يك پسر نوجوان 14ساله، جايگاه دوم مسابقهي داستاننويسي 247 كلمهاي سايت گاردين را به دست آورد.
«نيل گيمن» يكي از داوران اين مسابقه نيز داستاني با همين تعداد كلمه در سايت قرار داد بود. اين نويسندهي كتابهاي كودك و نوجوان سطح داستانهاي ارسالشده به اين مسابقه را فراتر از انتظار عنوان كرد.
«اتان گيبونز» ، «جاناتان نيري»، «اليويا كرو»، «اتان وايلد» «آمليا داولينگ» ديگر برگزيدگان اين مسابقهي داستاننويسي هستند كه داستانهاي آنان را در روزهاي آنيده ميخوانيد.
داستان برگزيدهي «سفر» اثر «ويل مورفوت»، 14 ساله:
نور سفيد مرا در گرماي درخشان و سيال خود ميبلعد... عرق از صورت سرخم پايين ميريزد. تمام بدنم درد ميكند و اين درد در هر لحظه، همزمان با فشاري كه با بدنم به لبهها وارد ميكنم بيشتر و بيشتر ميشود.
چند دقيقه پيش، من ميتوانستم صداي قدمهايي را بشنوم كه بر زمين كوبيده ميشد؛ اما اكنون فقط ميتوانم صداي لهله زدن خودم را بشنوم و با خودم كلنجار ميروم كه ثابت سر جاي خودم بمانم؛ چرا كه حتي يك تكان كوچك مرا به دنياي فراموشي ميفرستد. ناگهان ترس پنهاني من از اينكه پاي دردناكم در سوراخي سنگي براي هميشه گير افتاده است، برايم شكلي از واقعيت گرفت.
ذهنم سرعت گرفت، در همان حالي كه بدنم ميچرخيد تا حملهكنندگان را خيره كند، ذهنم حالتي كرخت و تار گرفته بود. در كسري از ثانيه، هزاران تصوير از درندهخويي جانوران به ذهنم هجوم آورد. پوست آنها ته رنگي سبز با خطوط پلكاني داشت كه با تراوشات قرمزي پوشيده شده بود كه از جوشهاي چركين آن بيرون ميزد. چشمهاي قرمز تيرهي آنها خبر از ذهن شكنجهگرشان ميداد.
گوشت بدنشان از جنس سختي مثل چوب آبنوس است كه ميتواند بدن انسان را بهراحتي يك برگ كاغذ پاره كند و ترس و درد را وارد روح دليرترين مردان ميكند.
ناگهان حقيقت بر من آوار شد. اين دنياي من بود و اين موجودات شبه انسان، رفقاي من بودند. اما من از طريقي ناشناخته به ميليونها سال بعد سفر كرده بودم و آيندهي سياه و نااميدانهي بشر را ميديدم.
نظر شما