مترجم رمان «باتلاق شنی» در گفتوگو با ایبنا از ترجمه این اثر گفت؛
اختلاف طبقاتی، تبعیض نژادی و مهاجرت در دل یک فاجعه
حسین مسعودیآشتیانی مترجم رمان «باتلاق شنی» در گفتوگو با ایبنا به دلایل استقبال مخاطبان از این اثر پرکشش اشاره میکند؛ اثری که جوایز مختلف جهانی را کسب کرده است و یک جنایت بزرگ در دل اروپا را روایت میکند.
چه شد که به سراغ ترجمه «باتلاق شنی» رفتید؟
حدود دوسال پیش بود که سریال «باتلاق شنی» را تماشا کردم. سریالی در مورد دختری از طبقه مرفه و ثروتمند که متهم به کشتار همشاگردیهای خود در یک دبیرستان در سوئد میشود؛ درامی دادگاهی با دغدغهای فراملیتی. شخصیت اصلی داستان دختری است عمیق که بیشک مدیوم تلویزیون قادر به بیان همه دغدغههایش نبود. از همان روز بسیار کنجکاو شدم به سراغ رمانی بروم که سریال از روی آن اقتباس شده بود. اثری از مالین پرسون گیولیتو که خود او از حرفه وکالت وارد دنیای نویسندگی شده است. با خواندن صفحات اول کتاب متوجه شدم حدسم کاملا درست بوده است، ماجا نوربرگ، شخصیت اصلی رمان، هولدن کالفیلد سال 2017 بود. واگویههای او بسیار مرا به یاد شخصیت محبوب «ناتوردشت» انداخت. جوانی به ظاهر ولنگار و خوشگذران که عالم درونش بسیار عمیق است و فراتر از اعمالش میاندیشد و فکر میکند. شاید برای مترجمی چون من که از همان روز اول تصمیم بر کار روی ژانر جنایی گرفته است، یافتن چنین رمانی بهترین اتفاق ممکن بود.
این کتاب سال 2016 بهترین رمان جنایی سوئد شد. از آن سال تاکنون در ایران منتشر نشده بود؟
خیر، منتشر نشده بود و همین فرصتی مناسب و اتفاقی خوب به حساب میآمد. ضمنا باید اضافه کنم این رمان در سال 2017 برنده جایزه کلید شیشهای یعنی جایزه بهترین رمان جنایی منطقه اروپای شمالی هم شده است.
جایگاه این اثر غیر از سوئد در دیگر کشورهای دنیا چطور است؟ آیا مردم دیگر کشورها نیز از این اثر استقبال کردهاند؟
کتاب «باتلاق شنی» را از روی نسخه انگلیسی آن ترجمه کردم. بازخوردهای منتقدین و مجلات معتبری چون نیویورک تایمز، گاردین و واشنگتن پست درباره آن بسیار خوب است. چاپ اول این کتاب در سال 2017 به زبان انگلیسی منتشر شد و فکر کنم تا به الان به بیش از 8 چاپ رسیده باشد.
«باتلاق شنی» زبان خاصی دارد؛ زبان شکسته و این باعث سختخوانی کتاب نمیشود. آیا کتاب اصلی هم به این زبان بود یا انتخاب شخصیتان است؟
گیولیتو رمان را از زبان ماجا نوربرگ روایت میکند. دختری که دو سال آخر منتهی به دادگاهش را با هر جور خوشگذرانی از مصرف نوشیدنی الکی گرفته تا انواع مواد مخدر گذرانده است. دختری که ناگهان در زندگیاش تغییر رویه داده است و از دانشآموز و فرزندی سربهراه بدل به شخصیتی دیگر میشود و حالا بعد از رخ دادن آن فاجعه کل ماجرا را از زبان او میخوانیم. برای نزدیک شدن به شخصیت اصلی داستان آن هم به عنوان راوی اول شخص، به نظر میرسد برای نویسنده راهکاری بهتر از استفاده از زبان شکسته نبوده است. شیوهای دشوار که برای منتج شدن به اثری درخور و قابل باور باید به ادبیات شفاهی نسل جدید اروپا مسلط بود. بیشک همین دشواری به ترجمه کتاب هم منتقل شد و تا حدودی مرا هم به دردسر انداخت. دردسری شیرین که با توجه به بازتابی که این روزها از خوانندگان کار دریافت میکنم، انگار نتیجه نسبتا خوبی داشته است.
از دشواریهای ترجمه به زبان شکسته برایمان بگویید. شما را با چه چالشهایی روبهرو کرد؟
بهتر است قبل از پاسخ این سوال به نکتهای اشاره کنم که حتما خوانندههای کتاب هم پس از اتمام آن به همین نتیجه خواهند رسید. درست است که وقایع «باتلاق شنی» در کشور سوئد رخ میدهد ولی دغدغه تک تک شخصیتهای آن مختص به آن منطقه نیست، انگار در همه جای دنیا مصداق دارد و همین ثابت میکند جهانی شدن فرآیندی است که چه بخواهیم و چه نخواهیم شکل گرفته و فرار از آن غیر ممکن است. حال میخواهم به سوالی که کردید بازگردم. ابتدای کار ترجمه با زبان شکسته آن هم با لحن خاص دختری 18 ساله بسیار مشکل بود، بهخصوص روبهرو شدن با اصطلاحات خاص و شخصی او، چالشی جذاب برایم ایجاد کرد. ولی آشنایی با زبان نویسنده و عمیق شدن در دغدغههای شخصیتهای اصلی رمان کم کم این دشواری را بدل به شیرینی خاص کرد و حالا بعد از بازخوانی چندباره اثر باید بگویم اندیشههای ماجا نوربرگ در این رمان تنها متعلق به جوانان سوئدی و اروپایی نیست.
مهمترین نکتهای که باعث میشود مخاطب انگیزه خواندن این کتاب را داشته باشد، چیست؟
کتاب با یک غافلگیری بزرگ شروع می شود. با دختری که تنها بازمانده یک حادثه کشتار جمعی در یک دبیرستان است و حالا در میانه صحنه جنایت در حال توصیف آن برای ماست. حادثهای که او قربانیاش نیست و تنها متهم زنده ماجراست. این شروع آنقدر کشش دارد که مخاطب را با خود همراه کند. هرچه داستان پیش میرود با گرهها و معماهای بیشتری روبهرو میشویم که از کنش شخصیتهای مختلف داستان به وجود میآید، گرههایی که با مسائلی چون اختلاف طبقاتی، تبعیض نژادی و مهاجرت پیوند میخورد بهطوری که هریک بدل به دغدغه اصلی خواننده کتاب میشود.
به نظرتان «باتلاق شنی» در میان دیگر آثار مطرح ادبیات جنایی که در ایران ترجمه شدهاند، چه جایگاهی میتواند پیدا کند؟
«باتلاق شنی» ساختار خاص خود را دارد. پر از فلشبکهایی است که در روند مرور خاطرات شخصیت اصلی داستان به صورت کاملا مناسب به داستان تزریق میشود. گیولیتو چنان با مهارت اطلاعات را به مخاطب خود ارائه میکند که تا پایان رمان از کشش و حرارت داستان کم نمیشود. در داستانی که حجم بسیار قابل ملاحظهای از آن در فضای دادگاه میگذرد، چنین سبکی از نگارش بسیار جالب توجه و آموختنی است که به نظر من میتواند برای نویسندگان ژانر جنایی الگویی بسیار مناسب باشد. از طرفی وجه روانشناختانه شخصیتها در این رمان آنقدر دقیق و پررنگ دیده شده است که خواننده را به تفکر در مورد تک تک آنها وا میدارد و دقیقا او را در موقعیتی قرار میدهد که او را وادار به این اندیشه میکند که اگر خودش در آن وضع قرار گیرد، چه عکسالعملی نشان خواهد داد.
وقتی مشغول ترجمه این کتاب بودید، کدام صحنه از این اثر، بیشتر از همه، شما را درگیر کرد؟
«باتلاق شنی» ماجرای دختری است که کاملا در شرایطی خاص وا میماند. شرایطی که شاید خود او هم هنوز باور نمیکند در آن باشد. موقعیتی که تنها حاصل ارتباط او با یکی از مهمترین بچهپولدارهای سوئد است. در جریان تعریف ماجرا از زبان دختر با چنان غافلگیریهایی روبهرو شدم که در لحظاتی واقعا نفسگیر است. اجازه دهید به خاطر معمایی بودن کار به صحنهها اشارهای نکنم تا لذت خواندن رمان برای دیگران باقی بماند.
کتاب قبلی شما با نام «دریاچه متروک» نیز، یک کتاب جنایی – پلیسی بود. آیا میخواهید تنها در این ژانر ترجمه کنید؟
از همان شروع کار مترجمی با خود قرار گذاشتم تنها در ژانر جنایی یا وحشت به ترجمه بپردازم. همیشه این ژانر به خاطر کشش خاص و معمایی بودنش، چه در سینما و چه در ادبیات مورد علاقهام بوده است به طوری که همواره پیگیر آثار جدید منتشر شده در ایران و جهان در این گونه ادبی بودهام. از دوران کودکی محبوبترین شخصیتی که در ادبیات شناختهام، جناب شرلوک هولمز بوده و بس، ترکیبی از هوش و جسارت که کاریزمای بینظیری از خود در تاریخ ادبیات به جا گذاشته است. همین شخصیت کفایت میکند تا بتوانی با عشق و علاقه، این ژانر را انتخاب کنی و با افتخار به آن بپردازی. حالا که به دریاچه متروک اشاره کردید، به دوستداران این رمان جذاب و دلهرهآور مژده میدهم به زودی جلد دوم آن هم در کتاب کوچه منتشر خواهد شد، ضمن این که در حال ترجمه جلد سوم آن نیز هستم.
نظر شما