شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۸ - ۰۹:۰۰
ز گوهر ریزیِ ابرِ بهاری

25اسفند روز بزرگداشت پروین اعتصامی است، نصرالله حدادی یادداشتی به این مناسبت نوشته و در اختیار ایبنا قرار داده است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)-نصرالله حدادی: آن روز، یکشنبه 25 اسفند سال 1285 شمسی بود که از بطن اختر‌الملوک فتوحی تبریزی، زاده شد. فرزند چهارم خانواده، این بار دختر بود. ابراهیم، ابوالقاسم و ابوالفتح، قبل از او به دنیا آمده بودند و گویا وقتی او آمد، برادرش ابراهیم از دنیا رفته بود و خانواده پنج نفره یوسف اعتصام‌الملک رهسپار تهران شدند، تا زندگی آن‌ها در پایتخت ایران، به گونه‌ای دیگر رقم بخورد. پدر، نماینده مجلس بود و مردم تبریز او را برگزیده بودند، اما او هرگز در قامت یک سیاستمدار ظاهر نگشت و همچنان کسوت فرهنگ را دربرداشت و با همین مقام و موقعیت هم از دنیا رفت. 
 
چهار ساله بود که پایش به تهران رسید و در محله عودلاجان و پامنار، و در نزدیکی مجلس شورای ملی، در خانه‌ای که پدر برای اهل خانواده، آماده ساخته بود، مأوا کرد و سه سال بعد قدم به مدرسه گذارد، تا خواندن و نوشتن بیاموزد و چون معلم اولش، پدر والا گهرش بود، این راه را با تأنی و وقاری خاص پیمود و در سال 1303 سرانجام موفق شد از مدرسه اناثیه امریکایی‌ها، فارغ‌التحصیل شده و جزو معدود زنانی قرار گیرد که در دوران قاجار، موفق به اخذ دیپلم شده بودند. 
 
امسال ـ 1398 ـ باز هم 25 اسفند، در روز یکشنبه واقع شده و تولد این نیک گُهربانو را برای یکصد و سیزدهمین بار، گرامی می‌داریم.
 
عمر کوتاه این بزرگ بانوی ادب پارسی، فقط 34 سال و بیست روز بود، اما آنقدر پُربار و تأثیرگذار بود که تو گویی، بیش از یک قرن در میان ما زیسته و با مردم ایران، همنوایی کرده است.
 
پدرش، او را پروین نامید و در خانه رخشنده صدایش می‌کردند. چه اسم با مسمایی. خوشه ستاره‌ای رخشان و بی‌مانند در آسمان ادب ما. بدون هیچ شک و تردیدی، او مؤدب‌ترین شاعر زبان فارسی بوده و هست و در دیوان گران سنگ او، جز طعنه بر اغنیای قدرت‌طلب، هیچ گوشه و کنایه‌ای را شاهد نیستیم و اگر «مست و هشیار» در هم می‌آمیزند، سرزنش کسانی است که قدرت در دست دارند و باید بدانند: «کار شرع، کار دِرهم و دینار نیست» و اگر «نامه به نوشیروان» می‌نویسد، به او هشدار می‌دهد: «زشاه، خواهش امنیت و رفاه کنند» و دیگر خواهی و «نیکی دل» را در اول قدم نیکدلان «با بد و نیک جهان، ساختن است» می‌‌داند و می‌نامد. پروینِ شعر فارسی، در این روز قدوم مبارکش را بر این خاک گذارد و در عجبم، این چه سرنوشتی است که برای زنان فرهیخته این دیار، روزگار رقم می‌زند؟ 
 
آن از ژاله قائم مقامی که در عنفوان جوانی، همسر مردی می‌شود که هیچ تناسبی که با او ندارد، به کنار، حداقل سی سال باهم تفاوت سنی دارند وآن‌گاه که مفارقت پیش می‌آید، سال‌ها از دیدن فرزند فرزانه‌اش حسین پژمان بختیاری، محروم می‌ماند و چه دردناک می‌سراید: 
چه می‌شد آخر ای مادر، اگر شوهر نمی‌کردم
گرفتار بلا خود را چه می‌شد گر نمی‌کردم
گر از بدبختیم افسانه خواندی داستان‌گویی
به بدبختی قسم، کان قصه را باور نمی‌کردم
مگر باری گران بودیم و مشت استخوان ما
پدر را پشت خم می‌کرد، اگر شوهر نمی‌کردم...
 
و این از فخری ارغون (فخر عادل خلعتبری) که در مراسم ازدواج همسر دومش، عادل خلعتبری، غافل از همه جا شرکت می‌‌کند و با آن که زنی است تحصیل کرده و دنیا دیده، در نمی‌یابد شوهر روزنامه‌نگارش، کلاه گشادی را به سر او نهاده است: «یک روز پاپا به مادرم گفت: روز نیمه شعبان، تعداد زیادی میهمان دارم. ما به این میهمانی‌ها عادت داشتیم. خصوصا حالا که باغ بزرگی در اختیارمان [در محله امیریه] بود. پاپا گفت: جیران زاده، آشپز معروف جشن‌های تهران را خبر کردم که بیاید و برای یکصد و پنجاه نفر غذا تهیه کند. مادرم گفت: چرا این‌قدر زیاد میهمان دعوت کرده‌ای، تا پولی به دستت می‌آید، آن را بیهوده مصرف می‌کنی، گفت: نه، روز نیمه‌ شعبان است، شگون دارد» و به این ترتیب هوو بر سر فخری ارغون‌آوار می‌شود و تنها او یک راه، در پیش دارد: «... شب که آقای خلعتبری به خانه آمد، مادر که تمام روز گریسته بود، با قدرتِ تمام او را از خانه بیرون کرد و تا در باغ را به رویش نبست، آرام نگرفت».
 
بهبهانی، سیمین؛ با مادرم همراه، زندگی‌نامه خودنوشت، انتشارات سخن، چاپ اول، جلد سخت، 507 صفحه، رقعی، 1391، تهران.
 
این کتاب شیرین و شیوا، تنها زندگی خودنوشت سیمین بهبهانی نیست، بلکه، آیینه تمام نمای زندگی زنِ ایرانی، در اوایل قرن حاضر است و «تا بخواهی، سخن او و مادرش، شیرین است».
 
درباره پروین اعتصامی، بسیار گفته و نوشته‌اند و کمتر اثری را می‌توان پیدا کرد که در آن سهو قلم نویسنده و یا نویسندگان راه نیافته باشد.
 
نمینی، حسین؛ جاودانه پروین اعتصامی و برگزیده آثارش؛ کتاب فرزان، 367 صفحه، رقعی، چاپ اول، 1362، تهران. 
 
کوششگر ـ حسین نمینی ـ هر خشک و تری که درباره پروین هر که نوشته، جمع‌آوری کرده و در قامت یک کتاب به چاپ رسانده است. از قلم استوار ملک‌الشعرا بهار، تا علامه محمد قزوینی و از افسانه‌سرایی و دروغ پردازی‌های نصرت‌الله فتحی تا پرویز نقیبی.
افسانه‌پردازی و قصه‌سازی، پیرامون زندگی پروین، بیست و شش سال بعد در «معجزه پروین» بار دیگر رخ نمود و مدعیانی دست به این کار زدند که از جنس پروین بودند و راست و دروغ را به هم آمیختند و اگر از جمله رجال به حساب می‌آمدند، مردانه قلم نزدند.
 
قدمیاری، مجید (به اهتمام)؛ معجزه پروین، نقد و تحلیل و گزیده اشعار پروین اعتصامی، انتشارات سخن، 486 صفحه، رقعی، چاپ اول، 1388، تهران.

بانو سیمین دانشور در «پروین اعتصامی نوآور، زنانه و پاک» مدعی می‌شود: در دانشکده ادبیات (و نه دانش‌سرای عالی) پروین را پشت میز کتابداری دیده است و آن گاه که محمد معین ـ که در آن روزگار دانشجوی دانش‌سرای عالی بوده ـ نام پروین را در برابر دایی او، علی‌اصغر حکمت به زبان می‌آورد، غافل‌گیر می‌شود و می‌نویسد: غافلگیر شدم. وقتی آدم جوان است انتظار دارد که هر آن اتفاق خوشی برایش بیفتد و آن اتفاق خوش افتاده بود. می‌دانستم که بایستی می‌شناختمش. می‌دانستم که این خانم خانم‌ها را در ذهنم، در قلبم، در کل وجودم، جایی دیده‌ام، یا باید دیده باشم و یا شنیده‌ام. سیرنگاهش کردم. کمی چاق اما غمگین می‌نمود و مثل شعرش بالا بلند نبود.
 
سرش که خلوت شد به اشاره‌اش به مخزن کتابخانه [دانش‌سرا] رفتم. خواستم دستش را ببوسم که نگذاشت. چای که می‌خوردیم، دوتا از بهترین شعرهایش «سفر اشک و مست و هوشیار» را از زبان من شنید. اما نتوانستم لبخندی به لب‌های بسته‌اش اهدا کنم. حتی حیرت نکرد که «قند پارسی» تا شیراز [زادگاه خانم دانشور] رفته و برگشته. و آن روز هیچکداممان نمی‌دانستیم که پایان غافلگیرکننده سال بعد است. همیشه شقاوت مرگ مبهوتم کرده، در حالی که واقعی‌ترین مسئله در زندگی آدمیان همین است». (ص 7 ـ 296).
 
پروین در شب پانزدهم فروردین 1320 از دنیا رفت و سال قبل از آن، 1319 شمسی بود و پروین از خرداد تا اواخر سال 1315، کتابدار دانش‌سرای عالی بود و حال چگونه خانم دانشور در سن 14 سالگی (ایشان زاده سال 1300 شمسی بودند) مدعی هم‌کلامی با پروین شده‌اند، الله اعلم، مگر این که بگوییم و یا بپنداریم، در خوشبینانه‌ترین حالت، خیال‌پردازی شده و یا خدای ناکرده، طول زمان، مرحومه دانشور را با توهٌّم توأم کرده است!
هم‌جنسان پروین نیز دست به قلم شده و از او گفته و نوشته‌اند، اما آن‌ها نیز، نتوانسته‌اند به حقایق زندگی پروین راه یابند.
 
کراچی، روح‌انگیز؛ پروین اعتصامی، انتشارات داستان‌سرا، 274 صفحه، رقعی چاپ اول، 1383، تهران.
 
خانم کراچی، بدون تحقیق و مداقه، ابوالقاسم اعتصام زاده را با برادر پروین، ابوالقاسم اعتصامی اشتباه گرفته و او را مترجم و روزنامه‌نگار معرفی کرده و حال آن‌که، برادر پروین دبیر اول سفارت ایران در روسیه بود و هرگز گرد روزنامه‌نگاری، نگشته بود و بماند سهو قلم‌های دیگر.
و ایضاً بانویی دیگر: دکتر مریم مشرف: پروین اعتصامی، پایه‌گذار ادبیات نئوکلاسیک ایران، انتشارات سخن، 214 صفحه رقعی، 1391، تهران.
 
