پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۴
فلسفه‌ای که در فضای آنگلوساکسون پا گرفت

می‌توان گفت فلسفه تحلیلی در فضای آنگلوساکسون پا گرفته و رشد پیدا کرد؛ انگلستان مهم‌ترین محل پرورش فلسفه تحلیلی بوده و دانشگاه‌های آکسفورد و کمبریج، فیلسوفانی همچون برتراند راسل، جی.ای مور، جان آستین، لودویگ ویتگنشتاین و … را در دامان خود پروراندند.

سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محمدحسن ابوالحسنی؛ مجموعه‌ای از مقالات فلسفی با عنوان «فلسفه تحلیل منطقی» اخیراً توسط نشر هرمس منتشر شده است. این مجموعه، شامل ۹ مقاله است از نویسندگان مهمی همچون جی.ای مور، گوتلوب فرگه، ویلرد اورمن کواین و موریتس شلیک و با ترجمه آقای منوچهر بدیعی عرضه شده است. این مقالات در حوزه فلسفه تحلیلی قرار دارند و برخی از آنها از مهم‌ترین متون این حوزه هستند. پنج مقاله از این مجموعه، قبلاً در مجله ارغنون منتشر شده بودند و دوتای دیگر هم در مجله فرهنگ. دو مقاله هم برای اولین بار در این مجموعه ارائه شده‌اند.

فلسفه‌ای که در فضای آنگلوساکسون پا گرفت

عنوان و نویسندگان مقالات عبارتند از: دفاع از حس مشترک (جی.ای مور)، برهان عالم خارج (مور)، درباره معنی و مصداق (گوتلوب فرگه)، مقدمه مبانی حساب (فرگه)، دو حکم جزمی تجربه‌گرایی (ویلرد ون اورمن کواین)، در باب آنچه هست (کواین)، آرای هوسرل درباره بداهت و توجیه (داگفین فولسدال)، فلسفه تحلیلی در فرانسه (پاسکال آنژل)، آینده فلسفه (موریتس شلیک).

فلسفه‌ای که در فضای آنگلوساکسون پا گرفت
جورج ادوارد مور

جرج ادوارد مور و شهودگرایی

جورج ادوارد مور در ۱۸۷۳ در لندن به دنیا آمد و در ۱۸۹۲ وارد کمبریج شد و نخستین کتاب خود یعنی مبانی اخلاق (principia ethica) را در ۱۹۰۳ منتشر کرد. دو مقاله مور با عنوان «دفاع از حس مشترک» و «برهان عالم خارج» از نمونه‌های مهم تحلیل فلسفی وی به شمار می‌رود. دفاع از حس مشترک در رد فلسفه بارکلی نوشته شده که به انکار وجود اشیای طبیعی می‌پرداخت. مور بنیانگذار مکتبی در فلسفه اخلاق بود که به شهودگرایی معروف شد. در مقاله برهان عالم خارج، مور نشان می‌دهد که برهان کانت برای وجود عالم خارج کافی نیست.

فلسفه‌ای که در فضای آنگلوساکسون پا گرفت
گوتلوب فرگه

گوتلوب فرگه و منطق

فرگه در سال ۱۸۴۸ در شهر ویسمار در پروس به دنیا آمد. در بیست و یک سالگی به دانشگاه ینا رفت تا به تحصیل ریاضیات بپردازد، همچنین شیمی و فلسفه نیز خواند. برای گرفتن درجه دکتری به دانشگاه گوتینگن رفته و در آنجا در کلاس‌های رودلف هرمان لوتسه حاضر شد. او پژوهش خود را از ریاضیات آغاز کرد اما در نهایت به منطق رسید. وی مبدع دستگاه علامت‌های منطقی بود و گامی مهم در تاویل حساب به منطق برداشت. او نشان داد که قانون‌های حساب پیشینی هستند و از تجربه استنتاج نمی‌شوند. نقش فرگه در منطق عظیم و اجتناب‌ناپذیر است؛ او را بنیانگذار منطق جدید دانسته‌اند طوریکه بوخنسکی، منطقدان معاصر، رساله مفهومنگاشت اثر فرگه را هم‌رده آنالوطیقای اول ارسطو به شمار آورده. در کتاب حاضر، دو مقاله از فرگه موجود است: «درباره معنی و مصداق»، و «مقدمه مبانی حساب».

