سه‌شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۲۲:۰۹
اکنون شهید خادم جمهور هستی

عصر شعر و سوگ شهید جمهور درپی شهادت جانسوز و غریبانه آیت‌الله سید ابراهیم رئیسی، حسین امیر عبداللهیان و تعدادی از یارانشان برگزار شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا عصرشعر و سوگ شهید جمهور به درپی شهادت جانسوز و غریبانه آیت الله سید ابراهیم رئیسی، حسین امیر عبداللهیان و تعدادی از یارانشان عصر امروز یکم خرداد، با حضور جمعی از شاعران و اهالی هنر در حسینه هیئت هنر برگزار شد.

در ابتدا مرتضی حیدری آل کثیر، شاعر ولایی خوزستانی ابیاتی تقدیم نثار روح شهید جمهور و هیئت همراه کرد:

تا آمدی بت‌های معبد را شکستی

بر کرسی حق…در دل مردم نشستی

آشوب ابراهیمی‌ات گل کرد و افتاد

لرزه به جانِ پست هر دنیا پرستی

جنت در اخلاق بود آن را گشودی

برزخ دهان یاوه گویان بود…بستی

نزدیک تر کردی صفوف مومنان را

زنجیره ی تزویر را از هم گسستی

در چشم ایران خادمِ کوی رضایی

در چشم دنیا سید قرآن به دستی

پروانه وار از شعله‌ی دنیا گذشتی

وارسته از این ملک خاک آلود.. رستی

چندی رئیس خادم جمهور بودی

اکنون شهید خادم جمهور هستی

اکنون شهید خادم جمهور هستی

شاعر دیگری که در مراسم حضور داشت قادر طراوت‌پور بود که با حالی خراب و ناراحت و اندوه بسیار از رئیس جمهور شهید و خوبی‌هایش گفت و دوقطعه شعر را به روح بلند این عزیزان تقدیم کرد:

جانِ جمهور است مُلکِ آریا

معدنِ نور است این جغرافیا

گفت زیر بیرقِ کفر و نفاق

زندگی ننگ است و مردن کیمیا

جز شقایق گُل نمی‌آید به دشت

بس که سیراب است از خونِ پِیا

وقتی از صحرا بهار آمد به کوه

یاد کن از پهلوانانِ کیا

کاروانِ عمر می‌گوید بمان!

ساربانِ مرگ می‌گوید بیا!

تیره شد از خون، زمین، اما هنوز

می‌مکد از خونِ پاکِ اولیا

سید ابراهیمِ ما هم شد شهید

کُشتهٔ عشق اند آل ایلیا

کو طبیبِ مهربانِ مَحرمی

تا نهد بر زخمِ دل‌ها مومیا

تا ابد هرگز نمی‌گردد تمام

جنگِ اهلِ صدق با صلحِ ریا

از گلستانِ شهیدانِ وطن‌

می‌دمد هر دم نسیمِ کبریا

گرچه خاکِ پوریا را باد برد

زنده است، اما مرامِ پوریا

آن قَدَر در نیستی ماندم که باد

ریخت خاک ام را به دریا گوئیا

از کجا می‌آید این مرغِ غریب

گَرد پَرهایش به چشم ام توتیا

بیش از این ای آسمان راضی مباش!

روی خونِ ما بچرخد آسیا

ما به فرمانِ " امین ایم "‌ای وطن!

در نبردِ اولیا و اشقیا

شعر دوم با عنوان رجز:

بی امرِ عشق، گوش به فرمان نمی‌دهیم

تا مرگ میرویم ولی جان نمی‌دهیم

دنیا دو بار عمرِگران را به ما نداد

ماهم دل ِ عزیز خود ارزان نمی‌دهیم

جمع است خاطر ِ دلِ ما در مسیرِ عشق

دل را به غیرِ زلفِ پریشان نمی‌دهیم

مردن به پای دوست هنوز آرزوی ماست

حتی به مرگ، فرصتِ جولان نمی‌دهیم

موج ایم، موج، پا به سر ِ صخره می‌نهیم

کوه ایم، کوه، خاک به توفان نمی‌دهیم

مردانِ مرد، اهلِ امان نامه نیستند

جان را به جز به راه شهیدان نمی‌دهیم

افراسیاب‌ها چه به سر پرورانده‌اند؟

ما رستم‌ایم، مُلک به توران نمی‌دهیم

مردِ مُروّت ایم ولی در شب ِ نبرد

حتی به خصم، جُراَتِ میدان نمی‌دهیم

ما وارثانِ خونِ سلیمانیِ عزیز

این خاک را به مُلکِ سلیمان نمی‌دهیم

گوید اگرکسی بد ِ ما را به این و آن

ما عاقل‌ایم و گوش به نادان نمی‌دهیم

حتی اگر تمامِ جهان را به ما دهند

یک نیم ذرّه خاک از ایران نمی‌دهیم

اکنون شهید خادم جمهور هستی

در ادامه مراسم محمد گلریز، خواننده انقلابی و متعهد که این روزها سرود «راه رجا بسته نیست» از او با تصاویری از شهبد رئیسی رو آنتن تلویزیون می‌رود، روی سن رفت و خاطراتی از دورانی که شهید آیت‌الله رئیسی در کرج و مشهد بودند گفت.

او قطعه شعر زیر را به حاضران تقدیم کرد:

هر دم از این رهگذر رهگذری می‌رود

در پی مردان مرد پی سپری می‌رود

عرصه نگردد تهی گر چه ز هم سنگران
گه جگری می‌درند گاه سری می‌رود

روزن فتح و خطر بسته نخواهد شدن
گر ز قضا ناوکی بر قدری می‌رود

راه رجا بسته نیست گرچه رجایی برفت
ریشه به جا باد اگر برگ و بری می‌رود

روضه نماند به زاغ، ور همه با درد وداغ
از صف مرغان باغ، نغمه گری می‌رود

جلوه خورشید ما، جمله جهان در نوشت
شعله به عالم زند، تا شرری می‌رود

مکتب اسلام باد زنده که در راه آن
گاه شبیری رود، گه شبری می‌رود

درسفر زندگی، آمد وشد کار ماست
تا پسری در رسد، خود پدری می‌رود

راه رجایی بجاست، شور رهایی بپاست
گرچه ز نام آوران، ناموری می‌رود

بی هنران را بگو، گنج هنر ز آن ماست
گرچه زملک هنر، باهنری می‌رود

دامن دریای عشق تا که صدف پرور است
صیرفیان را چه باک، گر گهری می‌رود

تا که خدای جهان، حافظ این امت است
هر نظری می‌رسد، صد خطری می‌رود

راه رجا بسته نیست، گرچه رجایی برفت
ریشه به جا باد اگر برگ و بری می‌رود

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها