چهارشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۸ - ۰۹:۲۱
مراد فرهادپور: تاکید ما بر ترجمه چندان هم ثمری نداشت

فرهادپور گفت: ما از دل ما کجائیم و نه از دل فراموش کردن ما و غرق شدن در یک اروپای خیالی به ترجمه رسیدیم. این کتاب برای من یک قدم به جلو برداشته است و می‌خواهد به تاریخ غیرشرق‌شناسانه برسد.

به‌گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) نشست نقد و بررسی کتاب «نامیدن تعلیق»، عصر روز سه‎‌شنبه 21 آبان 1398 با حضور مراد فرهادپور، آیدین کیخایی به‌عنوان منتقد و ابراهیم توفیق و سیدمهدی یوسفی دو تن از نویسندگان کتاب، در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.

در ابتدای این نشست، سید مهدی یوسفی یکی از نویسندگان کتاب «نامیدن تعلیق»، درباره روش تدوین این کتاب گفت: گروهی که در تدوین این متن با یکدیگر همراه شدند، هر یک در سطوح مختلف مشغول تحقیق در حوزه تاریخ ایران بودند و طی تحقیقات خود به این نتیجه رسیده بودند که مشکلات مشترکی دارند. همین اشتراک به مباحثی دامن زد که پس از مدتی به این نتیجه رسیدیم می‌شود حاصل این مباحث را به صورت کتاب منتشر کرد. این مباحث بارها ویرایش شد تا در نهایت متنی که به گمان ما یکدست است، به دست مخاطب برسد.

او همچنین درباره برنامه پژوهشی‌ای که کتاب ذیل آن تعریف شده است نیز توضیح داد: ما هرگز تصور نکردیم که متنی می‎نویسیم که دارای چهارچوب منسجمی درباره تاریخ ایران یا وضعیت علوم اجتماعی در ایران است. همچنین تصور ما این نبود که این متن بناست دستورالعملی روشنی باشد. هدف ما این بود که به چیزی که هنگام کار تحقیقی در تقاطع تاریخ و علوم اجتماعی در ایران جلوی دست و پای ما را می‌گرفت معنا بدهیم و تعریفش کنیم. وقتی که ما از اینجا کار را شروع کردیم کم کم توانستیم به یک سوال مرکزی برسیم. آن سوال این بود که چرا نظام تحقیقاتی علوم اجتماعی ما هر لحظه پرداختن به لحظه حال را دشوارتر و دشوارتر می‌کند؟ چرا وقتی قصد داریم تحقیق تجربی کنیم این ساختار ما را در نهایت به حرف‌هایی تکراری می‌رساند که چندان هم به آنها اعتقاد نداریم؟

یوسفی ادامه داد: پاسخی که ما به آن رسیدیم این بود که ما با یک ساخت دانشی پسااستعماری مواجه هستیم. گویا ما درگیر مسئله عقب‎ماندگی و مسئله پیشرفت هستیم به نحوی که در جوامع پیرامونی مطرح می‌شوند. پرسش ما در متن این‌گونه طرح شده است که چگونه می‌توان تاریخ ایران را به نحوی غیرشرق‌شناسانه خواند.

به گفته این پژوهشگر: به نظر می‌رسد استراتژی جدی‌ای در دانش ما وجود دارد که از آنجا که ایران دیگر سنتی نیست و مدرن هم نشده است، ایران را تبدیل به مسئله کند. این استراتژی به ایدئولوژی دوران گذار دامن می‌زند که راه ورود به لحظه حال را می‌بندد. ما در این ساختار همواره درگیر دو چیز هستیم. چیزی که سپری شده و چیزی که هنوز نیامده است. وضعیت حال در این رویکرد همواره بلاموضوع می‌شود. این چیزی بود که ما دیدیم به اشکال مختلف در روند دانشی ما تکرار می‌شود و یک مکانیزم در نظام دانشی ماست. در این متن اسم آن را «تعلیق لحظه حال» نامیدیم. تعلیق لحظه حال یک تز نیست. نوعی عملکرد است. ما با اشکال مختلفی از تعلیق لحظه حال در روند دانشی‌مان مواجه هستیم.

پس از سخنان ابتدایی یوسفی، نوبت به آیدین کیخایی رسید تا به بیان نظرات خود درباره کتاب بپردازد. او گفت: به نظر من این کتاب یک اتفاق و یک دستاورد کم‌نظیر در علوم اجتماعی ایران است. عمق نظری، کیفیت تحلیل‌ها، حفظ انسجام در عین گستردگی مباحث، ضروریت و به‌هنگام بودن پروژه و این‌که متنی با این انسجام دستاورد یک کار گروهی است، همگی نمودی از این هستند که این متن یک دستاورد کم‌نظیر و بزرگ است. البته این حرف را برای این نمی‌گویم که نقدی به کتاب ندارم. من اینجا هستم که نقدهایم را بیان کنم تا امکانی برای گفت‌وگو فراهم شود.

او سپس به پرسش آغازین کتاب پرداخت و گفت: ما در باب پرسش اصلی با سه مفهوم مواجه هستیم. تاریخ، ایران و شرق‌شناسی. این پرسش تاریخ‌نگارانه نیست و معطوف به لحظه حال است. این پرسش نسبت انتقادی پیدا می‌کند با علوم اجتماعی در ایران که به گمان نامیدن تاریخی به شدت غیرتاریخی یا ضد تاریخی است و من نیز با این گمان موافق هستم.

کیخایی گفت: ما در این کتاب با تعبیری مواجه هستیم به نام گفتمان شرق‌شناسی در ایران. فرا رفتن از لحظه تعلیق به معنای تبیین وضع موجود در فردیت آن است و این پیش از هر چیز نیازمند فرا رفتن از تاریخ شرق‌شناسانه و جامعه‌شناسی عام‌گرایانه است. اما وضع موجود چگونه فردیت می‌یابد؟ چنان‌که من از متن برداشت می‌کنم وضع موجود در قالب دولت ـ ملت ایران فردیت پیدا می‌کند. در اینجا می‌توان پرسید چرا دولت ـ ملت؟ این پرسشی است که کتاب به آن آگاه است و به آن می‌پردازد. پاسخ این است که نظام دولت ـ ملت مقارن با تثبیت گفتمان شرق‌شناسی و سخن جامعه‌شناختی است. به این ترتیب انتخاب واحد دولت ـملت انتخاب دلبخواه یا تصادفی نیست. بلکه مبنای حرکت به سوی شناخت شرق‌شناسی و جامعه‌شناسی است.

او در ادامه افزود: بر مبنای مباحث کتاب می‌توان گفت که پایه تعلیق لحظه حال نه عام‌گرایی اروپایی قرن هفده و هجده است و نه گفتمان برتری اخلاقی غرب. در چنین روندی، آنچه رخ می‌دهد کنار گذاشتن جهانی بودن استعمار است. چیزی که در تاکید بر شرق‌شناسی ایرانی رخ می‌نماید. در صورتی که این نکته که علوم اجتماعی در ایران بر برتری نژادی تاکید ندارد به هیچ وجه به معنای عدم اعتقاد به چنین برتری‌ای نیست. از اساس آنگاه که از زوال تمدن پرشکوه ایران توسط سامیان سخن به میان می‌آید، به صورت مستقیم نگرش نژادگرایانه ضدسامی با شرق‌شناسی از نوع ایرانی‌اش در پیوند قرار می‌گیرد. شرق‌شناسی ایرانی عامدانه درباره نژاد سکوت می‌کند. به گمان من ندیدن نژاد در بحث تعلیق در این کتاب، به دلیل تاکید بیش از حد به فردیت تاریخی است.

به گفته کیخایی: رویکرد فردیت‌گرایانه و یک‌جانبه‌نگر پروژه تعلیق از جهت دیگری هم می‌شود نقد کرد. پروژه‌ای مانند تعلیق که به درستی خود را برنامه پژوهشی تعریف می‌کند بر تبارشناسی تکیه دارد و باید توجه داشته باشد که با چنین تکیه‌ای امکاناتی به دست می‌آورد و امکاناتی را از دست می‌دهد. در چنین روندی، تاکید بر فردیت به نفی واقعیت اجتماعی امر کلّی می‌رود و در آستانه ایدئولوژیک شدن قرار می‌گیرد. پروژه تعلیق برای آنکه بتواند به جایگاه تبارشناسی در ایران و در عین حال به وضعیت حال اجتماعی و اقتصادی بپردازد نیازمند تعاریف دقیق‌تر و ویژه‌تری از مفاهیمی مانند قدرت است.

پس از کیخایی نوبت به مراد فرهادپور رسید. او با تاکید بر شادمانی خود از این‌که یک پروژه در حاشیه دانشگاه به جایی رسیده است که بتواند برنامه تحقیقاتی خود را ارائه دهد و به تالیف منجر شود گفت: من نیز تجربه مشابهی را پشت سر گذاشته‌ام. سوال اساسی ما سوالی هویتی بود و این سوال اجازه نمی‌داد دست به تالیف بزنیم. برای همین رو به تجربه آوردیم و ترجمه‌های نامناسبی که امروز ارائه می‌شود شاید نشان این باشد که تاکید ما بر ترجمه چندان هم ثمری نداشت.

او گفت: ما از دل ما کجائیم و نه از دل فراموش کردن ما و غرق شدن در یک اروپای خیالی به ترجمه رسیدیم. این کتاب برای من یک قدم به جلو برداشته است و می‌خواهد به تاریخ غیرشرق‌شناسانه برسد.

او در بخش دیگری از سخنانش بر نسبت میان امر کلی و امر جزئی هم پرداخت و گفت: برای من امر کلی اساسا به عنوان یک شکاف در امر جزئی تعریف می‌شود. آنچه امر کلی نامیده می‌شود هویت‌مند نیست. امر کلی ایجاد یک خلاء در امر جزئی است و همین وضعیت است که به مدرنیته منجر می‌شود. مدرن یعنی زخم زدن در امور جزئی و پدید آوردن امر کلی. بر این مبنا امر کلی به هیچ امر اجتماعی وصل نمی‌شود و اگر امر کلی به نام اروپا گره خورده است به این دلیل است که اروپا زودتر پا به این عرصه گذاشته است.

او در پایان بیان کرد: نسبت میان امر کلی و جزئی و پرسش از هویت را به عنوان یک افق برای حرکت نمی‌توانیم رها کنیم و به گمان من چهارچوب کلی پرسش برای ما هنوز هم همین است و مهرهایی مثل غرب‌زده و اروپامحور نمی‌تواند به نفی این پرسش بینجامد.

آخرین سخنران این نشست ابراهیم توفیق بود. او گفت: ما به لحاظ تاریخی در این کتاب سعی کردیم دوره‌ای کوتاه را مدنظر قرار دهیم و آن دوره، دوره ظهور مدرنیته بود و مدرنیته از اساس با سرمایه‌داری مرتبط است. مسئله ما رابطه جزء با کل بوده است و اگر در کتاب به اندازه کافی به این موضوع تصریح نشده است می‌شود الان به این موضوع تصریح کرد.

او عنوان کرد: به نظر می‌آید نظام دانش اجتماعی‌ای وجود ندارد که بتواند وضعیت همزمانی ما را توضیح دهد و در چنین شرایطی آلترناتیوهایی به وجود می‌آید که شاید نتوانند جای پرداختن به وضعیت حال را بگیرند. از جمله این آلترناتیوها تبارشناسی است که خالی از اشکال نیست و می‌تواند به نوعی خاص‌گرایی یا تافته جدا بافته دانستن خود منجر شود. ما معتقدیم که نسبتی بین دانش و سیاست وجود دارد و پرسش ما این است که چگونه می‌توان پیوند میان دانش و سیاست را برقرار کرد بدون اینکه وارد وضعیت حال شد؟ ما در پی پویش برای به حرکت درآوردن لحظه حال هستیم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها