كتاب «عقل در دینشناسی ابن رشد» منتشر شد. نويسنده اين اثر ساز و كار تلاش ابن رشد در هماهنگ كردن عقل و دين را بررسي و تاكيد ميكند كه تلاش ابن رشد و متفكران شرق جهان اسلام يك هدف داشت، اما آنان راه حلي متفاوت را برگزيدند.
دليل ديگر براي ادامه اين جدال اين است كه عدهاي هنوز معتقدند كه منطق معرفت دينی با منطق حاکم بر فلسفه تفاوت دارد و این دو را باید از یکدیگر دور نگاه داشت. اين در حالي است كه ديدگاه متقابل اين نظر نيز وجود دارد. به نظر ميرسد پاسخی که بتوان براي اين مساله به طور نسبی بر سر آن توافق کرد، کماکان به دست نیامده است.
كتاب حاضر، تاریخ تفكر اسلامی را يكي از مصداقهاي اين جدال معرفي ميكند. متفكران مسلمان تلاش زيادي كردند تا نشان دهند معارف عقلاني و وحياني هماهنگ با يكديگرند. نويسنده كتاب، این کوششها را به دو جریان اصلی تقسیم ميكند؛ نخست، جریانی که از فارابی آغاز شد و در اندیشه ابن سینا، سهروردی و ملاصدرا ادامه یافت و تاکنون همچنان زنده است و جریانی غالب در فلسفه اسلامی ایران نيز به شمار میآید.
دوم، جریانی که ابن رشد نماینده آن به شمار ميآيد، اما خط فکری ابن رشد در جهان اسلام ادامه نیافت و طرفداران بعدی او بیشتر در عالم مسیحی و یهودی مغربزمین رخ نمودند.
گروه نخست متهماند که تلاشهای آنان موجب شد فلسفه اسلامی به دامان کلام و عرفان بغلتد و ماهیت عقلانی آن تضعیف شود. فارغ از درستی و نادرستی این ادعا میتوان از این نکته دفاع کرد که سیر فلسفه در شرق جهان اسلام به سوی عرفان گشوده شد و در نهایت به ادعای متفکران پیرو مکتب متعالیه، به همنشینی عرفان و فلسفه و کلام و قرآن منجر شد و رنج تعارضات و کشمکشها پایان يافت.
تفکر ابن رشد كه به عقلگرایی شهره است، در نقطه مقابل اين گرایش قرار دارد. او بیش از هر دانشمند مسلمان به آموزهها، اصول و روش فلسفه مشاء که توسط ارسطو نظم و نسق یافت، وفادار ماند. ابن رشد، فارابی و ابن سینا را متکلم میدانست، اما خود نیز میکوشید تا دین و فلسفه را آشتی دهد.
نويسنده در پايان، يك نتيجهگيري از مباحث كتاب ارايه و تاكيد ميكند كه فلسفه اسلامی همواره در حال هماهنگ كردن فلسفه یونان را با آموزههای دینی بود، اما اين تلاش در شرق و غرب جهان اسلام به صورت متفاوتي نمود يافت. متفكران در شرق جهان اسلام نظیر فارابی، ابن سینا، سهروردی و ملاصدرا در نتيجه اين تلاشها به جنبه عرفانی و معنوی دین نزدیکتر شدند، اما غرب جهان اسلام به طلايهدراي ابن رشد به عقلگرایی متمایل شد.
ابن رشد در شرق جهان اسلام نادیده گرفته شد، اما غرب به راه حل او تمایل بیشتری نشان داد. نويسنده كتاب درباره بيتوجهي به ابن رشد در جهان اسلام، به گفتهاي از «هانري كربن» استناد ميكند مبني بر اين كه ابن رشد با حذف و رد عالم خيال و ملكوت، ديگر جايي در تاريخ فلسفه اسلامي نداشت، اما توانست راهگشاي فلسفه جديد اروپايي باشد.
متفكران شرق جهان اسلام ميتوانستند به كتابهاي ابن رشد دسترسي پيدا كنند، اما آنان تمايلي به اين كار نداشتند. ابن رشد همواره رو به سوي غرب داشت و با ارادتي مثالزدني به ارسطو، در پي احياي انديشه او به شكل نخستين آن بود. فلسفه شرق و غرب دنياي اسلام، صورتهايي متفاوت داشتند و از همين رو، امكان طي مسيري مشترك براي آنان وجود نداشت.
توجه غربيان به ابن رشد به حدي است كه برخی او را به لحاظ نفوذ، بزرگترین فیلسوف اسلام دانستهاند. عدهای از متفکران غرب نيز بر این باورند که ریشههای روشنفکری دوره جدید را در آرای ابن رشدیهای لاتینی ميتوان يافت و ابن رشدیهای لاتینی نیز خود را وارثان ابن رشد تلقی میکردند. برخي نيز حتی او را بنیانگذار روش علمی در دوره جدید دانستهاند.
به عقيده نويسنده اين كتاب، تلاش ابن رشد و متفكران شرق جهان اسلام يك هدف داشت، اما راه حلي كه آنان براي مساله «هماهنگ كردن فلسفه و دين» در پيش گرفتند، متفاوت بود.
چاپ نخست کتاب «عقل در دینشناسی ابن رشد» به قلم نادر شکراللهی در شمارگان 2500 نسخه، 308 صفحه و با بهای 45000 ريال از سوی سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شد.
نظر شما