جمعه ۱۰ تیر ۱۳۹۰ - ۱۳:۰۳
«صوفي و چراغ جادو»؛ معجزه‌ای در كار نيست

«صوفي و چراغ جادو» نوشته‌ «ابراهيم حسن‌بيگي» يكي از رمان‌هايي است كه انتشارات كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان در قالب طرح «رمان نوجوان امروز» منتشر كرده است. اين نويسنده با استفاده از افسانه‌ كهن چراغ جادو و وارد كردن آن به زندگي يك نوجوان تركمن به نام صوفي، داستاني تخيلي را براي نوجوانان روايت مي‌كند.

خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)ـ «صوفي و چراغ جادو» شروعي آرام و كشدار دارد. «ابراهيم حسن‌بيگي» داستان را با توصيف حضور صوفي و پدر و مادرش در جشن گندم آغاز مي‌كند و هم‌زمان با اين شروع نه چندان جذاب، شخصيت‌هاي داستان را نيز از زبان قهرمان اصلي آن ـ‌ صوفي ـ معرفي مي‌كند. 

نخستين گره‌ داستان «حسن‌بيگي» در همان نخستين فصل ايجاد مي‌شود. روستاي محل زندگي صوفي، مدرسه راهنمايي ندارد و خانواده نيز توان مالي كافي ندارند تا او را براي درس خواندن به روستاي ديگري بفرستند، به همين دليل صوفي مجبور است كار كند و شغل مورد علاقه او، سواركاري است. اما خانواده اسبي ندارد تا صوفي به آرزويش برسد. 

ماجراهاي زندگي عادي صوفي با يك اتفاق عجيب و غريب دگرگون مي‌شود. صوفي چراغ جادويي را پيدا مي‌كند كه يك بچه‌غول در آن زندگي مي‌كند. بچه غول از همان ابتداي آشنايي با صوفي آب پاكي را روي دستش مي ريزد و مي‌گويد كه غول چراغ جادويي كه همه آرزوها را برآورده مي‌كند، فقط مالِ افسانه‌هاست و بچه‌ها براي رسيدن به آرزوهاي‌شان بايد تلاش كنند. قدرت جادويي وجود خودشان را بشناسند و از آن استفاده كنند. 

بيان مفاهيم آموزنده‌اي چون اهميت تلاش و كوشش در زندگي، بي‌گمان امتيازي براي يك اثر داستاني به‌شمار مي‌رود؛ اما بيان شعاري چنين مفاهيمي به شكل واضح و از زبان شخصيت‌هاي اصلي داستان، از تأثير اين مفاهيم بر ذهن مخاطب نوجوان مي‌كاهد.
 
نويسنده با گنجاندن اين گفت‌وگوها در داستان، عملاً به مخاطب نشان داده است كه در اين داستان اتفاق خارق‌العاده‌اي نخواهد افتاد و اگر قهرمان نوجوان داستان موفق شود به هدفش، يعني سواركار شدن برسد، اين موفقيت نتيجه تلاش خود او بوده است.

طرح داستان، ساده و واضح است. مساله‌اي كه صوفي با آن روبه‌روست و در تمام طول داستان مي‌كوشد آن‌را حل كند، همان عشقي است كه به سواركاري دارد. البته در اين ميان اتفاقات ديگري نيز مي‌افتد كه تعليقي در بيان ماجراهاي زندگي صوفي ايجاد مي‌كند. اتفاقاتي ‌چون وارد شدن «تيزتك» به زندگي صوفي، بيماري او، درمانش، دررفتگي دست صوفي، نخستين مسابقه او و اسبش «تيزتك»، بيماري مادر صوفي، گم شدن تيزتك، مسابقه دوم صوفي و تيزتك و در نهايت گم شدن چراغ جادو، داستان را از حركت يكنواخت آن خارج مي‌كند. 

يكي از نقاط ضعف طرح داستاني «صوفي و چراغ جادو» اين است كه در اين داستان، هميشه صوفي برنده است. اگرچه نويسنده بخش اعظم اين موفقيت‌ها را به حساب تلاش و كوشش قهرمان داستانش گذاشته است؛ اما حتي وقتي روال عادي زندگي و داستان، امكان برنده شدن را به صوفي نمي‌دهد، حادثه‌اي رخ مي‌دهد و قهرمان داستان پيروز مي‌شود. به عنوان مثال وقتي صوفي از اسب مي‌افتد و دستش درمي‌رود، بچه غول چراغ جادو وارد عمل مي‌شود و برخلاف همه حرف‌هايش در ابتداي داستان، كاري مي‌كند كه دست صوفي يك شبه خوب و سالم شود. 

شخصيت‌هاي «صوفي و چراغ جادو» سياه و سفيدند و با آنكه خوب پرداخت شده‌اند و خصوصيت آدم‌هايي هم‌سن و سال و هم موقعيت‌شان را به‌خوبي نشان مي‌دهند، خواننده با آنها همذات‌پنداري نمي‌كند. 

گفت‌وگوهايي كه بين شخصيت‌هاي داستان رد و بدل مي‌شود، لحني كتابي دارد و گاه خيلي واضح شعارهايي از دهان شخصيت‌ها خارج مي‌شود كه نويسنده به عنوان نكات اخلاقي و آموزنده داستان، در نظر داشته است. 

پايان داستان «حسن‌بيگي» نيز از همان ابتدا قابل‌ پيش‌بيني است، قهرمان داستان در اثر راهنمايي‌هاي چراغ جادو پيروز مي‌شود و چراغ جادو هم راهش را مي‌كشد و از زندگي او خارج مي‌شود.

با ابراهيم حسن‌بيگي، نويسنده اين رمان گفت‌وگويي نيز انجام داده‌ايم كه در روزهاي آينده آن را مي‌خوانيد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها