پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۰ - ۱۰:۴۵
نظارت دولتي در سال‌های 1304 تا 1320، تولید تفکر علمی را ناممكن كرد

به گفته نويسنده كتاب «مدرنيته زايا و تفكر عقيم» دولت ايران طی سال‌های 1304 تا 1320 به عنوان یک ابرکارفرما‌ متولی انحصاری توليد علم و نهادهاي آموزشي جديد شد. به همين دليل رشد فردیت و استقلال فکری در این مقطع از تاریخ هرگز امکان ظهور و بروز نداشت، چه رسد به انتظار از دانشوران ایرانی برای تولید تفکر علمی در این حوزه._

مجيد اديب‌زاده در گفت‌وگو با خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، اظهار كرد: موضوع اصلی اين اثر، بازاندیشی تازه‌ای در شرایط تاریخی تفکر علمی در ایران است. در اين كتاب صحبت از علوم انساني نيست، بلکه صحبت از باروري علوم انساني و بررسي تاثير دولت مدرن بر شرايط تاريخي تفکر در اين حوزه علمي است.

وي افزود: ايران مدرن همزمان با شروع سياست‌هاي اصلاحي و مدرنيزاسيون دولتي طی دو دوره قاجار و رضاشاه طلوع كرد. اين برهه، دوره‌اي تاريخي به‌شمار مي‌آيد که بنيادهاي علم و فرهنگ و ساختارهاي مدرن علمي ‌ـ آموزشي حوزه علوم انساني در آن بنا گذاشته شدند.

وي با بيان اين كه «درك شرايط تاريخي ظهور نهاد دانشگاه در غرب، نکات آموختني بسياري دارد» گفت: از اين نكات مي‌توان براي بررسي بهتر شرايط شکل‌گيري دانشگاه در ايران بهره گرفت. در اين كتاب نيز براي بررسي اين نهاد در كشورمان نگاهی مقايسه‌اي ميان ايران و غرب حاكم شده است.

اديب‌زاده ادامه داد: دانشگاه مهمترين نهاد توليد و آموزش علوم انساني در غرب است و از همين رو، تطبيق شرايط تاريخي شکل‌گيري اين نهاد در غرب و ايران مي‌تواند پاسخ‌گوي پرسش اصلي اين کتاب باشد. پرسشي مبني بر اين كه «چرا توسعه علوم انساني و نهادهاي علمي‌ ـ آموزشي اين حوزه به عنوان پيامد نوگرايي و مدرنيزاسيون در ايران، نظير غرب سبب ظهور سنت‌هاي فکري علمي ‌ـ دانشگاهي نشد؟»

وي در پاسخ به سوالي كه مطرح كرد، ادامه داد: شرايط تاريخي ايران سرنوشت دانشگاه را به گونه‌اي ديگر رقم زد و دانشگاه‌هاي غربي از دل نهادهاي آموزشی مذهبي دوران میانه که نقش توليد معارف و آموزش را برعهده داشتند بيرون آمدند، اما دانشگاه‌هاي ايران از درون دولت مدرن به ظهور رسيدند.

اين نويسنده بررسي «ظهور دولت مدرن کارفرما‌ ـ‌ متولي در ايران» را مهم‌ترین بحث کتابش دانست و گفت: دولت کارفرما‌ ـ‌ متولی، اصطلاحی است که به پدیده دولت مدرن در ایران داده‌ام. در مقطعی از تاریخ ایران که ساختارهای جدید سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نهادهای اجتماعی و مدنی در حال شکل‌گیری بودند، طبقه متوسط شهری رشدیافته‌ای وجود نداشت و بسیاری از گروه‌های اجتماعی سنتی و ایلی نیز در این فرایند حضور موثری نداشتند.

وي افزود: در چنين شرايطي طبیعي بود كه نوسازی و مدرنیزاسیون بر عهده‌ی دولت نهاده شود. از همين رو، دولت طی سال‌های 1304 تا 1320 نقش پر رنگی در ایجاد نهادهای مدرن شهری داشت. در این مقطع تاریخی که دوره شکل‌گیری اولیه دولت مدرن در ایران بود، دولت در نقش یک ابرکارفرما‌ ظاهر شد و به یگانه کارفرما‌ی توليد علم و متولی انحصاری نهادهاي آموزشي جديد تبدیل شد.

وي با بيان اين كه «تاثير يک چنين رخداد تاريخي را مي‌توان در پديده بوروکراتيک شدن حوزه‌هاي توليد و آموزش علوم ديد» اظهار كرد: از اين طريق ارجحيت‌ها و منافع دستگاه دولتي و مديران و کارگزاران آن بر برنامه‌های فکری علوم انسانی اولويت يافت و به‌ جای آن‌ که علوم انسانی پاسخ‌گوي مسايل و مشکلات ريشه‌دار جامعه، نهادهاي اجتماعي و مردم باشد، پاسخ‌گوی خواسته‌های دستگاه‌ها و کارگزاران دولت شد.

اديب‌زاده يادآور شد: استادان و دانشوران نیز از همان آغاز در پيچ و خم سلسله‌ مراتب دستگاه دولتيِ در حال رشد، در نقش يک کارگزار ديوان‌سالار ظاهر شدند.

وي با اشاره به طرح چند بحث در كتاب براي بررسي اين چالش تاريخي گفت: نخست بررسي شد كه پدیده مدرنیته در غرب چه بود و علوم انسانی در چه شرایطی تکوین یافت. سپس مساله ورود مدرنیته به ایران و شکل‌گیری دولت مدرن کارفرما ‌ـ ‌متولی مورد توجه گرفت و این که دولت کارفرمای تولید علم و متولی اداره‌ مراکز علمی شد، مراكزي که پیش از این به آن توجهی نشده بود.

اديب‌زاده با بيان اين كه «در اين اثر مساله ناامنی تاریخی در ایران را با تولید تفکر و بحث فردگرایی معرفت‌شناختی پیوند زده‌ام» گفت: از طريق خواستم نشان دهم كه رشد فردیت و استقلال فکری در این مقطع از تاریخ هرگز امکان ظهور و بروز نداشت، چه رسد به انتظار از دانشوران ایرانی برای تولید تفکر علمی در این حوزه.

وي با بيان اين كه مبحث مهم ديگري نيز در اين باره وجود دارد، افزود: ايران در فرایند تاریخی شکل‌گیری دولت مدرن و نهاد دانشگاه با یک پدیده تاریخی عجیب روبه‌رو بود و آن نشستن دولت و نهادهای مدرن دولتی در جایگاه «داور» تفکرات علمی و اندیشه‌های جدید است. به‌ همین دليل نظام ارزشیابی سیاسی و ایدئولوژیک جای نظام ارزشیابی علمی و دانشگاهی را گرفت و دستگاه‌های نظارتی و سانسور در سال‌هاي 1304 تا 1320 توسعه یافت. اين دستگاه‌ها جای حلقه‌های ارزیابی و نقد علمی را گرفتند و همين امر سبب شد تا چیزی با عنوان سنت نقد علمی در ايران به ‌ظهور نرسد. 

كتاب «مدرنيته زايا و تفكر عقيم» به تازگي از سوي انتشارات ققنوس منتشر شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط