یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸ - ۱۵:۴۶
پای صحبت‌های کتاب‌خوار‌های دربی‌باز/ فوتبال مهمتر از مرگ و زندگی است!

نودمین شهرآورد فوتبالی بین دو تیم پرطرفدار پرسپولیس و استقلال تا دقایقی دیگر آغاز می‌شود؛ جمعی از کتابخوان‌های گرگانی به همین مناسبت یادداشت‌های کوتاهی برای ایبنا نوشتند.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در گلستان - سیدحسن حسینی‌نژاد: در میان علاقه‌مندان به مطالعه و کتابخوانی، عده‌ای هم هستند که می‌توان به آنها عنوان آشنای خوره کتاب یا کرم کتاب یا حتی کتاب‌خوار را داد؛ افرادی که معمولاً روزشان را بی‌کتاب شب نمی‌کنند، همیشه در دستشان کتاب دارند و مدام آنها را در حال کتاب ‌خواندن می‌بینید.

به بهانه شهرآورد نودم بین دو تیم پر طرفدار تهرانی، پرسپولیس و استقلال (که تا ساعاتی دیگر در ورزشگاه آزادی به مصاف یکدیگر خواهند رفت) به سراغ تنی چند از همان کرم کتاب‌های دربی‌باز رفتیم و آن‌ها با کلامی شیرین یادداشت‌هایی را نوشتند و برای انتشار در اختیار ایبنا قرار دادند. این یادداشت‌ها در ادامه از نظر مخاطبان می‌گذرد.

«سجاد سدنی» دانش آموخته عمران و  خوره کتاب‌های مرتبط با گرایش‌های علوم انسانی و از شرکت‌کنندگان فعال در جلسات پاتوق‌های کتابخوانی که از هوادارن دوآتشه پرسپولیس محسوب می‌شود، برایمان این یادداشت را نوشت:

«فوتبال مسئله مرگ و زندگی نیست، بلکه مهمتر از هر دوی اینهاست»
شاید آن روزی که بیل شنکلی کبیر این جمله را به خبرنگاران گفته بود، کسی متوجه نشد که او در مورد چه چیزی صحبت می‌کند. اما خدایان فوتبال با شنکلی صحبت کرده بودند، او روح فوتبال را دیده بود و لمس کرده بود. کسی آن موقع نفهمید که ملتی از زدن گل با دست به اندازه یک پیروزی سیاسی خوشحال خواهند شد. یا نفهمیدند که چگونه یک پنالتی بد، دستان یک ستاره را از نیل به جام محروم می‌کند.

آن‌ها روی مختلف فوتبال را نمی‌دیدند. شاید پیچیده‌ترین چیزی که آن موقع دیده بودند، تبانی آرژانتینی‌ها با پرویی‌ها بود در بازی دور یک چهارم نهایی جام جهانی 1978 اما نامهربانی‌های فوتبال یکی دوتا نبود؛ شاهکار کره جنوبی و شخص سب بلاتر که یکی از بزرگترین شاهکارهای داوری تاریخ جام جهانی را رقم زدند.

از رقابت‌های ملی عبور کنیم و به جنگ‌های سنتی باشگاه‌ها برسیم. داربی کلمه‌ای که از رقابت‌های اسب سواری در بریتانیا گرفته شده، همیشه به نرمی اسب‌دوانی نبود. جنگ‌های درون زمین و بخصوص بیرون زمین بین تیم‌های همشهری، همیشه تنور این بازی‌ها را داغ می‌کرد.

نبرد بین پروتستان‌ها و کاتولیک‌های شهر گلاسکو، دربی بلفاست و نبرد بین جدایی‌طلب‌ها و موافقان دولت مرکزی. به جنگ‌های داخلی اسپانیا می‌رویم و ال‌کلاسیکوی معروف و نبرد بر سر مرز باریک استقلال یا جدایی‌طلبی. حتی در خود مادرید و دربی بین تیم محبوب حکومت و تیم پایین شهر. به بریتانیا که برویم، نبرد بین تیم‌های شمال و جنوب انگلیس که نبرد بین دو طبقه هم محسوب می‌شد. نبرد طبقاتی هنوز ادامه دارد، لیورپول تیمی که مفهوم امید را در کارگران سندیکایی شهر لیورپول که در مرسی ساید زندگی و کار می‌کردند، در مقابل تیم‌هایی از طبقه خرده بورژوا؛ اورتون همشهری و منچستر یونایتد که دربی معروف شمال با او بود. به ایتالیا که می‌رویم، می‌بینیم سرزمین دربی‌هاست؛ دربی ایتالیا، دربی دلا کاپیتاله، دربی دلامادونینا. برای اینکه فوتبال جذابیت داشته باشد همیشه بهانه وجود دارد.

دربی تهران اما نیازی به بهانه برای جذابیت ندارد، حتی اگر خود بازی جذاب نباشد. شاید اينجاست که فوتبال از مرگ و زندگی مهمتر می‌شود. شاید اینجاست که امید انسانی کامیابی تیمش است، همه چیز برایش بی اهمیت می‌شود.

اما امروز آسمان تهران قرمز خواهد ماند، حتی اشکی هم برای تیم دوچرخه‌سازان تهران باقی نخواهد ماند، برای شکست شان هم باید خون گریه کنند، شاید هم بهتر باشد ولایت ارباب مطلق پایتخت، پرسپولیس کبیر را بپذیرند.

«محمد امین مرئی» دانش آموخته و پژوهنده تاریخ اندیشه و فلسفه سیاسی که به باور دوستداران فلسفه در شهر گرگان که کمتر کتابی در حوزه فلسفه از دستش در رفته است، به عنوان یکی از خوره‌های کتاب و هواداران پر و پا قرص تیم استقلال در یادداشتی کوتاه برای ایبنا نوشته است:

آنگاه که به تاریخ بشر می‌نگریم بی‌شک مهمترین دستاورد معنوی آن منظومه‌ای ست از کتب به تصنیف درآمده. این منظومه نیز پژواکی است از آمال و آرزوها، اشک‌ها و لبخندها، هیجان و سکوت و تراژدی و بهت. فوتبال نیز به عنوان یکی از جالب توجه‌ترین کنش‌های آدمی، چارچوبی برای نمایش و بازنمایی تمامی احساس و اراده آدمی ست. از همین رو می‌توان میان تجربه فوتبالی و تجربه کتابخوانی در فرآیند کسب خودآگاهی شباهاتی یافت.

بسیاری آدمی را طالب شور و نبرد و سرافرازی می‌دانند که اگر چنین طلبی به درستی هدایت شود، می‌تواند منشا خیرات فراوانی شود و اگر چنان که باید و شاید پرورده نگردد، خود موجبات زوال را فراهم می‌آورد که جنگ نمونه مشهور چنین انحطاطی است. در چنین وضع و حالی، فوتبال «اخلاقی‌ترین جانشین جنگ» و نمایش تمام عیار شورمندی بنی آدم خواهد بود.

شهرآورد امروز نیز مصداقی از گفته فوق بوده و می‌تواند چارچوب مناسبی برای بازنمایی اراده و احساس آدم باشد؛ شهرآوردی که می‌توان با چشمانی آبی بدان نگریست.
 

 
«فرزاد قدکچی» نیز که از دیگر خوره‌های کتاب است و علاقه وافری به رمان و کتاب‌های فلسفی دارد و پرسپولیس تیم محبوبش به شمار می‌آید، با زبانی خودمانی‌تر این یادداشت را برای ایبنا، قلمی کرد:

«روزگار گلادیاتوران مدرن»
دیشب بجز چالش جلو و عقب کشیدن ساعت درگیر دربی دلامادونیا بودم. همون دربی میلان خودمون، الانه مدشده رو به دربی یک اسمی میزارن قدیما این ریختی نبود. میگفتیم میلان - اینتر و تمام ذهنم می‌رفت تو فیلم اسپارتاکوس و نبرد گلادیاتورها آخه گاتوزو خیلی شبیه گلادیاتورهابود و شبیه دربی میلان-اینتر بود. لعنت به جنس چینی آث میلان که بنجله نه از سه تفنگدار هلندی مادینی نستا هم بازی نداشت. دیشب میلان باخت مثل چند سال اخیر ولی دربی امروز چیز دیگه‌ایه .

بچه بودم با تلویزیون سیاه و سفید دربی می‌دیدم، فقط می‌دونستم قرمز از راست به چپ تصویر توپ می‌زنن و آبیا برعکس؛ شورت آبیا روشن بود، حالا فرض کن ضربه کاشته است و توپ سانتر می‌شد و تصویر تو محوطه جریمه بسته می‌شد رو سر بازیکنا حالا شورت بازیکنا رو چطور باید می‌دیدی که توپ به سمت دروازه زده میشه یا خارج محوطه جریمه.

البته همه رو می‌شناختم چه آبی چه قرمز از نوع شوت و پاس یا دویدن و راه رفتن قیافه که بماند دنیای من دنیا ورزش بود و کیهان ورزشی و پوستر بازیکنا یا عکس عکاسای ورزشی از بازی.

اون زمان پرسپولیس هم سه تفنگدار داشت؛ اون جلو پیوس کرمانی ممدخانی. واسه من البته پیوس دارتانیان بود یعنی نفر چهارم حالا چرا نمی‌دونم. پروین رو نیمکت شاه آرتور بود و بازیکنا شوالیه‌های میزگرد.

چه روز بدی بود وقتی عابدزاده رفت استقلال. دوست داشتم مثل یهودا ازش متنفر بشم ولی نشد که نشد مگه میشه عاشق عابدزاده نبود. ولی وقتی اومد پرسپولیس آخ خدا چه مزه‌ای داد. انگاری اودیسه برگشته خونه و خدعه خدایان باطل شده.

بچگیا منصور پورحیدری برام نخدا ای هپ ملویل تو موبی دیک بود. ولی بزرگتر شدم شد ناخدا نمو فقط احترام بود چه بازیای که باید می‌باخت و نباخت.

علی دایی دربی ‌از نبود ولی وقتی از مصدومیت بازی بحرین برگشت مثل میشل استروگوف شد برام. کتابا با بازیا قاطی میشد همش برام. فصلی که 4 تا زدیم بهشون از فرش به عرش رسیدیم. انگاری نظریه داروین اثبات شده آخه تیمای فوتبالم ارگانیک‌اند. از خاکستر ققنوس‌وار اومدیم بالا از قعر جدول به صدر جدول. اون فصل نوروزی از وسط داستان دیگه نبودش ولی شماره‌اش بود سیمرغ عطار شده بود 24 مرغمن عاشق فوتبالم و مسخ دربی تهران.

اگه میخواستم فلسفی بنویسم راجع به خود فوتبال باید می‌نوشتم ولی دربی، دربی‌باز میخواد و قهرمان مثل ابرمرد نیچه.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها