نویسنده کتاب «کلیدی بهنام مذاکره» که برای مشخص کردن نوبت چاپ از برچسب استفاده کرده، مدعی است کتابش تا پایان سال به چاپ 5000 میرسد؛ درحالی که هیچ اطلاعاتی از محل، شیوه و میزان فروش این کتاب وجود ندارد.
ورودیه با معارفه
حکایتی که در مقدمه آمد، حکایت ادامهداری است که تشریح آن مطالب دیگری را میطلبد و موضوع این نوشتار نیست. این گزارش با رویکرد گفتوگو با ناشر-مولفی تهیه و منتشر میشود که مدعی است کتابش در عرض دو سال به چاپ 212 رسیده و تا پایان سال جاری، این عدد به 5000 خواهد رسید:
حسین الهیاری؛ متولد 1354 که خود را فارغالتحصیل مدیریت بازرگانی بینالملل معرفی میکند در آذرماه سال95 کتابی را با نام «کلیدی به نام مذاکره» منتشر میکند؛ کتابی که مانند مشابههای فراوانش در بازار نشر، برای مخاطب عام نوشته شده و مدعیاست مخاطب با خواندنش میتواند در امور یومیه خود انسان موفقتری باشد. القصه... نامبرده در روزهای پایانی همان سال، چاپ دوم این کتاب را به اداره کتاب اعلام کرده و اعلام وصول میگیرد. در طول سال 96 خبری از نام این کتاب در فهرست تجدید چاپیها نیست اما در آبانماه سال جاری(1397) به یکباره شاهد ثبت 210 نوبت چاپ از این کتاب و رسیدن آن به چاپ 212ام هستیم؛ اتفاقی که به خودیِ خود محل سوال است؛ خصوصا در شرایطی که ایشان این میزان نوبت چاپ تنها در دو روز(15 و20 آبانماه) ثبت شده است.
بررسی نسخههای موجود از این کتاب در مخزن خانه کتاب، نتایج جالبی را به همراه داشت. اولین نکته در این کتابها، الصاق برچسبهای کاغذی روی جلدشان بود که نوبت چاپ روی آنها پرینت شده است:
بررسیهای بیشتر نشان داد که این اتفاق برای تمام نسخههایی که به عنوان تجدید چاپی به اداره کتاب ارائه شده (و طبق قواعد یک جلد از آن برای درج در بانک اطلاعاتی به خانه کتاب رفته) رخ داده است؛ 211 نسخه که برای نمونه تصویر جلد برخی از آنها را در یک قاب تجمیع شده است:
البته این تمام ماجرا نبود. نکته بعدی به شناسنامه کتاب برمیگردد که همین روش چسباندن برچسب برای آن نیز اعمال شده است. جالب آنکه زیر این برچسبها، نوبت چاپ دوم درج شده است:
«من اهل مذاکرهام... با شرکتهای خارجی مذاکره کردهام.»، «چه دلشان بخواهد یا نه، کتاب من پرفروشترین کتاب ایران است.»، «من مدیریت بازرگانی خواندهام و راه فروش را بلدم.»، «با یک خبر دست اول آمدهام.»، «اگر طرف من نقد کردن را بلد نباشد، من او را میخورم(!)»... اینها جملاتی است که مولف این کتاب در خلال گفتوگویی که با او داشتیم، عنوان کرده است.
او درباره پیشینه شغلی خود میگوید: «قبلا در یک شرکت پیمانکاری کار میکردم اما مدتیاست که وارد حوزه تحقیقات و کار فرهنگی در زمینه مهارتهای ارتباطی و کلامی شدهام و همایشهایی را در این رابطه برگزار میکنم.» همچنین انگیزهاش از نگارش این کتاب را اینگونه توضیح میدهد: «در سالهای 88-89 به دلیل ارتباطی که با شرکتهای خارجی داشتم، احساس کردم در جامعه ما نقص مهارتهای کلامی وجود دارد. به نظر من دلیلش ضعف آموزش است. به همین دلیل تصمیم گرفتم به حوزه فرهنگ اجتماعی ورود کنم و در این زمینه 27 عنوان آموزشی برای رفع این معضل اجتماعی طراحی کردم که کلیدی به نام مذاکره اولین عنوان آنها است.»
پیشپرده:
اگر کسی میخواهد نقد کند، باید ادبیات نقد کردن را بداند و بهروز باشد. هرکسی نمیتواند من را نقد کند یعنی من اجازه نمیدهم هرکسی من را نقد کند... چون باید بداند با کسی طرف شده که با شرکتهای خارجی مذاکره کرده. اگر طرف من نقد کردن را بلد نباشد، من او را میخورم(!)...
***
پرده اول: شرحی بر ماجرا
- چرا تصمیم گرفتید ناشر-مولف شوید و این کتاب را خودتان منتشر کنید؟
- با اینکه کتاب در قفسه بماند و کسی برود آن را انتخاب کند و بخرد، مشکل دارم. خصوصا در شرایطی که عناوین کتاب بسیار زیاد است و مردم نمیدانند چه کتابی بخوانند. اول تصمیم داشتم از طریق یک ناشر این کتاب را چاپ کنم؛ این کار را هم کردم، کتاب را به ناشری دادم اما بدون اینکه آن را بخوانند، آن را رد کردند. بسیار ناراحت شدم ولی به خودم گفتم هیچ اشکالی ندارد؛ کاری میکنم که همین ناشران بیایند دنبالم. این اتفاق واقعا رخ داد و از معتبرترین ناشران کشور که نمیخواهم اسمشان را بیاورم، با من تماس داشتند و اگر من میخواستم، برایم ماشین شخصی میفرستادند.
- میتوانید اسم ببرید! ما مشکلی برای انتشار نام آنها نداریم.
- اسمشان را نمیآورم، چراکه قصد انتقامگیری ندارم. من دنبال پیشرفت کردن هستم، دنبال پرواز! نمیخواهم وقتم را با این مباحث تلف کنم. امروز هم با یک خبر دستِ اول آمدهام. کتاب من تا آخر اسفند ماه امسال، به چاپ 5000 میرسد و همه نسخههای آن پیش فروش شده است. یعنی پنج میلیوننفر تا پایان سال کتاب من را دریافت میکنند. کتاب من در کتابفروشیها و کتابخانهها نمیماند، بلکه میرسد به دست مخاطب.
- طبق بررسیهای به عمل آمده کتاب شما در هیچ کتابفروشیای وجود ندارد. حتی روی سایتهای اینترنتی هم خبری از کتاب شما نیست. با توجه به اینکه کتاب شما وارد چرخه رسمی نشر و شبکه توزیع و فروش نشده، چطور توانستید در طول این مدت کوتاه 212هزار نسخه از کتاب را بفروشید؟
- من معتقدم اگر افرادی مثل شما که اهل قلم هستند کتاب من را بخوانند، بسیار برای من با ارزش است اما اگر یک خانم خانهدار این کار را بکند، برای من دوبرابر ارزش دارد چراکه یک خانواده من را خواهد شناخت و اینگونه کتاب من وارد جامعه میشود. یکی از دلایلی که تصمیم گرفتم تا الان از انتشار کتاب دومم دست نگه دارم، این بود که میخواستم این شیوه فروش کتاب را کامل کنم، یعنی مخاطبان خودم را داشته باشم تا کتاب دوم توزیع و فروش راحتتری داشته باشد.
کانالهای توزیع من، کانالهای مرسوم نیست و من با وجود فروش بالایی که داشتهام، یک ریال از محل فروش کتابهایم برای خودم برنداشتهام، به دلیل اینکه هدف من فرهنگ است. درآمد کتاب را به افرادی اختصاص دادهام که کار توزیع و فروش کتابها را به عهده دارند، از جوانانی که نیاز به کار داشتند استفاده میکنم؛ یعنی از آنها خواستهام کتاب را معرفی کنند، بفروشند و درآمد کتاب مال خودشان باشد. البته آنها موظفند زیر نظر من کار کنند و تمام فعالیتهاشان با مدیریت من انجام شود؛ هم قیمت فروش، هم شیوه توزیع و هم جایی که کتابها توزیع و فروخته میشود.
بیشتر دلم میخواهد فروشم در خانوادهها اتفاق بیفتد. به جوانانی که برایم کار میکنند گفتهام بیشتر در خانواده و فامیل خود کار کنند. معمولا شبکههای فامیلی و کانالهایی وجود دارد که میشود در آنها کتاب را معرفی و تبلیغ کرد. به نظر من روشها باید تغییر کند و سیستم توزیع کتاب هم باید روشهای تازهای داشته باشد.
- پس کتاب دقیقا کجا فروخته میشود؟
- تا چاپ 212فقط در تهران؛ اما از چاپ 213 توزیع و فروش سراسر کشور را داریم و چنانکه گفتم، تا چاپ 5000 آن پیش فروش شده است. هنوز به دلیل مشغله بالای کاری، وقت نکردهام طرح جلد جدید را برای اخذ مجوز به ارشاد ببرم. با اینکه خودم هم الان دیگر پروانه نشر گرفتهام.
- یعنی الان خودتان ناشرید؟
- بله. اخیرا مجوز نشری را با نام «ماهرخ» دریافت کردهام.
- شغل فعلی شما دقیقا چیست. آیا فقط روی فروش همین کتاب کار میکنید؟
- قبلا در یک شرکت پیمانکاری کار میکردم اما مدتیاست که وارد حوزه تحقیقات و کار فرهنگی در زمینه مهارتهای ارتباطی و کلامی شدهام و همایشهایی را در این رابطه برگزار میکنم.
- چهجور همایشهایی؟
- همایشها مختلف است. برای سازمانها و نهادهای مختلفی این کار را میکنم و در آنها به آموزش مهارتهای کلامی میپردازم. مثلا همایشهایی را برای شهرداری و محیط زیست تهران داشتم که به شکل رایگان و با هدف شناساندن خودم آنها را برپا کردم. کتابم را هم آنجا معرفی کردم که اگر دوست داشتند خریداری کنند که این اتفاق هم افتاد. اما هدف من اصلا فروختن کتاب نبود.
- پیش از انتشار این کتاب، چقدر بازار نشر کتاب را میشناختید؟
- فضای نشر را میشناختم و متوجه روال کار بازار کتاب بودم. به همین دلیل رفتم سراغ ناشری که مخاطب بیشتری دارد. من حتی بعد از انتشار، در برههای از زمان دست به دامن هنرپیشهها هم شدم که کتابم را بهتر معرفی کنند اما متاسفانه نگاههای مادی برای من خیلی تاسفبرانگیز بود. بعضیها هم کتاب را گرفتند اما خبری از آنها نشد و نمیدانم اصلا کتاب را خواندند یا نه.
- منظور من آشنایی از حلقههای نشر است. چراکه شما از هیچ کدام از رویههای مرسوم نشر، تبعیت نکردید.
- بله؛ بهخاطر اینکه میدانستم شبکههای توزیع و فروش کتاب در کشور بسیار ضعیف عمل میکنند و من نمیخواستم کتابم در قفسهها بماند. زمانی که مجوز گرفتم (اصلا خارج از قاعده وزارتخانه کاری نمیکنم چراکه نمیخواهم برای خودم و کتابم حاشیه ایجاد شود.) در ابتدا هزینه زیادی کردم، تعداد زیادی کتاب را به شکل غیرافست(دیجیتال) به چاپ رساندم و برای معرفی به سازمانها و شرکتهایی که میخواستم و مدنظرم بود ارائه کردم. در سال 96 تمام وقتم صرف معرفی و بازاریابی کتاب شد. این روش را الان هم دنبال میکنم اما الان برای خودم گروه دارم. بعد از این کار، برخی از این شرکتها از کتابم استقبال کردند. در واقع من کتابم را در شرکتهای مختلف ارائه کردم که بخوانند و اگر خوششان آمد، سفارش بدهند. بعضی از آنها نخواستند؛ بعضیها هم با ظرفیتهای مختلف سفارش دادند.
***
پرده دوم: در جستجوی مستندات
- با توجه به اینکه در کشور ما آمار فروش کتاب وجود ندارد، ملاک آمارگیری، شمارگانی است که در شناسنامه کتابها منتشر میشود. حالا سوال این است که در مواردی مانند کتاب شما که کتاب در شبکههای رسمی توزیع و فروش کتاب عرضه نمی شود، چطور میتوان صحت اطلاعات درج شده در شناسنامه کتاب را دریافت. بگذارید اینطور بگویم: این اعداد و ارقامی که شما میگویید برای ما هیچ عینیتی ندارد؛ چراکه روشن نیست چه تعداد کتاب را کجا و به چه کسانی فروختهاید؟
شاخصهای دیگری هم وجود دارد که بتوان به شکل نسبی، وضعیت یک کتاب را در بازار نشر ثابت بکند و آن هم بازتابی است که در رسانهها و فضای مجازی از آن اثر به جا میماند. تجربه نشان داده که اگر یک کتاب دستِ کم سه یا حداکثر پنج بار تجدید چاپ شود، امکان ندارد رسانههای برخط و یا مطبوعات کاغذی نسبت به آن واکنشی اعم از انتشار خبر یا نقد آن اثر، نشان ندهند. همچنین نهادهای تخصصی آن حوزه، قطعا به آن کتاب توجه نشان میدهد؛ حالا چه از باب تایید و چه از باب نقد. اما در هیچ یک از این فضاها رد و نشانی از کتاب شما نیست. آنهم در شرایطی که شما مدعی هستید کتابتان 212 نوبت تجدید چاپ شده و 212هزار نسخه از کتاب شما در جامعه توزیع و فروخته شده است.
- شما به مودبانهترین شکل ممکن من را به دروغگویی متهم میکنید.
- خیر. من از شما میخواهم با ارائه مستندات، ادعای خودتان را ثابت کنید.
- من هیچ اصراری ندارم که کسی حرفم را باور کند.
- اما من یک خبرنگارم و وظیفه دارم ادعای شما را بررسی کرده و اطلاعت درست و مستند را به مخاطبانم ارائه کنم.
- بگذارید من برای شما مثالی بیاورم. اگر وارد ورزشگاه آزادی شوید، 100هزار نفر جمعیت به چشم شما میآید اما همین 100هزار نفر اگر وقتی در تهران پخش شوند، در میان 15میلیون نفر اصلا به چشم نمیآیند.
- شما به جای ارائه مستندات، سفسطه میکنید. این مثال شما مثال درستی نیست.
- مستند این است که من دست شما را بگیرم و تک تک کسانی که کتاب من را خریدهاند به شما نشان دهم.
- شما راه حلی را پیش پای من و حتی خودتان میگذارید که شدنی نیست. درحالیکه راههای سادهتری برای اثبات چنین ادعایی وجود دارد. شما میگویید بخش قابل توجهی از فروشتان، فروش شرکتی بوده؛ نام این شرکتها را بگویید.
- من هیچ وقت اینکار را نخواهم کرد. به دلیل اینکه این کار خیلی زشت است. مثل این است که من به شما بگویم روزه هستم و شما به من بگویی بیا برویم آزمایش بدهیم تا ببینیم آیا ویتامینی وارد بدن شما شده یا خیر.
- خیر. شما ادعایی کردید که اثبات آن، هیچ منع امنیتی و اخلاقیای ندارد. مشتریان شما(شرکتهایی که مدعی هستید) هم کتاب خریدهاند، کار زشتی انجام ندادهاند که از افشای اسمشان برآشفته شوند. سِر مگو که نیست!
- من شان و شخصیت خودم را خیلی بالاتر از این میدانم که بخواهم ادعایم را اینطور ثابت کنم.
- پس چطور میتوانید ثابت کنید؟
- شما به عنوان یک خبرنگار به من پاسخ بدهید که اگر من آدم راستگویی نیستم و عدد 212 دروغ است، چرا من ادعا نکردهام مثلا 300 نوبت چاپ شده؟ من الان به شما میگویم تا چاپ 5000هزار نسخه را پیشفروش کردهام!
- ما درباره آینده صحبت نمیکنیم. اجازه بدهید فقط درباره همین ادعای 212 نوبت چاپی حرف بزنیم. آیا شما مستندی برای اثبات این ادعا دارید یا نه؟
- اگر من این 212هزار نفر را برای شما به خط کنم، شما برای من چکار میکنید؟
- قرار نیست من برای شما کاری بکنم.
- شما با اینکار ارزش من را پائین میآورید. این یعنی من برای بالا رفتن خودم مردم را پله کنم.
- اینطور نیست آقای الهیاری. شما خودتان راهکار ارائه میدهید بعد میگویید این کار شان من را پایین میآورد. من اصلا میگویم به جای این راهکار غیرمنطقی و نشدنی، راهکارهای سادهتری وجود دارد اما شما پاسخی ندارید.
- اگر من چاپ 213ام را به شبکه توزیع و فروش بدهم که توزیع کند، قانع میشوید؟
- باز هم تکرار میکنم که درباره آینده حرف نمیزنیم. هرچند که معتقدم مراکز پخش و کتابفروشیها به این سادگی زیربار این مورد نخواهند رفت. اجازه بدهید دیگر سر این موضوع بحث نکنیم چراکه ظاهرا نتیجهای ندارد و شما هم سندی برای ارائه ندارید. اما آیا به قول خودتان 1000 نسخه بعدی را در شبکه رسمی توزیع کتاب ارائه خواهید کرد؟
- خیر. من فقط از شما پرسیدم که «آیا شما چنین چیزی از من میخواهید؟». من برنامههای خودم را دارم و نشر و شبکه توزیع کتاب را ناکارآمد میدانم. شما هم اگر به ناشر زنگ میزدی و وقتی پیگیر کتابت میشدی، در پاسخ به تو میگفت «مگر علی دایی هستی که شما را بشناسم» همین تصمیم را میگرفتی.
***
پرده سوم؛ واقعیت پشت برچسب
- طبق اطلاعات ثبت شده، شما در آبانماه 97 به اداره کتاب مراجعه کردهاید و 210 نوبت چاپی از کتاب شما تنها در دو روز یعنی در روزهای پانزدهم و بیستم از این ماه به ثبت رسیده است. به عبارت دیگر شما از هر چاپ سهنسخه؛ یعنی مجموعاً 630نسخه کتاب را در دو روز به اداره کتاب برده و تحویل دادهاید. چطور ممکن است؟
- از آنجایی که تعدد چاپهای کتاب من بالا بوده، این اقدام با هماهنگی مسئولان اداره کتاب انجام شده است. این کار غیرقانونی نیست.
- بسیار خب؛ برسیم به موضوع اصلی. شماره چاپ تمام این 210 نوبت چاپی که به اداره کتاب بردهاید با برچسبی که روی جلد چسبانده شده، مشخص شده است. یعنی شماره چاپها روی جلد، الصاق شده است. البته این تمام ماجرا نیست و شما در بخش شناسنامه کتاب نیز با چسباندن برچسب، نوبت چاپها را الصاق کردهاید، در حالیکه وقتی این برچسبها را میکنیم، زیر آن نوشته است «چاپ دوم». مخدوش کردن شناسنامه کتاب، کار منطقی و البته حرفهای نیست.
- همانطور که گفتم من استفادهای از چاپ این کتابها نمیبرم. به خاطر همین پولی که از مشتریانم میگیرم، به چاپخانهای میدهم که کار چاپ و توزیع(ارسال به دست مشتری) کتابها را به عهده دارد. در دور جدید البته گروه فروشم تغییراتی داشته اما من هیچ برداشت مالی از این پروژه ندارم.
- این حرف ارتباطی به موضوع ندارد. شما به عنوان ناشر-مولف مسئولیت کتاب را هم باید به عهده بگیرید.
- اگر دقت کنید قیمت کتاب هنوز همان 10هزارتومان باقی مانده است.
- این حرف هم ارتباطی به موضوع ندارد. قیمت ثابت مانده، بهخاطر اینکه فرمِ شناسنامه کتاب در چاپ 211، همان فرم چاپ دوم است.
- چه اشکالی دارد؟ اگر چاپ بشود، زیباتر میشود؟
- شما با این کار سلامت اطلاعات شناسنامه کتاب را مخدوش کردهاید.
- احتمالا چاپخانه نسخههایی که برای اعلام وصول به اداره کتاب ارائه شده، از نسخههای قدیمی داخل انبار بوده و به همین خاطر روی آن برچسب زده شده است.
- یعنی این اتفاق برای هر 211 نوبت چاپ رخ داده!؟ چاپخانه کتاب شما کدام چاپخانه است؟
- حالا.... یک چاپخانهای... چه فرقی میکند.
- اسم چاپخانهتان را هم نمیگویید؟
- خیر. اصلا من قول میدهم که چاپ 213 را با شماره چاپ شده به اداره کتاب تحویل بدهم.
- بازهم تکرار میکنم: ما درباره آینده صحبت نمیکنیم.
- شما که این سوالها را میپرسید، به من بگویید چرا خانه کتاب به اندازه 212 نسخه کتابی که از من گرفته، از من حمایت نکرده است؟
- حمایت کردن از یک کتاب، دستورالعملی دارد که مطابق آن عمل میشود. به طور کلی خانه کتاب و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی وظیفه ندارند از تمام کتابها حمایت کنند. البته این موضوع دیگری است و ربطی به بحث ما ندارد.
این کار شما میتواند به مثابه تخلف محسوب شود. کاری که شما انجام دادید به این معنی است که همان چاپ دوم را با چسباندن برچسبهای متعدد، به عنوان چاپهای بعدی و تا چاپ 212 ارائه کردهاید. وقتی هم که از شما میخواهم این ادعا را ثابت کنید، سندی ارائه نمیکنید.
- سند من این است که اداره کتاب این نسخهها را اعلام وصول کرده است. اگر مشکلی در کار بود، نباید از من قبول میکردند. شما دارید به من تهمت میزنید.
- وظیفه ما به عنوان خبرنگار، انتشار مستندات است. اگر هم مستندی وجود نداشته باشد، به مخاطبان اعلام میکنیم که ادعای مورد بحث، مستند نیست.
- اشکالی ندارد. شما با این کار بیشتر من را مشهور میکنید. میدانید چرا؟ بهخاطر اینکه آنوقت مخاطبان من توهین کردن به شما را شروع میکنند.
- من هم میگویم اشکالی ندارد. این مساله در شغل ما مساله تازهای نیست و باعث نمیشود که وظیفه خودمان را انجام ندهیم.
- بههرحال باز هم تکرار میکنم: کتاب من تا امروز بیش از 212هزار نسخه فروش رفته است. برایم مهم نیست که شما باور کنید یا نه اما این وعده را میدهم که با رسیدن تعداد نسخههای کتاب من به مرز پنجمیلیون نسخه، تا پایان سال یک جبهه یا شاید بهتر باشد بگویم یک کمپین سراسری در کشور تشکیل خواهم داد. این کمپین کاملا در جامعه مشهود خواهد بود و به دلیل انبوه افراد، دیگر نیازی به شمارش آنها نیست. طوری که مثلا اگر بخواهم در اردبیل سخنرانی بگذارم، مخاطبان من در این استان جمع میشوند. البته نمیخواهم فعلا زیاد تبلیغات کنم و ترجیح میدهم «چراغخاموش» پیش بروم. هدف من هم ارتقای فرهنگ جامعه است؛ ولاغیر!
این را هم بگویم که در چاپهای بعدیام دیگر نسخهای را به خانه کتاب نمیدهم. چراکه اینها همه پول است و وقتی کتاب هیچ تغییری نداشته، چرا باید هربار سه نسخه از آن ارائه شود. بعد هم بگویم کتاب من را بخرید و نخرند! این سوءاستفاده است.
***
پینوشت:
آنچه در این مصاحبه آمد، مشروحی بود از شواهد و اظهارات نویسنده کتاب «کلیدی به نام مذاکره». از آنجایی که این کتاب خارج از چرخه مرسوم و شناخته شده صنعت نشر، با عاملیتِ شخص ناشر-مولف منتشر شده و اطلاعاتی از نحوه، مکان و میزان دقیق فروش آن در دست نیست، برداشت نهایی را به عهده مخاطبان، اهالی نشر و کارشناسان این صنعت میگذاریم. اما تاکید بر دو نکته، ضروری مینماید:
یکم: مخدوش کردن اطلاعات شناسنامه کتاب و چسباندن برچسب روی جلد، از هر نوع و به هر هدف و نیتی که باشد، امری غیرحرفهای تلقی شده و قطعا اعتماد مخاطب حرفهای کتاب را خدشهدار خواهد کرد. همچنین چنانچه در مصاحبه مورد اشاره قرار گرفت، میتواند بهمثابه تخلف تلقی شود.
دوم: اگرچه خبر توقف صدور مجوز ناشر-مولف به دلیل مشاهده برخی تخلفات، در آذرماه از طریق همین خبرگزاری منتشر شد (اینجا بخوانید: توقف صدور مجوز ناشر-مولف به دلیل خلاء قانونی و برخی سوء استفادهها) اما سوالها دررابطه با چرایی و چگونگی پذیرش و صدور رسید اعلام وصول به مورد فوق باقی میماند.
نظرات