شنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۰ - ۱۵:۲۲
«دختران كابلی» روايت كساني كه برای زنده ماندن می‌جنگند

«دختران كابلي» داستان دختران نوجواني است كه سايه نفرت‌انگيز جنگ زندگي آن‌ها را زير و رو كرده است، دختراني كه براي زنده ماندن مي‌جنگند.-

خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)- رمان‌هاي سه‌گانه‌ «دختران كابلي» يكي از ده‌ها كتابي است كه در سال‌هاي اخير درباره‌ مردم افغانستان و رنج‌هايشان نوشته شده است. «دبورا اليس» نويسنده‌ اين كتاب از ابتداي نوجواني نوشتن را آغاز كرده و وارد فعاليت‌هاي مدني و ضد جنگ به نفع زنان و كودكان شده است.

اليس همزمان با حكومت طالبان در افغانستان به جمع‌آوري كمك‌هاي مالي و مردمي براي زنان پناهنده‌ افغاني پرداخت و در سال 1997 براي فعاليت‌هاي اجتماعي به پاكستان و افغانستان سفر كرد و به طور مستقيم با مشكلات و رنج‌هاي زنان و كودكان افغان آشنا شد.

كتاب «دختران كابلي» نتيجه‌ مصاحبه‌هاي او با زنان پناهنده به اردوگاه‌هاست. علاوه بر اين مصاحبه‌ها، او بررسي و مطالعات گسترده‌اي درباره‌ي چگونگي زنده ماندن كودكان افغاني در شرايط بحراني جنگ انجام داده است.

نخستين بخش كتاب «دختران كابلي» با نام «نان‌آور» روايتي از زندگي دختري افغاني به نام «پروانه» است كه لباس پسرانه مي‌پوشد و براي امرار معاش خانواده كار مي‌كند، براي مردم نامه مي‌خواند و مي‌نويسد. استخوان‌هاي مرده‌ها را جمع مي‌كند و مي‌فروشد يا با دستفروشي‌ امور خود و خانواده‌اش را می‌گذراند.

«سفر پروانه» دومين بخش از مجموعه داستان‌هاي «دختران كابلي» است. در ابتداي اين بخش، «پروانه» پدرش را پيدا مي‌كند و همراه با او به سمت شهر مزار شريف حركت مي‌كند تا مادر و خواهرها و برادرش را پيدا كند؛ اما سرنوشت ديگري براي «پروانه» رقم خورده است. مرگ پدر، زندگي را براي اين دختر نوجوان سخت‌تر مي‌كند.

«پروانه» سفرش را به تنهایی ادامه می‌دهد و در طول مسیرش به سمت مزار شریف با كودكان ديگري همراه و همسفر مي‌شود. نوزادي را پيدا مي‌كند كه مادرش را از دست داده و از گرسنگي و تشنگي در حال مرگ است، با پسر نوجواني آشنا مي‌شود كه پايش را در ميدان مين از دست داده و نااميد در غاري به انتظار مرگ نشسته است و در نهايت به دختر بچه‌اي برمي‌خورد كه زندگي‌اش را در كنار ميدان مين مي‌گذراند و با ريختن مشتي غذا بر زمين فكر مي‌كند از شر مين‌ها در امان می‌ماند.

«سفر پروانه» با پیدا کردن مادر و خواهرانش در اردوگاه پناهندگان به پایان می‌رسد. برادر کوچک پروانه طاقت سختی‌های جنگ و سفر را نداشته و در راه، جانش را از دست داده است اما اعضای باقی‌مانده با نامه‌ي او به دوستش «شوزيه» به پايان مي‌رسد.

نويسنده در «شهر گلي» كه سومين بخش از مجموعه داستان‌هاي «دختران كابلي»، قهرمان اصلي داستان‌هاي دو جلد گذشته را در كنار مادر و خواهرش به حال خود رها مي‌كند و به سراغ دوستش «شوزيه» مي‌رود. شوزيه، سرنوشتي مشابه پروانه دارد. او نيز پس از مرگ پدر مجبور به كار در لباس پسرانه مي‌شود اما به ماندن در افغانستان و تحمل درد و رنج راضي نيست.

اين دختر نوجوان با ديدن عكسي از يك مزرعه‌ پر از گل‌هاي بنفش در كشور فرانسه تصميم مي‌گيرد كابل را ترك كند و به فرانسه برود و مزرعه‌هاي زيبا و آفتابي آن كشور را ببيند. شوزيه تصميمش را عملي مي‌كند. كار كردن در خيابان‌هاي كابل را كنار مي‌گذارد و با آرزوي رسيدن به كشور فرانسه شهر را ترك مي‌كند اما در نخستين مرحله به يك اردوگاه پناهندگان افغاني در مرز افغانستان و پاكستان مي‌رسد و با خانم «ويرا»، دوست مادر «پروانه» روبرو مي‌شود اما زندگي در اردوگاه نيز براي «شوزيه» جذابيتي ندارد و آنجا را نيز با روياي رسيدن به فرانسه ترك مي‌كند و دست آخر پس از تحمل رنج‌هاي بسيار بازگشت به افغانستان را انتخاب مي‌كند.

«دختران كابلي» با يك جمله‌ ساده آغاز مي‌شود، جمله‌اي كه پروانه با ترس و لرز از زير شالش مي‌گويد: «من هم مثل پدر مي‌توانم نامه بخوانم، يعني تقريباً مثل پدر» اين جمله با وجود اختصار موضوع داستان را تا حدي بيان مي‌كند. در ادامه موضوع مشخص‌تر مي‌شود و خواننده با قهرمان داستان و شرايط زندگي او آشنا مي‌شود؛ شرايطي كه در آن حضور و درس خواندن يك دختر نوجوان در جامعه مرسوم نيست.

شروع داستان، جذاب است و شخصيت‌هاي كليدي داستان به صورت اوليه در آن معرفي مي‌شود. پروانه هر روز براي كمك به پدرش راهي بازار مي‌شود و در كنار او مي‌نشيند تا او به كارش بپردازد. خواندن نامه براي مردم و فروش خرده‌ريزهاي باقي مانده از زندگي گذشته، شغل اين روزهاي پدر پروانه است.

حضور در بازار، زمينه‌ كنش اصلي داستان را فراهم مي‌كند. پدر پروانه به دست نيروهاي طالبان اسير مي‌شود و تامين معاش مادر، خواهران و برادر پروانه به او واگذار مي‌شود، دختر نوجواني كه كسي با توجه به ظاهرش نمي‌تواند تشخيص دهد كه يك دختر است و مي‌تواند با درآمدن به هيئت يك پسربچه، به جاي پدر «نان‌آور» خانواده شود.

«دختران كابلي» پر از كشمكش است. حوادثي كه در شهر براي پروانه و خانواده‌اش رخ مي‌دهد و درگيري‌هاي عاطفي و اخلاقي اين دختر نوجوان اوج و فرودهاي داستان را شكل مي‌دهند. در بخش سوم داستان نيز حوادث متعددي رخ مي‌دهد. در هر سه بخش اين اثر، قسمت عمده‌اي از بار داستان را حوادث بيروني آن هم‌چون دستگيري پدر به دست نيروهاي طالبان، كار پروانه در بازار و قبرستان، سفر مادر و خواهر و برادرها به مزار شريف، برخورد پروانه به كودكاني جنگ‌زده، فرار شوزيه از اردوگاه و مواردي از اين دست به دوش مي‌كشد اما آنچه داستان را جذاب مي‌كند، درگيري‌هاي دروني پروانه و شوزيه است.

دختراني نوجوان كه تا چند ماه پيش از آغاز داستان يك زندگي آرام و معمولي داشته‌اند، با آغاز جنگ داخلي و حكومت طالبان در افغانستان به ناگاه خود را در دنيايي ناآشنا مي‌بينند. دنيايي كه در آن رفتن به مدرسه و نشستن سر كلاس خسته‌كننده‌ جغرافيا به يكي از آرزوهاي دست‌ نيافتني‌شان تبديل مي‌شود. در ابتداي داستان، پوشيدن لباس پسرانه و كار در بازار براي اين دو دختر نوجوان سرگرم‌كننده است اما با گذشت زمان اين كار برايشان به شكنجه‌اي تبديل مي‌شود كه فقط به خاطر تامين زندگي خانواده آن‌را تحمل مي‌كنند.

درگيري‌هاي عاطفي شوزيه از جنس ديگري است. شوزيه نقشه‌هايي براي گريز از كابل دارد. در حقيقت به نظر مي‌رسد نويسنده با قرار دادن شخصيتي چون شوزيه در داستان، تلاش كرده ويژگي‌هاي منحصر به‌فرد شخصيت پروانه هم‌چون فداكاري و از خودگذشتگي‌اش را با بزرگ‌نمايي بيشتري به خواننده نشان دهد.

طرح داستان واضح و باورپذير است و نويسنده علت وقوع حوادث داستان را در موقعيت‌هاي مناسب بيان كرده است. پروانه با مشكلات بسياري دست و پنجه نرم مي‌كند اما اصلي‌ترين مساله‌ او تلاش براي زنده ماندن و پيدا كردن خانواده‌ است. فضاسازي داستان نيز تلاش دردناك اين دختر نوجوان براي بقا را به خوبي نشان داده است. 

در كتاب «دختران كابلي»، تنها پروانه نيست كه براي زنده ماندن تلاش مي‌كند. شوزيه و تمام مردم افغانستان نيز هدفي مشابه دارند اما شوزيه يك هدف ديگر هم دارد كه شايد برگرفته از خودخواهي‌هايش باشد. او از بودن با خانواده‌اي كه او را با پول معاوضه مي‌كنند سرخورده است و روياي رفتن به كشوري آزاد را در سر دارد. يكي از نقاط ضعف اين طرح، سهم دهي نامساوي به قهرمانان داستان است. دو سوم كتاب به داستان پروانه اختصاص يافته است و تنها يك سوم آن درباره شوزيه است و خواننده عملاً از بخشي از زندگي شوزيه كه هم‌زمان با ماجراهاي «سفر پروانه» است، بي‌خبر مي‌ماند. 

شخصيت پردازي داستان از يك سو قوت‌‌ها و از سوي ديگر ضعف‌هايي دارد. شخصيت پروانه و شوزيه به خوبي پرداخته شده است. اگر چه ردپايي از نگاهي بيگانه با فرهنگ شرقي را در پرداخت اين دو شخصيت اصلي نيز مي‌توان يافت اما به طور كلي حضور دختراني هم‌چون پروانه و شوزيه را مي‌توان در افغانستان جنگ‌زده باور كرد.

ضعف شخصيت‌پردازي در «دختران كابلي» به پرداخت شخصيت‌هاي فرعي برمي‌گردد. نويسنده تمام دقت و توجه‌اش را به آفرينش دو قهرمان اصلي داستان معطوف كرده و شخصيت‌هاي فرعي اثر را چندان جدي نگرفته است. شخصيت‌هايي هم‌چون مادر و خواهر پروانه كه حضوري پررنگ در زندگي او دارند و كودكاني كه با پروانه همراه مي‌شوند به خوبي معرفي نمي‌شوند. داستان شخصيت‌هاي فرعي زايدي نيز دارد. شخصيت‌هايي كه حضورشان در داستان تنها تعدد جنبه‌هاي دردناك زندگي زنان و كودكان افغان را نشان مي‌دهد و بر زندگي و سرنوشت قهرمان اثر تاثيري ندارند.

گفت‌وگوهاي داستان يكي از نقاط ضعف آن است. حرف‌هاي شخصيت‌ها با زباني رسمي بازگو مي‌شود، اما حرف‌هايي از زبان شخصيت‌ها بيان مي‌شود كه از نظر زباني و حتي مفاهيم مطرح‌شده در آن با زبان و فرهنگ غربي نزديك‌تر است.

«نان‌آور» از زبان داناي كل روايت مي‌شود اما داناي كل ماجرا را از دريچه‌ چشم قهرمان اصلي اثر مي‌داند. ساحت داستان، ساحت چشم و فكر پروانه است و ماجراهاي زندگي ساير شخصيت‌ها نيز از ديد او بازگو مي‌شود.

داستان «دختران كابلي» به خوشي به پايان مي‌رسد. پروانه مادر و خواهرانش را پيدا مي‌كند و شوزيه بر خودخواهي‌هايش چيره مي‌شود و تصميم مي‌گيرد روياي رفتن به فرانسه را رها كند و به افغانستان بازگردد.

«دختران كابلي» نوشته‌ «دبورا اليس» با ترجمه‌ي «شهلا انتظاريان» منتشر شده است. واحد كودكان و نوجوانان انتشارات قدياني(كتاب‌هاي بنفشه) اين كتاب را با شمارگان 1100 نسخه و قيمت 15 هزار تومان در نيمه‌ نخست سال 90 روانه‌ي بازار كتاب كرده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها