شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۱:۱۲
از کجا معلوم دانشجویان روزنامه‌نگاری حافظ رکن چهارم دموکراسی باشند؟

نویسنده رمان «رویای فالاچی» که خود فارغ‌التحصیل رشته روزنامه‌نگاری است، این سوال را پایه شکل‌گیری رمانش می‌داند که «از کجا معلوم بچه‌های ترم اول و دوم روزنامه‌نگاری حافظ رکن چهارم دموکراسی باشند؟»

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در قم، حوزه هنری استان قم در بیستمین عصرانه داستان خود میزبان جلسه نقد و بررسی رمان «رویای فالاچی» اثر فرشته اثنی عشری بود. در این جلسه سمیه عالمی نویسنده رمان «مسافر جمعه» هم به عنوان منتقد حضور داشت.

فرشته اثنی عشری در پاسخ به این سوال که «رویای فالاچی» در مورد چه موضوعی بحث می‌کند؟، پاسخ داد: «رویای فالاچی» داستان دو دانشجوی ارتباطات است که سعی می‌کنند در دنیای ارتباطات و فضای مجازی خودشان را پیدا کنند. چون در این فضا، زمان و مکان را از دست می‌دهند به یک نوع گم گشتگی دچار می‌شوند و این گسست یک نوع ترس برایشان به همراه می‌آورد، لذا دچار یک سری چالش‌ها می‌شوند. چالش‌هایی که در مورد بدیهی ترین مسائل آن‌ها را به تردید می‌اندازد.‌ هاله و مسعود نماینده نسلی هستند که توسط افرادی مثل استاد و پدر راهنمایی نمی‌شوند بلکه کنترل می‌شوند و بدون اینکه خودشان متوجه شوند، مانند یک مهره حرکت داده می‌شوند.
 
افسانه بختیاری‌نژاد مجری این جلسه از نویسنده «رویای فالاچی» پرسید آیا شخصیت‌های هاله و مسعود در دانشگاه مابه‌ازاء خارجی داشته‌اند؟ که اثنی عشری هم در جواب عنوان کرد: در دانشگاه ما واقعاً این‌جور شخصیتی وجود نداشت. اما بچه‌های ترم اول و دوم روزنامه‌نگاری احساس می‌کنند تمام دنیا را فرمانروایی می‌کنند و بر دنیا سیطره دارند. من سؤالی را مطرح کردم که از کجا معلوم شما حافظ رکن چهارم دموکراسی هستید؟ همین سؤال‌ها جهان داستانم را ساخت.
 
نویسنده «رویای فالاچی» در پاسخ به این سوال که نوشتن را از چه زمانی شروع کرد و انگیزه‌اش از این کار چیست؟ بیان کرد: از وقتی یادم می‌آید، می‌نوشتم. حتی انگیزه‌ام از مدرسه رفتن، خواندن و نوشتن بود. در ۱۷ سالگی در بخش داستانِ جشنواره خوارزمی شرکت کردم و از آنجا کار جدی‌ام شروع شد. بعد که رفتم سراغ رشته ارتباطات و روزنامه‌نگاری، داستان را نیز ادامه دادم.

وی ادامه داد: من به خاطر علاقه‌ام می‌نویسم. اگر علاقه‌ای نباشد نوشتنی شکل نمی‌گیرد. یک زمانی هم احساس می‌کنی که دغدغه و حرفی برای گفتن داری که باید با کسی به اشتراک بگذاری. برای اینکه حرف‌هایم را به اشتراک بگذارم، رمان نوشتن را انتخاب کردم.
 
 
در این جلسه، در مورد ایده‌های داستانی هم از اثنی عشری سوال شد که وی توضیح داد: من همیشه ایده دارم. اگر فرصت پیدا کنم سریع می‌نویسم. اگر نه، جایی آن را یادداشت می‌کنم و بعد در فرصت مناسب سمتش می‌روم. همین دست پر بودن باعث شد به «شهرستان ادب» بروم. از قبل با مدیر «مدرسه رمان» آقای عزتی آشنایی قدیمی داشتم. در بخش ادبی دفتر تبلیغات داستان کار می‌کردیم. سال ۹۴ با ایشان تماس گرفتم. در مورد داستان حرف می‌زدیم. بین صحبت‌هایمان گفتند مدرسه رمان دومین دوره اش را فراخوان داده است. یک طرح فرستادم و پذیرفته شد و با آقای شاه‌آبادی «رویای فالاچی» را آغاز کردم. 
 
در بخش دیگر نشست سمیه عالمی نویسنده و منتقد به نقد این اثر پرداخت و گفت: از دو منظر می‌شود به شخصیت‌های رمان «رویای فالاچی» نگاه کرد. اول اینکه دو شخصیت رمان نماینده انسان مدرن باشند که در میان جمعیتی عظیم تنها شده‌اند؛ و دوم از منظر بحران هویتی که شخصیت‌ها به آن دچار شده‌اند. نویسنده بحران هویت نسل امروزی را در رمانش مطرح می‌کند و به خوبی از پس تصویر کردن این موقعیت برمی‌آید. شخصیت‌پردازی از نقاط قوت این اثر است و کارکترها درآمده‌اند. در رمان شاهد اختلاط واقعیت و مجاز هستیم که بهتر از این نمی‌شد به این مسئله را پرداخت کرد.
 
وی ادامه داد: یک جامعه شناس از کلمه غریبه برای انسان مدرن استفاده می‌کند؛ داستان «رویای فالاچی» داستان آدم‌های غریبه است. هم آدم‌های فرعی داستان به نوعی با خودشان و پیرامون شان غریبه‌اند و هم شخصیت‌های اصلی؛ و اثنی عشری به خوبی این غریبگی انسان مدرن را تبیین کرده است.
 
نویسنده رمان «مسافر جمعه» با طرح این سوال که چرا این غریبگی به وجود آمده است؟، ادامه داد:‌ هاله بدون اینکه کسی متوجه شود، دو نقش بازی می‌کند و هیچ کدام از این دو نفر نیست. هر بار که از خودش فاصله می‌گیرد و به این‌ها نزدیک می‌شود، زمانی است که به آن‌ها نیاز پیدا می‌کند؛ و همین امر او را دچار بحران هویت می‌کند و کم کم به یک پوچی خود خواسته می‌رسد و نوعی از خود بیگانگی در او به وجود می‌آید. مسعود هم همینطور است. مسعود در روابط واقعی کم رابطه است اما در تمام صفحات اجتماعی صفحه دارد. در هر جایی خودش را به یک اسم تعریف کرده است. یک جا سیاسی است، یک جا وکیل، و جای دیگر نقش دیگری را به عهده گرفته است. به عبارتی در فضای مجازی تکثیر شده است؛ آن قدر که از خودش فاصله می‌گیرد و دچار بحران هویت می‌شود.
 

عالمی به سرگشتگی انسان مدرن اشاره کرد و خانواده را اصلی‌ترین نمادی معرفی کرد که می‌تواند این سرگشتگی را مدیریت کند و در همین رابطه عنوان کرد: دو شخصیت اصلی ذهن بی‌خانمانی دارند و روی خودشان فوکوس نیستند. مثل انسان معاصر که یک ذهن بی‌خانمان دارد و در جامعه مدرن احساس آرامش نمی‌کند.‌ هاله و مسعود از خانه دوراند. مسعود در تهران دنبال چهاردیواری است که از خانه پدری مستقل شود،‌ هاله هم که از شمال به تهران آمده است. این فضا و موقعیت جای خالی خانه و خانواده در این سرگشتگی و بی‌هویتی را روشن می‌کند.
 
وی در ادامه گفت: نکته بعدی که می‌خواهم به آن اشاره کنم، استفاده درست نویسنده از چند عبارت است. نویسنده در مورد شخصیت‌ها جابه‌جا می‌گوید یک دفعه به ذهنش رسید، یک دفعه فلان شد، یک دفعه بهمان شد. این «یک دفعه‌»ها تکرار می‌شوند و ما به درستی درمی‌یابیم که این آدم‌ها اهل تفکر و تأمل نیستند. چون شخصیت‌ها تأمل و فکر نمی‌کنند کارهایشان یک دفعه‌ای است و شناخت درستی از خودشان ندارند، بنابراین دچار چندشخصیتی می‌شوند.
 
این نویسنده به مساله تکنولوژی پرداخت و با این سوال سخنانش را ادامه داد: اگر تکنولوژی فاصله را کم کرده است، چرا انسان باز در این جهان احساس تنهایی می‌کند؟ آدم‌های این قصه با حجم زیادی از اطلاعات روبه رو هستند اما این انباشت اطلاعات هیچ کمکی به مدیریت آن‌ها در اجتماع نمی‌کند چرا که جهالت ساده تبدیل به جهالت مدرن شده است.
 
این منتقد ادبی دو نشانه خوب در داستان را برشمرد و تصریح کرد: دو نشانه خوب در داستان وجود دارد که مناسبت خوبی با اثر دارد. کیوسک‌های فلزی پارک که بارها از سمت مسعود در داستان ارائه می‌شود؛ و یک تصویر دیگر تصویر شخصیت مسعود در شبکه‌های اجتماعی. مسعود در فضای مجازی تبلیغی در مورد آزمایش ژنتیک می‌بیند. تصمیم می‌گیرد از خون خودش برای احراز هویت آزمایشی انجام می‌دهد، وقتی به آزمایشگاه می‌رود با جمعیت انبوهی مواجه می‌شود. جمعیتی از آدم‌ها که هر کدام از آن‌ها به دنبال احراز هویتشان هستند.
 

این مدرس ادبیات داستانی یکی از ضعف‌های اثر را زبان داستانی آن معرفی کرد و گفت: واژه تنها ابزار نویسنده برای ارتباط با مخاطب است و اطلاعات و حس در رمان تنها از طریق کلام منتقل می‌شود. در این اثر شاهد تکرار مکرر صفت‌ها و قیدها هستیم در صورتی که در ادبیات داستانی سعی می‌کنیم برای توصیف، صفت و قید را تبدیل به فعل‌ها و اسامی کنیم. استفاده بیش از اندازه از یک کلمه اثرگذاری کلمه را کم می‌کند.
 
این نویسنده سخن پایانی خود را به فصل بندی رمان اختصاص داد و گفت: اگر برای فصل‌ها عنوان انتخاب نمی‌شد، مخاطب فصل‌ها را از هم تشخیص می‌داد و می‌فهمید که این فصل در مورد کدام یک از شخصیت‌های داستان است. از طرفی نبودن اسم‌ها در ابتدای هر فصل به مخاطب اجازه می‌دهد یک کشفی هر چند کوچک از داستان داشته باشد. این کشف‌ها باعث لذت بردن مخاطب از متن می‌شوند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها