سه‌شنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۸ - ۱۳:۴۱
پیامدهای ناخوشایند جامعه‌شناسی اثبات گرا/ جامعه‌شناسی که تبدیل به دین جدیدی می‌شود!

دیک هوتمان با تاکید بر ظرفیت‌های جامعه‌شناسی فرهنگی به پیامدهای ناخوشایند جامعه‌شناسی اثبات گرا اشاره کرد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) نشست «وعده روشنگری و جامعه‌شناسی میان‌ فرهنگی» با سخنرانی دیک هوتمان، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه لوون بلژیک عصر روز گذشته در پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی برگزار شد.
 
هوتمان در ابتدای این نشست با طرح سوالاتی درباره جامعه‌شناسی فرهنگی گفت: در این حوزه چند سوال اصلی مطرح می‌شود اینکه جامعه‌شناسی فرهنگی چیست و چرا به جامعه‌شناسی اثبات‌گرا ارجحیت دارد و اساسا مشکل جامعه‌شناسی اثبات‌گرا چیست؟ از سوی دیگر چگونه می‌توان از جامعه‌شناسی فرهنگی برای تقویت پژوهش‌های کمی استفاده کرد؟
 
او سپس به تفاوت بین جامعه‌شناسی فرهنگی و اثبات‌گرا پرداخت و افزود: این دو جامعه‌شناسی به لحاظ روش‌شناختی اشتباه گرفته می‌شود. برخی فکر می‌کنند جامعه‌شناسی اثبات‌گرا از روش‌های کمی و جامعه‌‌شناسی فرهنگی از روش‌های اتنوگرافی استفاده می‌کند.
 
او ادامه داد: جامعه‌شناسی اثبات‌گرا معتقد است زیرلایه فرهنگی دارای مولفه‌های اساسی است و ما برای رسیدن به فرهنگ باید دانشی اساسی کسب کنیم. از نگاه این نوع جامعه‌شناسی فرهنگ آنچه که مردم تصور می‌کنند نیست و چیزی فراتر از آن است این در حالی است که جامعه‌شناسی فرهنگی فرهنگ را اساس می‌داند و معتقد است آنچه برداشت مردم است فرهنگ است و مهم‌تر از واقعیت اجتماعی یا حقیقت همان تصور مردم است در همین باره ویلیام توماس تاکید می‌کند که آنچه مردم فکر می‌کنند از واقعیت مهم‌تر است.
 
به گفته این استاد جامعه‌شناسی، ایده اصلی جامعه‌شناسی فرهنگی با ایده‌های جامعه‌شناسی اثبات‌گرایی تضادهایی دارد بدین معنی که اگر نگاه ماوراتری به فرهنگ داشته باشیم از دید جامعه‌شناسی اثبات‌گرا باید بگوییم که واقعیت اجتماعی با فرهنگ به دست نمی‌آید و از همین منظر جامعه‌شناسی باید به دنبال یک واقعیت اجتماعی باشد که توسط تصور مردم به وجود نمی‌آید. جامعه‌شناسی اثبات‌گرا به دنبال جامعه‌شناسی هنجاری عقلانی و مطلوب است که به دنبال تعیین بایدها و نبایدهاست. این نوع جامعه‌شناسی را می‌توان در آثار کارل مارکس متاخر و امیل دورکیم متقدم دید.
 
هوتمان با اشاره به مورد مطالعاتی مارکس توضیح داد: مارکس معتقد بود منابع اقتصادی طبقه کارگر با سرمایه‌دار متضاد است او معتقد به آگاهی طبقاتی کاذب بود بدین معنی که کارگرانی که برای سرمایه‌داری کار می‌کنند به وضعیت خود آگاهی ندارند. دورکیم نیز معتقد است کار و سرمایه به دنبال منافع اقتصادی یکسانند و تضاد طبقاتی از همین رو یک آسیب است اما همکاری طبقاتی امری طبیعی است. او در جامعه صنعتی همکاری بین کارگر و سرمایه یک وحدت ارگانیک می‌داند اما تضاد بین آنها را غیرطبیعی بیان می‌کند. مارکس و دورکیم هر دو با توجه به نگاه اثبات‌گرایانه به جامعه‌شناسی با یکدیگر شباهت دارند چرا که معتقدند واقعیت اجتماعی حقیقتی فراتر از تصور مردم است که باید با دانش درست جایگزین شود. برهمین اساس این دو متفکر معتقدند که فرهنگ تصور و برداشت مردم نیست و به چیزی بنیادی‌تر از آن تاکید دارد. تضادهای مفهومی البته در کارهای مارکس و دورکیم دیده می‌شود بدین معنی که مارکس جامعه سرمایه‌داری را مدرن و دورکیم جامعه صنعتی را مدرن می‌خواند.
 
استاد جامعه‌شناسی دانشگاه لوون بلژیک درباره پیامدهای ناخوشایند جامعه‌شناسی اثبات‌گرا نیز سخن گفت و ادامه داد: در راستای جامعه‌شناسی اثبات‌گرا سیاست باید جایگزین علم شده و جامعه‌شناسی تبدیل به دین جدیدی شود از همین منظر است که مارکس و دورکیم نگاه اخلاقی دارند و جامعه‌شناسی را علمی می‌دانند که باید تصمیم بگیرد که چه چیزی درست است و چه چیزی غلط. در این نوع جامعه‌شناسی افراد بدون علم جامعه‌شناسی به حاشیه رانده می‌شوند و منزوی دیده می‌شود.
 
هوتمان در ادامه به مورد مطالعاتی آثار مارکس وبر و ارتباط آن با جامعه‌شناسی فرهنگی اشاره کرد و افزود: در آثار وبر می‌توان موقعیت‌هایی را پیدا کرد که آن را به کنش‌های مردمی و جامعه‌شناسی فرهنگی مرتبط کرد همچنین در کارهای اولیه دورکیم متاخر نیز جهان‌بینی‌های مردم برای حرکت‌هایشان در نظر گرفته شده است.
 
او در ادامه به کتاب «طبقه مرده است» پرداخت و گفت: در این اثر سوال مهمی مطرح می‌شود اینکه چرا در دهه 90 میلادی به بعد که انتظار می‌رود طبقه کارگر به احزاب چپ رأی دهند این اتفاق صورت نمی‌گیرد به عبارت دیگر براساس یافته‌های تجربی باید بعد از جنگ جهانی دوم و تغییراتی که در مفهوم طبقه و رأی رخ داده انتظار می‌رفت کارگران به احزاب چپ رأی دهند. اما این موضوع صورت نمی‌گیرد بدین معنی که اگر سرمایه فرهنگی بیشتر شود و سرمایه اقتصادی و محافظه‌کاری پایین‌تر بیاید مردم به احزاب چپ رأی می‌دهند اما اگر سرمایه فرهنگی پایین بیاید مردم به چپ‌ها رأی نمی‌دهند در این تحلیل آن چیزی که مهم است در نظر گرفتن عامل فرهنگ برای بررسی‌های طبقاتی است.

این استاد جامعه‌شناسی با اشاره به اثر پلاسبو که شبه داروست و به بیماران نیز تجویز می‌شود گفت: در تحلیل تأثیر پلاسبو بر درمان نیز عامل فرهنگ در نظر گرفته نشده است.
 
هوتمان در بخش پایانی سخنانش گفت: جان کلام من این است که نباید فرهنگ را لایه زیرین دانست و در واقع نگاه ما به فرهنگ باید سوبژکتیوتر از آن چیزی که وجود دارد باشد. البته من در عمده کارهای خود از روش‌های کیفی و کمی برای جامعه‌شناسی فرهنگی استفاده می‌کنم و معتقدم هر دو روش برای جامعه‌شناسی فرهنگی ملزوم است.
 
 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها