سه‌شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۳:۱۵
دلسوزی نویسندگان برای شخصیت‌های داستانی مانع جهانی شدن ادبیات ما شده است

حسین ورجانی در نقد و بررسی مجموعه داستان «فردا داستان خوبی می‌نویسم»، یکی از دلایل جهانی نشدن ادبیات داستانی ایران را این مسئله عنوان کرد که نویسندگان ما دلشان برای شخصیت‌های داستانی‌شان می‌سوزد و احساس می‌کنند نباید آنها را خیلی در تنگنا و فشار بگذارند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در قم، نشست نقد و بررسی مجموعه داستان «فردا داستان خوبی می‌نویسم» با حضور «سپیده ابرآویز» نویسنده اثر و حسین ورجانی و سیدمرتضی شاهترابی به عنوان منتقدین کتاب، به میزبانی گروه داستان جمعه در مجتمع ناشران قم برگزار شد.
 
در ابتدای این برنامه، حسین ورجانی داستان نویس، مدرس و منتقد ادبی به چرایی جهانی نشدن ادبیات داستانی فارسی پرداخت و یکی از دلایل آن را این مسئله عنوان کرد که نویسندگان ما دلشان برای شخصیت‌های داستانی‌شان می‌سوزد و احساس می‌کنند نباید شخصیت‎هایشان را خیلی در تنگنا و فشار بگذارند؛ درحالی که کافکا شخصیت‎هایش را در تنگنا قرار می‎دهد، مارکز همین کار را می‎کند و در وضعیتی قرار می‎دهد که دل خواننده به حال شخصیت‎ها می‎سوزد اما به شخصیت‎هایش رحم نمی‎کند و آسان نمی‎گیرد.
 
این منتقد ادبیات داستانی با مطرح کردن این نکته که اصولاً وقتی با داستانی روبه‌رو می‌شویم می‌توانیم به لحاظ کیفی، اثر ادبی را در چهار سطح قرار دهیم، ادامه داد: سطح اول هر داستانی سوژه و موضوع است و بایستی در آن بحران و عدم تعادل باشد و خواننده باور کند و پس نزند. سطح دوم، فرم داستان است؛ در زبان فارسی چون واژه کم داریم، بین شکل هنری و شکل ساده فرق می‌گذاریم. شکل هنری را می‌گویم فرم و شکل ساده را همان شکل می‌گویم. مثلا اگر شما با گوشی موبایلتان یک تعداد تصویر بگیرید، فیلم سینمایی نیست چون فرم هنری ندارد. داستان هم به همین ترتیب وقتی شکل هنری نداشته باشد، وقتی ساده بیان شده باشد و شگردهای هنری و فرم نداشته باشد، شکل ساده ای دارد.

ورجانی سطح سوم اثر ادبی را در این طبقه بندی، بحث زبان نثر و لحن دانست و گفت: این همان اتمسفری است که در داستان ایجاد می‌شود و نهایتاً سطح چهارم، بینش و تفکر نویسنده است که پشت اثر است.
 
وی سپس تاکید کرد: خیلی جاها در ایران نویسندگان این قاعده را وارونه می‌کنند. یعنی ابتدا شروع می‌کنند به شعار دادن و پیام دادن و آگاهی بخشی (البته به قول خودشان) و غافل می‌شوند از لایه‌های زیرین و سطوح دیگر. نتیجه این می‌شود که آثاری تبلیغاتی و ایدئولوژیک خلق می‌شود. یک اثر ادبی اگر آن سه تای نخست را داشته باشد، به راحتی این سطح چهارم را دریافت می‎کند.

این منتقد ادبی در ادامه گفت: در مجموعه داستان «فردا داستان خوبی می‌نویسم» چهار داستان «ناخن‌هات را نجو»، «شب، جایزه، هواپیما»، «فردا داستان خوبی می‌نویسم»، «پستوگراف» داستان‌هایی هستند که نویسنده توانسته دیدگاه و بینش خود را به گونه‌ای انتقال دهد که خواننده آن را پس نزند، اما در بقیه داستان‌ها احساس می‌شود که اول شعار داده شده است.
 
 

ورجانی در ادامه به بررسی چند داستان از مجموعه «فردا داستان خوبی می‌نویسم» پرداخت و تصریح کرد: «برف در اتاق فیروزه‌ای» سعی کرده اتفاقی غیرعادی و خلاف‌آمدِ عادت داشته باشد و بحران را شکل بدهد. در داستان دوم یعنی «زرد و آجری» هم همین اتفاق افتاده است. به نظرم استفاده نویسنده از رنگ‎ها در داستان دوم خیلی خوب انجام شده است و این استفاده درست از رنگ‌ها باعث می‎شود که ما علاوه بر خوانش اولیه و سطح رویین داستان یک سطح دیگری هم در داستان پیدا کنیم و داستان برود به سمت داستان‌های استعاری.

وی اضافه کرد: داستان سوم «ناخن‎هات رو نجو» همان جایی است که درام در آن شکل می‎گیرد؛ فاجعه‎ای اتفاق می‎افتد بدون اینکه نویسنده بگوید و شما با دو، سه بار خواندن از لابه‌لای سطرها متوجه آن می‎شوید. فاجعه‌ای اتفاق افتاده که از طریق نشانه‌ها به آن می‌رسیم و مستقیم‌گویی نشده است. در داستان «ایستگاه خاکستری» نویسنده تلاش کرده اتفاقی را شکل بدهد ولی به نظر می‎رسد با یک پیرنگ قوی روبه رو نیستیم و خاطرات زنی است که به گذشته فکر می‎کند. «خانه آجری خانم خوشبخت» هم داستانی است به جهت اینکه تصوری از این خانواده در ابتدای داستان داریم در انتهای داستان تغییر می‎کند؛ در ابتدا فکر می‎کنیم این خانواده مانند نامش باید خوشبخت باشد، اما در انتهای داستان احساس و فکرمان تغییر می‎کند. درام در اینجا اینگونه شکل می‎گیرد که خانواده‌ای نشان می‎دهد ثروتمند و متول است و تا آخرین لحظه ظاهرسازی می‎کند، ولی در نهایت می‎شکند. داستان «شب، جایزه هواپیما» هم داستانی است به شدت فمینیستی و ضدمرد و زنی که در داستان است توسط شوهرش حبس شده و محترمانه، زندانی است، اما زن در تخیلش سوار هواپیما می‎شود و احتیاج این زن به دیده شدن به خوبی در داستان قرار گرفته است و یک نوع آشنایی‌زدایی هم می‎شود.
 
این مدرس داستان نویسی به نقد داستان‌ها ادامه داد و بیان کرد: در «یکشنبه‌ای برای روشنک» به نظر می‌رسد با اتفاقی معمولی روبه روییم، اما نویسنده رندانه از جامعه درون این داستان انتقاد کرده است. داستان «یکی از عقل می‌لافد» هم می‌توانست به داستان خوبی تبدیل شود، ولی در سطح یک داستان طنز باقی می‌ماند. داستان «مهتاب مال خودت» نیز یم داستان فمینیستی ضدمرد است. می‌توانست البته بهتر از این باشد و فعلاً یک جور فضای شعارزدگی در این داستان می‎بینیم و جنبه زیبایی شناسی‌اش کم است. داستان آخر یعنی «پستوگراف» هم ضد مردترین داستان این مجموعه است و درباره دستگاهی است که قرار است میزان پستی مردها را بسنجد و آخرش با بهت و حیرت تمام می‌شود. به نظرم اشکالی که این داستان دارد این است که نویسنده و راوی با یک پیش فرض آغاز کرده است. خوب بود نویسنده اینجا با پیش فرض شروع نمی‌کرد و دستگاه را اختراع می‌کرد تا ببیند مردها در ادعایشان صادق هستند یا نه. در همه این داستان‎های گفته شده، نسبت بین خیال و واقعیت به خوبی رعایت شده و واقعیت و خیال دوشادوش هم هستند و از جنبه زیبایی‌شناسی مهم‌اند.
 
در بخش دوم این نشست هم سیدمرتضی شاه‌ترابی به نقد داستان پرداخت و گفت: این مجموعه داستان دنیای بخشی از زنان جامعه را ترسیم می‌کند که در برزخ بین سنت و مدرنیته مانده‌اند؛ زنانی که رنج‌هایی از جنس مختلف چه در نقش همسرداری، چه در نقش مادری و چه در نقش نویسنده، معشوق، دلداده یا دلرفته ایفا می‌کنند. زن‌هایی که نقش‌های تحمیل شده از سوی جامعه را می‌پذیرند و ناگزیرند که با آن‌ها کنار بیایند و حتی برای خوشامد مردان و جلوه‌گری برای آن‌ها خودآرایی می‌کنند و خود را به رنج می‌اندازند تا شماتت و بی‌مهری مردانی را که این نقش‌ها را به آن‌ها دادند، نبینند؛ زنانی که امیال و خواسته‌های درونی خودشان را پنهان و سرکوب می‌کنند. نکته دیگر اینکه فضای داستان‌ها وقتی به سمت خانواده‌های سنتی می‌رود همان فضای شلوغ و خانواده‌های سنتی پرجمعیت می‌شود و وقتی به سمت زندگی و خانواده مدرن می‌رویم، با زن‌هایی تنها و زن‌هایی که از خانواده و اطرافیانشان صدمه دیده‌اند، مواجه می‌شویم.
 
شاه‌ترابی، با اشاره به کوشش نویسنده در پرهیز از اطناب در داستان‌های مجموعه «فردا داستان خوبی می‌نویسم»، گفت: در این اثر، نویسنده کوشش کرده اطناب ندارد و به شدت کم‌گوی است، گاهی این کم‌گویی و ایجاز به گونه‌ای می‌شود که به ایجاز مخل می‌انجامد.
 
شاه‌ترابی تنوع ژانری، تکنیکی و موضوعی داستان‌ها را از نقاط قوت این مجموعه توصیف کرد و یادآور شد: این مجموعه هم ذائقه رئالیستی و هم ذائقه غیررئالیستی را جواب می‌دهد. داستان «پستوگراف» و «شب، جایزه هواپیما» داستان‌هایی هستند که خیال در آن‌ها پررنگ است.
 
وی به دو ویژگی دیگر این اثر هم اشاره کرد و افزود: زبان روان داستان یکی از ویژگی‌های این مجموعه است. در خوانش داستان هیچگونه توقفی ایجاد نمی‌شود و یک زبان نرم و روان هم به لحاظ واژگانی و هم نحو و چینش کلمات داریم. داستان‌ها از این جهت که راویان زن و یا راوی دانای کل محدود به ذهن زن دارند، حائز توجه هسند.

 یادآوری می‌شود، مجموعه داستان «فردا داستان خوبی می‌نویسم» از سوی انتشارات ثالث در سال 94 با شمارگان 1000 نسخه در 104 صفحه و قیمت 10 هزار تومان به چاپ رسیده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها