان را سریعتر در بر می‌گیرد چون خیلی‌ها فکر می‌کنند به‌راحتی می‌توانند کتاب کودک تولید کنند و بسیاری با هزینه‌های شخصی صرفا به‌خاطر پرستیژ نویسندگی کتاب چاپ می‌کنند. البته در این زمینه می‌توان ایرادی هم به سیستم دولتی گرفت. می‌بینیم که از سوی دولت وام‌هایی برای چاپ کتاب‌ها داده می‌شود و این باعث شده که برخی دوستان اقدام به کتاب‌سازی کنند. اگر دولت می‌خواهد وامی بدهد بهتر است براساس کیفیت کار وام بدهد و به نهادهایی که می‌توانند روی کیفیت کار اظهارنظر کنند مانند شورای کتاب کودک و انجمن نویسندگان کتاب کودک تکیه کند و از این نهادها و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کمک بگیرد و در صورت تایید وام بدهد. امروزه در اثر این وام‌ها چرخه غلط اقتصادی در کشور شکل گرفته و نه‌تنها سودی نداشته بلکه به‌ محیط‌زیست نیز آسیب رسانده است. چه بسا سازمان محیط‌زیست هم می‌تواند در حوزه کتابسازی وارد شود و نسبت به این قضیه معترض باشد. البته هرچیزی هم آنقدر که می‌تواند تهدید باشد به همان اندازه هم می‌تواند فرصت باشد. شاید ناشران به خودشان بیایند و اقدام به تولید کتابی کنند که کیفیت خوبی داشته باشد چون می‌بینند که بازار از دستشان درمی‌آید و از این جنبه تهدیدی که کتابسازی انجام داده است می‌تواند سودمند باشد. اما واقعیت این است که جلو کتاب‌سازی را نمی‌توانیم بگیریم ممکن است به‌صورت دولتی یا ضر‌ب‌العجلی جلوی آن را بگیریم ولی فقط با آگاهی اجتماعی در طول زمان، چرخه نقد، اطلاع‌رسانی، افزایش آگاهی ناشران نسبت به سودمند بودن تولید کتاب‌های با کیفیت است که می‌تون جلوی این مساله را گرفت.
 
چه دلیلی سبب می‌شود که یک نویسنده به کتاب‌سازی روی می‌آورد و درگیر سفارشی‌نویسی می‌شود، با توجه به اینکه این مساله فقط متوجه نویسندگان عمدتا تازه‌کار نمی‌شود و گاهی نویسندگان باسابقه هم این کار را انجام می‌دهند و به سفارشی‌نویسی و کتاب‌سازی روی می‌آورند؟
 
گلشیری: چیزی که در این حوزه بسیار تعیین کننده است ناشر و سرویراستار است. مثالی که در این زمینه می‌توانم بیان کنم کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است که چند سال پیش طرح خیلی خوبی با عنوان «طرح رمان نوجوان امروز» مطرح کرد و کار بزرگی بود که در آن دوره انجام شد. اما بعد از اینکه مدیریت عوض شد ناگهان متوقف شد درحالی که می‌توانست بقیه ناشران را تشویق کند که این کار را انجام دهند. کما اینکه امروزه ناشران دیگر هم مانند نشر افق به این کار روی آورده‌اند.
 
عباسلو: کتابسازی در حوزه کودک و نوجوان ریشه‌های مختلفی دارد. یکی از آنها بحث ناشر است. طبیعتا ناشر نقاط ضعفی دارد مانند نداشتن برنامه اولیه برای نشر و نقش سرویراستاران. اما بیاییم از زاویه دیگری هم به این مساله نگاه کنیم. وقتی می‌گوییم صنعت نشر باید به ناشر حق دهیم به خاطر سرمایه‌ای که می‌آورد دنبال سود باشد و یکی از دلایلی که ناشران و نویسندگان به کتاب‌سازی و سفارشی‌نویسی روی می‌آورند مساله اقتصادی است چون از این راه امرار معاش می‌کنند و باید این حق را به آنها داد که به فکر درآمد باشند. بر این اساس ناشر مجبور است در جاهایی کم بگذارد. در یک جا کیفیت کتاب را کم می‌گذارد، در جایی کیفیت تصویر و در جایی کیفیت چاپ. طبیعتا تولید یک کتاب خوب نیاز به نویسنده و تصویرگر خوب دارد و اینها نیاز به پول دارد درحالی‌که خیلی از ناشران اندوخته و سرمایه اولیه لازم را ندارند. وقتی ناشر کار را به مترجم و نویسنده سطح پایین بدهند طبیعتاً کار بی‌کیفیت می‌شود. خیلی‌ها به‌عنوان کار دوم به این حوزه می‌پردازند بسیاری از ناشران کارمند دولت هستند یا بوده‌اند علی‌رغم اینکه دولت می‌گوید ناشر نباید کارمند رسمی دولت باشد، اما این اتفاق می‌افتد و چون نشر کار دوم برخی ناشران است سرمایه زیادی ندارند و به‌عنوان تتمه‌ای برای درآمدشان در دوران بازنشستگی آن را در نظر گرفته‌اند و به همین دلیل است که تبحر لازم را ندارند و نگاه ساده‌انگارانه‌ای به نشر دارند و این نگاه سبب شده خروجی‌هایشان در حوزه موردنظر خراب شود. متاسفانه خیلی از ناشران دوره لازم را برای این کار نمی‌بینند. یکی از مشکلاتی که نشر ما دارد، همین است. وقتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به ناشر مجوز می‌دهد برای ناشران دوره‌های یک‌ماهه برگزار نمی‌کند تا چم‌وخم کار را به آنها یاد دهد، ضعف‌های حوزه نشر را برای آنها بیان کند و به آنها بگوید که برای رسیدن به موفقیت نیاز به برنامه‌ریزی دارند و به آنها در بحث انتخاب اثر کمک کند. ناشران ما دوره‌های آموزشی و توجیهی ندیده‌اند و نگاه بازاری به نشر دارند و طبیعتا این نگاه منتج به چاپ کتابی می‌شود که فکر می‌کند بازار دارد در حالی که اینطور نیست. البته منتقد هم در این میان نقش دارد اگر چرخه نقد ما قوی باشد و منتقدان به نقد آثار منتشر شده بپردازند و کتابسازی‌ها را مشخص کنند، می‌توانند در جامعه موج ایجاد کنند. اما متاسفانه ما در حوزه کودک و نوجوان اصلا نقد نداریم که بتواند به نشر کمک کند.
 
با توجه به اهمیت انجام کار اقتصادی و بازگشت سرمایه، قطعا تا زمانی‌ که تولید کتابی برای ناشر سود نداشته باشد به‌سراغ انتشار این کتاب‌ها نمی‌رود. آیا فروش بالای این آثار و استقبال مخاطبان از کتاب‌های بازاری و بی‌کیفیت سبب شده که عده قابل توجهی از ناشران به این حوزه روی بیاورند؟
 
عباسلو: این مساله کاملا درست است اما ما همیشه بحثی را در حوزه نشر نادیده می‌گیریم و آن هم ذائقه‌سازی است. ما نه‌تنها در حوزه نشر بلکه در هیچ حوزه دیگری ذائقه‌سازی نداریم. ابتدا باید ذائقه‌‌سازی کنیم و بعد خوراک آن ذائقه را فراهم کنیم. قطعا هم ناشر و هم منتقد می‌توانند تاثیر زیادی در ذائقه‌سازی داشته باشند. البته فاصله زیادی بین ناشر، نویسنده و منتقد وجود دارد و اگر این فاصله کم شود نتیجه به نفع هر سه گروه مخصوصا ناشر می‌شود. باید تلاش کنیم این سه گروه را به هم نزدیک کنیم. در چند سال گذشته این سه گروه با هم جمع نشده‌اند، معمولا ناشر نویسنده را قبول ندارد نویسنده منتقد را و هرکدام ایده خاص خود را دارند. اگر نگاه آینده‌نگر و هدفمند در ناشر وجود داشته باشد و برای نقد کتاب‌هایش نشست‌هایی را برگزار کند قطعا می‌تواند بسیار سودمند باشد باید از ناشر شروع شود چون نقطه مالی این قضیه ناشر است. نگرش ناشر باید عوض شود و به نقد نگاه مثبت داشته باشد.


 
گلشیری: البته مسئله معرفی کتاب هم بسیار مهم است. ناشران بزرگ تلاش می‌کنند کتاب‌ها را به مخاطبان معرفی کنند ولی واقعا یک ناشر تا چه اندازه می‌تواند کتابش را تبلیغ کند. ناشر از هر فرصتی استفاده می‌کند تا کتاب را به مخاطب معرفی کند ولی نمی‌توانند تیراژ بالایی از کتاب خوبی که منتشر می‌کنند، بفروشد. این کتاب‌ها باید در جاهای دیگر مانند مجلات و رسانه‌ها معرفی شوند ولی مگر ما چندتا مجله و رسانه داریم که به معرفی کتاب می‌پردازند. به یاد دارم چند سال پیش یکی از ناشران می‌گفت زمانی که کتابم را در یکی از ستون‌های روزنامه معرفی می‌کردم در روز بعد 500 نسخه فروش می‌رفت. چون تیراژ روزنامه‌ها در آن زمان زیاد بود. مردم می‌خریدند و صفحات مختلف آن را نگاه می‌کردند. الان روزنامه و مجله تخصصی در این حوزه نداریم و اگر هم وجود داشته باشد معرفی کتاب توصیه‌ شده است. ممکن است در طول سال 400 رمان منتشر شود اما فقط اسم 10 رمان را می‌شنویم در حالی که برخی از این رمان‌ها که معرفی نشده‌اند واقعا درخشانند و نوشتن نقد بر روی این رمان‌ها واقعا تاثیری در فروش و معرفی آنها به جامعه ندارد چون جایی نیست که این نقدها دیده شوند. تیراژ ما متناسب با منتقدان ماست. منتقد کسی است که باید از این راه ارتزاق کند و به‌صورت جدی به این مساله بپردازد. گاهی می‌بینیم در غرب، منتقدان بسیار معروف‌تر از نویسندگان هستند. وقتی منتقدی مانند مارسل رانیسکی در آلمان نقدی بر کتابی می‌نویسد تاثیر بسیار زیادی بر فروش آن کتاب دارد. از سویی در کشور ما سینما به‌شدت دور از کتاب است اما در غرب وقتی کتابی منتشر می‌شود مخصوصا رمان‌هایی که شخصیت نوجوان دارند بلافاصله از آنها اقتباس‌های سینمایی صورت می‌گیرد ولی در ایران این‌طور نیست. در حالی که کتاب و فیلم مکمل یکدیگرند و در فروش هم تاثیر دارند. از طرفی ناشر به‌دنبال سود مالی است و کتابی را چاپ می‌کند که به‌فروش رود چون می‌خواهد به بقای خودش ادامه دهد و وقتی کتابی را از نویسنده‌ای منتشر کرد که مورد استقبال قرار نگرفت قطعا سراغ کتاب دیگری می‌رود و با توجه به موانعی که بیان شد قطعا به سراغ کتاب‌سازی می‌رود.
 


با توجه به اینکه ادبیات تاثیر بسیار زیادی در خلاقیت و شکل‌گیری شخصیت و اخلاق بچه‌ها و همچنین گرایش آنها به کتاب‌خوانی دارد، وقتی کودک و نوجوانی که در ابتدای راه است و می‌خواهد به کتاب خواندن علاقه‌مند شود با حجم زیادی از کتاب‌های بازاری شکیل با تصاویر رنگی و جذاب و محتوای ضعیف در بازار کتاب مواجه می‌شود، مطالعه این آثار چه تاثیری بر او خواهد داشت؟
 
اقبال‌زاده: ما دو بحث اقتصاد کلان و اقتصاد خرد داریم. کلیت حوزه نشر برمی‌گردد به وضعیت عمومی جامعه و وضعیت تاریخی، اجتماعی و فرهنگی ما. جامعه ما جامعه‌ای است کوتاه‌مدت که ثبات ندارد. و به خاطر عدم وجود امنیت و ثبات سرمایه‌گذاری خارجی در کشور صورت نمی‌گیرد. ما در مدیریت و در فرهنگ ثبات نداریم. هر وزیری که می‌آید سیاست‌ها عوض می‌شود. هرگز نمی‌توان در سطح کلان در این کشور برنامه‌ریزی کرد. ما برنامه دراز مدت، میان مدت و کوتاه‌مدت در ایران نداریم. اگر به سطح خرد هم توجه کنیم می‌بینیم وضعیت همینطور است. مثلا من قبلا دبیر نشر قطره بودم و در یک سال 364 عنوان کتاب منتشر کردیم که 200 عنوان از آنها چاپ اول بود. بیشترین جایزه را هم در مسابقات ما بردیم ولی چه شد؟ برنامه‌ریزی‌های ما کوتاه مدت است. ما در سال‌های گذشته تیراژ میلیونی داشتیم. مثلا مصطفی رحماندوست در جلسه‌ای می‌گفت سال‌ها پیش یکی از ضعیف‌ترین کارهایم با عنوان «اسم من علی‌اصغر است» در طول سه ماه 360 هزارتا فروخت. قبل از انقلاب شمارگان کتاب‌ها در کانون حدود 15 هزار نسخه بود. بعد از انقلاب تعداد تیراژهای بسیار بالا رفت، مطبوعات تا منتشر می‌شدند تمام می‌شدند مردم در روزنامه فروشی‌ها جمع می‌شدند. وقتی تیراژ باشد بازار هست و وقتی بازار باشد منتقد می‌سازد. الان منتقدی نداریم که حرفه اصلی‌اش این باشد و از این راه امرار معاش کند. با عوض شدن مدیران مجلات نقد، منتقدان هم کنار می‌روند. چرخه بازار نشر به صورت زنجیره است. کتاب نویسنده و ناشر می‌خواهد و وقتی منتشر شد منتقد می‌خواهد، منتقد ستون می‌خواهد، ستون ثابت در روزنامه‌ها و مجلات. در کشور ما روزنامه‌ها و مجلات عمر زیادی ندارند فقط دو روزنامه کیهان و اطلاعات داریم که سال‌هاست منتشر می‌شوند. شما چه منتقدی را می‌شناسید که سه سال به طور ثابت در روزنامه‌ای ستون داشته باشد؟ هنوز زنجیره ناشر حرفه‌ای، ویراستار حرفه‌ای، تبلیغات حرفه‌ای، منتقد حرفه‌ای و رسانه حرفه‌ای در کشور ما شکل نگرفته است، ما حلقه‌های مفقوده زیادی داریم. من در نشر قطره برنامه‌ریزی کرده بودم و خیلی هم موفق بودیم اما وقتی ناشر مرا به انبار می‌برد و می‌گوید «این‌ کتاب‌ها آیینه دق من‌اند! اقبال‌زاده تو منتقدی کاری کن این‌ کتاب‌ها از انبار بیرون بیایند.» چه می‌توان کرد؟ اگر ناشری مانند افق می‌فروشد به این دلیل است که وارد حوزه فانتزی شده است یا وقتی نشر محراب قلم می‌فروشد به دلیل انتشار نشریه داخلی تخصصی است. تعدادی ناشر خوب در حوزه کودک و نوجوان هستند که سرویراستار دارند و نقش خیلی جدی در نشر دارند. اما معمولا ناشران ویراستار ندارند چون برایشان اقتصادی نیست. این ناشران حرفه را نمی‌شناسند و نمی‌دانند که ویراستار حتما لازم است. وقتی همه چیز دم دستی و کوتاه مدت است ناشر به سمت کتابسازی می‌رود، صنعت نشر ما بسازبفروش است. البته ناشرانی هم هستند که تفکر مدرن دارند و استثنا هستند.
 
فربد: ما ناشرانی داریم که مخاطب خود را دارند. با نگاهی به نمایشگاه‌های کتاب، ناشران زیادی می‌بینیم که کتاب‌های زرد و بازاری منتشر می‌کنند و به فروش هم می‌رود اینها قبل از اینکه نشرشان را تاسیس کنند، ارتباطات و مشتریانشان را دارند. خیلی از کتاب‌ها  از طریق سازمان‌ها و ارگان‌ها خریداری می‌شود و ما آنها را نمی‌بینیم. اگر به تیراژ همین کتاب‌های زردی که در دکه‌های روزنامه‌فروشی توزیع می‌شود نگاه کنید می‌بینید که مثلا چاپ بیستم است با تیراژ ده‌هزار نسخه و این بسیار عجیب است و خیلی غم‌انگیز است که می‌بینیم مثلا کتاب‌های خوبی مانند «رستم و اسفندیار» به عنوان اولین کمیک‌استریپ کانون پرورش فکری، سی‌سال تجدید چاپ نشد و وقتی هم که تجدید چاپ شد تیراژ آن سه‌هزار نسخه بود! درحالی‌که پیش از انقلاب با تیراژ 30 هزار نسخه منتشر می‌شد. منتشر شده و مدت‌ها تجدید چاپ نشده تا سال 85 سی سال تجدید چاپ نشد و الان با تیراژ سه‌‌هزار نسخه منتشر شده است.
 
عباسلو: از زمان‌های بسیار گذشته مانند زمان ارسطو و افلاطون هم همیشه ادبیات اصلی‌ترین وسیله آموزش بوده است و به‌خاطر جنبه لذتی هم که داشته مخاطبان جذب آن می‌شدند. طبیعتاً اگر کتاب‌های چیپ که به‌نوعی ساختار آموزشی، اخلاقی و فرهنگی ندارد، در اختیار مخاطب قرار گیرد، خود کودک هم در انتخاب‌های رفتاری‌اش دچار سردرگمی و استیصال می‌شود. ممکن است موقع نوشتن تفکری پشت خیلی از این کتاب‌سازی‌ها نباشد و سنخیتی با فرهنگ ما ندارند و دنبال انتقال فرهنگ ما نیستند. خیلی از آنها سری‌دوزی و کلیشه‌ای از کتاب‌های غربی است. الان می‌بینیم در حوزه نوجوان کتاب‌هایی منتشر می‌شود که در حوزه ژانر ترس و وحشت و دلهره است که در کشورهای غربی با استقبال روبه‌رو شده است و ما در کشورمان آن‌ها را فارسی‌سازی کرده‌ایم و اصلا توجه نکرده‌ایم که مخاطب ما چقدر زمینه پذیرش این ژانر از نظر برداشت‌های فکری و اخلاقی را دارد. حداقلش این است که خیلی از این کتاب‌ها می‌توانند با آنچه که در مدارس گفته می‌شود زاویه پیدا کنند. مخاطب هم این وسط سردرگم است. شاید خیلی وقت‌ها، وقتی‌ می‌خواهد کتابی را حتی از جنبه لذتش بخواند، لذت لازم را نمی‌برد و به‌نوعی نسبت به کتاب واپس‌زنی پیدا می‌کند و بعد ما می‌گوییم چرا بچه‌ها کتابخوان نمی‌شوند. چون تعدادی کتاب می‌خوانند که جنبه لذت در آن‌ها نیست و به اخلاقیات معطوف شده است، انگار کتاب آمده است تا به آنها اخلاقیات صرف را یاد بدهد در حالی که تعلیم و لذت باید همراه هم باشد و ادامه این روند سبب می‌شود که کودک به‌تدریج با کتاب تضاد پیدا ‌کند و اصلا سمت آن نمی‌رود و یکی از عوارض کتاب‌سازی این است که مخاطب را از کتاب زده می‌کند.



در این شرایط چرا ذائقه مخاطبان به سوی کتاب‌های زرد و بازاری رفته، چرا از این کتاب‌ها استقبال می‌شود؟

فربد: یکی از دلایل آن عدم وجود فهرست‌هایی مانند لاک‌پشت پرنده و فهرست شورای کتاب کودک در جامعه و اطلاع مخاطبان از آنهاست. بچه‌ها از خیلی از این فهرست‌ها خبردار نمی‌شود و مردم اطلاعات زیادی نسبت به کتاب‌های خوب ندارند.
 
گلشیری: به نظر من مشکل و مقصر اصلی آموزش و پرورش است. این‌ها هستند که ذائقه‌ها را تربیت می‌کنند اما به شدت کم‌کاری کرده‌اند و من فکر می‌کنم واقعا نمی‌خواهند حرکتی در این زمینه انجام دهند. نویسندگان باید به مدارس بیایند و با بچه‌ها ارتباط داشته باشند و این کار برای مدارس هزینه‌بر است. درنتیجه نویسندگان نمی‌آیند و اغلب معلمانی هم که در مدرسه هستند چیزی از ادبیات نمی‌دانند، اصلا کتاب نخوانده‌اند که بچه‌ها را به کتابخوانی تشویق کنند. بچه‌ها نصف روزشان در مدرسه می‌گذرد و وقتشان صرف خواندن درس‌هایی می‌شود که به آنها استرس می‌دهد، حجم تکالیف آنها آنقدر زیاد است که مانع می‌شود بتوانند کتاب بخوانند. من واقعا نمی‌توانم هرشب برای دخترم کتاب بخوانم چون حجم تکالیفش زیاد است. البته در این میان کانون پرورش فکری هم به شدت مقصر است. کانون هم مثل آموزش و پرورش و زیرمجموعه آن است. مدیر قبلی کانون هیچ کاری در این زمینه نکرد و یک‌سری برنامه‌های محدود داشت. من به عنوان نویسنده نمی‌توانستم با مدیرعامل کانون یا مدیر انتشارات کانون ملاقات کنم، درحالی که اینها باید مدام با نویسندگان مراوده داشته باشند. آموزش‌و پرورش باید معلم‌ها را آموزش دهد و لیستی از کتاب‌های خوب و مناسب برای هر پایه تهیه کند و در اختیار معلمان قرار دهد و معلمان آن کتاب‌ها را بخوانند و سرکلاس درباره این کتاب‌ها صحبت کنند و از بچه‌ها بخواهند کتاب‌ها را بخوانند و درباره آنها نظر بدهند، خلاصه‌نویسی کنند و بر اساس آنها نمایشنامه اجرا کنند و ببینند چقدر در خلاقیت بچه‌ها و گرایش آنها به کتابخوانی تاثیر دارند. از طرفی افزایش تعداد کتاب‌های بازاری خیلی‌ هم بد نیست چون مردم ابله نیستند و کتاب‌های خوب و بد را از هم تشخیص می‌دهند و لابه‌لای آنها کتاب‌های خوب را پیدا می‌کنند. گاهی در این مملکت کتاب‌های خوب دهن به دهن می‌گردد و مردم می‌خرند.
 
عباسلو: البته باید توجه داشت که معمولا خود کودک کتاب را نمی‌خرد و معمولا از طریق رانت‌هایی که وجود دارد کتاب به‌دستش می‌رسد و این کتاب‌ها را به زور به آنها می‌دهند و اگر می‌بینیم مخاطبی هم برای این کتاب‌ها وجود دارد بخش اعظمش برمی‌گردد به این مساله. گاهی اوقات هم خانواده ناچار است کتاب به‌اندازه بودجه‌اش بخرد و چون کتاب خوب گران است ناچار است کتاب‌های زرد و بی‌کیفیت با قیمت ارزان تهیه کند. اما ریشه کار در آموزش و پرورش است. اگر آموزش و پرورش کتاب خوب را به دانش‌آموزان معرفی کند و به‌آنها قدرت انتخاب بدهد و معلمان سرکلاس کتاب‌های خوب را برای بچه‌ها بخوانند و از نویسندگان برای حضور در مدارس دعوت شود، بچه‌ها با کتاب‌ها و نویسنده‌های خوب آشنا می‌شوند اما متاسفانه این برنامه‌ها در مدارس برگزار نمی‌شود از طرفی بچه‌ها بسیار تحت تاثیر تصاویری هستند که از طریق رسانه‌های تصویری و تلویزیون می‌بینند و بیشتر جذب کتاب‌هایی می‌شوند که تصاویر کارتون‌هایی که می‌بینند روی جلد آنهاست مانند بن‌تن و ... و کتاب‌های تالیفی کشور خود را نمی‌شناسند.
 


فربد: در این مساله وزارت آموزش و پرورش، کانون پرورش فکری و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نقش دارند. در بسیاری از موارد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی روی مسائل بسیار ساده نظارت دارند اما روی کیفیت کتاب کارشناسی انجام نمی‌شود و نمی‌گویند کتاب بدون محتواست و همه‌چیز به شکل صوری بررسی می‌شود. در زمان گذشته کانون پرورش فکری نقش زیادی در کتابخوان کردن نسل ما داشت اما در حال حاضر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چه کاری در جذب کودکان به کتابخوانی انجام داده است؟ از طرفی در سیستم آموزش و پرورش معلمی که خودش چیزی نمی‌داند چگونه می‌تواند مطلبی را به دانش‌آموزان منتقل کند؟ در حالی که در کشورهای خارجی مثل سوئد از زمانی که کودک متولد می‌شود برنامه‌ریزی دارند و طی این برنامه آنها را کتابخوان می‌کند. به نویسندگان اهمیت می‌دهند. به عنوان مثال در کشور سوئد قاعده‌ای وجود دارد و طبق آن به ازای هرکتابی که از کتابخانه امانت گرفته می‌شود یک کرون به نویسنده و یک کرون به تصویرساز داده می‌شود. جدا از اینکه در سوئد تیراژ کتاب‌ها میلیونی است. و این پول با توجه به تیراژ کتاب‌ها برای نویسنده مبلغی مرده محسوب می‌شود. به‌عنوان مثال یکی از نویسندگان سوئدی توانست در سال گذشته یک میلیون و 800هزار کرون، معادل 600 میلیون تومان بابت امانت کتاب کسب کند. اینجاست که نویسنده، مترجم و منتقد می‌تواند با اتکاء به کارش زندگی کند و متوجه شود که چقدر برای کارش ارزش قائل‌اند. همچنین وزارت فرهنگ سوئد نشست‌های زیادی برای ناشران در زمینه چگونگی کتابسازی از جنبه مثبت برگزار می‌کند و کارگاه‌های مختلف دارند و بر کار ناشران نظارت دارند و اگر ناشری کار بی‌کیفیت تولید کنند اصلا نمی‌توانند در این نشست‌ها و کارگاه‌ها حضور پیدا کنند. مردم نیز به نشست‌هایی که در حوزه نقد و بررسی کتاب برگزار می‌شود و نظرات منتقدان اعتماد دارد و سیستم کاملی در این زمینه وجود دارد. اما در کشورما سیستم وجود ندارد. برنامه‌های حوزه کتاب در بدترین ساعت در شبکه 4 پخش می‌شود که هیچ‌کس نگاه نمی‌کند و اگر کتاب‌های خاصی هم معرفی می‌کنند. از طرفی یکی از دلایلی که کتاب‌سازی در بازار کتاب با استقبال مخاطبان مواجه شده این است که ناشران پورسانت بیشتری به توزیع‌کننده برای تبلیغ و توزیع کتاب‌هایشان می‌دهند و این کتاب‌ها دیده می‌شوند و پخش دیگر روی کتاب‌های دیگر افراد کار نمی‌کند. خیلی از ناشران تبلیغات گسترده‌ای در شبکه‌های ماهواره‌ای دارند و این تبلیغات تاثیر زیادی هم در فروش کتاب‌هایشان داشته است در حالی که ناشران دیگر نمی‌توانند این کاررا انجام دهند و این تبلیغات نابرابر است.
 
با توجه به وضعیت اقتصادی موجود و اینکه بسیاری از مردم گرانی کتاب را دلیل کتاب نخریدن عنوان می‌کنند، شاهد عرضه و فروش کتاب‌های فانتزی و مجموعه‌هایی به صورت کتابسازی و سردوزی با قیمت‌های بسیار بالا در بازار کتاب کودک هستیم و معمولا ناشران این آثار هم از فروششان راضی هستند، مخاطبان این کتاب‌ها چه کسانی هستند؟
 
اقبال‌زاده: در نشر کتاب گران‌قیمت بهتر فروخته می‌شود و این بسیار عجیب است. دلیل آن این است که در ایران معمولا مردم کتاب نمی‌خوانند اما افراد فرهنگی که معمولا دستشان به دهنشان می‌رسد وقتی که می‌خواهند مهمانی‌ بروند یا چیزی را کادو بدهند ترجیح می‌دهند کتاب‌های لوکس و گران‌قیمت را برای کادو انتخاب کنند. از قضا کتاب‌های جلد سخت و مجموعه‌ای را بیشتر می‌خرند. همچنین به همین دلیل وقتی مجموعه‌ای در جهان موفق می‌شود در ایران بدون خریدن کپی‌رایت آن را به‌وفور منتشر می‌کنند و می‌بینیم که چندین ناشر یک عنوان کتاب را منتشر می‌کنند و چون مجموعه و سری‌دوزی فروش بیشتری دارد کتاب‌ها را به‌صورت پک با ظاهری زیبا عرضه می‌کنند. مانند همین کتاب‌های چیپ دکه‌ای که نازل و ارزان‌قیمت‌اند و در قالب مجموعه هم منتشر می‌شوند. آنچه که خواننده انبوه دارد همان کتاب‌های دکه‌ای است و انتخاب آگاهانه‌ای نیست چون ارزان و دم‌دست است والدین خریداری می‌کنند. البته یادمان باشد مساله اصلی بازار عرضه و تقاضاست. مثلا پفک و چیپس مضر است اما چون تقاضا زیاد است خیلی‌ از مغازه‌ها آن را عرضه می‌کنند و ما ذائقه بچه را با پفک و چیپس بارآورده‌ایم. درواقع برای ما ذائقه‌سازی کرده‌اند و در این زمینه آموزش و پرورش، صدا و سیما و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هیچ فرهنگ‌سازی نکرده‌اند. ما جامعه کوتاه‌مدت مصرف‌زده‌ایم و کشور تولید نیستیم. در کشوری که تفکر تولید وجود ندارد همش تکیه بر واردات است تولید تفکر و برنامه هم وجود ندارد. توازنی بین اقتصاد و فرهنگ وجود ندارد.
 
گلشیری: در ادبیات بزرگسال یک سری جوایز، مجلات و منتقدانی وجود دارد که زمانی نقش زیادی در فروش کتاب داشتند و مردم کتاب‌هایی که جایزه گرفته بودند را می‌خریدند و متوجه می‌شدند که نمی‌توانند از این داستان‌ها لذت ببرند و به این نتیجه می‌رسیدند که همه رمان‌های ایرانی به این شکل است و از این کتاب‌ها فراری شدند و سبب شد موجی در حوزه بزرگسال ایجاد شود که کتاب نمی‌خوانند و به جوایز اعتماد ندارند. ولی در ادبیات کودک و نوجوان خیلی سر نوجوان‌ها کلاه نمی‌رود، بچه‌ها کتاب‌هایی که دوست دارند می‌خوانند و به هم معرفی می‌کنند. نمی‌توان به‌زور کتابی را به آنها غالب کرد و به همین دلیل یک‌سری کتاب‌ها خود به خود بایکوت می‌شوند. من مطلقا به جوایز ادبی چه دولتی و چه خصوصی اعتماد و اعتقادی ندارم و فکر می‌کنم مردم خودشان کتاب‌های خوب را پیدا می‌کنند.
 
عباسلو: من هم به تجمل‌گرایی خانواده‌ها اعتقاد دارم در بحث کادودادن کتاب‌های لوکس. این لوکس‌گرایی به جنبه‌های مختلف زندگی ما وارد شده است. طبیعتاً وقتی خانواده‌ای می‌خواهد کتاب بخرد کتاب لوکس با هزینه بالا انتخاب می‌کند و این رویکرد وارد حوزه فرهنگ شده است.
 
گلشیری: زمانی که تیراژ کتاب‌ها بالا بود، منتقدان بسیار خوبی داشتیم. اما ناگهان دیدم که اثری از بسیاری از آنها نیست بعد متوجه شدم که کتاب منتشر کرده‌اند. وقتی به یکی از آنها گفتم که «شما منتقدی با نمره بیست بودی اما اکنون نویسنده‌ای هستی که کتابی با نمره 7 منتشر کرده‌ای» پاسخ داد «با وجود اینکه تلاش زیادی در حوزه نقد کردم اما هیچ کس مرا نشناخت و نتوانستم از این راه امرارمعاش کنم و تصمیم گرفتم به نویسندگی روی آورم تا دیده شوم» دلیل اصلی این مسئله این است که عصر منتقدان در کشور ما هنوز فرا نرسیده است.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها