جامعهای که حضور زن و دنیای زنانه را نوعی تابو میشمارد؛ ممدوحش مرد است، معشوقش مرد است، ساقیاش مرد است، مطرب و خنیاگرش مرد است بنابراین جایگاه معشوقی زن هم در ادبیات کلاسیک آن جامعه تا حدود زیادی توسط مردان اشغال شده است.
از آنجایی که شاعران کلاسیک ما بیشتر از این که از جایگاه انسان در سرزمین و جامعه و فرهنگ سخن بگویند، از ناخودآگاه انسانی و احساسات روحی و روانی سخن گفتهاند، چقدر احساسات زنانه در اشعار آنان نقش دارد؟
راجع به بخش اول سوال شما باید بگویم اگر منظورتان این است که شاعران کلاسیک ما به جای سخن گفتن از واقعیتهای عینی، محسوس و تجربی از امور انتزاعی و ذهنی سخن گفتهاند، باید بگویم تمام شاعران کلاسیک و تمام دورههای شعری اینچنین نبوده، شما دوره اول شعر فارسی را-همان دوره سبک ترکستانی و خراسانی را- و شاعرانی مثل رودکی، فرخی و منوچهری را کاملا عینی و تجربی میبینید. اشعار آنها اصلا ذهنی و انتزاعی نیست. از عشق هم که سخن میگویند، همان عشق زمینی، مادی و کاملا تجربی است. دقیقا به همین دلیل است که شما مخاطب تغزلهای شعری مثلا فرخی و منوچهری را صراحتا مذکر میبینید نه مونث. چون در جامعه آنها به دلایل متعدد، چنین عشقی وجود داشته و در اشعار آنها هم منعکس شده است.
پس می بینید شاعر سبک خراسانی براساس واقعیتهای جامعه و فرهنگ اجتماعی خودش سخن میگوید؛ جامعهای که حضور زن و دنیای زنانه را نوعی تابو میشمارد؛ ممدوحش مرد است، معشوقش مرد است، ساقیاش مرد است، مطرب و خنیاگرش مرد است و الی آخر. دقیقا به همین دلیل است که اگر شما بخواهید حضور و نقش زن را در اشعار فرخی و منوچهری و امثال ایشان تحقیق کنید، تهیدست برمیگردید. اما همه شاعران اینطور نبودند. تازه! همینها هم که گفتیم، در صور خیالشان و آنجا که موضوع شعر حتی زنانه هم نیست، از عناصر زنانه استفاده میکردند. هرقدر از سبک خراسانی دور می شویم، این ویژگی مردمحوری در اشعار عاشقانه، از آن حالت صراحت بیان بهمقدار قابل توجهی بیرون میآید و بهخصوص در شعر عرفانی استعاری و نمادین میشود؛ گرچه عشق مذکر به عنوان یک انحراف اخلاقی هرگز از واقعیتهای اجتماعی زدوده نمیشود، اما بیان شاعر تا حدود زیادی پیراسته و پاکیزه میشود.
نکته دیگر، اینکه پرسیدید احساسات زنانه چقدر در شعر شاعران بوده، باید بگویم خب طبیعی است که مرد نمیتواند احساسات زنانه داشته باشد، یا امانتدار خوبی برای بیان احساسات زنانه باشد. شاعران ما هم غالبا مرد بودهاند. احساسات زنانه را باید در شعر شاعران زن جستجو کرد مثل رابعه قزداری و مهستی گنجوی. البته عده شاعران زن در تاریخ ادبیات ما بسیار اندک بوده است. اما اگر همین رابعه و مهستی را باهم مقایسه کنید، خواهید دید که احساس زنانه در شعر این دو یکسان نیست؛ در شعر رابعه، پاک و لطیف است مثل بوسه باران بر گونه گلهای بهاری. اما شعر مهستی صریح و طغیانگر است؛ کمی شبیه به شعر فروغ در دوره معاصر. گرچه شعرهای مهستی را عده ای تاویل کردهاند؛ اما بههرحال آنقدر شهرآشوب بوده که موجب جلای وطن شده برای او. تازه! شعرهایش صددرصد هم زنانه نیست! درمجموع میتوان گفت احساسات زنانه در اشعار کلاسیک ما از زبان مردان اظهار میشود، نه از زبان زنان؛ آنهم مسلما نمیتواند وافی به مقصود باشد.
آیا نگاه شاعر ادبیات کلاسیک ایران به زن در جایگاه معشوق بودن است یا تصویر دیگری از زن نیز در آثار آنان وجود دارد؟
با پاسخی که به سوال قبلی دادم، روشن میشود که همان جایگاه معشوقی زن هم در ادبیات کلاسیک ما تا حدود زیادی توسط مردان اشغال شده است. این واقعیتی است که خواننده عادی هنگام خواندن غزلهای عاشقانه و تشبیب قصاید که آنهم بیان تغزلی دارد، متوجه نمیشود. چون در زبان فارسی برخلاف زبانهایی مثل عربی و انگلیسی، ضمایر و افعال و بسیاری از واژهها هویت مونث و مذکر ندارند و مشابه هم بهکار میروند و مشتبه میشوند. من گاهی اوقات که میبینم کسی برخی اشعار عاشقانه فلان شاعر مشهور را- نمیخواهم اسم ببرم- میخواند و احساسات عاشقانهاش گل میکند، به حالش غبطه میخورم؛ چون خودم نمیتوانم حسی داشته باشم؛ چون میدانم چه کاسهای زیر نیمکاسه اشعار او هست. اما مثلا با اشعار عاشقانه فروغ خیلی وقتها اشک میریزم، چون زن است و احساسات زنانه را بهخوبی و خیلی واقعی و درست بازگو میکند.
از این مساله که بگذریم، زن به عنوان معشوق را باید در منظومههای داستانی مانند خسرووشیرین نظامی جستجو کرد؛ در جاییکه نقشهای عاشقانه را خود زن ایفا میکند نه قائم مقام او. و اگر رقیبی دارد، آن رقیب هم زن است نه مرد. در این منظومهها -وقتی سراینده اش هم حکیم بلندنظری چون نظامی باشد- میبینیم که جایگاه زن فقط جایگاه معشوقی نیست. مثلا در همین منظومه خسرو و شیرین، شخصیت شیرین بسیار قویتر از شخصیت خسرو- که پادشاه هم هست- تصویر شده و فقط به شأن معشوقی محدود نمیشود. اصلا انگار پرسوناژ خسرو را هم شیرین پردازش کرده و اوست که مقتدرانه و از موضع بالا ولی با نرمش و ظرافت زنانه رفتارهای خسرو را تعیین میکند؛ و خسرو با همه کبر و غرور شاهی چقدر رام شیرین میشود! در همین چشمانداز است که میبینید شیرین علاوه بر آنکه معشوق خسرو است، پرستار او و مربی و هدایتگر او هم هست.
گذشته از این خم و چم عاشقی و معشوقی، بخشهایی از ادبیات فارسی اساسا به موضوعات غیرعاشقانه پرداخته است و زنان در این بخش، نقشهای اصلی را بر عهده دارند؛ گویی شاعر میخواسته آرمانشهری برای زنان بیافریند و همه امور را به کف باکفایت آنها بسپارد. مثل داستان شهر هروم در شاهنامه فردوسی و شهر زنان و فرمانروایی نوشابه در اسکندرنامه نظامی، یا دستگاه پادشاهی مهین بانو در خسرو و شیرین. این بخش از ادبیات فارسی که البته وامدار اسطورههای پیشین است که شاعر بهخوبی از عهده پردازش آن برآمده است، یقینا مورد پسند فمینیستهای روزگار ما هم واقع میشود! شاعر در این بخش میکوشد توانمندیهای فردی و اجتماعی زنان را برجسته سازد و در جامعهای که البته با آرمانها فاصله زیادی دارد، به رخ مردان بکشد.
در بخش دیگری از شعر فارسی که میراثبر عرفان اسلامی است و از زیباترین و پربارترین بخشهای ادبیات فارسی است، زن مظهر عشق الهی و اصلا مظهر خداوند است. مولانا پیشتاز این بخش است. نقشهای مکمل مانند نقش مادر، همسر و مربی هم در این بخش است که پرداختن به آنها بحث را طولانی میکند. این نقشها را در شعر تعلیمی، فراوان میتوان دید.
در اشعار کدامیک از شاعران کلاسیک ما نقش زن پررنگتر است؟
نادیده نباید گرفت که زن در شعر تمام شاعران ما نقش و جایگاه قابل توجهی دارد؛ حتی در ذهن و ضمیر شاعرانی که زنستیز یا زنگریز تلقی میشوند، مانند خاقانی و ناصرخسرو. من اینها را در مقالاتی بررسی کردهام. مقاله «سیمای زن در شعر ناصرخسرو» را با همین دیدگاه در سال 1383 در «کتاب زنان» چاپ کردم که البته 10سال پس از آن یکی از مردان روزگار، همان مقاله را پسندید! عینا و تماما به نام خود در همایش ملی «جایگاه و نقش زنان در مدیریت جهادی» ارائه داد، به عنوان مقاله علمی پژوهشی چاپ کرد و در رزومه پر و پیمانش جا داد. و لابد بدون اشکال شرعی، بهطور جهادی از مزایایش برخوردار شد!
مثبتترین حضور زن در شاهنامه فردوسی و خمسه نظامی است
حضور زن حتی اگر در ظاهر اشعار کسی دیده نشود، در لایههای پنهان آنها موج میزند. اما پررنگترین و مثبتترین حضور زن، به نظر بنده در شاهنامه فردوسی و خمسه نظامی است. شاهنامه با اینکه یک اثر حماسی است و در حماسه، حضور و نقش اصلی، عمدتا با مردان است، اما زنان این منظومه بینظیر هم نقشهای مقتدر و بیبدیل دارند و پابهپای مردان، حماسه را پیش میبرند. زنان خردمند و مدیر، مانند سیندخت، همای و پوران بحرانها را مدیریت میکنند و در بخشهای عاشقانه، زنان استوار، وفادار و سرشار، نقشهای عاشقانه میآفرینند. البته فردوسی در سرودن این حماسه، امانتدار هسته روایی داستانهاست که از گذشتههای دور به دست او رسیده است و در آنها دخل و تصرف نمیکند. مانند یک محقق و پژوهشگر عمل میکند که وظیفهاش کاوش در میراث کهن و بیرون کشیدن وقایع تاریخی، حماسی و اسطورهای از اسناد و مدارک است. این اسناد، البته حضور زن را مثبت روایت میکنند.
نظامی هم در خمسه خود، از میراث کهن بهره وافی برده است؛ خسرووشیرین، هفتپیکر و اسکندرنامه او مبتنی بر آثار پیش از اسلام و فرهنگ باستانی است؛ البته وی آنها را چنان پرداخته است که گویی در دوره اسلامی اتفاق میافتد و بازیگران در فضای اسلامی نقش ایفا میکنند. درواقع، نظامی هسته روایی داستانها را ویرایش میکند و البته از این هم غافل نیست که زنان را بیشتر برکشد و آرمانی سازد. برای روشن شدن مطلب، مثلا شیرین شاهنامه را با شیرین نظامی مقایسه کنید. شیرین شاهنامه به واقعیت تاریخی بسیار نزدیک است، اما شیرین نظامی یک زن آرمانی و کامل است که لزوما با شیرین تاریخی مطابقت ندارد. به نظر بنده نظامی یک شاعر آرمانگراست و میخواهد آگاهی زنان را از وضعیت موجود به وضعیت آرمانی ارتقا دهد. آثارش دائما بر محور این هدف میچرخد.
نگاه مولانا هم به زن، در میان شاعران، موقعیت ممتازی دارد که در سایه عرفان اسلامی شکل گرفته است. زن در شعر او جلوهای از خداوند است، مقام قدسی دارد، مهبط وحی واقع میشود، صاحب کرامات است، بهانه زندگی و غایت تمام زحمات مرد است، و بسیاری ویژگیهای طلایی دیگر. از همه اینها مهمتر که مولانا را از دیگران ممتاز میکند، این است که او در سلوک رفتاری با زنان -چه با زنان خاندان خود و چه با زنان جامعه، اعم از زنان مرید و حتی زنان گمراه- بینظیر و آمیخته با تکریم است و ما در این زمینه، میتوانیم اطلاعاتی واقعی بهدست آوریم. نامههایی که از او مثلا خطاب به پسر و عروسش باقی مانده است و آنچه مناقبنویسان درباره او نوشتهاند، گواهی بر این ادعاست.
با توجه به آنچه شرح دادید به نظر شما ادبیات کلاسیک ایران نگاهی فرادست به زن داشته یا نگاهی فرودست؟
اصلا نمیشود یک حکم کلی داد. ادبیات و اساسا فرهنگ و نگاه شاعران در طول تاریخ، فراز و نشیب داشته و نگاه به زنان هم متاثر از این فراز و نشیبها بوده است. شاعر عضوی از جامعه خود است و طبعا متاثر از فضای فکری و اعتقادی جامعه است؛ البته درجه روشنفکری خود او هم متغیر مهمی است.
اصولا در ارزیابی نگاه شاعران به زن، باید سه عامل اساسی را در نظر داشت: اول فضای فکری-فرهنگی جامعهای که در آن زندگی میکند، دوم وضعیت خانوادگی و رابطه او با زنان خاندانش و سوم روحیه و منش خود شاعر که البته متاثر از دو عامل پیشین است. من با کسانی که میگردند و فقط نقاط ضعف و ستیز با زنان را در ادبیات برجسته میکنند، موافق نیستم. با کسانی هم که تحقیر زنان را پنهان کنند، موافق نیستم. خودم هم سعی کردهام در پژوهشهایم هردو جنبه را درنظر بگیرم. وقتی زن در شعر مولانا را تحقیق میکردم، یک مقاله مستقل در نگاه منفی مولانا به زن نوشتم و یک مقاله مستقل در نگاه مثبت او. مهم این است که کدام نگاه غلبه دارد و چرا؟
درمجموع، بنمایههای باستانی و نیز میراث عرفانی در ادبیات وضعیت بهتری دارند؛ اما اینها هم- همانطورکه گفتم- مطلق نیستند. مثلا شما نمونههای اسفناکی در شعر عرفانی پیدا میکنید که تحقیرآمیزترین تعبیرها را راجع به زن دارند. یا شاهنامه که بالندهترین جلوههای فرهنگی-ادبی را درباره زنان به نمایش میگذارد، عاری از تعابیر منفی نیست. یک نمونه جالب از شاهنامه بگویم، فردوسی در اواخر شاهنامه در مجال کوتاهی به پادشاهی پوران دختر خسروپرویزساسانی میپردازد. میدانید که چون پدر و 17 تن از برادران پوران بهدست برادر دیگرش شیرویه کشته شدند و خود شیرویه هم به مرض طاعون درگذشت و از نسل ساسان، شخص ذکوری باقی نماند، بزرگان پوران را بر تخت شاهی نشاندند که به روایت فردوسی 6ماه و به روایتهای مختلف مورخان تا دوسال فرمانروایی کرد. خداینامهها، خود فردوسی و تمام مورخان دوره اسلامی بالاتفاق تصریح کردهاند که پوران پادشاهی دادگر، خردمند، باتدبیر، مردمدوست و مقبول جامعه بود، در آبادانی کشور کوشید و در فرصت کوتاهی که داشت، اقدامات مؤثری در سیاست داخلی و خارجی بهکار بست. اما جناب فردوسی وقتی که میخواهد شروع به گزارش پادشاهی پوران کند، در همان بیت اول میگوید «یکی دختری بود پوران به نام/ چو زن شاه شد کارها گشت خام». من ندیدهام کسی از پژوهشگران ادبیات این پرسش را مطرح کند که وقتی هیچیک از مورخان و حتی خود فردوسی بر پوران و پادشاهیاش خرده نگرفتهاند و همه تاییدش کردهاند، چرا وقتی شاه شد کارها گشت خام؟ آخر این تناقض در سخن حکیم طوس چه معنایی دارد؟
اینجا باید تاثیر فضای فکری جامعه بر شاعر را در نظر داشت. ببینید! بنمایه شاهنامه از دورههای کهن و باستانی به دست فردوسی رسیده است. آن بنمایهها پوران را مثبت تصویر میکنند؛ اما حالا شاعری میخواهد آن را منظوم کند که در قرن پنجم هجری و در جامعه مسلمان نفس میکشد. در جامعهای که مشهور است وقتی خبر برتخت نشستن پوران را به پیامبر اسلام(ص) دادند، حضرت فرمود« لَن یُفلِحَ قومٌ وَلّوا أَمرَهُم إمرَأةٌ »؛ ( قومی که زمام امور خود را به دست زنی بسپارد، هرگز رستگار نمیشود). این جمله در منابع معتبر و متقدم حدیث شیعه نیامده و اگر کتاب «زن و مسائل قضایی و سیاسی» مطهری را نگاه کنید، خواهید دید که شهید مطهری هم آن را تایید نمیکند؛ ولی اهل سنت آن را نقل کردهاند. مرتضی فهیم کرمانی در کتاب «زن و پیامآوری» اسناد روایت آن را بهدقت نقد و رد کرده است؛ اما صرفنظر از این که این حدیث از پیامبر(ص) صادر شده است یا نه، در جامعه ای که فردوسی زندگی میکند، بهعنوان حدیث شناخته میشود و مورد اعتقاد مسلمانان است و موقعیت سیاسی اجتماعی زنان را تحت تاثیر سرنوشتساز خود قرار میدهد.
لذا فردوسی وقتی میخواهد پادشاهی پوران را برای ما گزارش کند، از سویی امانتدار تاریخ و منابع تاریخی است و صفات نیک و کارهای مثبت پوران را گزارش میکند و از سوی دیگر در پسزمینه اعتقادی خویش از فضای عرفی، فرهنگی زمانه خود کاملا رها نمیشود که بر اساس آن «اگر زن شاه شود، کارها خراب میشود»؛ بدینگونه دچار تناقض میگردد. البته ممکن است کسی توجیه کند که چون ساسانیان منقرض شدند، چنین گفته است؛ اما نه؛ عوامل دیگری موجب انقراض شدند که محل بحثش اینجا نیست. تاریخ نشان میدهد که پادشاهان بعد از پوران هم نتوانستند کاری از پیش ببرند و عملکرد پوران از همه آنها بهتر بود؛ او خود را به آب و آتش میزد تا خرابکاریهای پدر و برادرش را جبران کند و کشور طوفانزده را نجات دهد؛ اما دیگر کار از کار گذشته بود. مقصود این است که نگاه شاعران به زن، متاثر از فرهنگ حاکم بر جامعه نیز هست و نگاههای منفی را نمیتوان تنها به حساب خود شاعر گذاشت. اینجاست که نگاههای مثبت امثال نظامی آرمانگرا را باید خیلی پاس داشت که بهسختی میتوانید نکته های منفی در شعرش پیدا کنید.
نظر شما