دكتر حسن بلخاري در چهارمين مجموعه درس گفتارهايي درباره عطار گفت: مولانا در كتاب «مثنوي»، تنها يك جا از عطار نام ميبرد؛ آن هم در دفتر ششم و هنگام بازگويي قصه «سلطان محمود». در «ديوان شمس» نيز چند جا ذكر عطار آمده است. همينها نشان دهنده اين است كه مولانا ارادت عظيم به عطار داشته است.*
دكتر حسن بلخاري گفت: هفت وادي «منطق الطير» را برپايه بيتي از مولانا «هفت شهر عشق» ناميدهاند. آن بيت چنين است: «هفت شهر عشق را عطار گشت/ ما هنوز اندر خم يك كوچهايم». اما ميدانيم كه قطعا اين بيت از مولانا نيست و يك اشتباه مشهور است كه بايد ماهيت آن روشن شود. بسياري از بزرگان هم اين اشتباه را كردهاند و اين بيت را از مولانا دانستهاند.
وي افزود: تقريبا چهل سال پس از مولانا و در سال 712 هجري قمري، رسالهاي در شرح احوال او توسط احمد سپهسالار نوشته شده است. از ديد بسياري از محققان، اين رساله يكي از مستندترين نوشتهها درباره مولاناست. در رساله سپهسالار فقط يك بار نام عطار آمده است، آن هم در جايي كه ميخواهد مبحث «حلول و اتحاد» را از نظر مولانا رد كند. آن بيت منسوب به مولانا، در اين رساله نيست.
اين استاد دانشگاه يادآور شد: در كتاب «مناقب العارفين» افلاكي نيز كه دومين منبع مهم براي شناخت مولاناست، باز بيت «هفت شهر عشق» نيامده است. اين را نيز بايد گفت كه مناقبنويساني چون سپهسالار و افلاكي، مبناي روايت خود را گرايشات عرفاني مولانا قرار دادهاند. آنها گاه به ذكر رواياتي از مجالس مولانا پرداختهاند كه خود در آن مجلس بودهاند؛ و گاهي با يك واسطه روايت خود را نقل كردهاند. آنچه اين دو ميگويند، تقريرات پنهان و آشكار مولانا را در خود دارد. آنهايي هم كه پس از مولانا آمدهاند، به استناد روايات اين دو كتاب، درباره او سخني گفتهاند.
ارادت و دلبستگي مولانا به عطار
وي افزود: نكته اينجاست كه مولانا در كتاب «مثنوي»، تنها يك جا از عطار نام ميبرد؛ آن هم در دفتر ششم و هنگام بازگويي قصه سلطان محمود. در «ديوان شمس» نيز چند جا ذكر عطار آمده است. همينها نشان دهنده اين است كه مولانا ارادت عظيم به عطار داشته است. به هر روي، اگر صرف جستجو در آثار مولانا سبب شود كه بگوييم تعبير «هفت شهر عشق» از مولانا نيست، البته كار پژوهشي خوبي است. اما جداي از اين، واقعيت آن است كه تعبير «ما هنوز اندر خم يك كوچهايم» به شعرهاي سست «سلطان ولد» ـ پسر مولانا ـ شبيه است تا بيتي از خود مولانا.
بلخاري يادآور شد: مولانا بسيار بالاتر از اينها سخن ميگويد. او نه تنها هفت كوچه، كه هفت منزل آسمان را پشت سر گذاشته است. نوسالكان ميتوانند بگويند كه ما هنوز اندر خم يك كوچهايم، اما كسي به عظمت مولانا را نشايد كه اين گونه سست سخن بگويد. نگاه عظيم مولانا به عطار در «مناقب العارفين» افلاكي بسيار ظهور دارد. پس نبايد در ارادت خالصانه مولانا به عطار شك كنيم و ترديد به خود راه دهيم. مولانا، سنايي و عطار را با هم ميديده است و هر جا نام سنايي را ميآورد، از عطار نيز ياد ميكند.
وي افزود: به دليل سيطره انديشه و كلام شگرف سهروردي، عطار از او نيز تاثير پذيرفته است. سهروردي رسالهاي به نام «صفير سيمرغ» دارد. در اين رساله، كه به زبان فارسي نوشته شده است، ماجراي سيمرغ و مرغ هدهد آمده است. ميدانيم كه تمامي سخن «منطق الطير» عطار، درباره سيمرغ و رهسپاري مرغان براي رسيدن به اوست. اين كه عطار هدهد را پيشواي مرغان براي رفتن نزد سيمرغ قرار ميدهد، تاثير پذيرفته از رساله «صفير سيمرغ» سهروردي است.
بلخاري يادآور شد: اتفاقا شمس تبريزي نيز در «مقالات» اشارهاي به سيمرغ دارد. البته نميتوان گفت كه عطار از اين اشاره متاثر است؛ چون مرگ عطار پيش از ظهور شمس بوده است. پس عطار متاثر از شمس نيست. اما به هر حال شمس هم از سيمرغ سخن گفته است.
وي افزود: احتمالا شمس از رساله «بحر الحقيقه» منسوب به احمد غزالي به داستان سيمرغ رسيده است. اين نشان از گستردگي مفهوم سيمرغ در عرفان و ادب ما دارد. اما عطار در اين قلمرو بي مثال است؛ چون هيچ كس همانند او اجتماعي از مرغان را براي رسيدن به سيمرغ، بيان نكرده است و بحث فلسفي رسيدن از كثرت به وحدت را به آن زيبايي نگفته است. از اين رو «منطق الطير» او در ميان تمام رسالات مربوط به مرغان، شاخص است.
عطار نخستين عارفي است كه «طلب» را وادي اول قرار داد
اين استاد دانشگاه گفت: پيش از عطار، عارفي نيست كه «طلب» را وادي اول قرار داده باشد. حدس من اين است كه عطار اين ترتيب را، كه بسيار هم درست است، از دو روايت مشهور گرفته باشد. يكي حديثي است كه ميگويد: «هر كه من را طلب كند، مرا مييابد و هر كه يافت، ميشناسد و هر كه شناخت، دوست ميدارد و هر كه دوست داشت، مرا عاشق ميشود». روايت ديگر اين گونه است كه خداوند داوود را خطاب قرار ميدهد كه به مردم زمين ابلاغ كند كه خداوند دوست كسي است كه خدا را دوست بدارد و او را طلب كند. احتمال دارد كه در صدر نشاندن «طلب» در ميان منازل سلوك، متاثر از اين دو روايت باشد.
از ديد عطار «طلب» وادي اول است: «چون فرو آيي به وادي طلب/ پيشت آيد هر زماني صد تعب؛ صد بلا در هر نفس اينجا بود/ طوطي گردون مگس اينجا بود؛ جد و جهد اينجات بايد سالها/ زان كه اينجا قلب گردد حالها». اين وادي آسان مينمايد، ولي از مشكلترين منزلهاست. آن كسي كه منزل اول را با ارادت ميپيمايد، ميتواند اميدوار باشد كه منازل ديگر را هم طي كند.
وي افزود: وقتي عارف و سالك وارد منزل اول ميشوند، چه بسا فرشتگاني آنها را سلام ميگويند كه در باطن اهريمناند. به همين دليل است كه بايد هفت منزل را با ارادت و عشق كامل پيمود؛ وگرنه در اين منازل، كمين گاه بسيار است. اگر اين كمين گاهها نبود، همه مرغان ميتوانستند به سيمرغ برسند. در اين مسير است كه فريبها روي ميدهد، چون هنگامي كه حقيقت سر جاي خود نباشد، انسان فريب ميخورد.
كسي كه ميخواهد به سيمرغ برسد، بايد پر و بال سيمرغي داشته باشد: «چون دل تو پاك گردد از صفات/ تافتن گيرد ز حضرت نور ذات؛ چون شود آن نور بر دل آشكار/ در دل تو يك طلب گردد هزار؛ گر شود در راه او آتش پديد/ ور شود صد وادي ناخوش پديد؛ خويش را از شوق او ديوانهوار/ بر سر آتش زند پروانهوار.» من يقين دارم كه مولانا از رواني و صلابت و زيبايي اين بيتها متاثر بوده است.
وي در پايان سخنانش يادآور شد: عطار در ابتداي هر وادي، منزل را شرح ميدهد و عظمت و بركاتي را كه در هر منزل به سالك ميرسد، بازگو ميكند. شرح او از وادي «طلب» و غايت اين وادي، در هفت حكايت آمده است. اولين حكايت آن هم درباره ابليس و نافرماني اوست.
نظر شما