فلسفه‌ای که در فضای آنگلوساکسون پا گرفت
ویلرد ون اورمن کواین

کواین و زیر سوال بردن تجربه‌گرایی

ویلرد ون اورمن کواین یکی از فیلسوفان برجسته در جریان تحلیلی بود که اعتبار بعضی از جاافتاده‌ترین اصول این جریان را زیر سوال برد. او در سال ۱۹۵۰، مقاله «دو حکم جزمی تجربه‌گرایی» را منتشر کرد. در این مقاله او در دو اصل یا مبنای تجربه‌گرایی تردیدهایی جدی وارد کرده. اصل اول مربوط به تقسیم‌بندی گزاره‌ها به دو دسته است؛ از زمان لایبنیتس و هیوم، قضیه‌های فلسفی را به دو دسته تحلیلی و ترکیبی تقسیم می‌کردند. این تقسیم‌بندی در میان فیلسوفان تحلیلی جا افتاده بود. اصل دوم مبنی است بر اینکه قضیه‌های معنادار را همواره می‌توان به زبان داده‌های بیواسطه تجربه، تاویل یا تحویل کرد. در جریان این تاویل، گزاره‌هایی وجود خواهند داشت که از اعتبار بالایی برخوردارند و هیچ تجربه‌ای در حال یا آینده قادر به ابطال آنها نخواهد بود. کواین در صحت هر دو اصل تردید می‌کند. کواین به این نتیجه می‌رسد که حتی احکام ریاضی و منطق هم ممکن است از اصلاح و ترمیم مصون نباشند. در مقاله «در باب آنچه هست»، کواین بین نامیدن چیزی و معنی داشتن آن تمایز قائل شده و به انتولوژی کلیات و مفاهیم می‌پردازد.

***

فلسفه تحلیلی در برابر فلسفه قاره‌ای (اروپایی)

در ابتدای قرن بیستم، فلسفه به دو حوزه عمده تقسیم شد: فلسفه تحلیلی، و فلسفه قاره‌ای؛ البته ریشه‌های این دو گرایش را می‌توان به زمانی قبل‌تر بازگرداند. فلسفه تحلیلی عموماً به زبان، اندیشه منطقی و مباحث علمی می‌پردازد و با علوم تجربی و ریاضی پیوند تنگاتنگی دارد. فیلسوفان تحلیلی بعضاً ریاضی‌دان یا منطق‌دان بوده‌اند و برای حل مسائل فلسفی از رویکرد منطقی-ریاضی بهره گرفته‌اند. می‌توان گفت فلسفه تحلیلی در فضای آنگلوساکسون پا گرفته و رشد پیدا کرد؛ انگلستان مهم‌ترین محل پرورش فلسفه تحلیلی بوده و دانشگاه‌های آکسفورد و کمبریج، فیلسوفانی همچون برتراند راسل، جی.ای مور، جان آستین، لودویگ ویتگنشتاین و … را در دامان خود پروراندند.

در مقابل، حوزه فلسفه قاره‌ای، آنگونه که از اسمش پیداست، در کشورهای قاره‌ای اروپا (فرانسه، آلمان، ایتالیا) رشد کرده و تکوین یافت و به طور ویژه دغدغه‌های مربوط به ادبیات و علوم انسانی را بازتاباند. فیلسوفان قاره‌ای از ایدئالیسم و رمانتیسم آلمانی (و بخصوص هگل) تاثیر گسترده‌ای پذیرفته‌اند، و از دیالکتیک به عنوان یک روش استفاده می‌کنند، همچنین به منطق ریاضی، آنگونه که در فلسفه تحلیلی مطرح است، توجه چندانی نشان نمی‌دهند. ایشان معمولاً از زبانی ادبی بهره گرفته و به ادبیات به مثابه یکی از منابع فکری و فلسفی مهم نگاه می‌کنند. دو حوزه فلسفه تحلیلی و فلسفه قاره‌ای البته اشتراکاتی دارند و برخی فیلسوفان معاصر از هردو بهره گرفته‌اند. همینطور فیلسوفانی وجود دارند که خود را به وضوح به این حوزه‌ها ملحق نمی‌کنند.

این تقسیم‌بندی دوگانه نزد همگان معتبر نیست و منتقدانی دارد؛ هریک از منتقدانش، دلیل متفاوتی برای مخالفت خود عرضه می‌کند. مقاله «فلسفه تحلیلی در فرانسه» اثر پاسکال آنژل به همین موضوع می‌پردازد. آنژل بی‌توجهی طولانی‌مدت به فلسفه تحلیلی در فرانسه را مورد بحث قرار داده. فرانسه یکی از مراکز اصلی فلسفه قاره‌ای بوده و موطن رولان بارت، ژاک دریدا، میشل فوکو، ژان پل سارتر، موریس مرلوپونتی و … بوده است، فیلسوفانی که گام‌هایی مهم در حوزه فلسفه قاره‌ای برداشتند.

پاسکال آنژل به عنوان مدافع فلسفه تحلیلی در همین کشور فعالیت می‌کند. آنژل ریشه فلسفه تحلیلی را در شهر ینا با گوتلوب فرگه، در اروپای مرکزی با برنتانو، و در کمبریج با مور و راسل می‌داند. وی پراگماتیسم آمریکایی را هم در تکوین این حوزه شریک می‌داند. همچنین معتقد است که این حوزه در فرانسه راه دورودرازی در پیش دارد: «استوارت میل می‌گفت که کاروان‌های بزرگ اندیشه از سه منزل می‌گذرند: ریشخند، گفتگو، پذیرش. بیش از پنجاه سال است که فلسفه تحلیلی در اغلب کشورها از منزل سوم گذشته است، اما در فرانسه تازه از منزل اول رد شده است.... چندین اثر در زمینه این فلسفه نوشته یا ترجمه شده است. بااین‌همه باز هم این فلسفه شبهه برمی‌انگیزد و هنوز هم آن را به بازی نمی‌گیرند. راهش دراز بوده و همچنان دراز خواهد بود.»

آنژل باور دارد چند تن در ابتدای قرن بیستم در کم‌اقبالی فلسفه تحلیلی در فرانسه نقش داشتند: فیلسوفان و ریاضی‌دانان فرانسوی با منطق مشکل داشتند؛ این خصومت تاحدی ناشی از افکار ایدئولوگ‌ها بود و تاحدی هم ناشی از دکارت. در میان ریاضی‌دانان، دشمنی هربرت پوانکاره با منطق زبانزد است که می‌گفت: «منطق نه فقط عقیم است بلکه تناقض می‌زاید». همچنین لئون برونشویگ در اوایل قرن بیستم، نفوذ انکارناپذیری بر فضای فکری فرانسه داشت؛ او «جزم‌گرایی منطق‌سالار» راسل و «شکاکیت تجربی» هیوم را به یک چوب می‌راند. بااین‌حال، گذشت قرن یخ فرانسوی‌ها را هم آب کرده. آنژل باور دارد فلسفه تحلیلی به تدریج دارد راه خود را در فرانسه باز می‌کند و امیدوار است روزی بتوانیم بگوییم «فلسفه تحلیلی یا اروپایی (قاره‌ای) نداریم، آنچه هست فقط فلسفه خوب یا بد است.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها