سه‌شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۲
جایگاه معشوقی زن در ادبیات کلاسیک ما توسط مردان اشغال شده است

جامعه‌‏ای که حضور زن و دنیای زنانه را نوعی تابو می‏‌شمارد؛ ممدوحش مرد است، معشوقش مرد است، ساقی‌‏اش مرد است، مطرب و خنیاگرش مرد است بنابراین جایگاه معشوقی زن هم در ادبیات کلاسیک آن جامعه تا حدود زیادی توسط مردان اشغال شده است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، در ادبیات مدرن، و به خصوص در شعر چهره زن از شکل نمادین ظهورش درغزل و قصیده فارسی درآمده است و چهره زن به عنوان نیمی از پیکره یک جامعه دیده می‌شود. در ادبیات دوران کلاسیک، معمولا زن به‌صورت مطلق و برای زنانگی اش ستوده نشده است بلکه در قالب صورت‌ها و گونه‌های متفاوت انسانی جلوه گر شده است. مانند پیرزن ستم دیده‌ای که در شعر نظامی ستوده می‌شود، یا صورت مادری زن که بسیار مقدس است. از این‌رو در ایبنا با اکرم جودی نعمتی، دانشیار رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه امام صادق(ع)، درباره زن و جایگاه زن در شعر کلاسیک ایران گفت‌و‌گویی انجام داده ایم که در ادامه می‌خوانید:
  
از آنجایی که شاعران کلاسیک ما بیشتر از این که از جایگاه انسان در سرزمین و جامعه و فرهنگ سخن بگویند، از ناخودآگاه انسانی و احساسات روحی و روانی سخن گفته‌‏اند، چقدر احساسات زنانه در اشعار آنان نقش دارد؟
راجع به بخش اول سوال شما باید بگویم اگر منظورتان این است که شاعران کلاسیک ما به جای سخن گفتن از واقعیت‌‏های عینی، محسوس و تجربی از امور انتزاعی و ذهنی سخن گفته‌‏اند، باید بگویم تمام شاعران کلاسیک و تمام دوره‌‏های شعری اینچنین نبوده، شما دوره اول شعر فارسی را-همان دوره سبک ترکستانی و خراسانی را- و شاعرانی مثل رودکی، فرخی و منوچهری را کاملا عینی و تجربی می‌‏بینید. اشعار آنها اصلا ذهنی و انتزاعی نیست. از عشق هم که سخن می‏‌گویند، همان عشق زمینی، مادی و کاملا تجربی است. دقیقا به همین دلیل است که شما مخاطب تغزل‌‏های شعری مثلا فرخی و منوچهری را صراحتا مذکر می‌‏بینید نه مونث. چون در جامعه آنها به دلایل متعدد، چنین عشقی وجود داشته و در اشعار آنها هم منعکس شده است.
 
پس می‏ بینید شاعر سبک خراسانی براساس واقعیت‌‏های جامعه و فرهنگ اجتماعی خودش سخن می‏‌گوید؛ جامعه‌‏ای که حضور زن و دنیای زنانه را نوعی تابو می‏‌شمارد؛ ممدوحش مرد است، معشوقش مرد است، ساقی‏‌اش مرد است، مطرب و خنیاگرش مرد است و الی آخر. دقیقا به همین دلیل است که اگر شما بخواهید حضور و نقش زن را در اشعار فرخی و منوچهری و امثال ایشان تحقیق کنید، تهی‌دست برمی‌‏گردید. اما همه شاعران این‌طور نبودند. تازه! همین‌‏ها هم که گفتیم، در صور خیالشان و آنجا که موضوع شعر حتی زنانه هم نیست، از عناصر زنانه استفاده می‌‏کردند. هرقدر از سبک خراسانی دور می ‏شویم، این ویژگی مردمحوری در اشعار عاشقانه، از آن حالت صراحت بیان به‌مقدار قابل توجهی بیرون می‌‏آید و به‌خصوص در شعر عرفانی استعاری و نمادین می‌‏شود؛ گرچه عشق مذکر به عنوان یک انحراف اخلاقی هرگز از واقعیت‌‏های اجتماعی زدوده نمی‌‏شود، اما بیان شاعر تا حدود زیادی پیراسته و پاکیزه می‏‌شود.
 
نکته دیگر، اینکه پرسیدید احساسات زنانه چقدر در شعر شاعران بوده، باید بگویم خب طبیعی است که مرد نمی‏‌تواند احساسات زنانه داشته باشد، یا امانت‌دار خوبی برای بیان احساسات زنانه باشد. شاعران ما هم غالبا مرد بوده‌‏اند. احساسات زنانه را باید در شعر شاعران زن جستجو کرد مثل رابعه قزداری و مهستی گنجوی. البته عده شاعران زن در تاریخ ادبیات ما بسیار اندک بوده است. اما اگر همین رابعه و مهستی را باهم مقایسه کنید، خواهید دید که احساس زنانه در شعر این دو یکسان نیست؛ در شعر رابعه، پاک و لطیف است مثل بوسه باران بر گونه گل‌های بهاری. اما شعر مهستی صریح و طغیانگر است؛ کمی شبیه به شعر فروغ در دوره معاصر. گرچه شعرهای مهستی را عده ‏ای تاویل کرده‏‌اند؛ اما به‌هرحال آنقدر شهرآشوب بوده که موجب جلای وطن شده برای او. تازه! شعرهایش صددرصد هم زنانه نیست! درمجموع می‌‏توان گفت احساسات زنانه در اشعار کلاسیک ما از زبان مردان اظهار می‌‏شود، نه از زبان زنان؛ آن‌هم مسلما نمی‏‌تواند وافی به مقصود باشد.
 
آیا نگاه شاعر ادبیات کلاسیک ایران به زن در جایگاه معشوق بودن است یا تصویر دیگری از زن نیز در آثار آنان وجود دارد؟
با پاسخی که به سوال قبلی دادم، روشن می‏‌شود که همان جایگاه معشوقی زن هم در ادبیات کلاسیک ما تا حدود زیادی توسط مردان اشغال شده است. این واقعیتی است که خواننده عادی هنگام خواندن غزل‌های عاشقانه و تشبیب قصاید که آن‌هم بیان تغزلی دارد، متوجه نمی‌‏شود. چون در زبان فارسی برخلاف زبان‌هایی مثل عربی و انگلیسی، ضمایر و افعال و بسیاری از واژه‌‏ها هویت مونث و مذکر ندارند و مشابه هم به‌کار می‌‏روند و مشتبه می‏‌شوند. من گاهی اوقات که می‏‌بینم کسی برخی اشعار عاشقانه فلان شاعر مشهور را- نمی‌‏خواهم اسم ببرم- می‏‌خواند و احساسات عاشقانه‌‏اش گل می‏‌کند، به حالش غبطه می‌‏خورم؛ چون خودم نمی‌‏توانم حسی داشته باشم؛ چون می‌‏دانم چه کاسه‏‌ای زیر نیم‌‏کاسه اشعار او هست. اما مثلا با اشعار عاشقانه فروغ خیلی وقت‌ها اشک می‌‏ریزم، چون زن است و احساسات زنانه را به‏‌خوبی و خیلی واقعی و درست بازگو می‌‏کند.
 
از این مساله که بگذریم، زن به عنوان معشوق را باید در منظومه‏‌های داستانی مانند خسرووشیرین نظامی جستجو کرد؛ در جایی‌که نقش‏‌های عاشقانه را خود زن ایفا می‌‏کند نه قائم مقام او. و اگر رقیبی دارد، آن رقیب هم زن است نه مرد. در این منظومه‏‌ها -وقتی سراینده‏ اش هم حکیم بلندنظری چون نظامی باشد- می‌‏بینیم که جایگاه زن فقط جایگاه معشوقی نیست. مثلا در همین منظومه خسرو و شیرین، شخصیت شیرین بسیار قوی‏تر از شخصیت خسرو- که پادشاه هم هست- تصویر شده و فقط به شأن معشوقی محدود نمی‌‏شود. اصلا انگار پرسوناژ خسرو را هم شیرین پردازش کرده و اوست که مقتدرانه و از موضع بالا ولی با نرمش و ظرافت زنانه رفتارهای خسرو را تعیین می‏‌کند؛ و خسرو با همه کبر و غرور شاهی چقدر رام شیرین می‌‏شود! در همین چشم‏‌انداز است که می‌‏بینید شیرین علاوه بر آنکه معشوق خسرو است، پرستار او و مربی و هدایت‌گر او هم هست.
 
گذشته از این خم و چم عاشقی و معشوقی، بخش‏‌هایی از ادبیات فارسی اساسا به موضوعات غیرعاشقانه پرداخته است و زنان در این بخش، نقش‌های اصلی را بر عهده دارند؛ گویی شاعر می‏‌خواسته آرمان‌شهری برای زنان بیافریند و همه امور را به کف باکفایت آنها بسپارد. مثل داستان شهر هروم در شاهنامه فردوسی و شهر زنان و فرمانروایی نوشابه در اسکندرنامه نظامی، یا دستگاه پادشاهی مهین بانو در خسرو و شیرین. این بخش از ادبیات فارسی که البته وامدار اسطوره‌‏های پیشین است که شاعر به‌خوبی از عهده پردازش آن برآمده است، یقینا مورد پسند فمینیست‌‏های روزگار ما هم واقع می‏‌شود! شاعر در این بخش می‏‌کوشد توانمندی‏‌های فردی و اجتماعی زنان را برجسته سازد و در جامعه‏‌ای که البته با آرمان‌ها فاصله زیادی دارد، به رخ مردان بکشد.

در بخش دیگری از شعر فارسی که میراث‌‏بر عرفان اسلامی است و از زیباترین و پربارترین بخش‌های ادبیات فارسی است، زن مظهر عشق الهی و اصلا مظهر خداوند است. مولانا پیشتاز این بخش است. نقش‌های مکمل مانند نقش مادر، همسر و مربی هم در این بخش است که پرداختن به آنها بحث را طولانی می‏‌کند. این نقش‌ها را در شعر تعلیمی، فراوان می‌‏توان دید.
 
 در اشعار کدامیک از شاعران کلاسیک ما نقش زن پررنگ‏‌تر است؟
نادیده نباید گرفت که زن در شعر تمام شاعران ما نقش و جایگاه قابل توجهی دارد؛ حتی در ذهن و ضمیر شاعرانی که زن‏‌ستیز یا زن‌‏گریز تلقی می‏‌شوند، مانند خاقانی و ناصرخسرو. من اینها را در مقالاتی بررسی کرده‏‌ام. مقاله «سیمای زن در شعر ناصرخسرو» را با همین دیدگاه در سال 1383 در «کتاب زنان» چاپ کردم که البته 10سال پس از آن یکی از مردان روزگار، همان مقاله را پسندید! عینا و تماما به نام خود در همایش ملی «جایگاه و نقش زنان در مدیریت جهادی» ارائه داد، به‏ عنوان مقاله علمی پژوهشی چاپ کرد و در رزومه پر و پیمانش جا داد. و لابد بدون اشکال شرعی، به‌طور جهادی از مزایایش برخوردار شد!


مثبت‌ترین حضور زن در شاهنامه فردوسی و خمسه نظامی است
حضور زن حتی اگر در ظاهر اشعار کسی دیده نشود، در لایه‌‏های پنهان آنها موج می‌‏زند. اما پررنگ‌‏ترین و مثبت‌ترین حضور زن، به نظر بنده در شاهنامه فردوسی و خمسه نظامی است. شاهنامه با اینکه یک اثر حماسی است و در حماسه، حضور و نقش اصلی، عمدتا با مردان است، اما زنان این منظومه بی‌‏نظیر هم نقش‌های مقتدر و بی‏‌بدیل دارند و پابه‌‏پای مردان، حماسه را پیش می‏‌برند. زنان خردمند و مدیر، مانند سیندخت، همای و پوران بحران‌ها را مدیریت می‏‌کنند و در بخش‌های عاشقانه، زنان استوار، وفادار و سرشار، نقش‏‌های عاشقانه می‌‏آفرینند. البته فردوسی در سرودن این حماسه، امانت‌دار هسته روایی داستان‌هاست که از گذشته‌‏های دور به دست او رسیده است و در آنها دخل و تصرف نمی‏‌کند. مانند یک محقق و پژوهشگر عمل می‏‌کند که وظیفه‌‏اش کاوش در میراث کهن و بیرون کشیدن وقایع تاریخی، حماسی و اسطوره‏‌ای از اسناد و مدارک است. این اسناد، البته حضور زن را مثبت روایت می‌‏کنند.
 
نظامی هم در خمسه خود، از میراث کهن بهره وافی برده است؛ خسرووشیرین، هفت‏‌پیکر و اسکندرنامه او مبتنی بر آثار پیش از اسلام و فرهنگ باستانی است؛ البته وی آنها را چنان پرداخته است که گویی در دوره اسلامی اتفاق می‏‌افتد و بازیگران در فضای اسلامی نقش ایفا می‏‌کنند. درواقع، نظامی هسته روایی داستان‌ها را ویرایش می‏‌کند و البته از این هم غافل نیست که زنان را بیشتر برکشد و آرمانی سازد. برای روشن شدن مطلب، مثلا شیرین شاهنامه را با شیرین نظامی مقایسه کنید. شیرین شاهنامه به واقعیت تاریخی بسیار نزدیک‏ است، اما شیرین نظامی یک زن آرمانی و کامل است که لزوما با شیرین تاریخی مطابقت ندارد. به نظر بنده نظامی یک شاعر آرمان‌گراست و می‌‏خواهد آگاهی زنان را از وضعیت موجود به وضعیت آرمانی ارتقا دهد. آثارش دائما بر محور این هدف می‏‌چرخد.
 
نگاه مولانا هم به زن، در میان شاعران، موقعیت ممتازی دارد که در سایه عرفان اسلامی شکل گرفته است. زن در شعر او جلوه‏‌ای از خداوند است، مقام قدسی دارد، مهبط وحی واقع می‌‏شود، صاحب کرامات است، بهانه زندگی و غایت تمام زحمات مرد است، و بسیاری ویژگی‌‏های طلایی دیگر. از همه این‌ها مهم‌تر که مولانا را از دیگران ممتاز می‌‏کند، این است که او در سلوک رفتاری با زنان -چه با زنان خاندان خود و چه با زنان جامعه، اعم از زنان مرید و حتی زنان گمراه- بی‏‌نظیر و آمیخته با تکریم است و ما در این زمینه، می‌‏توانیم اطلاعاتی واقعی به‌دست آوریم. نامه‌هایی که از او مثلا خطاب به پسر و عروسش باقی مانده است و آنچه مناقب‏‌نویسان درباره او نوشته‌اند، گواهی بر این ادعاست.
 
با توجه به آنچه شرح دادید به نظر شما ادبیات کلاسیک ایران نگاهی فرادست به زن داشته یا نگاهی فرودست؟ 
 اصلا نمی‎شود یک حکم کلی داد. ادبیات و اساسا فرهنگ و نگاه شاعران در طول تاریخ، فراز و نشیب داشته و نگاه به زنان هم متاثر از این فراز و نشیب‌‏ها بوده است. شاعر عضوی از جامعه خود است و طبعا متاثر از فضای فکری و اعتقادی جامعه است؛ البته درجه روشنفکری خود او هم متغیر مهمی است.

اصولا در ارزیابی نگاه شاعران به زن، باید سه عامل اساسی را در نظر داشت: اول فضای فکری-فرهنگی جامعه‌‏ای که در آن زندگی می‌کند، دوم وضعیت خانوادگی و رابطه‏ او با زنان خاندانش و سوم روحیه و منش خود شاعر که البته متاثر از دو عامل پیشین است. من با کسانی که می‏‌گردند و فقط نقاط ضعف و ستیز با زنان را در ادبیات برجسته می‏‌کنند، موافق نیستم. با کسانی هم که تحقیر زنان را پنهان ‏کنند، موافق نیستم. خودم هم سعی کرده‏‌ام در پژوهش‏‌هایم هردو جنبه را درنظر بگیرم. وقتی زن در شعر مولانا را تحقیق می‏‌کردم، یک مقاله مستقل در نگاه منفی مولانا به زن نوشتم و یک مقاله مستقل در نگاه مثبت او. مهم این است که کدام نگاه غلبه دارد و چرا؟
 
درمجموع، بن‏مایه‌‏های باستانی و نیز میراث عرفانی در ادبیات وضعیت بهتری دارند؛ اما اینها هم- همان‌طورکه گفتم- مطلق نیستند. مثلا شما نمونه‌‏های اسفناکی در شعر عرفانی پیدا می‌‏کنید که تحقیرآمیزترین تعبیرها را راجع به زن دارند. یا شاهنامه که بالنده‌‏ترین جلوه‏‌های فرهنگی-ادبی را درباره زنان به نمایش می‏‌گذارد، عاری از تعابیر منفی نیست. یک نمونه جالب از شاهنامه بگویم، فردوسی در اواخر شاهنامه در مجال کوتاهی به پادشاهی پوران دختر خسروپرویزساسانی می‎پردازد. می‏‌دانید که چون پدر و 17 تن از برادران پوران به‌دست برادر دیگرش شیرویه کشته شدند و خود شیرویه هم به مرض طاعون درگذشت و از نسل ساسان، شخص ذکوری باقی نماند، بزرگان پوران را بر تخت شاهی نشاندند که به روایت فردوسی 6ماه و به روایت‌های مختلف مورخان تا دوسال فرمانروایی کرد. خداینامه‌‏ها، خود فردوسی و تمام مورخان دوره اسلامی بالاتفاق تصریح کرده‏‌اند که پوران پادشاهی دادگر، خردمند، باتدبیر، مردم‌‏دوست و مقبول جامعه بود، در آبادانی کشور کوشید و در فرصت کوتاهی که داشت، اقدامات مؤثری در سیاست داخلی و خارجی به‌کار بست. اما جناب فردوسی وقتی که می‏‌خواهد شروع به گزارش پادشاهی پوران کند، در همان بیت اول می‌‏گوید «یکی دختری بود پوران به نام/ چو زن شاه شد کارها گشت خام». من ندیده‏‌ام کسی از پژوهشگران ادبیات این پرسش را مطرح کند که وقتی هیچ‌یک از مورخان و حتی خود فردوسی بر پوران و پادشاهی‏اش خرده نگرفته‌‏اند و همه تاییدش کرده‏‌اند، چرا وقتی شاه شد کارها گشت خام؟ آخر این تناقض در سخن حکیم طوس چه معنایی دارد؟
 
اینجا باید تاثیر فضای فکری جامعه بر شاعر را در نظر داشت. ببینید! بن‏مایه شاهنامه از دوره‏‌های کهن و باستانی به دست فردوسی رسیده است. آن بن‏مایه‌‏ها پوران را مثبت تصویر می‌‏کنند؛ اما حالا شاعری می‏‌خواهد آن را منظوم کند که در قرن پنجم هجری و در جامعه مسلمان نفس می‏‌کشد. در جامعه‌‏ای که مشهور است وقتی خبر برتخت نشستن پوران را به پیامبر اسلام(ص) دادند، حضرت فرمود«‏ لَن یُفلِحَ قومٌ وَلّوا أَمرَهُم إمرَأةٌ »؛ ( قومی که زمام امور خود را به دست زنی بسپارد، هرگز رستگار نمی‎شود). این جمله در منابع معتبر و متقدم حدیث شیعه نیامده و اگر کتاب «زن و مسائل قضایی و سیاسی» مطهری را نگاه کنید، خواهید دید که شهید مطهری هم آن را تایید نمی‌‏کند؛ ولی اهل سنت آن را نقل کرده‌‏اند. مرتضی فهیم کرمانی در کتاب «زن و پیام‏‌آوری» اسناد روایت آن را به‌‏دقت نقد و رد کرده است؛ اما صرف‌نظر از این که این حدیث از پیامبر(ص) صادر شده است یا نه، در جامعه ‏ای که فردوسی زندگی می‌‏کند، به‌عنوان حدیث شناخته می‌‏شود و مورد اعتقاد مسلمانان است و موقعیت سیاسی اجتماعی زنان را تحت تاثیر سرنوشت‏‌ساز خود قرار می‏‌دهد.

لذا فردوسی وقتی می‏خواهد پادشاهی پوران را برای ما گزارش کند، از سویی امانت‌دار تاریخ و منابع تاریخی است و صفات نیک و کارهای مثبت پوران را گزارش می‏‌کند و از سوی دیگر در پس‏‌زمینه اعتقادی خویش از فضای عرفی، فرهنگی زمانه خود کاملا رها نمی‌‏شود که بر اساس آن «اگر زن شاه شود، کارها خراب می‏‌شود»؛ بدین‌‏گونه دچار تناقض می‏‌گردد. البته ممکن است کسی توجیه کند که چون ساسانیان منقرض شدند، چنین گفته است؛ اما نه؛ عوامل دیگری موجب انقراض شدند که محل بحثش اینجا نیست. تاریخ نشان می‌‏دهد که پادشاهان بعد از پوران هم نتوانستند کاری از پیش ببرند و عملکرد پوران از همه آنها بهتر بود؛ او خود را به آب و آتش می‏زد تا خرابکاری‏‌های پدر و برادرش را جبران کند و کشور طوفان‏‌زده را نجات دهد؛ اما دیگر کار از کار گذشته بود. مقصود این است که نگاه شاعران به زن، متاثر از فرهنگ حاکم بر جامعه نیز هست و نگاه‏‌های منفی را نمی‏‌توان تنها به حساب خود شاعر گذاشت. اینجاست که نگاه‏‌های مثبت امثال نظامی آرمانگرا را باید خیلی پاس داشت که به‏‌سختی می‏‌توانید نکته ‏های منفی در شعرش پیدا کنید.  

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها