مجموعه داستان «رُژ قرمز» مجموعهای است از داستانهای کوتاهی که از نظر درونمایه و اجرا تا حدی بههم نزدیک هستند اما فضاهای گاه متفاوتی دارند. در این داستانها میتوان محورهایی مانند تنهایی آدمهایی که معمولا به دست یک اتفاق ساده یا مرموز به خطر میافتند و وجوهی دیگر از درونیات خود را برای خواننده آشکار میکنند را دید. رُژ قرمز روایتهایی را در خود گنجانده که مخاطب را درگیر میکند. دیداری اتفاقی، همکلامی با یک راننده تاکسی در دل شب، زوجهای در آستانه فورپاشی و ... از داستانهایی هستند که معمولا یک اتفاق مسیرشان را تغییر میدهد.
سیامک گلشیری، به عنوان نویسنده داستان «رویای باغ» در گفتوگو با ایبنا از ساخته شدن فیلم کوتاه «رویای باغ» ابراز بیاطلاعی میکند و میگوید: من در جریان فیلم «رویای باغ» که دو سال پیش با تهیهکنندگی محسن پورهاجریان ساخته شد و چندتا جایزه بینالمللی برد، بودم اما امسال ناگهان متوجه شدم افشین ضیائیان علیپور هم این فیلم را ساخته است و متاسفانه به من نگفته بودند و بدون اطلاع من این کار را انجام دادهاند.
او در ادامه میافزاید: درست است که فیلم کوتاه اکران ندارد و قرار نیست چیزی دست کارگردان و تهیه کننده را بگیرد اما باید نویسنده اطلاع داشته باشد. مانند وقتی که یکی از داستانکوتاههای مجموعه «رژ قرمز» با عنوان «ویلاهای آنسوی دریاچه» از سوی عماد خدابخش ساخته شد و هزینه زیادی هم خرج ساختن آن فیلم کوتاه شد و جایزه تهران را هم گرفت. حتی فیلمهایی که دانشجویان رشته سینما از داستانهای من ساختهاند همه با اطلاع و هماهنگی من بوده است و من هم هیچوقت به افرادی که میخواستند فیلم کوتاه بسازند، پاسخ منفی ندادهام. اما اینبار به من نگفتند تا اینکه آقای میرهاشمی، دبیر جشنواره با من تماس گرفت و گفت که در بین فیلمها، فیلمی به نام «رویای باغ» هست و بعد از آن کارگردان با من تماس گرفت و گفت که این فیلم را ساخته است! اما من هنوز این فیلم را ندیدهام.
گلشیری در ادامه به ویژگی داستان «رویای باغ» اشاره میکند و میگوید: ویژگی این داستان این است که به شدت تصویری و پر از دیالوگ است. مثلا در «رویای باغ» که محسن پورهاجریان ساخت، خیلی از دیالوگهای خود داستان را استفاده کرد و من هم در جریان همه مراحل ساخت فیلم بودم و بخش کوتاهی از فیلم هم در خانه من پر شد. البته بیشتر کارهای من همین ویژگی را دارند و قابلیت فیلمشدن را دارند و کار را برای کارگردانان راحت میکنند. مثلا مدتی پیش کارگردانی میخواست براساس داستان کوتاه «زجههای پنهان» فیلم بسازد یا کارگردان دیگری گفت میخواهد براساس داستان «ابرهای سیاه» فیلم بسازد.
این نویسنده معتقد است، اقتباس سینمایی در بهتر دیده شدن ادبیات نقش عمدهای دارد و میگوید: سینما و ادبیات باید تعامل تنگاتنگی با هم داشته باشند. قبلا هم مقاله مفصلی دراین باره نوشتم که در سینما ادبیات چاپ شد. بعضی از فیلمها را که میبینم، احساس میکنم کارگردان هیچ اطلاعی از ادبیات ندارد و کتاب رمان زیادی نخوانده است.
درحالیکه هم فیلم میتواند تاثیر زیادی روی نویسنده داشته باشد و به او ایده دهد، هم ادبیات روی سینما. ادبیات هسته اصلی سینما است و یک کارگردان حتما باید نمایشنامههای خوب جهان را خوانده باشد و فیلمهای خوب جهان را دیده باشد چون در فیلم کارگردان با دیالوگ و جنبههای دراماتیک سروکار دارد و دقت میکند که در فیلمنامهاش اشتباه نباشد.
بهگفته گلشیری، فیلمی که از یک اثر ادبی اقتباس میشود، ماندگار است و نگاه جدی به آن میشود، از سویی میتواند در شهرت کتاب هم تاثیر داشته باشد.
نظر شما