نويسنده كتاب «حقيقت و معنا در فلسفه تحليلي» گفت: اشتباه فلاسفه غرب اين است كه در برخورد با مسايل مابعدالطبيعي كه همان حوزه علوم عقلي است، از روش تجربي استفاده ميكنند، در حالي كه فلسفه اساسا كاري به تجربه ندارد. فيلسوفان غربي با خلط دو حوزه تجربي و عقلي، دچار اشتباه ميشوند.-
وي درباره مبهم ماندن دو مبحث «حقيقت و معنا» در سنت تحليلي فلسفه غرب گفت: اين سنت فلسفي نيز به دليل مبنا قرار دادن تجربه به عنوان روش، نميتواند به معناي معيني براي الفاظ دست يابد و به همين دليل، درباره صدق گزارهها و جملات نيز به مشكل برميخورد. فيلسوفان تحليلي خود اذعان ميكنند كه به دليل اين مشكل، نميتوانند نظر قطعي را درباره يك گزاره بيان كنند.
بيگپور به بررسي مفصل نظريات ويتگنشتاين متقدم و متاخر، فرگه، كواين، ديويدسون، راسل و برخي ديگر از فلاسفه درباره حقيقت و معنا در كتابش اشاره كرد و گفت: با استناد به نظريات اين فلاسفه، نشان دادم كه آنان به اين نتيجه رسيدهاند كه فلسفه تحليلي نميتواند به معناي معين الفاظ و همچنين صدق قطعي براي گزارهها دست پيدا كند.
وي ابهام موجود در فلسفه تحليلي را با استفاده از مباني فلسفه اسلامي قابل حل دانست و گفت: پس از بررسي نظرات هر يك از فلاسفه، اشكالات بنيادين آنها را بر اساس فلسفه اسلامي تبيين كردم.
اين نويسنده توضيح داد: مشكل فلسفه به طور كلي اين است كه در برقراري ارتباط با جهان خارج، تنها تجربه را ملاك قرار ميدهد. بر اين اساس، تنها راه ارتباط، حواس است در حالي كه اگر تنها حواس را واسطه قرار دهيم، هيچگاه ارتباط ذهني و ادراكي با واقعيت برقرار نخواهد شد، زيرا حواس نميتواند انعكاسدهنده دقيق دنياي خارج باشد.
وي افزود: تنها يك راه براي برقراري اين ارتباط وجود دارد و آن ارتباطگيري با جهان پيرامون بدون هيچ واسطهاي است. چنين ارتباطي امكانپذير خواهد بود، زيرا انسان داراي وجود ذومراتب است، يعني مراتب حسي، عقلي و خيالي را توامان دارد. انسان در مرتبه حس، وقتي با محسوسات ارتباط ميگيرد، با آنها يكي ميشود و از اين طريق ادراك به دست ميآيد. در فلسفه اسلامي تنها در صورت تبديل «حاس» به عنوان ادراككننده حسي و «محسوس» به عنوان ادراكشونده به يك واقعيت واحد، ادراك رخ ميدهد.
نويسنده كتاب «جهانبيني مقايسهاي» ادامه داد: در مرتبه عقل و خيال نيز همين ساز و كار وجود دارد. عاقل و معقول و متخيَل و متخيِل به وجودي واحد تبديل ميشوند تا ادراك پديد آيد. بنابراين، انسان ميتواند به صورت توامان، ادراككننده و ادراكشونده يك واقعيت حسي باشد. به دليل نبود هيچ واسطهاي در اين نوع از برقرار ارتباط، ادراكي متعيّن حاصل ميشود. اين تعيّن در مرتبه معاني و صدق گزارهها نيز به دست ميآيد.
وي اين روش در فلسفه اسلامي را مربوط به مبحث اصالت وجود ملاصدرا دانست و گفت: مشكلي كه به دليل اتخاذ روش تجربي در دو مبحث معنا و حقيقت فلسفه تحليلي پديد ميآيد، تنها منحصر به اين دو حوزه نيست و ميتوان پيامدهاي آن را در ساير حوزههاي سنت تحليلي نيز رديابي كرد.
وي اين مشكل را در مباحث فلسفه پستمدرن نيز صادق دانست و گفت: بررسي حقيقت و معنا در فلسفه پستمدرن، موضوع كتابي است كه اكنون به عنوان جلد دوم «حقيقت و معنا در فلسفه تحليلي» مشغول نگارش آنم.
چاپ نخست كتاب «حقيقت و معنا در فلسفه تحليلي» با بهاي 110 هزار ريال از سوي انتشارات حكمت منتشر شده است. اين اثر در هفدهمين دوره جايزه كتاب فصل شايسته تقدير شناخته شد.
نظر شما