کیوان صادقی نویسنده و مدرس دانشگاه گفت: دلیلی که باعث شد تا من از معماری به ادبیات بیایم و وارد حوزه نوشتن شوم، سانسوری است که ما در معماری شاهد آن هستیم. یعنی برخلاف آن چیزی که فکر میکنیم و میگوییم که سانسور مختص حوزه ادبیات است، ما در معماری با یک سانسور کلان روبهرو هستیم.
مجموعه داستان «12 نت برای سکوت» نخستین اثر شماست، بنابراین طبیعی است که کیوان صادقی برای بسیاری از علاقهمندان به رمان و داستان ایرانی نامی غیرآشنا باشد؛ کمی از خودتان برای ما بگویید.
همانطور که شما گفتید این نخستین اثر من است که قرار است در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران از سوی نشر نیماژ راهی بازار نشر شود. واقعیت این است که من فارغالتحصیل کارشناسی ارشد معماری هستم و معماری را به شکل جدی دنبال میکنم. همچنین سالهاست که به تدریس این رشته در دانشگاه میپردازم. همه اینها را گفتم زیرا میخواستم بگویم که درست است که در همه این سالها من به معماری مشغول بودهام؛ اما معماری به قدری با هنر و ادبیات وجه اشتراک دارد که میتوان آنها را بسیار نزدیک به هم دانست.
این دو حوزه چه ارتباطی با هم دارند؟
اگر بخواهیم از شباهتهای این دو حوزه بگوییم باید به موضوع روایت اشاره کنم؛ یعنی هر دو دارای روایتی مشخص هستند. تفاوت معماری با ساختمانسازی تنها در نوع روایتی است که اتفاق میافتد. یک ساختمانسازی بدون معماری مثل یک مقاله خالی از زیباییهای ادبی است؛ اما جایی که واژهها ترتیبشان و نوع روایتشان از یک ذهنیت آگاهانه نشأت بگیرد، ما میگوییم که آفرینش ادبی اتفاق افتاده است و هرجا که فضاها توالی و زیباییشناسشان پیشافکرشده اتفاق بیفتد، آنجا معماری رخ داده است. بنابراین موضوع هر دو روایت است، یکی روایت کلمات که به خلق فضاهای ذهنی میانجامد و میتوانیم نام آنرا داستان بگذاریم و دیگری نیز به همین شکل است و برخلاف آنچه همه فکر میکنند که ما در معماری جسم طراحی میکنیم، ما به طراحی فضای خالی میپردازیم.
افراد زیادی در جهان به شغل معماری مشغول هستند اما هیچ وقت داستاننویس نشدهاند؛ چه شد که فکر کردید میتوانید به ادبیات ورود پیدا کنید؟
علاقه من در همه این سالها شعر و داستان بوده است اما شاید وسواس باعث شده تا به امروز دست به انتشار کتاب نزنم. این مجموعه را نیز با اصرار دوستان و تاییدهایی که از بزرگان گرفتهام به دست چاپ سپردهام. مسلما کسانی که در سن پایینتر وارد ادبیات میشوند، شاید دچار نوعی آزمون و خطا شوند؛ چراکه معمولا این افراد طبعآزمایی میکنند؛ همانطور که همه ما انجام دادهایم و چند شغل را تجربه کردهایم. اما از یک دورهای به بعد شما متوجه میشوید که رویای اصلی شما چیست. این رویای بزرگ برای من نوشتن است؛ هرچند معماری نیز برای من ارزش خاص خودش را دارد.
چه چیزی در ادبیات بود که در معماری نبود؟
دلیلی که باعث شد تا من از معماری به ادبیات بیایم و وارد حوزه نوشتن شوم، سانسوری است که ما در معماری شاهد آن هستیم. یعنی برخلاف آن چیزی که فکر میکنیم و میگوییم که سانسور مختص حوزه ادبیات است، ما در معماری با یک سانسور کلان روبهرو هستیم و آن سانسور کارفرما و سرمایهگذار است. یعنی به آن صورت که یک معمار تنها آرتیستی است که اثر هنریاش را به ذات نمیتواند تولید کند، چون این اثر هنری با هزینه شخص دیگری باید ساخته شود و آن شخصی که هزینه را پرداخت میکند، دوست دارد تا اثر به سلیقه خودش باشد. این تضادی است که در تاریخ معماری وجود داشته است و مختص امروز نیست. برای مثال ما خانه تاریخی فیلیپ جانسون را داریم که ما به دانشجویان به عنوان یک کار موفق معرفی میکنیم اما کارفرمای این اثر حاضر به سکونت در آن نشد و از معمار شکایت کرد. این دقیقا همان سانسوری است که در معماری اتفاق میافتد و من به نوعی از آن سانسور کلان به سانسور محدودی که در ادبیات هست، پناه آوردم. به نظر من در نوشتن یک لذتی نهفته و آن تنهایی قدم برداشتن است که من به آن علاقه بسیار زیادی دارم.
کمی از این مجموعه برای ما توضیح دهید.
مجموعه داستان «12 نت برای سکوت» یک مجموعه داستان بهم پیوسته است که نوع روایتش اول شخص است و از زبان یک افغان که در یک کارگاه ساختمانی زندگی میکند، روایت میشود. شاید تصویر مینیمالیستی این باشد که خیلی از ما عصرها میبینیم که کارگاههای ساختمانی تعطیل شده و به یک خانههای خالی و دارای ابهام تبدیل میشوند؛ من در این مجموعه به روایت اتفاقات آن اتاق پرابهام پرداختهام و این 12 داستان، اتفاقاتی است که در کنار فعالیتهای ساختمانی در آن ساختمان رخ میدهد. در واقع قصد داشتم تا به این موضوع اشاره کنم که انسانهایی که ما به عنوان نیروکار از آنها کمک میگیریم و صرفا انتظار داریم که یک ساختمانی را برای ما بسازند، هرکدامشان قصههای خاص خودشان را دارند.
چرا در نخستین تجربه جدی خود به سمت مجموعه داستان بهمپیوسته رفتید؟ با سختیهای این کار آشنا بودید؟
به نظر من مجموعه داستان به هم پیوسته سختترین فرم ادبی در بحث روایت است. یکی از دشواریهای بیان این نوع مجموعه داستان این است که باید در ارائه اطلاعات بسیار بادقت کار کنیم؛ یعنی در هر داستان اطلاعات تکراری نباید بدهیم و باید حواسمان جمع باشد که در این زنجیره چیزی را جا نندازیم و در هر داستان وجهای از شخصیتهایی را که در این زمین در حال بازی کردن هستند را بازتعریف و ارائه دهیم. من علاقهمند بودم که این مجموعه بهم پیوسته باشد؛ چراکه مزه و شیرینی یک داستان کوتاه را با رمان عوض نمیکنم. به اعتقاد من آن ایجاز و ضربه نهایی که در داستان کوتاه وجود دارد بسیار لذتبخشتر از رمان است. با همه این تفاسیر قصد داشتم که این داستانها یک ساختار کلی داشته باشند. از طرفی تعداد داستانها را 12 در نظر گرفتم تا بتوانم یک نوع لوپ ایجاد کنم. مثل 12 ساعت، 12 ماه سال و ... .
آیا این اتفاق به روایت داستان نیز کمک میکند؟
من قصد داشتم به این موضوع اشاره کنیم که همه این اتفاقات در کنار جانکاه بودن و عجیب بودنشان همواره در حال اتفاق افتادن هستند؛ یعنی یک چرخه است. چرخه آدمهایی که به دلیل فقر مجبور هستند تن به هر کاری بدهند. داستان آدمهایی که به دلیل شرایط سیاسی یا اجتماعی کشورشان مجبور به مهاجرت میشوند. در واقع موضوع اصلی این کار مهاجرت است. چه عزیزانی که از کشوری مانند افغانستان مهاجرت میکنند و چه مهاجرت کسانی که از روستاها و شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ و پایتخت آمدهاند و این اتاق یا کانکس به تبعیدگاهی برای این آدمها تبدیل شده است.
تمام داستانها توسط یک نفر روایت میشود؟
بله. شیراحمد شخصیت اول داستان که در تمام 12 داستان وجود دارد، یک مهاجر افغانستانی است که در یکی از قصهها توضیح دادهام که چرا مجبور به مهاجرت شده است.
با توجه به توضیحاتی که شما دادید تا حدودی دلیل انتخاب این نام برای این مجموعه مشخص شد اما بیشتر درباره این نام توضیح میدهید؟
«12 نت برای سکوت» از تعداد 12 داستان کتاب گرفته شده است و به این چرخه بازتولید شونده اشاره دارد. در عین حال این 12 داستان نوعی فریاد هستند که در کنار هم یک پازل بزرگتر را تشکیل دادهاند که این پازل سکوت است؛ چراکه ظلمی که در جامعه ما تحتتاثیر سرمایه اتفاق میافتد، به گمان من به قدری فراگیر است که جز سکوت در برابر آن پاسخ دیگری نمیتوان داشت.
سخن پایانی...
همه ما وظیفه داریم که از تولیدات هنری حمایت کنیم؛ چراکه در نهایت از بین رفتن این بازار به از بین رفتن فرهنگ ما منجر میشود. متاسفانه ما امروز در این دنیای محدود ادبیات به جای حمایت از هم، شاهد یک سری رقابت ناسالم هستیم که این رقابت ناسالم باعث میشود که مخاطب ما از این بازار کوچک کوچ کند. بنابراین فکر میکنم که همه باید خود را به بیشتر خواندن دعوت کنیم. به نظر من بهتر است تجربههای زیستی ما به جای آنکه در واقعیت اتفاق بیفتد تا ما تنبیه شویم، در بستر ادبیات بدون هیچ هزینهای انجام شود.
نظر شما