پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۷ - ۰۱:۰۰
فراستخواه: پروژه دانشگاه در ایران شکست خورده است!/ دانشگاه ققنوس‌وار از زیر آتش بیرون می‌آید

محمد فاضلی در نشست نقد و بررسی به کتاب «تاریخ دانشگاه در ایران» گفت: فراستخواه در این کتاب نشان می‌دهد مواجهه ما با دانشگاه یک مواجهه سرسری نیست و تاریخ 200 ساله دارد با این وجود روایت فراستخواه از دانشگاه جبرگرایانه است و هیچ روایتی از مقاومت دانشگاه در مقابل سایر نهادها مشاهده نمی‌کنید! پس این روایت کنشگری مقاومت می‌تواند به دانشگاه اضافه شود.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) نشست نقد و بررسی کتاب «تاریخ دانشگاه در ایران» نوشته مقصود فراستخواه و نسرین اصغرزاده سه‌شنبه 17 مهرماه با همکاری انجمن علمی جامعه‌شناسی دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد. در این نشست محمد فاضلی و نسرین نورشاهی نیز حضور داشتند.
 
محمد فاضلی در این نشست طی سخنانی با بیان اینکه اهمیت کتاب در این است که نشان می‌دهد دانشگاه یک نهاد فکر نشده در جامعه ایرانی نیست، گفت: طی 50 سال گذشته گفته شده که ما دانشگاه را گرفتیم اما نفهمیدیم چه شد و حتی روایت مبتزلی گفته می‌شود که دکتر حسابی دانشگاه تهران را تاسیس کرده و رضا شاه هم به او کمک کرده است.
 
وی ادامه داد: یک پژوهش تاریخی باید نشان دهد چگونه پنداشت‌های قبلی ما محک نخورده بوده است. ایشان در این کتاب نشان می‌دهد مواجهه ما با دانشگاه یک مواجهه سرسری نیست بلکه دانشگاه در ایران چیزی حدود 200 سال فرسایش با سایر نهادهای ایران داشته است. بنابراین دانشگاه ایده‌ای بوده که برای آن تقاضای اجتماعی وجود داشته است. مواجهه با غرب سوالات عمیقی پدید آورد و دانشگاه نهادی برای پاسخ دادن به این سوالات بود.

به گفته استادیار دانشگاه شهید بهشتی، فراستخواه تجلی جمله‌ مارکس را نشان می‌دهد آنجا که می‌گوید: «انسان‌ها تاریخ را می‌سازند نه اما آن گونه که می‌خواهند» بنابراین تمام کسانی که درباره علم در ایران کار کردند از نوه فتحعلی شاه گرفته تا فروغی تلاش کردند دانشگاهی را در طراز تمدن ایرانی بسازند اما به تور نهاد سیاست خوردند.
 
وی با اشاره به اینکه چگونه سیاست دانشگاه را شکل داده است، توضیح داد: فراستخواه می‌گوید قبض و بسط سیاست سبب قبض و بسط دانشگاه شده بنابراین دانشگاه موجود بی ریشه و بی در و پیکر در ایران نبوده و با سنت‌های مذهبی تعامل و اصطکاک داشته است. دانشگاه در ایران با محافظه‌کاری‌های اجتماعی از جمله نهادهای سنتی درگیر می‌شود پس کتاب در یک مسیر تاریخی نشان می‌دهد بی ثباتی سیاسی چگونه نفس دانشگاه را گرفته است و وقتی مناقشه در عرصه سیاست اوج می‌گیرد دیگر دانشگاه نفس نمی‌کشد؟
 
فاضلی با بیان اینکه درآمدهای نفتی دهه 80 دولت را از جامعه مستقل می‌کند و آن وقت این امکان را می‌دهد که با پولش در دانشگاه مداخله کند، گفت: از سوی دیگر در کتاب نشان داده می‌شود چگونه رقابت سیاسی بر دانشگاه سیطره می‌اندازد. یکی از نقاطی که ما درباره دانشگاه به آن نپرداختیم این بوده که چگونه تامین مالی می‌شود؟ و اگر تامین مالی آن مختل شود همه ساز و کارش به هم می‌ریزد. پولی شدن دانشگاه اثر حیرت‌انگیزی بر دانشگاه گذاشته و این افتضاح امروز تحت تاثیر سازو کار تامین مالی امروز است.

فاضلی با اشاره به ایده‌های مهمی که در کتاب مورد توجه قرار می‌گیرد، تاکید کرد: در این کتاب ایده‌های مهمی وجود دارد که یکی از آنها مفهوم کنشکگران مرزی است؛ کسانی که تاریخ دانشگاه را رقم زدند پایی در دانشگاه و حکومت دارند و موجودات گلخانه‌ای یا قدرتی نیستند اگر فروغی، عیسی صدیق و ... دانشگاه را رقم زدند کسانی بودند که در مرز این دو حرکت کردند و توانستند از درون جامعه ایرانی ایده‌ها را بین یکدیگر رد و بدل کنند.
 
وی افزود:‌ ایده دیگر این است که چگونه گسست‌های سیاسی، مسیر رشد دانشگاه را با سکته مواجه کردند؛ خواه مرگ امیرکبیر باشد، خواه تضعیف و تقویت فروغی باشد، خواه انقلاب 57 باشد و... همه این‌ها دانشگاه را قطعه قطعه کردند. در 29 شهریور 57 لایحه استقلال دانشگاه به مجلس می‌رود که لایحه بسیار مترقی است و قرار بود دولت فقط نقش حامی مالی و ارزیابی کننده ملی باشند. اگر این اتفاق افتاده بود ما بعد از انقلاب یعنی در اواسط دهه 80 پیشرفت‌هایی داشتیم. اما می‌بینیم که این گسست‌های سیاسی جامعه ایران دانشگاه را تیکه تیکه کرده و انباشت‌های حقوقی منجر به پیشرفت دانشگاه را مختل کرده است.
 
به گفته این استاد دانشگاه، ایده بعدی که در کتاب مطرح می‌شود این است که ما در مسیرهایی بعد از انقلاب پسرفت نهادی در دانشگاه داشتیم مانند انحلال هیات امنا و احیای آن در چهارچوب فشل دولتی! گویا هیات امنای ماشین امضا برای افزایش حقوق اساتید هستند. کتاب نشان می‌دهد اگر دانشگاه بخواهد اصلاح شود باید مستقل باشد.
 
وی یادآور شد: در سال‌های قبل از انقلاب رییس دانشگاه اختیار برای برنامه مبادله و استاد خارجی داشت اما امروز غیرممکن است استاد دانشگاه خارجی را به کار بگیرید! این در حالی است که مبادله نظام استاد در جهان جا افتاده است اما بعد از انقلاب متوقف می‌شود. تخریب ساز و کار مالی دانشگاه اتفاقات بدی است که برای ما افتاده است. 
 
استادیار دانشگاه شهیدبهشتی با بیان اینکه کتاب به ما نشان می‌دهد که دانشگاه زائده فرهنگی بر جامعه ایران نیست و نخبگان زیادی به دانشگاه اندیشیدند و برای شکل‌گیری آن فکر کردند و قانون نوشتند گفت: همچنین کتاب نشان می‌دهد دانشگاه تبعه‌ای از سایر شرایط جامعه است. اگر هیات امنای فشل داشته باشیم و ریاست دانشگاه تحت تاثیر سیاست انتخاب شود آن وقت عرصه حکومت و سیاست نباید از دانشگاه دانشجو و علم و حل معمای توسعه را انتظار داشته باشد. دانشگاه با روابط بین‌الملل و ادراک ما از جهان و تساهل و مدارا در جامعه ارتباط دارد. اگر همه این‌ها را از دانشگاه بگیریم چیزی نمی‌ماند و این دانشگاه نمی‌تواند مساله‌ای را حل کند.
 
فاضلی تاکید کرد: این کتاب می‌گوید ساختارهای حقوقی ناظر بر کردار دانشگاه مهم است. او نشان می‌دهد که چگونه از قانون معارف تحت حکومت اقتدارگرای رضا خانی به سوی قانون 1300 حرکت می‌کنیم که برخورد نامناسب‌تر با دانشگاه دارد. از سوی دیگر به شدت باید به سازو کارهای تامین مالی‌ دانشگاه حساس بود چون می‌تواند آن را تخریب کند.
 
این استاد دانشگاه در بخش دوم سخنانش انتقادهایی به کتاب مطرح کرد و گفت: روایت فراستخواه از دانشگاه جبرگرایانه است و هیچ روایتی از مقاومت دانشگاه مشاهده نمی‌کنید در حالی که امروز اگرچه دانشگاه تحت فشار مقاله نوشتن و گسترش کمیت است مقاومت و صداهای مخالف هم دارد. همین حالا از دانشگاه خواسته می‌شود که سکوت کند و مشارکت اجتماعی نداشته باشد اما باز صداهای مخالف شنیده می‌شود و کنشگری اجتماعی دارند! هر چه دانشگاه سعی کرد قانعی‌راد را ایزوله کند نتوانست! این روایت کنشگری مقاومت می‌تواند به دانشگاه اضافه شود چون به هر حال کنشگرانی بودند.
 
وی ادامه داد: از سوی دیگر همه ویژگی‌های دانشگاه را نمی‌توان به کاستی‌های عرصه کلان اجتماعی از جمله اقتدارگرایی و سنت نسبت داد چون خود کنشگران دانشگاهی هم می‌توانستند ابتکار عمل‌هایی داشته باشند که نداشتند! امروز اساتید از گسترش کمی دانشگاه نارضی‌‌اند اما از این موضوع می‌گذریم که ما هم در این فرایند سهیم هستیم. پس نظام هیئت علمی هم در توسعه کمی سهیم است و این ساختارهای حقوقی که باعث نابودی کیفیت و کمیت شدند تحلیل‌اش مهم است و فراستخواه می‌تواند به ساختارهای حقوقی در این باره از جمله آیین نامه ارتقا بپردازد.
 
وی تاکید کرد: این آیین نامه در تخریب علوم انسانی نقش داشته است و می‌توان از سطح کلان اجتماعی به سطح قواعد درون دانشگاه وارد شد. این کتاب در نهایت یک نوع تحلیل شرایط امروز بر اساس گذشته را می‌تواند داشته باشد. بدین معنی که نویسنده باید در این باره پیشنهادهای خودش را درباره تئوری بسط دانشگاه مطرح کند.

فاضلی با بیان اینکه دانشگاه در ایران ناکارآمدی‌هایی دارد اما دانشگاه‌ها بارها درباره مشکلات ایران حرفش را زده اما قدرت گوش نداده است! گفت: آیا این شرایط کنونی تقصیر دانشگاه است؟! ما باید سهم ناکارآمدی‌های دانشگاه و قدرت را از هم جدا کنیم. دانشگاه در برخی از حوزه‌ها از صنعت جلوتر است و خاصیت پیشرو بودن دارد اما باید نقدهای دانشگاه را تفکیک کنیم و دستاوردهای آن از جمله مدرن شدن جامعه ایران ببینیم. 



درسی که کتاب باید به ما بدهد

نورشاهی نیز در این نشست ملاحظات خود را نسبت به کتاب حاضر بیان کرد و گفت: این کتاب خواننده را به متن تاریخ پر فراز و نشیب ایران می‌برد و شاید بارها و بارها خواننده را وامی‌دارد که با خود بگوید «تاریخ تکرار می‌شود» و چقدر در تاریخ ما خطاها و عدم آموختن از آنها تکرار می‌شود. فراستخواه به زیبایی این فراز و فرودها و درس نخواندن را به رخ مخاطب می‌کشد.
 
وی ادامه داد: اگرچه اصغرزاده برای خلاصه کردن کتاب زحمات زیادی کشیده اما همچنان اثر حجیم است و می‌توانست از این کمتر باشد. کتاب پنج فصل دارد که در فصل دانشگاه در دوره انقلاب نویسنده می‌توانست با روش تاریخ اجتماعی دهه 80 را هم مورد بررسی قرار دهد. همچنین در صفحه 30 کتاب فراستخواه به جزمیت‌های تعصب‌آلود مذهبی اشاره کرده که مانع رشد علمی در ایران شده است. مگر در اروپا و آمریکا همین جزمیت‌ها و تعصب‌ها را نداشتیم و به جرم علم آموزی و اکتشافات جدید مخالف با ذهنیت‌های کلیسایی افراد اعدام نشدند؟! پس تعصب در آن جامعه هم بوده اما چرا در ایران این اتفاق افتاده است؟
 
این مدرس دانشگاه افزود: از سوی دیگر چه می‌شود که در آنجا نهاد دین و کلیسا زمینه‌ساز دانشگاه می‌شود؟ در صفحه 53 گفته می‌شود که چطور در اروپا و غرب مذهب منشا دانشگاه است اما شما در ایران به افکار مذهبی اشاره می‌کنید که مانع رشد علوم و فنون جدید می‌شوید! در حالی که ما در علم دینی خود روایات زیادی در این باره داریم.
 
به گفته نورشاهی، فراستخواه درباره ساخت سیاسی به عنوان یک مانع سخن می‌گوید اینکه طایفه‌گری در ایران رواج داشته و حکومت مرکزی شکل نگرفته و این یکی از ویژگی‌های تاریخ ایران و به عنوان یک مانع برای رشد دانشگاه نام برده شده است! در حالی که در جای دیگری گفته می‌شود چون دانشگاه در اختیار حکومت مرکزی بوده رشد نیافته است! این تناقض چگونه قابل حل است.
 
وی با طرح این سوال که آیا ارائه آموزش وظیفه دولت‌ها نیست و اگر این گونه نیست چه کسی باید این کار را انجام دهد؟ خطاب به فراستخواه گفت: شما قانون مرتبط با این حوزه را مترقی دانسته‌اید چون در آن آمده که نهادهای غیردولتی هم می‌توانند در این حوزه فعال باشند در حالی که اساسا آموزش یکی از وظایف دولت است! شما به آموزش عالی قبل از انقلاب اشاره کردید و یکی از نقاط ضعف آن را این دانستید که در آن به مسئولیت اجتماعی پاسخ داده نشده است. این در حالی است که همیشه گفته می‌شود سیر تطور نظام آموزش عالی در کشورها از نخبه‌گرایی، توده‌گرایی و در نهایت یادگیری مستمر و همه‌گیر طی شده است. در این مقطع زمانی اتفاقا به دلیل ناهمزمانی ایران و اروپا، کشورما در مرحله نخبه‌گرایی بوده و انتظار پاسخ‌گرایی اجتماعی در این دوره فعلا منطقی نیست.
 
نورشاهی ادامه داد: در سال 53 دوستانی که در دانشگاه قبول می‌شدند از هر کلاسی دو نفر از نخبگان کلاس تنها به رفتن دانشگاه فکر می‌کردند چون دانشگاه‌ها به دنبال نخبه‌ها بودند کمااینکه اوایل انقلاب هم 10 درصد ورودی در دانشگاه‌ها وجود داشت. نقطه ضعف دیگری که فراستخواه به آن اشاره کرده این است که قبل از انقلاب بخش خصوصی ضعیف بوده در حالی که در کشورهای دیگر وقتی بخش خصوصی وارد می‌شود که منابع مالی در این حوزه ضعیف می‌شود و بخش خصوصی به کمک تامین مالی آموزش عالی می‌آید اما در ایران نیازی به بخش خصوصی نبوده چون دولت خودش این‌ها را اداره می‌کرده است بنابراین نیازی به بخش خصوصی وجود نداشته است.
 
وی با بیان اینکه تحقیق تاریخ اجتماعی فراستخواه زمانی ارزشمند است که برای ما درس‌آموزش داشته باشد، گفت: امروز طرح ساماندهی موسسات و مرکز آموزش عالی روی میز وزارت علوم است. در کتاب شما در صفحات 307 و 308 تجربه بحث ادغام و تجمیع در نظام آموزش عالی اشاره شده است. از شما به عنوان نویسنده کتاب این سوال را دارم که تجربه شما برای سیاست‌گذارانی که در تصمیم‌گیری هستید چیست؟
 
فراستخواه نیز در ادامه این نشست توضیحاتی را درباره اثر حاضر و نکات مطرح شده از سوی منتقدان ارائه کرد و گفت: در اروپا امر اجتماعی نیرومند بود و جامعه تاب آوری داشت و نهادهای اجتماعی وجود داشتند. ما وقتی ایران را با اروپا مقایسه می‌کنیم می‌بینیم آنجا قوی بود اما در ایران حتی دولت قوی با جامعه ضعیف رو به رو بوده است! پس آنجا دانشگاه به رغم تمام مشکلات جان گرفته است چون در آنجا دانشگاه زود از نفس نمی‌افتاد و وابسته به دولت نبود. بنابراین اگر در اروپا جایی متفکری محاکمه می‌شد در جای دیگری رادیکال‌ترین کارها صورت می‌گرفت. اما در ایران به نحوی سیطره و سلطه هست.
 
وی ادامه داد: انقلاب علمی در شهرهای اروپا سنت‌های تعلیمی و مدرسه‌ای را نقد می‌کرد آنجا نقد در سنت و بر سنت بوده است و در داخل سنت هم چالش‌هایی شکل گرفته بود و در نتیجه آنجا سنت کتک خورد، تمرین کرد و ریاضت کشید و تغییر پیدا کرد پس در آنجا سنت دیالکتیکی وجود داشت که از طریق آن دانشگاه جلو رفت. من اصلا این روایت را ندارم که دانشگاه در اروپا نتیجه کلیسا بود بلکه نتیجه چالش‌های درون و بیرون کلیسا بود. پس گرچه کلیسا علت دانشگاه نبود اما بستر تغییرات اجتماعی قرار داشت.
 
این استاد دانشگاه افزود: رضا شاه اگرچه برای تغییر ایران و مدرن‌سازی آن کمک کرد ولی به هر حال شاه بود و تا سال‌ها در برابر این امر مقاومت می‌کرد اما روشنفکران مرزی در این باره نقش مهمتری داشتند. پس داستان تصاحب دانشگاه توسط حکومت و تبدیل آن به زایده دیوان سالاری داستان دیگری غیر از ملوک الطوایفی است.
 
فراستخواه درباره قانون معارف که در کتاب به آن اشاره شده گفت: من معتقدم قانون معارف را پیرنیا و برخی از روشنفکران نوشته‌اند و در آنجا می‌بینیم که دولت مکلف است نه صاحب! دولت می‌گوید وظیفه حمایت از جامعه و نهادهای آموزشی و تامین و کمک به آنهاست اما صاحب آن نیست. من از ظرفیت‌های قانون معارف دفاع می‌کنم چون نتیجه آن یحیی دولت آبادی و افراد دیگری است که به دنبال تغییرات اجتماعی بودند.
 
وی با بیان اینکه دولت پهلوی دوم نسبت به تغییراتی که خودش به آن کمک کرده بود بیگانه و ناهمزمان شد و سپس سرنگون شد، گفت: پهلوی جامعه را درک کرده بود که باید تغییر کند اما از جای دیگری نتوانست این منطق را درک کند و با آن همراه شود.
 
فراستخواه درباره روایت جبرگرایانه خود هم توضیح داد: من بیشتر تلاش کردم ساختارها را پررنگ کنم. چون در زمان تالیف این کتاب ساختارها من را اذیت می‌کرد و محدودیت‌ها را می‌دیدم اما الان فکر می‌کنم عاملیت اجتماعی می ‌تواند موثر باشد. البته من در کتاب یادم بود که کنشگران دانشگاهی را در نظر داشته باشم. در بخشی از کتاب وقتی از انقلاب فرهنگی سخن می‌گویم از مقاومان سخن گفتم اما آنها از پا افتادند. هر چند می‌توانستم بیشتر این موضوع را مورد توجه قرار دهم.
 
در بخش دیگری از کتاب بیان شده که وقتی استقلال دانشگاه مشکل و هیات امنا منحل می‌شود دکتر کاتوزیان و حقوقدانان طرح قانونی تاسیس و استقلال دانشگاه را نوشتند که بر اساس آن مدیریت دانشگاه باید توسط گروه‌های آموزشی انتخاب شوند و به نوعی نفسی در دانشگاه بود پس در بخش‌هایی از کتاب به برخی از این مقاومت‌ها اشاره شده است.
 
فراستخواه در بخش‌ دیگری از سخنانش با بیان اینکه آنها دانشگاه را از نظر مدیریت حرفه‌ای، استقلال و ارتباط با جامعه و دنیا ناکارآمد کردند و برنامه درسی هم در این باره به صورت متمرکز تدوین کردند، گفت: از آن سو نتیجه این دانشگاه بیکاری دانشگاهیان می‌شود. ساختار اقتصاد ما هم بر اساس اقتصاد نفتی و رانتی دانش نمی‌خواهد بعد می‌آیند یقه دانشگاه را می‌گیرند که چرا دانشگاه شغل ایجاد نمی‌کند گویی اگر انقلاب فرهنگی دومی شود مشکل حل می‌شود!
 
فراستخواه با بیان اینکه نهنگ‌ها در اقیانوس پرورش پیدا می‌کنند ما اقیانوسی نداشتیم که نهنگ داشته باشیم گفت: درست است که علم تابع تقاضاها نیست اما خودش گفتمانی دارد و در جامعه و دولت نفوذ می‌کند. علم پارادایمی است و خودش دارای میدان قدرت و درگیری است. دانشگاه خودش سلسله مراتب و ساز و کارهای سرکوب خودش را دارد پس دانشگاه خصیصه محافظه کاری در ذات علم دارد و از سوی دیگر نابرابری‌های ایجاد می‌کند و خودش بخشی از قدرت است. ما نمی‌توانیم دانشگاه را خنثی ببینیم.

وی ادامه داد: ما امروز متوجه هستیم که دانشگاه خودش اکنون هزار بدبختی و زیست جهان و سیستم دارد. سیستم می‌خواهد زیست جهان دانشگاه را مستعمره کند اما در ایران دانشگاه طرح اجتماعی نیمه تمام است. دولت ایران مستبد بود. استبداد با اقتدار متفاوت است. من در این کتاب گفتم که دو رنسانس در قرون وسطی به‌وجود آمد یک رنسانس در ایران از سده 10 و 11 میلادی دوام آورد و درونش زکریای رازی بود که نبوت را نقد می‌کرد! اما رنسانس دیگری در اروپا اتاق افتاد که داوم آورد و به دانشگاه ختم شد.

رنسانس ما دوام نیاورد چون در دوره‌ای بی دولتی بود و ما افت کردیم. با این وجود ما سعی کردیم حرکت کنیم گرچه راه دشوار تاریخی ایران حرکت را سخت کرده بود تا اینکه مدرنیزاسیون با دانشگاه تقسیم کرد و گفت در سیاست با تو شوخی ندارم و حتی اگر استاد خارجی قرار است استخدام شود باید قابل کنترل باشد! من مدعی علم نیستم. در دهه 50 مدرنیزاسیون ویران شد و به جای آن اسلامیزاسیون به عنوان یک ایدئولوژی دولتی روی کار آمد اما دانشگاه با این ایدئولوژی بیگانه بود و به همین دلیل انقلاب فرهنگی به وجود آمد.

این استاد دانشگاه با بیان اینکه پروژه دانشگاه در ایران شکست خورده همان طور که دولت شکست خورده گفت: در نتیجه الان دانشگاه می‌خواهد ققنوس‌وار از زیر آتش بیرون بیاید. تنش‌هایی مهمی که در تاریخ‌نگاری علم در ایران وجود دارد باید مورد توجه قرار گیرد. می‌توان گفت جامعه ایران جامعه‌ای است که شکست می‌خورد اما دوباره حرکت می‌کند. مسیر علم آموزی در ایران مانند مسیر دموکراسی دشوار است.

من تقدیرگرا نیستم اما معتقدم جامعه ایران نمرده و حرکت می‌کند و در دانشگاه کارهایی می‌شود که به جامعه کمک می‌کند اما از سوی دیگر محدودیت‌هایی هم هست چون تاریخ دانشگاه در ایران تاریخ گسست است تا تاریخ پیوست! دانشگاه پیوستی بر تاریخ ایران نیست و در نتیجه یکی از مسایلی که باید به آن توجه کنیم این است که بدون تحمل گسست‌ها تاریخی به وجود نمی‌آید.

به گفته فراستخواه، تاریخ تحولی در برابر تاریخ زونکنی نکته دیگری است که باید به آن توجه کرد دانشگاه بخشی از تکاپوی معطوف به تغییر در ایران است و تاریخ زونکنی که ناگهان افتتاح شود نیست. دارالفنون در ایران پروژه خونین است چون معطوف به تاریخ تغییر است. نگاه تحولی می‌گوید دانشگاه در ایران نتیجه زیست بوم فرهنگی، تغییرات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی در ایران است! اینکه می‌گویند به رضا شاه گفتند شهر ما قشنگ شده فقط دانشگاه می‌خواهد همان نگاه زونکنی است! در حالی که دانشگاه در ایران اینگونه زاده نشده است!

این استاد دانشگاه یادآور شد: من این کتاب را دهه 70 نوشتم و مساله من فهم نظم‌های وقایع در ایران بود تا ببینم چه اتفاقاتی در ایران رخ داده است. ما باید بی نظمی ‌ها و نظم‌های ایران را بفهمیم تا دانشگاه را بفهمیم. از سوی دیگر دانشگاه را باید از طریق تاریخ اکنون فهمید نه تاریخ ارجاع! باید بدانیم که تاریخ حقایق در مقابل تاریخ گفتمان‌هاست! چنان نباید از تاریخ سخن بگوییم گویی در جای خدا ایستادیم چون هر تاریخی آکنده از گفتمان است و تاریخ‌نگار باید این گفتمان‌ها را افشا کند و از داخل پرانتز بیرون بیارد. تحلیل تاریخ دانشگاه در ایران تبارشناسی و تحلیل گفتمان می‌خواهد. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها