به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، در ادامه سلسله نشستهاي تخصصي موسسه فرهنگي هنري جمشيد جاماسيان، عصر يكشنبه(19 تير) دكتر محمد بقايي (ماكان) تاريخپژوه و اسطورهشناس به تشريح آخرين تحقيق و پژوهش خود با عنوان «از شيدان شيد تا نور الانوار» پرداخت.
بقايي در اين نشست گفت: اگر ملاصدرا را استثنا بدانيم، بايد جلالالدين دواني، مير داماد، آذر كيوان و پيروان او، ميرفندرسكي و حاج ملا هادي سبزواري را فيلسوفان اشراقي بدانيم كه با ديدگاههاي خود، انديشههاي مربوط به نور را قوت و استحكام بخشيدند. به راستي هم انديشه سهروردي آن اندازه مهم و تاثيرگذار بود كه انديشمندان ديگر ايراني و غير ايراني، در حوزه فلسفه و تفكر، از فلسفه اشراق او اثر پذيرفتند.
سهروردي ميگويد كه يك نور اصلي وجود دارد كه «نور الانوار» يا «شيدان شيد» است و بقيه نورها از آن منشعب ميشوند. نور دوم بهمن، نور سوم ارديبهشت است و به همين گونه ادامه پيدا ميكند تا آن كه به ظلمت مطلق ميرسيم. بعد نتيجه ميگيرد كه انسان اگر بخواهد خودش را به عاليترين مرتبه، يا همان نورالانور برساند، بايد اين مراحل را طي كند تا انديشه او نوراني و با نورالانوار يكي شود.
وي افزود: سهروردي كاملترين انسان را كسي ميدانست كه به نور نزديك باشد. در نزد او انسان كامل كسي است كه بتواند در نور نظاره كند، بدون آن كه چشمش خيره بشود. در انديشههاي مكتوب و سينه به سينه ايراني نيز اين انديشه بدين صورت بازگو شده است كه اگر انسان خودش را به آن نور نزديك كند، آنگاه است كه ميتواند دعوي انسان بودن كند. اصطلاحاتي هم كه سهروردي براي اين منظور بكار ميبرد، اين گونه است: سلطان انوار اسپهبديه، هورخش كبير و صغير، نور اعلاء كه همان خداوند است و نورالانوار.
سهم ايران در انديشههاي محوري جهان
اين پژوهشگر و اسطورهشناس افزود: ما اگر بخواهيم انديشههاي محوري، يا انديشههاي مركزي، مطرح در جهان را، چه در حوزه فلسفه و چه در حوزههاي تاريخ و ادبيات، بررسي كنيم، خواهيم ديد كه بدون شك سهم ايران در گفتن و پروراندن آن انديشهها، بسيار زياد است. به همين دليل است كه انديشمندان جهان بديده تكريم و تعظيم به فرهنگ ايران مينگرند و كساني مانند «گوته» از آن ستايش فراوان ميكنند. «شيدان شيد» يا «نورالانوار» يكي از آن انديشههاي محوري و از ايران ريشه گرفته است. اين دو اصطلاح به معناي «خداوند» است و همان است كه در عرفان ايراني به آن «جان جانان» ميگويند.
در قرآن مجيد نيز در سوره «نور»، آيه 35، آمده كه خداوند نور آسمانها و زمين است و او مانند روشنايي چراغي در چراغدان است و چراغدان در آبگينهاي است و آبگينه به مانند ستارهاي ميدرخشد و خداوند هر كس را كه بخواهد به آن نور رهنمون ميشود.
بقايي يادآور شد: نور در انديشه ايراني از سپيده دم تاريخ، به عنوان نماد الهي مطرح بوده و پروريده شده است. نياكان ما نور را در آتش مجسم ميكردند. به سخن ديگر، آنها ميگفتند كه آتش تنها عنصري است كه به نور مورد نظر ما نزديكتر از همه است و سه عنصر ديگر هيچ يك پاكي و خلوص آتش را ندارند.
وي افزود: فردوسي در شاهنامه داستان پيدايش آتش را در زمان هوشنگ پيشدادي بازگو ميكند و ميگويد كه هوشنگ پس از آن كه آتش را شناخت، آن را پرستش كرد. در اينجا «پرستيدن» به معناي بزرگداشت است، نه عبادت كردن. كساني كه پرستش را به معناي عبادت كردن ميگيرند، در حقيقت معناي آن را تحريف ميكنند. در اصطلاحشناسي فردوسي و شاعران روزگار او، تا قرن هفتم، همواره پرستيدن به معناي ستايش كردن است و نگاهباني؛ نه به معناي عبادت كردن.
خود فردوسي هم ميگويد: «نگويي كه آتش پرستان بُدند/ پرستنده پاك يزدان بُدند». فرخي سيستاني هم كه يكي از بزرگترين شاعران تواناي ايران است، ميگويد: «من كه معروف شدستم به پرستيدن او/ به پرستيدن هر كس نكنم پشت دو تا». روشن است كه در اين بيت، پرستيدن هرگز به معناي عبادت كردن نيست. پس ما نبايد ظاهر كلمات را بگيريم و از معناي اصلي آن دور بشويم. ايراني هرگز آتشپرست نبوده است.
وي افزود: به هر حال، نور در تمام كتابهاي بزرگ آسماني و در تمام اديان بزرگ جهان، به عنوان نشانه پروردگار مطرح شده است. در تورات آمده است كه هنگامي كه حضرت موسي به خداوند ميگويد كه خودت را به من نشان بده، خداوند به صورت فرشتهاي آتشين بر درختي ظاهر ميشود. در سفر پيدايش نيز آمده است كه خداوند خود را به صورت نور و آتش به موسي نمايان كرد.
بقايي خاطرنشان كرد: در انجيل نيز آيات بسياري وجود دارند كه در آنها صحبت از نور شده است. در قرآن مجيد نيز در سوره «نور»، آيه 35، آمده كه خداوند نور آسمانها و زمين است و او مانند روشنايي چراغي در چراغدان است و چراغدان در آبگينهاي است و آبگينه به مانند ستارهاي ميدرخشد و خداوند هر كس را كه بخواهد به آن نور رهنمون ميشود.
وي افزود: مساله نور در عرفان ايران نيز تاثير بسيار گذاشته است. مولوي خطاب به خداوند ميگويد كه تو همه جا هستي و هميشه ميشود تو را عبادت كرد و نور تو همه جا هست. اتفاقا يكي از انديشههاي محوري مولوي در كتاب «مثنوي» همين مساله نور است. انديشه نور در تفكر عامه مردم هم رواج پيدا كرده است. اين مساله نشان دهنده آن است كه سنتها از ميان رفتني نيستند. چون جامعه داراي ذهن ناخودآگاه جمعي است.
بقايي يادآور شد: تاثير نور و آتش در ادب فارسي نيز بسيار زياد است. هيچ شاعر و سخنور ايراني را نميتوان پيدا كرد كه به مساله نور، در معناي مينوي آن، اشاره نكرده باشد. بارزترين آن را در نزد مولانا و حافظ ميبينيم. حافظ ميگويد: « از آن به دير مغانم عزيز ميدارند/ كآتشي كه نميرد هميشه در دل ماست». عجيب است كه اقبال لاهوري هم همين را ميگويد: «گرد من حلقه زنيد اي خاكيان آب و گل/ آتشي در سينه دارم از نياكان شما». در واقع اقبال پلي ميان امروز و گذشته زده است. در ادبيات معاصر نيز انديشه نور و اشراق را ميبينيم. يك نمونه آن سهراب سپهري است كه بسيار از فلسفه اشراق سهروردي اثر گرفته و در شعر خود به آن اشاره كرده است.
دوشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۰ - ۱۳:۳۶
نظر شما