خانم مشرف ما در پروین را «عصمت فتوحی» (ص 17) می‌نامد و بدون استناد می‌نویسد: کاملاً روشن است که رابطه دربار پهلوی با او سرد بوده است. تعدادی از سروده‌های معروف او که علیه حکام است در چاپ اول کتابش در عصر رضاشاه اجازه نشر نیافت. چاپ دیوان پروین در سال 1314، در اوج دیکتاتوری رضا شاه صورت گرفت.
قطعه «ای رنجبر» کجروان (اشک یتیم) شکایت پیرزن، کُنج ایمن، مناظره دو قطره خون و نامه به انوشیروان، از چاپ اول حذف شد، گو این که غالب این شعرها به سبب آن که روح مشروطه‌خواهی و انقلابی‌گری آغاز قرن 14 در آن‌ها متجلی است، پیش از چاپ دیوان او در همه جنگ‌های ادبی معروف عصر به چاپ رسیده بود و کاملاً معروف بود و می‌توان گفت: پروین به سبب همین سروده‌هایش پیش از چاپ دیوانش به شهرت رسید.» (ص 56 ـ 55).
 
از بانوی مکرم، سرکار خانم مشرف، باید پرسید: بزرگوار، اولاً پدر پروین رییس کتابخانه مجلس (سلطنتی) بود و برادرش سفیر ایران در روسیه، و ثانیاً همان‌گونه که معترفید: در همه جُنگ‌های ادبی معروف عصر به چاپ رسیده بود و کاملا معروف بود، چرا حکومت پهلوی، می‌باید جلوی چاپ دیوان او را که با مقدمه ملک‌الشعرا بهار ـ یکی از مخالفان سرسخت پهلوی اول از روزگار سردار سپهی‌ تا رضا شاهی او ـ به چاپ رسید، گرفته باشد؟ تا به کجا جوّزدگی و بدون استناد سخن گفتن؟!
 
و اما چاپ دیوان پروین. برادر بزرگوار پروین، مرحوم ابوالفتح اعتصامی، هشت نوبت از سال 1314 تا 1358، دیوان خواهرش را در شمارگان بسیار زیاد ـ تا حد هر چاپ 25 هزار نسخه ـ به چاپ رساند و گویا سه بیت از «زن در ایران» را در چاپ دوم حذف نمود و چنان دقیق و استوار آن را به چاپ می‌رساند که ده‌ها ناشر ـ و چه بسا صدها ناشر ـ که تا به امروز به چاپ دیوان پروین دست یازیده‌اند، به اندازه سرسوزنی همت و دقت او را نداشته‌اند تا با اعراب‌گذاری، و اعلام بسیار پربار، راهنمای خواننده شوند و فقط اشعار پروین را مصادره مطلوب نموده و کامروا شده‌اند. 

در واپسین روزهای سال کهنه قرار داریم و با شعر و کلام پروین، این نازنین بانوی شعر فارسی، به استقبال بهار و نوروز می‌رویم: یادش بخیر و روحش شاد. 
 
نوروز
سپیده‌ دَم، نسیمی روح پرور وزید و کرد گیتی را مُعنبر
تو پنداری، ز فروردین و خرداد به باغ و راغ، بُد پیغام‌آور
به رخسار و به تن، مشاطه‌ کردار عروسانِ چمن را بست زیور
گرفت از پای، بند سرو و شمشاد ستُرد از چهره، گرد بید و عرعر
ز گوهر ریزی ابر بهاری بسیط خاک شد پُر لؤلؤِ تر
مبارک باد گویانِ، در فکندند درختان را به تارگ، سبز چادر
نماند اندر، چمن یک شاخ، کانرا نپوشاندند، رنگین حُلّه در بر
ز بس بشکفت گوناگون شکوفه هوا گردید مُشکین و مُعطّر
بسی شد، بر فراز شاخساران زُمّرد، همسر یاقوتِ احمر
به تن پوشید گل، استبرق سرخ بسر بنهاد نرگس، افسر زر
بهار لعبتان، آراسته چهر به کردار پریرویان کشمر
چمن، با سوسن و ریحان مُنقش زمین، چون صُحف انگلیون مصّور 
در اوجِ آسمان، خورشید رخشان گهی پیدا و دیگر گه مُضمّر
فلک، از پست رایی‌ها مُبّرا جهان، ز آلوده‌کاری‌ها مُطهّر 

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • سادات ۱۴:۰۴ - ۱۳۹۸/۱۲/۲۴
    باسلام و ادب چون همیشه سخن جناب حدادی همراه با نیش و نوش است بسان سخن بانو پروین ازگفتاربزرگان اهل دین و دنیا چنین برآید که جهل عالمی برهم زند عالمی وبرنده ترباشد ز تیغ سلطان جابری امان زجهل مردمان زمانه که نیست را هست پندارند وهست را نیست انگارند جناب حدادی دقیقا دست بر پاشنه آشیل اهل علم و ادب و دانش این مرزوبوم نهاده اند.آن عده ای که هرچند اهل تفکر و تعقل هستند اما نه عمیق و ژرف.سطحی نگری بر روی کف آب آدمی را بازدارد از ماهیان عمق دریا زهی تاسف که این خصلت عامه دراهل خاصه نیزرواج دارد امروزه نیزبا این اوضاع شیوع بیماری همگان شاهدند که ترس ناشی از شایعات که خود حاصل بی خردی است فزون تر از خطر خود بیماری است اگربانوپروین اعتصام الملک آشتیانی گردیده پروین چرخ ادب حاصل تفکر ژرف نگر اوست که نشات گرفته از مکتب پدری فاضل و متعقل واساتیدی خردورز است آن گوهری که امروزه روز در جامعه علمی و سیاسی و اجتماعی ما نایاب است درآخرختم کنم سخن را به دو بیتی که نشان از تفکر و دیداجتماعی دقیق او و شناخت همین معضل بی تفکری و تعقلی در جامعه است مارابه رخت و چوب شبانی فریفته اند(است) این گرگ سالهاست که با گله آشناست آن پارسا که ده خرد و ملک رهزن است آن پادشاه که مال رعیت خورد گداست یا حق علی مدد
  • سادات ۰۱:۰۰ - ۱۳۹۸/۱۲/۲۶
    باسلام وادب بسان همیشه نوشته استادحدادی نوش همراه نیش است برجان اهل تعقل وتفکروالاجان بی خردان مبراست که اگرگوش نیوشی بود بربی خردان عملی نمیکردند که عاقلان خرده گیرند بر آنها هماره عاقلان نقطه پرگار وجود هرجامعه ای هستند و هرآنچه که کوته اندیشان نمایندجور آن متعقلین کشند همانطورکه امروزه روز در بساط این مرض کورونا میبینیم که متاسفانه بی تفکری عده ای موجب گرفتاری انبوهی شده اشت وصد افسوس که در این غوغای ول وشو برخی از اهل علم و سیاست آتش بیار معرکه شده اند وهمانطور که از فحوای کلام بزرگان دین و دنیا برآمده است جهالت عالمی عالمی بر هم زند اگرپروین اعتصام الملک آشتیانی ستاره چرخ ادب ایران زمین شده است حاصل تفکر و تعقل و اندیشه ژرفناک اوست که نشات گرفته از پدری مدقق و استاتیدی مدبر میباشد (نه صرف پاره کاغذی بنام مدرک دانشگاهی.)آن گهرهایی که متاسفانه امروزه در دانشگاه و حوزه و سیاست و بطبع آن درجامعه کمتر یافت میشوند وبحق جناب حدادی بدان اشاره ای درست نموده اند در آخر ختم کنم به دوبیت از بانوپروین تا شاهد مدعای ما باشد مبنی بر دید عمیق و نکوهش بی تفکری از سوی او که حاصل تمام عقب ماندگی و بیچاره گی هرجامعه ای در دنیا میباشد: مارابه رخت و چوب شبانی فریفته اند(فریب ما حاصل بی خردی ماست) این گرگ سالهاست که با گله آشناست آن پارسا که ده خرد و ملک رهزن است آن پادشاه که مال رعیت خورد گداست یا حق

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها