او درباره چگونگی رسیدن به این لحن و تاثیر خواندن کتاب بر آن، بیان کرد: فکر نمیکنم این نوع حرف زدن ارتباطی با زیاد کتاب خواندن داشته باشد. هرکس لحن صحبت کردن خودش را دارد که میتواند به خانواده، محیط، کتاب، فیلم، افراد مورد علاقه و کسانی که فرد تحت تاثیر آنها قرار میگیرد وابسته باشد. به عنوان مثال من کلاسی میرفتم که از لحن معلم خود در این کلاس خوشم میآمد، تا اندازهای که تصمیم گرفتم مانند او حرف بزنم و شروع کردم به تمرین؛ درست نمیدانم چند درصد از شکل حرف زدن امروز من برگرفته از این فرد است اما میدانم تا حدی تاثیر گرفتهام؛ زیرا من آن تصمیم آگاهانه را از لحظهای که گرفتم به یاد دارم.
وی در ادامه افزود: جالب این است که همین آقا به من گفت من عمویی داشتم که نوع حرف زدن او را خیلی دوست داشتم و از یک زمانی شروع کردم تقلید از مدل حرف زدن عمویم و الان به گونهای حرف میزنم که عمویم حرف میزد. حال در این بین قطعا چیزهای دیگری هم اثر میگذارد. حرف اصلی من این است که من این لحن را برای پادکست نساختم بلکه لحن حرف زدن خود من است.
بندری درباره استفاده از داستان و روایتهای ایرانی برای بیان آن در اپیزودهای چنلبی گفت: دروغ است که اگر بگویم به این امر فکر نکردهام، هم خودم فکر کردهام و هم پیشنهادهای زیادی میشود؛ ولی من چارچوبی برای پادکست تعریف کردهام؛ میخواهم گزارشهایی را تعریف کنم که اولا به انگلیسی نوشته شده است. دلیل دیگر هم این است که سنت این گونه گزارش نوشتن به زبان انگلیسی است و قوام پیدا کرده است. این سنت را در انگلیس زیاد پیدا نمیکنید و بیشتر آمریکایی است، در انگلیس دو یا سه مجله گزارش روایی بلند مینویسند.
او در ادامه اظهار کرد: این است که من به استفاده از این گزارشهای روایی بلند احتیاج دارم. نمیتوانم موضوعی را انتخاب کنم و در آن رابطه تحقیق کنم؛ چون امکانات، سواد و مهارت نوشتن این نوع گزارش را ندارم. نوشتن گزارش مهارتی است که باید آن را آموخت که من این مهارت را ندارم و از حاصل فعالیت کسی که این کار را بلد است و به بهترین شکل و در اعلاترین کیفیت آن را انجام میدهد استفاده میکنم و تحویل مخاطب میدهم. من با این کاری که انجام میدهم آن شکل از خبرنگاری و روزنامهنگاری را به مخاطب فارسی زبان ارائه میدهم و میگویم خبرنگاری و روزنامهنگاری وجه دیگری به نام گزارشنویسی دارد.
وی ادامه داد: در ضمن فقط نویسنده نیست، گزارشی که من از منبع انگلیسی برمیدارم فرآیندی را طی کرده است؛ یعنی سردبیری این گزارش را کنترل میکند و تغییراتی اعمال میشود تا به این گزارش تبدیل شده است. همچنین یک تیم راستی آزمایی ادعاهای این نویسنده را بررسی میکنند. من مطمئن نیستم چنین سازمانی در ایران داریم یا نه. اگر کسی گزارش روایی مینویسد من از صحت کار او هم مطمئن نیستم.
این گوینده پادکست در پاسخ به این سوال که آیا قصد ندارید با نویسندهای وارد مذاکره شوید که متناسب با این کار شما بنویسد و شما آن را تعریف کنید، گفت: فکرش خیلی جذاب است ولی میدانم که نمیشود؛ برای من که در ایران زندگی نمیکنم سنگ بزرگی است که بخواهم چنین همکاری را شروع کنم. من پادکست را در اوقات فراغت خودم میسازم برای همین نمیتوانم کار تعاملی انجام دهم و با کسی که از من دور است و احتمالا از قبل هم نمیشناسمش شروع به کار کنم. ولی اگر من اینجا زندگی میکردم احتمال داشت که این کار را اجرایی کنم و با نویسندهای همکاری کنم. ایده جذابی است که نویسندهای را پیدا کنم، سوژه هست نویسنده اوست و راوی من، در نهایت با هم یک چیز خوب بپزیم.
وی در ادامه افزود: وقتی میگویم سنت این کار در ایران قوام پیدا نکرده بخشی به این دلیل است که تعداد نویسندگان آن کم است و بخشی دیگر این که من اصلا نمیدانم راستیآزمایی در ایران چگونه کار میکند. در نتیحه چگونه از حرف نویسنده اطمینان پیدا کنم. برای همین وقتی از نبود نویسنده حرف میزنم منظورم نبود سنت این کار است.
او درباره برنامه آینده برای گسترش این پادکست گفت: گذاشتن ویدئو، عکس، مطالب تکمیلی و صدای شخصیت اصلی تازه نیست و ما از سال اول این کار را میکردیم، اما سرعت و کیفیتش به این خوبی نبود. روالمان به این شکل نیست که همیشه مطالب تکمیلی در آن قرار دهیم، برنامهای هم برای عدم انجام این کار نداریم، اگر احساس کنیم عکس یا موسیقی برای این اپیزود مهم است، میگذاریم. به عنوان مثال اپیزود «مظنون» موزیک نداشت، چون احساس کردیم نیاز به موزیک ندارد.
وی در ادامه گفت: پادکستهای ما طراح صوتی به نام امید صدیقفر دارد؛ او میگوید که در فلان اپیزود موسیقی نمیخواهم و فقط میخواهم از صداهای واقعی مستند استفاده کنم. از این منظر پادکست تفاوت خاصی نکرده است و همهچیز پادکست بهتر شده است؛ از کیفیت صدا گرفته تا ادیت و لحن تعریف کردن من.
این گوینده پادکست همچنین بیان کرد: در حال حاضر که اپیزودهای اول را گوش میکنم میگویم دست آنهایی درد نکند که نه تنها این اپیزودها را گوش کردند، بلکه این پادکستها را به دیگران معرفی کردند. چون به این شکل نبود که تا اپیزود چهل منتظر بمانند و بعد معرفی کنند، آنها از همان اپیزودهای اولیه این پادکست را به اطرافیان خود معرفی کردند.
او درباره اشکالات اپیزودهای اولیه گفت: کاتها غیر حرفهای بود و لحن بد بود. من مقابل میکروفن استرس داشتم و مکثهای عجیب و غریب میکردم؛ در واقع هرکاری که برای ضبط پادکست باید رعایت میکردم من به غلط انجام میدادم. در حال حاضر من ایستاده داستان را روایت میکنم، در آن زمان نه تنها مینشستم بلکه روی زمین و با سری خمیده مینشستم. موبایلم روی زمین بود و از روی کاغذ میخواندم. تمام این کارها اشتباه است. من وقتی اپیزود را ضبط میکردم از کیفیت خوبی برخوردار نبود ولی محتوای خیلی جذابی داشت. و این جذابیت محتوا بود که مخاطب را جذب و وفادار کرد، این وفاداری سبب شد تا این پادکست را ترویج کنند.
وی ادامه داد: در ادامه مخاطب زیاد شد و من انرژی گرفتم، پول دادند و حمایت مالی جمع کردم و اسپانسر آمد. با وجود حامی مالی من تجهیزات بهتری خریدم؛ بعد ادیتور آمد و کمکم گروه بزرگتر شد و کیفیت پادکست بالا رفت. برای من این امر فلسفهای برای زندگی شد که باید کار کوچکی را شروع کرد، همه زوائدش را زد و نیازی نیست از کیفیت خوبی برخوردار باشد یا بهترین باشد؛ بلکه باید هسته اصلی کار خود را پیدا کرد. هسته اصلی کار من محتوای جذاب است. درمورد جذابیت محتوا نباید هیچ چشمپوشی کرد، روی این امر تعصب داشته باشی و سایر چیزها را آسان بگیر تا وقتش برسد.
او درباره زمان انتشار اپیزودها اظهار کرد: تقریبا ماهی یک اپیزود منتشر میشود. گروهی برای کارهای تدوین، تلگرام، اینستاگرام، سایت، مطالب تکمیلی، خبرنامه، پوستر داریم و افرادی این کارها را انجام میدهند، قسمتی که مربوط به اجرای قصه است را خودم به تنهایی انجام میدهم؛ صدا، صدای من است. من اسپانسر میگیرم ولی سفارش نمیگیرم و حامی مالی نمیتواند به من بگوید من چه چیزی را بگویم، او پولی به من میدهد و من محصول او را تبلیغ میکنم.
او درباره محتوای برخی اپیزودهای پادکست گفت: کتابهایی که دوست داشته باشم معرفی میکنم و پادکست را خیلی شخصی اداره میکنم. به عنوان مثال کتابی را که خواندم و مورد پسندم باشد میگویم این کتابی است که دوست دارم و میخواهم برای دوستانم تعریف کنم. بیشتر کتابها غیر داستانی است، کتابهایی که یک سوال محوری دارد و نویسنده در جستو جوی جواب این سوال سراغ تئوری میرود.
وی افزود: به عنوان مثال، کتاب «استثنائیها» یا «از ما بهتران» که چندین ترجمه از آن به فارسی موجود است؛ این کتاب میگوید در ارزیابی عوامل موفقیت یک نفر، افراد چیزهای زیادی را نام میبرند مانند پول، تلاش و کوشش، و خیلی مواقع اثر «شانس» را دست کم میگیرند، حرف اساسی این کتاب این یک جمله است. نویسنده به قدری مثالهای قشنگی میزند و داستانهای جالبی روایت میکند که مخاطب جذب میشود. همچنین درباره اشخاصی مانند بیلگیتس و استیو جابز و موفقیتشان میگوید.
بندری در ادامه گفت: نویسنده در این کتاب میگوید همه چیزهایی که مردم درباره این دو میگویند صحیح است ولی سال تولد این افراد در موفق بودنشان بسیار موثر بود، نشان به آن نشان که این دو در همین سال به دنیا آمدند. دلیل اهمیت سال تولدشان به دلیل ستارگان و علم نجوم نیست، زمانی که کامپیوتر تبدیل به وسیلهای شد که در دانشگاهها به راحتی قابل استفاده بود این افراد در سنی بودند که نه آنقدر جوان بودند که از این وسیله اطلاعی نداشته باشند و نه آنقدر سنشان بالا رفته و کارمند باشند که نتوانند روزی بیست ساعت پشت کامپیوتر بنشینند، اینها دانشجو بودند و از کامپیوتر استفاده کردند و آنقدر کد زدند که خدای کد شدند.
بندری درباره اثر این پادکستها بر فروش کتاب گفت: این پادکستها بر فروش کتابها هم اثر میگذارد. جالب این است که من خارج از صنعت نشر ایران این کار را شروع کردم اما تاثیر خوبی بر فروش، نشر یا رفتن مخاطب به سمت کتاب گذاشته است. من وارد دنیای پادکستسازی شدهام و کلی ادم میگویند ما در زندگی کتاب نخریده بودیم و به کتاب علاقه نداشتیم.
وی افزود: بازار مخاطب بالقوه کتاب بازار بزرگی نیست برای همین است که تیراژ پایین است. اما بازار مخاطب پادکست این گونه نیست، حال پادکست ما پادکست عامه پسندی است، یکسری پادکستهای تخصصی فلسفی وجود دارد که بین پنج تا دههزار مخاطب دارد. مانند پادکست لوگوس که از فلسفه میگوید یا یک سوال فلسفی را حلاجی میکند، موضوع سختی است اما مخاطب زیادی دارد.
او چنین ادامه داد: مردم پادکست تخصصی تاریخ و معلوماتعمومی را هم گوش میدهند. بنابراین جامعه شنوندگان پادکست خیلی بزرگتر از جامعه کتابخوان است؛ زمانی که بتوانم در جامعه شنوندگان پادکست اثر بگذارم، روی بازار کتاب اثر گذاشتهام و یک کتاب 400 نسخهای راحت به چاپ دوم میرسد. اگر یک درصد از شنوندگان پادکستهای من کتاب را بخرند یک چاپ کتاب تمام میشود. همانطور که کتابی مانند «واقعیت» را خریدند و به چاپ دوم رسید.
این گوینده در پاسخ به این سوال که آیا تبلیغ پادکستهای دیگر به کار شما آسیب نمیزند اظهار کرد: در کوتاه مدت آسیب میزند، پادکستهای فارسی در سالهای اخیر زیاد شده است؛ ولی به آن اندازه شنونده پادکست فارسی زیاد نشده و این در کوتاه مدت از مقدار شنونده ما کم میکند اما در بلندمدت به نفع ماست. زمانی که این پادکستها و محتواشان خوب باشد، شروع میکنند به رشد کردن و اضافه کردن مخاطب جدید به شنوندگان پادکست؛ یک دلیلش این است که من چیزی را که دوست دارم ترویج میکنم و دلیل دیگرش هم این است که این کاری که انجام میدهم در درازمدت به نفع شخصی من و پادکستی است که میسازم است.
وی همچنین بیان کرد: من چیزی را که در پادکست تعریف میکنم، موضوعی است که آن را دوست داشتم؛ ممکن است شما این را دوست نداشته باشید و این امری سلیقهای است. اگه در پادکست چیزی را میگویم که در برابر آن پول دریافت کردم در ابتدای اپیزود بیان میکنم و شما شک نخواهید کرد.
علی بندری در پایان درباره برنامههای آیندهاش گفت: یک ماه دیگر پادکست بیپلاس شروع میشود که داستانهای هجده یا بیست کتاب است و یک هفته در میان به طور مرتب پخش خواهد شد. در قسمت چنل بی هم ساخت پادکست سریالی را آغاز کردیم که جزو سنتهای ماست و هر تابستان یک پادکست سریالی میسازیم که از مرداد یا شهریور منتشر میشود.
نظر شما