سعدی آفتابی است در زبان فارسی
جعفر ابراهیمی شاهد که در کارنامهاش بازنویسیهایی مانند «قصههای شیرین گلستان سعدی» و «قصههای شیرین بوستان سعدی» برای کودکان به چشم میخورد، در این باره میگوید: من هم با این نظر که آثار سعدی را باید به صورت بکر با زبان اصلی به بچهها ارائه کرد، موافقم اما باید این موضوع را درنظر گرفت که معمولا بچهها، حتی بزرگسالان نمیروند بوستان و گلستان سعدی را بخوانند. نویسندگانی که آثار سعدی را بازنویسی میکنند، درواقع برای علاقهمندکردن کودکان و نوجوانان به سعدی و آثارش تلاش میکنند.
او در ادامه به بازنویسیهایش از آثار سعدی اشاره میکند و میگوید: در «قصههای شیرین گلستان سعدی» و «قصههای شیرین بوستان سعدی» سعی کردم ویژگیهای زبانی سعدی را حفظ کنم. مخصوصا در «قصههای شیرین گلستان سعدی» بسیاری از جملات قصار گلستان را عینا آوردهام و در آنها دست نبردهام فقط سعی کردم آنها را در بافت داستانی بازنویسی کنم و با اضافه و کم کردن شخصیتهای اصلی حکایت را طوری روایت کنم که مخاطب احساس کند درحال خواندن یک قصه امروزی است و درعین حال بویی از گلستان سعدی را هم به مشامش برسانم. در «قصههای شیرین بوستان سعدی» هم همین کار را انجام دادهام تا بچهها با زبان سعدی آشنا شوند.
برخی حکایتهای سعدی باید عینا روایت شود
این شاعر و نویسنده از علاقه زیادش به آثار سعدی سخن میگوید و میافزاید: از دوران کودکی علاقه زیادی به گلستان داشتم و هنوز متن آغازین آن در حافظهام مانده است. هنوز هم در کنار خواندن قرآن و حافظ، گلستان سعدی را هم میخوانم. سعدی آفتابی است در زبان فارسی. به نظر من هرچه آثار سعدی را بخوانیم، باز هم کم است. براین اساس سعی کردم حکایتهای اصلی را از بوستان و گلستان سعدی برای کودکان و نوجوانان انتخاب کنم، حکایتهایی که قابل بازنویسی باشد. چون برخی حکایتها در گلستان و بوستان سعدی پندواندرزگونه است و قابل بازنویسی نیست و در آنجا زبان است که اهمیت دارد و عینا باید روایت شود.
او در ادامه بیان میکند: البته من بازنویسی «گزیدهای از غزلیات سعدی» را هم انجام دادم با عنوان «آیینهای پیش آفتاب». و قرار بود این سه کتاب با هم منتشر شود اما با ناشر به توافق نرسیدم و منتشر نشد و در نهایت «قصههای شیرین گلستان سعدی» و «قصههای شیرین بوستان سعدی» من به همراه «گزیدهای از غزلیات سعدی» به قلم یکی دیگر از نویسندگان منتشر شد. من در بازنویسی «گزیدهای از غزلیات سعدی» سعی کردم کار تازهای انجام دهم که قبلا انجام نشده بود. فقط روانشناسی پیش از انقلاب این کار را در «غزلیات شمس» انجام داده بود. من هم این کار را در «گزیدهای از غزلیات سعدی» برای نوجوانان انجام دادم بهگونهای که به کلیت شعر آسیبی وارد نشود.
استفاده از گلستان در مکتبخانهها و آموزش و پرورش
ابراهیمی شاهد با اشاره به اینکه بزرگان ما در گذشته علاقه زیادی به آثار سعدی داشتهاند، میگوید: زمانی که مسئول شورای شعر کانون پرورش فکری بودم، چند جلسه محمدرضا شفیعی کدکنی را به کانون پرورش فکری دعوت کردیم. او خیلی بر توجه به آثار قدما مخصوصا گلستان سعدی و اشعار حافظ برای کودکان سفارش میکردند و همان موقع بود که مجموعه «گلی از باغ کهن» را منتشر کردیم.
او در ادامه به استفاده از گلستان سعدی به عنوان کتاب درسی در مکتبخانهها اشاره میکند و میگوید: گلستان سعدی علاوه بر تدریس در مکتبخانهها در آموزش و پرورش مورد استفاده قرار میگرفته، زمانی که دبیرستانی بودم وقتی دیکته میگفتند متنهایی از گلستان سعدی، کلیله و دمنه یا جوامعالحکایات را انتخاب میکردند و به صورت غیررسمی استفاده میشد. در دوره رضاشاه هم گلستان را با جلد چرمی به عنوان کتاب درسی ششم دبستان چاپ کرده بودند با تصحیح افرادی مانند عبدالعظیم قریب.
هیچکس نتوانست گلستان دومی بنویسد
ابراهیمی با اشاره به اینکه گلستان دارای نثر مسجع، قافیهدار و آهنگین است، درباره تقلید از این میراث فرهنگی میگوید: بعدها افرادی زیادی از این نثر تقلید کردند و میخواستند گلستان دومی بنویسند مانند بهارستان جامی، پریشان قاآنی و ... که همه به تقلید از گلستان بوده اما موفق نشدند گلستان دومی بهوجود آورند و بعدها هم نظیر آن بهوجود نیامده است. به همین دلیل هم در مکتبخانهها، هم در آموزش و پرورش و هم در دانشگاهها از آن استفاده میشود.
در عین حال گلستان بار آموزشی بالایی دارد. وقتی دو سه روز پشت سر هم گلستان را مطالعه میکنم، ناخودآگاه در زبانم تاثیر میگذارد و وقتی میخواهم تلفنی صحبت کنم یا نامهای بنویسم ناخودآگاه زبان سعدی در زبانم تاثیر دارد. مخصوصا استفاده از کلمات عربی مرسوم در زبان فارسی در گلستان زیاد است و این تاثیرگذاری را از دوره مکتبخانهها تشخیص داده بودند. الان نمیتوان کسی را پیدا کرد که متنی از گلستان را به یاد نیاورد. معمولا با یک یا دوبار خواندن در ذهن باقی میماند. به خاطر زبان محکمی که دارد و چینش کلمات بسیار زیبایی دارد.
بازنویسی و بازآفرینی متون کهن ضرورت دارد
این درحالیست که مریم جلالی، استاد دانشگاه شهید بهشتی، هم که گزیدهای از داستانهای بوستان و گلستان سعدی را در کتاب «نگین انگشتری» برای مخاطبان کودک و نوجوان بازنویسی و بازآفرینی کرده در این باره میگوید: ما گنجینهای به نام میراث ادبی در کشورمان داریم شامل شاهنامه فردوسی، بوستان و گلستان سعدی، دیوان حافظ، جامی و ... گنجینه و میراث ادبی جزء فرهنگ ماست و باید حفظ شود و به نسل بعدی منتقل شود و این کار با بازنویسی و اقتباس امکانپذیر است.
این نویسنده میافزاید: بازنویسی و بازآفرینی هم فقط مختص به ما ایرانیها نیست و در همه کشورهای دنیا انجام میشود. آنها نیاز مخاطب را سنجیدهاند و براساس آن بخشی از متنها را انتخاب میکنند و خیلی ملایم براساس خواسته بچهها، میراث فرهنگیشان را به نسل جدید انتقال میدهند. مثلا میبینیم که آثار شکسپیر هم عینا منتقل نمیشود اگر هم بشود با گزیدهنویسیها در کتابهای درسی رخ میدهد ولی در کتابهای غیردرسی حتی از آن پازل هم درست میکنند تا بتواند مفهوم را منتقل کند. و این یکی از دلایل لزوم تغییردادن و اقتباس از متون است.
در ایران هم مناسبسازی زبان در هر برههای اتفاق افتاده است. مثلا فردوسی متون اوستایی را به زبان زمان معاصرش تبدیل کرد تا مردم بتوانند آن را بفهمند و دریافت کنند و آن را به صورت متن اوستایی ارائه نداد و گفت که در شاهنامه از این منابع استفاده کردهام و این ارجاع را فردوسی به ما یاد داده. این کار در درجه اول احیای فرهنگ و مهمتر از آن ترغیب بچهها به سوی متن اصلی است. درواقع بازنویسی و بازآفرینی این انگیزه را در کودک ایجاد میکند که وقتی بزرگ شد اصل اثر را بخواند.
ارائه متون کهن با زبان اصلی به کودکان اجحاف در حق آنهاست
او در ادامه به جنبه تعلیمی این آثار اشاره میکند و میافزاید: نکته دیگر اینکه اگر به محتوای این آثار نگاه کنیم، میبینیم که جنبه تعلیمی و تربیتی دارد. بخشی از ادبیات قابل توجهی که به شکل غیرمستقیم میتوانیم به کودکان انتقال دهیم در بخش ادبیات تعلیمی همین مفاهیمی است که در این آثار وجود دارد و شایسته است از میراث ادبی خودمان استفاده کنیم. از سویی باید توجه داشت این آثار برای بزرگسالان است و بههیچوجه در گلستان یا بوستان اشاره نشده که برای کودکان نوشته شده است.
ادبیت متن حاکم بر آثار سعدی سنگین است و با زبان امروزی فاصله دارد
جلالی ارائه این مطالب با زبان اصلی به کودکان را اجحاف در حق آنها میداند و تاکید میکند: این تحمیل خطاست؛ به دلیل اینکه اولا بزرگسال تصمیم گرفته که کودک چه مطلبی بخواند و متنی که مخاطبش بزرگسال است را عینا به کودک میدهد و میگوید تو هم باید بخوانی. و این کار اشتباه است چون به خواسته کودک بیتوجهی شده است. دوم اینکه بهدلیل توجه به ادبیت متن بچهها را از ادبیات زده میکند. ادبیت متن حاکم بر آثار سعدی سنگین است و با زبان معمول و امروزی فاصله دارد. بنابراین کودک نمیتواند با آن ارتباط بگیرد و زده میشود و از میراث فرهنگی کشورمان و یکسری ادبیات تعلیمی ارزشمند دور میشود.
این استاد دانشگاه همچنین به معیارهای لازم برای بازنویسی و اقتباس از متون کهن اشاره میکند و میگوید: در زمان بازنویسی و بازآفرینی توجه و استفاده از زبان قابل فهم برای بچهها ضرورت دارد. باید به ساختار و محتوا توجه شود. ساختار باید به حدی تغییر کند که مخاطب امروز بتواند آن را دریافت کند و از آن لذت ببرد یعنی ترغیب شود و اینجا خلاقیت نویسنده است که پل ارتباطی متن کهن و متن امروز را برقرار میکند.
براین اساس بهنظر میرسد با اینکه بازنویسی و بازآفرینی متون کهن به زبان فارسی میتواند گامی موثر در افزایش انگیزه کودکان و نوجوانان در مراجعه به متون اصلی باشد، میتوان برخی حکایتهای ساده و قابل فهم برای کودکان را عینا روایت کرد تا آنها با زبان و ادبیت متن اصلی هم آشنا شوند.
نظر شما