«محمدرضا محمديپاشاك»، نويسنده باسابقه كتابهاي كودك و نوجوان در گفتگو با خبرگزاري كتاب ايرن(ايبنا)، درباره اختصاصات كتابهاي اين عرصه در سالهاي اخير گفت: بهتازگي در حوزه ادبيات كودك و نوجوان حركت به سمت موضوعات اجتماعي شتاب گرفته است. موضوعاتي كه در اين سالها به آن توجه زيادي نشده بود، البته تلويزيون به موضوعات اجتماعي پرداخته، اما تلويزيون بسيار سطحي به اين مقوله نگاه كرده است. كساني به فيلمنامهنويسي روي آوردند كه الفباي قصهنويسي را نيز بلد نيستند و توجيهشان هم اين است كه مخاطبان ما عموم مردم و خانوادهها هستند. در حاليكه خانوادههاي ما خانوادههاي 50 سال پيش نيستند و حتي در روستاها نيز مردم اهل مطالعهاند، فقط مشكل شهرهاي كوچك و روستاهاي ما اين است كه امكانات تحقيق و پژوهش در آنها فراهم نيست.
نويسنده كتاب «از روزهاي برفي» درباره فعاليتهايي چون انتشار كتاب در قالب طرح رمان نوجوان توسط كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان اظهار كرد: بايد اين سوال را مطرح كرد كه چه اتفاقي افتاده كه يك مركز قديمي فعال در مسائل فرهنگي كودكان و نوجوانان 100 نفر نويسنده را دور هم جمع ميكند و با برگزاري جلسات متعدد قصد دارد كتابهاي جديدي در اين حوزه تهيه كند. به نظر من با فعاليتهايي از اين قبيل، در عرصه ادبيات كودك و نوجوان اتفاقي نميافتد، چون نويسندگان ما همانهايي هستند كه سالهاي قبل هم كارهايي را عرضه كردهاند.
وي در ادامه عوامل منفي تاثيرگذار بر داستاننويسي بر ادبيات كودك و نوجوان را اينگونه برشمرد: شتابزدگي يكي از مهمترين معايب داستاننويسان اين عرصه است. خودشيفتگي نيز آفت ديگري است كه همه رشتهها و اين رشته هنري را تهديد ميكند. نكته ديگري كه توجه به آن ضروري است نقد حرفهاي كتابهاي خاص كودكان و نوجوانان است. جاي نقد و بررسي در عرصه ادبيات كودك و نوجوان خالي است و ما نويسندگان اين حوزه عاشق اثرمان ميشويم و نقدهاي موجود را هم برنميتابيم. به همين خاطر من فكر ميكنم از مراكزي مانند كانون، حوزه هنري و مانند آن كاري برنميآيد.
«محمديپاشاك» با تاكيد بر نقش مهم نويسنده در ايجاد تحول در عرصه ادبيات كودك و نوجوان، در اينباره گفت: به نظر من در صورتي در حوزه ادبيات كودك و نوجوان تحول ايجاد ميشود كه نويسنده در زمان آفرينش هنري با مسوولان فرهنگي-هنري ارتباط نداشته باشد. در اين صورت است كه ميتواند دستاوردهاي زندگياش را به يك كار هنري تبديل كند. نويسنده بايد علم، تجربه و احساسي غني داشته باشد و سپس در وجودش اتفاق خاصي رخ دهد. هميشه نويسندگان و ساير هنرمندان به خودشان هشدار دادهاند كه مسووليتهاي اجتماعي را در نظر داشته باشند. اين عده حتي پس از پايان آفرينش هنريشان نگران عكس العملهاي ديگران هستند و ديگران را مقابل خود ميبينند نه در نقش دوست و همراهشان و اين به خاطر آن است كه بسياري افراد در مقام كارشناسي به اصليترين ويژگي هنري اثر لطمه زدهاند.
نويسنده كتاب «فصل كوچ چلچله» استفاده از گروه كارشناسانان تعليم و تربيت و روانشناسي در تهيه و تاليف كتابهاي كودك و نوجوان را امري غيرضروري دانست و با بيان آسيبهاي اين روش به آفرينش هنري، در اينباره توضيح داد: وجه آموزشپذيري كودك و نوجوان و نقش روانشناسي و تربيتي كتابهاي كودك و نوجوان هميشه مورد توجه نويسندگان اين حوزه بوده است. ما ميدانيم كه آموزش مخاطبان در سن و سال پايين جديتر است اما اينكه يك گروه كارشناس به هنرمند مشاوره بدهند، پيشنهاد مناسبي براي هنرمند نيست. بايد از نويسندگانمان بخواهيم كه خودشان همه وجوه مخاطب همچون تربيت جهاني و تربيت ويژه كشورمان را در نظر بگيرند.
وي افزود: نويسندهاي چون «رولد دال» ساليان سال در موقعيتهاي تربيتي قرار ميگيرد، معلم ميشود و به آموزشهاي غيررسمي ميپردازد و به شخصيتي تبديل ميشود كه آثاري مانند «جادوگرها» و «ماتيلدا» را مينويسد و جامعه فرهنگي و هنري را واميدارد كه كارش را به عنوان تئوريهاي ادبيات كودك و نوجوان در نظر بگيرند. «آستريد ليندگرن» هم از ديگر نويسندگاني است كه به اين شيوه عمل كرده است. او مدتها وقتش را صرف شناخت كودكان و نوجوانان كشورش كرد و در نهايت «پيپي جوراب بلند» را خلق كرد كه اثري جاودانه است.
نويسنده «پسران سفيدرود» معتقد است نويسندگان كتابهاي كودك و نوجوان بايد پژوهش كنند. او در اينباره اضافه كرد: سالهاست كه گفته ميشود سطح پژوهش در كشور ما پايين است. كمكاري در اين حوزه شامل حال نويسندگان هم ميشود. نويسندگان ما يا نبايد وارد حوزه ادبيات كودك و نوجوان شوند يا اگر وارد شدند بايد با تحقيق و مطالعه مخاطب را بشناسند و سپس به مرحله آفرينش هنري وارد شوند.
«محمديپاشاك» در ادامه افزود: اميدوارم حرف من به نويسندگان كتابهاي كودك و نوجوان برنخورد چون من فكر ميكنم يك درصد از نويسندگان ما اهل مطالعه و پژوهش درباره كودكان هستند. خود من هم جزء همين دسته هستم. متاسفانه ما متخصص ادبيات كودك و نوجوان نداريم و به خاطر شرايط خاصي وارد اين عرصه شدهايم. در حقيقت ديگران تابلويي را به اين سمت به ما نشان دادند و ما را واداشتند به اين سمت برويم.
وي با بيان مشكلات موجود در اين حوزه، ويژگيهاي نويسندگان عرصه كودك و نوجوان را برشمرد: نويسنده ادبيات كودك و نوجوان بايد تواناييهاي ويژهاي داشته باشد. بايد مخاطب را بشناسد. با دايره واژگان گروههاي سني مختلف آشنا باشد. مطالعاتي درباره فرهنگ جامعه و خردهفرهنگها داشته باشد. بسياري از نويسندگان ما داستانهايشان را به طور كلي براي كودك تهراني مينويسند. اين در حالي است كه به عنوان مثال يك كودك كه اهل روستايي در گيلان است، ممكن است متوجه برخي از مفاهيم يا واژگان بيان شده در داستان نشود.
«محمديپاشاك» شناخت آموزشهاي رسمي وزارت آموزش و پرورش و آشنايي با آموزشهاي غيررسمي كودكان و نوجوانان را يكي از فعاليتهاي ضروري براي نويسندگان اين حوزه عنوان كرد و در اينباره توضيح داد: نويسنده بايد بداند كودك و نوجوان اوقات فرغتش را چگونه ميگذراند. در خانه با او چطور رفتار ميشود و او با ديگران چطرر رفتار ميكند. در حقيقت نويسنده بايد جنبههاي مختلف مادي، معنوي، ذهني، احساسي و عقلي مخاطب را بشناسد.
نويسنده «مادربزرگ نازبانو» معتقد است اگر نويسندهاي نميتواند به چنين توانمنديهايي برسد بايد نوشتن براي كودكان و نوجوانان را رها كند و براي گروه سني خودش بنويسد. نويسندهاي كه وارد اين عرصه شد توجيهي براي انجام ندادن اين كارها ندارد. نبود رشتههاي دانشگاهي خاص ادبيات كودك و نوجوان و امكاناتي از اين قبيل، دسترسي نداشتن به منابع و مآخذ مورد نياز توجيه كافي براي بيتوجهي به پژوهش نيست. نويسندهاي كه نميتواند مخاطب كودك را بشناسد مجبور نيست در اين عرصه بنويسد.
شنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۰ - ۱۰:۰۱
نظر شما