دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۳:۰۷
انسان به روایت ملاصدرا گشوده به هستی و زمان است

عبدالله صلواتی، دانشیار دانشگاه شهید رجایی تهران گفت: انسان به روایت ملاصدرا گشوده به هستی است؛ یعنی بنابر نگرش وجودی و اشتداد وجودی به انواع گوناگونی تبدیل می‌شود. همچنین انسان به روایت ملاصدرا گشوده به زمان است؛ یعنی انسان بحسب دوره‌های مختلف تاریخی ظهور متفاوتی دارد

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) عبدالله صلواتی، دانشیار دانشگاه شهید رجایی تهران در نشست فلسفه و فرهنگ که عصر روز گذشته ۸ بهمن ماه در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد، درباره امکانات درونی فلسفه ملاصدرا و مسأله فرهنگ سخن گفت.

وی در ابتدای سخنانش با بیان اینکه از آنجایی که ما زیست جهانی ـ محلی داریم نه زیست صرفاً جهانی یا زیست صرفاً محلی، برای بازاندیشی مستمر فرهنگی و توجه جدی به مسأله فرهنگ چاره‌ای نداریم جز اینکه به میراث فکری و فرهنگی ایرانی توجه ویژه داشته باشیم، گفت: بنابراین حصر نظر به فیلسوفان و متفکران غربی نمی‌تواند مواجهه کارآمدی با مسأله فرهنگ باشد. همچنین، با حصر نظر به فیلسوفان و متفکران ایرانی نمی‌توان به اثربخشی درباره فرهنگ اندیشید.

صلواتی ادامه داد: در مسأله فرهنگ، انسان حضور جدی دارد و منظور از انسان و توجه به او لزوماً فیزیک انسان نیست، بلکه انسان، یعنی ذهنیات آدمی، کنش‌های او، تجربه‌های شخصی و تاریخی او، مواریث فرهنگی و دانش‌های بومی. بنابراین برای توجه جدی به مسأله فرهنگ باید به دانش‌های بومی توجه جدی کنیم.

گرانیگاه بحث؛ طرح تلقی سه‌گانه از انسان
این مدرس دانشگاه با اشاره به اینکه توجه به ملاصدرا نه توجه صرف به جایگاه تاریخی است بلکه توجه به امکانات درونی فلسفه ملاصدرا و گرفتن دستش و آوردن به دوره معاصر است، افزود: گرانیگاه بحث من طرح تلقی سه‌گانه از انسان است و تأکید بر تلقی سوم. بر این عقیده‌ام که تلقی سوم از انسان می‌تواند بیش از تلقی‌های دیگر از انسان به مؤلفه‌های مثبت فرهنگی کمک کند و در اصلاح، هدایت، مدیریت، خودترمیمی، و بازنگری‌ها در عرصه فرهنگ، سیاست، و اقتصاد باید تلقی سوم را به رسمیت شناخت.

به گفته صلواتی، تلقی نخست انسان بماهوشی است، این تلقی انسان را به شی و عدد و ارقام فرو می‌کاهد؛ غالباً این تلقی را در تضاد با مؤلفه‌های مثبت فرهنگی می‌دانند و آن را همخانه و علت کاستی فرهنگی می‌دانند؛ تلقی دوم انسان بماهو انسان است که غالباً سعی می‌کنند حقوق بشر و فرهنگ و تمدن را مبتنی بر این تلقی بدانند. در حالی که انسان بماهو انسان یک مفهوم تهی‌ است و هیچ کمکی به ما نمی‌کند. مرحوم حائری سعی کرده حقوق بشر را بر کلی طبیعی انسان بنا کند یعنی همین انسان بماهو انسان. در حالی که کلی طبیعی همان ماهیت است و در فلسفه صدرایی ماهیت تحقق اصیل ندارد مگر در پناه وجود. 

این ملاصدرا پژوه یادآور شد: بنابراین آنچه باید مبنای فرهنگ و حقوق بشر باشد امر انضمامی و عینی است که همان وجود است و وجود بحسب عوامل علمی و رفتاری و زمان تطورات و ظهورات انواع متفاوتی دارد و این تفاوت‌ها باید در عرصه فرهنگ مورد توجه باشد. به نظر می‌رسد تلقی دوم از انسان مبنای برخی از جامعه‌شناسان و مردم‌شناسان و معرفت‌شناسان و فیلسوفان است.

تلقی سوم انسان بماهو مرتبط با هستی و زمان. این تلقی در ملاصدرا در قالب زیست نوع‌های انسانی وجود دارد. با مبنا قرار دادن این تلقی شاهد فرهنگی متفاوت خواهیم بود؛ فرهنگی که کماً و کیفاً از کاستی فرهنگی فاضله دارد. تلقی سوم از انسان به برنامه‌ریزی فرهنگی و نظام سیاسی کارآمدتری می‌انجامد و واژه «مردم» با تمام طول و عرض لحاظ و لمس و مورد اعتنا قرار می‌گیرد.

انسان در مولفه‌های رنگارنگ فرهنگ حضور دارد
به گفته صلواتی، در مسأله فرهنگ مولفه‌های متعددی مطرح است از جمله اینکه انسان حضور جدی دارد؛ انسان به اشیا فروکاست نمی‌شود و ابژه نمی‌شود؛ رویکرد کیفی بر رویکرد کمی غلبه دارد. کنش تعاملی انسان‌ها و برقراری فضای گفتمانی مهم است. نقدجامعه، خودانتقادی، خودترمیمی، گفتگو و مدارا، بازاندیشی مستمر درباره خود، جامعه، ساختارها، و وظایف خود.

وی با بیان اینکه دین به عنوان منبع یا مرجع از مؤلفه‌های مهم فرهنگ است، عنوان کرد: انسان در مسأله فرهنگ، یا در مولفه‌های رنگارنگ فرهنگ حضور دارد یا جهت دهنده به آن‌هاست. بنابراین، با توجه به اینکه ما چه تلقی و تعریفی از انسان داشته باشیم و چه انتظاری از او ترسیم کنیم و با توجه به اینکه انسان را یکدست و واحد نوعی بدانیم یا متنوع و کثیر نوعی، مؤلفه‌های فرهنگی همانند: هنجارها (سنت‌های عامه، آداب، شعائر و اخلاقیات، نمادها، نقش‌ها، بینش‌ها، ارزش‌ها، علوم و فنون، و ساختارها) متفاوت جلوه می‌کنند.

دانشیار دانشگاه شهید رجایی تهران با تاکید بر اینکه فلسفه ملاصدرا و امکانات درونی آن می‌تواند درباره بازاندیشی درباره فرهنگ و نسبت ما و فرهنگ گره‌هایی را بگشاید و گشایش‌هایی ایجاد کند عنوان کرد: مولفه‌هایی که در این باره در فلسفه ملاصدرا یافت می‌شود؛ توجه ویژه به انسان، به رسمیت شناختن تفاوت‌های جدی انسان‌ها با طرح انواع انسانی، مدارا، نقد جامعه (دو کتاب رساله سه اصل و کسر اصنام الجاهلیه موید حضور این مولفه در صدراست)، گفتگو محوری، توجه جدی به انسان و نیازهایش، خودانتقادی، جستجوی عامل وحدت (بنابر نگرش وجودی)، اصلاحات اساسی در معرفت‌شناسی، انسان‌شناسی، جهان‌شناسی، و دین‌شناسی و  دین به مثابه مرجع و باز اندیشی درباره وظایف خود و دیگران است.

انسان به روایت ملاصدرا گشوده به هستی است
صلواتی در بخش دیگری از سخنانش درباره «انسان ملاصدرا و مسأله فرهنگ» سخن گفت و افزود: انسان‌شناسی ملاصدرا نه در قلمرو موجود که در ساحت وجود و در نسبت با هستی و محدود به حیوان ناطق، گشوده به هستی و جاری در تاریخ است. انسان به روایت ملاصدرا گشوده به هستی است؛ یعنی بنابر نگرش وجودی و اشتداد وجودی به انواع گوناگونی تبدیل می‌شود؛ انواعی که نیازها، رازها، و اقتضائات گونه‌گون دارند؛ انواعی که امید، آرزو، سعادت، دلهره، اضطراب، انتخاب، نگرش، کنش، کشش‌شان متفاوت است. همچنین، انسان به روایت صدرا گشوده به زمان است؛ یعنی انسان بحسب دوره‌های مختلف تاریخی ظهور متفاوتی دارد. عقلش، تدبیرش، کنش‌هایش، و مواجهه‌اش با عالَم و آدم و ساختارها و قدرت متفاوت است.

وی ادامه داد: بنده بر پایه اصول فلسفی صدرایی و امکانات درونی آن، زیست نوع‌های انسانی را استنباط کرده‌ام. این زیست نوع فراتر از کثرت نوعی انسان‌هاست. در زیست نوع‌های انسانی، عنصر زمان می‌تپد و تنوع‌های جوهری انسان‌ها به رسمیت شناخته می‌شود. نگرش‌ها و انگاره‌ها در انواع انسانی، مختلف و رنگ رنگ است. همان‌طوری که کثرت نوعی انسان‌ها را به رسمیت می‌شناسیم باید تنوع این نگرش‌ها و انگاره‌ها را هم به رسمیت بشناسیم.

این ملاصدراپژوه افزود: به رسمیت نشناختن تنوع نگرش‌ها سر از استبداد و خشونت در می‌آورد و محصولش جامعه تک صداست. جامعه تک صدا هر دو گوش چپ و راستش انسداد یافته (یا مسیرها و مکانیسم‌های منتهی به این دو گوش پرسنگلاخ یا مسدود است) و فقط زبان دارد. در فرهنگ‌هایی که تنوع نگرش‌ها و  انگاره‌ها به رسمیت شناخته نمی‌شود «مردم» قبض پیدا می‌کنند. یعنی فقط برخی از نفوس جامعه، «مردم» هستند و مابقی به حساب نمی‌آیند و این نادیده گرفتن بخشی از آدم‌ها از هر سرکوب فیزیکی و نظامی خشونت بارتر است.

تنوع انسانی و اختلال در سطوحی از فرهنگ
این مدرس دانشگاه در ادامه سخنانش با بیان اینکه انسان‌شناسی صدرا که بحسب هستی و زمان، متفاوت است و متنوع، باید برای فرهنگ، نسخه‌های پیجیده و متنوع عرضه کرد، گفت: انتظار نسخه‌های واحد مسبوق به یکسان انگاری انسان‌هاست و این پیش فرض نادرست که انسان‌ها نوعاً واحدند و تفاوتشان در عوارض است می‌تواند سرآغاز زمینه‌سازی برای نوعی استبداد و خشونت باشد. در نظر نگرفتن تنوع انسانی به برنامه‌ریزی فرهنگی نادرست منتهی می‌شود. چون جامعه و نظام سیاسی که این تنوع را لحاظ نکند در عمل دارد برای طیف محدودی برنامه‌ریزی می‌کند نه همه مردم.

به گفته دانشیار دانشگاه شهید رجایی تهران، در نظر نگرفتن تنوع انسانی به کاستی فرهنگی می‌انجامد. کاستی فرهنگی را از نعمت‌الله فاضلی وام گرفتم. ایشان از نادیده گرفتن انسان و فروکاست آن به اشیا، به کاستی فرهنگی یاد می‌کنند. من می‌خواهم مفهوم کاستی فرهنگی ایشان را فربه‌تر کنم و بگویم نادیده گرفتن تنوع انسانی در عمل، یعنی نادیده گرفتن بخش عظیمی از آدم‌ها.

وی در پایان گفت: در نظر نگرفتن تنوع انسانی بحسب هستی و زمان مقدمات نفی تنوع فرهنگی را فراهم می‌کند و بیگانه شدن با تنوع فرهنگی به نشنیدن صدای همه مردم و خروج متافیزیکی نه جغرافیایی مردم از یک اقلیم فرهنگی می‌انجامد. در نظر نگرفتن تنوع انسانی موجب اختلال در سطوحی از فرهنگ می‌شود؛ اختلال در دانشگاه، اختلال در آموزش و پرورش، اختلال در پژوهش.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط