املی نوتوم در یک مصاحبه درباره کتاب جدیدش، روش منحصر به فرد نویسندگیاش، مخاطبان و کتابهای مورد علاقهاش صحبت کرده است.
رمان «کشتیهای هوایی» آخرین رمانی است که از شما در سپتامبر 2020 و در دوران پاندمی منتشر شد و در حال حاضر رمان «نخستین تبار» را برای انتشار آماده کردهاید. همانطور که قبلا گفتهاید سالی 3 یا 4 رمان مینویسید و فقط یکی را به ناشر میدهید و حالا به نظر میرسد رمان بعدیتان را هم تمام کرده باشید. چطور میتوانید این روش را مدیریت کنید؟
فقط یک روش و شیوه برای انجام این کار دارم و آن هم نوشتن هر روزه و بدون استثنا است. برای خودم یک قانون کمی دشوار اما مهم را تعریف کردهام و آن قانون این است که همان لحظهای که آخرین کلمه را در پایان کتابم میگذارم بلافاصله نوشتن کتاب بعدیام را شروع میکنم. به عبارتی برای خود قدغن کردهام که در این دقیقه، در این ساعت و در این روز پیروزمندانه زندگی کنم و احساس غرور کنم. در غیر این صورت ممکن است فروتنی خود را نادیده بگیرم و فروتنی اصل مهمی برای یک نویسنده است. ممکن است فراموش کنم همه اینها کار است. ما اینجا نیستیم برای اینکه فکر کنیم استعداد داریم. ما اینجا هستیم برای اینکه کار کنیم و این قانون سختگیرانه تاکنون ثمربخش بوده است.
درباره شغل نویسندگی، شما نویسندگی را با محدودیتهای خاص خود و قوانینی که به خودتان تحمیل کردهاید یک حرفه و یک وظیفه میدانید. آیا در این وظیفهای که خودتان را به آن ملزم کردهاید جذابیت هم وجود دارد؟
خیر. چون یک کار شاق و دشوار است. یک کار متعالی است. شغلی زیباتر از بقیه مشاغل اما جذابیت مطمئنا ندارد. برای نویسنده بودن باید سخت کار کنید و در رنج و نگرانی مدام زندگی کنید و مهمتر آنکه هرگز تصور نکنید کار خوب و مهمی انجام دادهاید؛ زیرا بزرگترین خطری که میتواند تهدیدی برای یک نویسنده به شمار آید تظاهر و ادعاورزی است. برای اینکه دچار آن نشوید باید حواستان پیوسته و تمام و کمال به فروتنی خود باشد. نویسندگی همه چیز است و دارد جز جذابیت.
با اینهمه حرفهای متعالی است؟
بله! باشکوه و متعالی و حاضر به انجام هیچ کار دیگری به جای آن نیستم. اما در کلمه جذاب چیزی از آسودگی و راحتی وجود دارد که با حرفه نویسندگی جور در نمیآید.
در زمان نوشتن به مخاطب و خوانندگانتان نیز فکر میکنید؟
گفتنش البته وحشتناک است؛ اما در زمان نوشتن به خوانندگان فکر نمیکنم؛ به این معنا نیست که خودخواه باشیم؛ اما غیر ممکن است که در لحظه نوشتن بتوان به خواننده و مخاطب فکر کرد. ما در پی و جستجوی حقایق و احساساتی آنچنان قوی هستیم که غیر ممکن است که بتوان افق دورتری را از خود نوشتن تجسم کرد. عملی خشونتآمیز و پیچیده که یک صداقت تمامعیار را میطلبد. با حد کمتری از صداقت به زودی هزینهاش را میپردازیم و نه تنها در خطر این هستیم که چیز بد بنویسیم بلکه دنباله و بقیه آنچه قرار است بنویسیم هم بد خواهد بود. به عنوان یک نویسنده در هیچ شرایطی نباید کنترل خود را از دست بدهید.
و این دلیلی است که شما مرتب از تولد و زایش در حین نوشتن صحبت میکنید : تولد خشونت، قدرت و درد؟
همه اینها است؛ اما در عین حال انتخاب کمی داریم. گاهی برخی از خوانندگانم به من میگویند که دوست دارند درباره فلان موضوع و یا با فلان لحن بنویسم اما من به عنوان نویسنده به آنها میگویم شما نمیدانید که ما انتخابی ندارم. درست مثل یک زن باردار که جنسیت فرزندش را انتخاب نمیکند. تصمیم نمیگیرد که فرزندش کمهوش بشود و یا یک نابغه و این اضطراری است که ما از آن میگریزیم. ضرورتی که به ما تحمیل شده است. و تنها انتخاب من انتشار و یا عدم انتشار است و این یک انتخاب عظیم است. شخصا بسیار کمتر از آنچه مینویسم منتشر میکنم. حالا در حال نوشتن 102 امین کتاب خود هستم اما تا به حال فقط 30 رمان منتشر کردهام.
چه چیزی بر این انتخاب تاثیرگذار است ناشر و یا خودتان؟
فقط و فقط غریزهام. البته ناشرم تمایل دارد همه نوشتههایم را منتشر کند و به جای من عهدهدار ترتیب امور شود. اما توصیهای که برای نویسندگان دارم این است که سعی کنید ناشر خود را در حالت تمنای دائمی نگه دارید.
روند انتخاب همیشه یکسان است. در پایان هر سال هر چه در طول یک سال نوشتهام بازخوانی میکنم و این جا است که تصمیم میگیرم کدام نسخه را به دست ناشر بسپارم.
آیا در هنگام بازخوانی حیرتزده هم میشوید؟
البته! در واقع در همین لحظه است که به خودم میگویم «پس این همان هیولایی است که آبستن آن بودهام.»
در آخرین کتاب خود «کشتیهای هوایی» نوشتهاید جوانی یک استعداد است و زمان زیادی طول میکشد تا آن را به دست آوریم. آیا این را میتوان به نویسنده جوان اولین رمانتان «بهداشت قاتل» نسبت داد؟
بله. حتما! ادعای جوان بودن ندارم؛ اما میتوانم بگویم حالا در 53 سالگی از 19 سالگی خود جوانترم. درست همانند شخصیت آنژه، جدی، موقر و در نهایت فاقد طراوت جوانی هستم. نوعی سبکی زندگی، روشی برای پذیرش زمان به هر شکلی که هست و عدم نگرانی برای فردا. اینها چیزهایی هستند که در 19 سالگی برایم غریبه بودند و نمیشناختمشان. در آن سن و سال به شدت نگران آینده بودم.
و حالا آن نویسنده جوان 19 ساله به رماننویسی که دارد سیامین رمان خود را به چاپ میرساند چه میگوید؟
من هرگز با خودم خیلی مهربان نبودهام. فکر میکنم به او میگفتم : تو هنوز اینجا هستی؟
رمان «کشتیهای هوایی» داستان یک زن جوان لغتشناس به نام آنژ است که در آشنایی با یک نوجوان لذت مطالعه و عطش خواندن را به او میبخشد. چه متنی در گذشته یادگار و رد پایش را در این کتاب گذاشته؟
سه ساله بودم که خواندن را آموختم. کتاب «تنتن در امریکا» در آن لحظه که گاو از کارخانه و از شیر آب به شکل یک سوسیس بیرون میآید. در آن لحظه بود که فهمیدم میتوانم بخوانم و این اولین شوک ادبی من بود. بعد که 9 ساله شدم میخواستم «بینوایان» را بخوانم تا از این طریق روی پدر و مادرم تاثیر بگذارم؛ اما در نهایت این من بودم که با خواندن آن کتاب متاثر و دگرگون شدم. در طول اولین قرنطینه آن کتاب را برای اولین بار بازخوانی کردم و باز همان تاثیر شگفت را روی من داشت. «بینوایان» کتابی است که چه 9 ساله باشید و چه 52 ساله روی شما تاثیر میگذارد. ببخشید که این را میگویم اما این کتاب یک شاهکار لعنتی است.
کدام کتاب را زیاد میخوانید؟
من یک کتابخوان درجه یک هستم. رمان «دختران جوان» موترلانت کتابی است که بیشتر از سایر کتابها در زندگیام خواندهام. بیش از 100 بار و کتاب «چارترهاوس» پارما را 64 بار خواندم و رمان «تصویر» دوریان گری را هر سال بازخوانی میکنم.
بین نویسندگان همعصرتان کدامها را بیشتر میخوانید؟
بین همنسلانم استفانی هوشت را تحسین میکنم و نیز امانوئل کارر و هاروکی موراکامی بزرگ و نیز یک نویسنده ژاپنی دیگر به نام اکیرا میزوبایاشی.
کتابی که هرگز نتوانستید تمام کنید؟
اعتراف میکنم و به آن هم هیچ افتخار نمیکنم اما «اولیس» جیمز جویس.
کتابی که دوست داشتید خودتان آن را مینوشتید؟
انجیل، چون باور کنید اگر من بودم آن را طور دیگری مینوشتم.
کتابی که دوست دارید هدیه دهید؟
«کاش شادیام بماند» از ژان ژیونو
و عنوان کتاب بعدیتان؟
(با خنده) فعلا چیزی نمیگویم.
نظر شما