ایده اصلی نوشتن این کتاب از کجا به ذهنتان آمد؟
فارغ از علایق دوران دانشجویی و دلبستگی به رمان و روایت، چند سالی در دانشگاههای تهران و شهید بهشتی ادبیات داستانی درس داده بودم و فکر فقدان منابع کافی در این زمینه همواره در ذهنم بود تا اینکه آقای ملکزاده از انتشارات فاطمی زنگ زدند و پیگیرانه موضوع نوشتن کتابی آموزشی را پیشنهاد دادند. من هم واقعا دو دل بودم که باید اول یک تاریخ ادبیات داستانی بزرگ نوشت و بعد، از دل آن یک نسخه کوچکتر درآورد یا بالعکس به صورتی که مشاهده میکنید، کار کرد؛ هنوز هم جواب این سوال را درنیافتهام. پیشتر هم بخش داستان مشروطه و عهد رضاشاه را در تاریخ جامع ایران بیست جلدی دایرهالمعارف بزرگ اسلامی نوشته بودم و دوست داشتم که در سطح گستردهتری کار کنم و شد آنکه شد.
معیارتان برای دورهبندی «مدخل داستان معاصر فارسی» چه بوده است و اینکه چرا در این کتاب بیشتر به جریانها توجه داشتهاید تا رویکردها؟
در نگاه اول ملاک تاریخی به چشم میآید اما در دل آن به سراغ دستهبندیهای شکلی- محتوایی هم رفتهام و در فصل آخر تلاش کردهام تا چشماندازی کلی از وضعیت تلفیقی گونههای رمانی به دست دهم. اگر مقصودتان از جریان، چیزهای کلی است که میتوان ذیل عنوان محتوا دستهبندی کرد و مراد از رویکرد، مسائل شکلی است، باید بگویم امکان دستهبندی یکپارچه بر مبنای هیچکدام از این دو وجود ندارد و ناگزیر از رویکردی تلفیقی هستیم. به نظرم این خصلت رمان است که به پژوهشگر اجازه قالببندی صریح نمیدهد. در کتاب هم جایی به نقل از ریکور و باختین اشاره کردهام که رمان از شکل خود تن میزند و اساسا این ویژگی میتواند ملاک تعریفش قرار گیرد نه دستهبندی. اما با همه اینها ناگزیر از دستهبندی سادهای بودیم.
در بررسی رمانها از چه رویکردهایی استفاده کردهاید؟
درواقع، تلفیق ساده دو رویکرد ساده جامعهشناسی ادبیات و روایتشناسی قالب کلی کار را تشکیل میدهند. در اولی برداشتی از مفهوم قهرمان مسئلهدار لوکاچ را جدا از پیچیدگیهای فلسفی و اجتماعی آن در نظر داشتیم و از روایتشناسی در توصیف کلی آثار بهره بردیم. حجم کتاب اجازه گسترش این حوزهها را نمیداد و حتی برای تعریف برخی مفاهیم ناچار به منابع دیگر ارجاع دادیم.
درباره سیر غالب شدن قالب «رمان» بر ادبیات فارسی بیشتر توضیح دهید و اینکه وضعیت رمان فارسی در کدام دوره درخشانتر است یا بهتر بگویم که با افزایش سیر فزونی رمان در ادبیات فارسی، رماننویسی هم به همان نسبت پیشرفت داشته است؟
شاید همه با من و شما موافق نباشند اما به گمان من هم قالب رایج ادبی امروز روایت است که گاه در رمان و گاه در سینما و تلویزیون خودش را مطرح میکند. شاید ضرباهنگ تند زندگی امروز گرایش بیشتری به سوی شکلهای مجاز مرسلی دارد تا پدیدههای استعاری. نمیدانم! تعداد رمانهای منتشر شده بسیار بیشتر از مجموعه شعرهاست، چون بازار بهتری دارد و اینها همه در سایه جهانیشدن ماست. همه این رمانها را هم واقعا نمیتوان رمان تلقی کرد. در روند رو به رشد مصرفگرایی در جامعه ما که گفتم محصول جهانیسازی است، تولید کالاهای فرهنگی مشابه و یک بار مصرف هم فزونی میگیرند؛ ادبیات از یگانگی خود درآمده و تبدیل به کالایی مصرفی شده است؛ به طوری که گاهی فرق زیادی میان آثار چاپی و سریالهای عامهپسند تلویزیونی داخلی و خارجی دیده نمیشود. درباره پیشرفت هم بحثهای زیادی میتوان کرد.
به طور کلی، خیلی با این نگاه تکاملی موافق نیستم بخصوص که سراغ ارزشهای مثبت و منفی میرود. اما اگر سلیقه ملاک مهمی باشد نمیتوانم انکار کنم که رمانهای دهه چهل و پنجاه را بیشتر دوست دارم کارهایی مثل ملکوت، سنگ صبور، سفر شب، شازده احتجاب، نماز میت، روزگار دوزخی آقای ایاز، همسایهها، شب یک شب دو، بره گمشده راعی، شب هول، معصوم پنجم و جای خالی سلوچ. شاید این همه آثار خوب کمتر در یکجا جمع شوند. دلیلش هم روشن است و به قوام سنت داستاننویسی ما برمیگردد که با گذر از سالهای اولیه شکل خودش را اندک اندک یافته بود.
و بهعنوان سوال آخر کدام جریانها در ادبیات داستانی فارسی، توانایی گفتمانسازی داشتهاند و اگر اینگونه است چه عاملی باعث سرکوب آنها بوده است؟
بدیهی است که جریان رمان عامهپسند بیش از هر جریانی، گفتمان پشتیبانش را که از نظام حاکم سرچشمه میگیرد، گسترش و پوشش داده است. در همه اعصار هم چنین بوده است؛ ادبیات مستقل اصولا پدیده تازهای است و در زمانه کهن جز در مواردی بسیار استثنایی معنایی ندارد. حتی امروز هم شاید ادعای استقلال از گفتمانهای حاکم سادهدلانه به نظر میآید. امروز ادبیات سیاسی در همه شکلهای آن (از ادبیات چپ گرفته تا ادبیات متعهد اسلامی)، به دامن همین ادبیات عامهپسند خزیدهاند و کمتر در بخش نخبهگراتر خوانندگان خریدار دارد. اما رمانهای مدرن و پسامدرن که در کار بازنمایی جامعه معاصر دستی داشتهاند، برای این طیف مقبولترند. البته نمونههای عامهپسند نخبهگرا بیش از همه بازار دارند چون با جذب هر دو طیف هم گفتمان حاکم را تثبیت میکنند و هم دل طبقه فرهنگی را تا حدودی به دست میآورند. داشتم فکر میکردم اگر آثار مطرحی که از دهههای پیش نام بردم و بسیاری از آثار برجسته دهههای شصت و هفتاد امروز چاپ شوند، چه وضعیتی خواهند داشت. آیا به قول شما سرکوب میشوند؟ البته مقصودم فقط مسئله ممیزی نیست بلکه منظورم جذب و دفع گفتمانهای حاکم بر روزگار ما هم هست. در برخی موارد هم سرکوب شاید اصطلاح خوبی نباشد؛ مثلا دلیل اصلی افول جریان متعهد را میتوان در پایگاههای متعصبانه آرمانگرایانه آنها دید که با گفتمان چندآوایی رمان بیگانه است.
کتاب «مدخل داستان معاصر فارسی» نوشته محمد راغب در 292 صفحه و با قیمت 55 هزار تومان توسط انتشارات فاطمی به چاپ رسیده است.
نظر شما