محمد شریفی مولف کتاب «نردبان آسمان، گزارش کامل مثنوی به نثر» در پاسخ به گفتوگوی ایبنا با کریم زمانی، یادداشتی نوشته و برای انتشار در اختیار ایبنا قرار داده است.
ایشان گفتهاند که کار خود را فقط پلهای از نردبان مثنویپژوهی میدانند اما بارها از آقای دکتر بشردوست نقل قول کردهاند که پرونده شرح بیت به بیت، با کار آقای زمانی بسته شده است. من آقای دکتر بشردوست را نمیشناسم اما به نظرم تمجید ناسنجیدهای کردهاند. ویژگی هر متن مهم و شاهکار ادبی و بخصوص متونی مانند مثنوی این است که در گذر زمان و با تغییر و گسترش رویکردهای فهم متن، قابلیتهای جدیدی برای درک و دریافت پیدا میکند.
من همانطور که در مقدمه کتابم نوشتهام از کتاب آقای زمانی بسیار بهره بردهام و خود را مدیون این کار ارجمند میدانم همچنان که ایشان در تألیف کتاب خویش مدیون انقروی و اکبرآبادی و نیکلسون و فروزانفر و دیگر شارحان متقدم هستند. فرمودهاند که چرا آدم باید کاری کند که مدیون دیگری شود. ظاهرا حقگزاری من سبب سوء تعبیر شده است. اگر ایشان در مقدمه کتاب خود هیچ دینی برعهده نگرفتهاند و آنگونه که باید و شاید از شروح پیش از خود یاد نکردهاند این باعث اسقاط دِین آنان نمیشود.
باری، من درست نفهمیدم شکایت آقای زمانی از چیست؟
اگر ایشان کثرت موارد استفاده از یک اثر را اشکال میدانند چرا خودشان کل کتاب احادیث مثنوی بدیعالزمان فروزانفر را در شرح مثنویشان گنجاندهاند؟ اگر مشکل این است که چرا مأخذ ذکر نشده، من که هرجا نقل مستقیم از ایشان کردهام ارجاع دادهام (38 مورد در متن اصلی و 8 مورد در پیوست).
فرمودهاند که در شرح خود، شروح کهن را به زبانی ساده درآوردهاند و توضیحاتی مشروح در باب انواع موضوعات آوردهاند تا همگان را به کار آید. خب استاد ارجمند ما نیز همین کار را کردهایم.
ای خنک جانی که عیب خویش دید/ هرکه عیبی گفت آن بر خود خرید
با این تفاوت که شما در شرح خود بهکرات از شارحان کهن نقل قولهایی آوردهاید که نه تنها برای خواننده ساده و مفید نیست بلکه به خودتان هم در درک بیت چندان کمکی نکرده و بالاخره هم به یک «والله اعلم» خاتمه یافته است.
فرمودهاند هرجا در توضیحات ذکر منبع نشود به این معنی است که کشف نویسنده کتاب است. از ایشان میپرسم مگر تمامی اشارات قرآنی در مثنوی کشف شماست که در کتاب خود همه جا بدون منبع آوردهاید؟
من خود را نه شارح مثنوی میدانم، نه علامه دهر، اما حقیقت این است که آقای زمانی هم خاتِم شارحان مثنوی نیست و گواه این قضاوتم همین بس که صدها اشکال ریز و درشت در مدتی که بر سر این کار بودیم در شرح ایشان دیدیم و اساسا شیوه مواجهه ایشان با مثنوی نیز مورد پسند همگان نیست.
آقای زمانی، استاد گرامی، مگر هیچکس جز شما در عصر حاضر قادر به فهم ابیات مثنوی نیست؟ آیا فقط شما میدانید که ماجرای غرانیق چیست؟ کافیست شرح دکتر شهیدی را باز کنید و همین شرح را بخوانید با این توضیح که مرحوم شهیدی در اسناد آن تحقیق کرده و دروغ بودنش را ثابت کرده است. اولا در مورد دقالحصیر در شرح دکتر شهیدی یک صفحه توضیح آمده است و ثانیا دریافت شما نیز به نقل از شارحان متقدم است. در مورد «توبه نصوح» خود من مقالهای نوشتهام که در فرهنگ ادبیات فارسی (1387، صفحات 438 و 439) منتشر شده است. در مورد «تنقیح مناط» من مقاله مفصل دانشنامه جهان اسلام و همچنین تعاریف شما و دکتر شهیدی و سایر شارحان را خواندهام و سرانجام چیزی نوشتهام که هیچکدام از اینها نیست. با همه اینها، گیرم که حق با شما باشد و من ذکر مأخذ را فراموش کرده باشم. کافی بود با متانت تذکر دهید تا اصلاح کنم. من هرجا که چیزی را «مستقیم» از شما نقل کردهام مأخذ را ذکر کردهام و اگر مواردی هست که فراموش کردهام همین جا عذرخواهی میکنم و حاضرم اصلاح کنم اما فحوای کلام شما چیز دیگری را نشان میدهد. شما مثنوی را ملک طلق خود میدانید و شرح مثنوی خود را فصلالخطاب.
اگر بنا بود که من در توضیحات خود فقط متکی به شما باشم با آن همه «والله اعلم» که در شرح خود آوردهاید چه باید میکردم؟ با آنهمه مواردی که ــ چون ارتباط ابیات را درنیافتهاید ــ با طرح یک «سؤال مقدر» سروته بیت را هم آوردهاید چه باید میکردم؟ مهمترین کاری که من در نردبان آسمان کردهام ارائه متنی منسجم با توالی معنیدار ابیات است که در شرح شما بکلی غایب است. و این همان جایی است که شما با تقید خود به «بیت معنی کردن» از آن آسوده بودهاید و درست به همین دلیل هم در مواردی نه چندان کمشمار در فهم معنی بیت به خطا رفتهاید. اما اشکالها تنها در این موارد نیست و شما در معنی مفردات نیز کم به خطا نرفتهاید. این یک نمونه:
میبباید تاب و آبی توبه را/ شرط شد برق و سحابی توبه را در بیان معنی مرقوم فرمودهاید: توبه باید با آب و تابی همراه باشد. یعنی با اشک چشم و آتش دل همراه باشد. شرط توبه خالص وجود صاعقه و ابر است. (دفتر دوم، بیت 1653) و در توضیح آن، چیزهایی درباره ربط توبه و صاعقه و ابر و غیره سرهم فرمودهاید تا به زعم خودتان بیت معنیدار شود. البته اگر میدانستید که یکی از معانی توبه رنگینکمان است و مولانا در این بیت جناس آورده است نیازی به هیچ یک از این توضیحات نبود و معنی بیت کاملا آشکار میشد: توبه باید آب و تاب و شور و حال داشته باشد همانطور که برای پدید آمدن رنگینکمان ابر و صاعقه لازم است.
نمونه دیگر:
خصم در ده رفت و حارس نیز نیست/ بهر خلوت سخت نیکو مسکنی است
در معنی مرقوم فرمودهاید که: دشمن، یعنی شوهرم که از او شکایت دارم به روستا رفته. نگهبانی هم وجود ندارد. بنابر این خانه من برای خلوت کردن جای بسیار مناسبی است (دفتر ششم، بیت 4466).
البته اگر حضرت استادی میدانستید که یکی از معانی خصم شوهر است نیازی نبود که تکلف کنید و با اشاره به شکایت و خصومت زن و شوهر، وجهی برای کاربرد کلمه خصم بتراشید.
نمونه دیگر:
صبر کن، نک آمدم ای روشنی/ نیستم غافل، که در گوش منی
در معنی مرقوم فرمودهاید که: ای مایه روشنی، اندکی صبر کن که همین الآن بیرون میآیم. من از تو غافل نیستم زیرا حرف و فرمان تو در گوش من است. (دفتر سوم، بیت 3064)
البته اگر میدانستید که گوش در اینجا عضو شنوایی نیست و «در گوش» یعنی در انتظار، آنگاه بیت را درست میخواندید و مجبور نمیشدید سخن خواجه را در گوش غلام فرو کنید و خیلی سرراست مینوشتید که: میدانم در انتظار منی.
همانطور که مولانا در دیوان کبیر در غزلی میگوید:
در گوش یک باران خوش، موقوف یک باد صبا
این را یادآوری کردم که مبادا استاد در شرح غزلیاتی که مینویسند ناچار شوند چیزی در گوش باران فرو کنند.
این چند مورد را از حافظه نوشتم و الساعه نسخه علامتخورده کتاب شما در دسترسم نیست وگرنه شمار این موارد هیچ کم نیست.
مچگیری فرمودهاید که غلط چاپی یک حدیث به نردبان آسمان هم راه یافته است. اگر شرح دکتر استعلامی را هم ملاحظه بفرمایید (دفتر دوم، صفحه 254) این حدیث به همین صورت آمده اما در احادیث مثنوی (فروزانفر) شکل درستش آمده و همین جا اعتراف میکنم که اشتباه کردم روایت شما دو شارح را بر روایت استاد فروزانفر ترجیح دادم. وانگهی من بهوضوح در مقدمه گفتهام که برای آیات و احادیث از کدام منابع استفاده کردهام و هیچ یک از این یافتهها از من نیست، همانطور که غالب آنها از شما هم نیست. از اینها گذشته، اینجا این سؤال مقدر برایم پیش میآید که آیا آمدن «حجر» به جای «جحر» در متن شما واقعا غلط چاپی است؟ چون همانجا دو سطر پایینتر در حدیث دیگری باز «حجر» آوردهاید و یک سال بعد در جلد دوم هم در حدیث دیگری «حجر» آوردهاید و این اغلاط دست کم تا چاپ بیست و هفتم باقی بوده است.
اگر میخواهید رد خطاهای خود را در کتاب من تعقیب کنید اجازه بدهید من باب مثال یکی از آنها را نقل کنم:
سنگریزه گر نبودی دیدهور/ چون گواهی دادی اندر مشت در؟
معنی فرمودهاید: اگر سنگریزه بینا نبود چگونه امکان داشت که در مشت پیامبر شهادت دهد؟ (دفتر چهارم، بیت 2419)
استاد معزز، اگر به ستون حنانه در بیت قبل عنایت میکردید درمییافتید که اشاره مولانا به داستان ابوجهل است و اگر یادتان باشد در آن داستان سنگریزه در مشت ابوجهل شهادت داد نه در مشت پیامبر.
نه استاد، نردبان آسمان چکیده شرح جامع شما نیست. اگر چنین بود خود شما که «میناگر عشق» را از دل آن شرح بیرون کشیدهاید این کار را هم میکردید. فرمودهاید که معانی ابیات حاضر و آماده بوده و فقط عبارات تغییر کرده است و این کار از یک دانشجوی باسواد هم ساخته است. استاد گرانمایه، پرینت نمونههای نردبان آسمان از سال 1392 تا 1398 در رفت و آمد بین من و آقای جعفری (ویراستار کتاب) بوده و شش بار از ابتدا تا انتها ویرایش و با متن مثنوی مقابله شده است. همچنین برای رفع بسیاری از اشکالات و ابهامات موجود در متن ما، ویراستار بیش از پانصد بیت را با ترجمه انگلیسی نیکلسون تطبیق داده است. نه قربان، این کار یک دانشجوی باسواد نیست و با کمال احترام باید عرض کنم شک دارم از عهده خود جنابعالی هم ساخته باشد. والله اعلم!
آقای زمانی، استاد گرامی، آیا شما هیچ حسنی در نردبان آسمان ندیدهاید؟ چرا، به گمان من بهتر از هرکسی دیدهاید اما بیتعارف، شما از انتشار هیچ اثر مرتبط با مثنوی خوشحال نمیشوید. به این نشان که دفتر اول نردبان آسمان سه ماه پیش از چاپ خدمت شما بود. اگر خوشحال میشدید، نگاهی به آن میکردید و اگر هم گلایهای داشتید پیش از انتشار میگفتید.
استاد ارجمند، اجازه بدهید این میراث مشترک از آنِ همگان باشد و هرکس به قدر توان و همت خود چیزی بر آن بیفزاید، اگر هم بضاعتی نداشت و لطفی در کارش نبود خود خوانندگان بهتر از هرکسی توانایی تشخیص غث و سمین را دارند و بی تردید آن را به کناری خواهند انداخت. هردو کتاب «نردبان آسمان» و «شرح جامع مثنوی» در بازار موجود است و هرکسی میتواند با مقابله بفهمد که حقیقت ماجرا چیست.
جناب آقای زمانی، استاد محترم، من همچنان به کار شما و زحمتی که طی سالیان کشیدهاید احترام میگذارم و غرضم از نوشتن اینها بیاعتبار کردن کار شما نبود فقط خواستم بگویم به کار دیگران احترام بگذارید و مثنوی و مولانا را تیول خود ندانید.
نظرات