به گزارش خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا) به نقل از سايبر پرس، ماري داريوسك نويسنده محبوب فرانسوي پس از گذشت چهار سال از رمان «تام مرده است» (2007) امسال رمان تازهاي به نام «كلو» را از سوي همان ناشر هميشگي آثارش P.O.L در دسترس خوانندگانش گذاشت.
او متولد 1969 در منطقه باسك واقع در مرز فرانسه و اسپانيا است. پس از پايان دكتراي زبان فرانسه، ماري داريوسك اولين رمان خود با عنوان «قصههاي خوك» را در سال 1996 منتشر كرد. راهيابي اين اثر به جمع نامزدهاي گنكور آن سال و خريد حقوق اثر از سوي ژان-لوك گدار كارگردان سرشناس فرانسوي براي ساخت فيلمي اقتباسي بر اساس آن، شهرت فراواني براي ماري داريوسك جوان به همراه آورد.
او قادر به عرضه هنر و سبكي از داستاننويسي است كه همه چيز را آنطور كه هست با نگاهي ظريف و جزئينگر به مخاطب عرضه ميكند. تا آنجا كه گهگاه برخي منتقدان او را به علت بيپرده سخن گفتن به باد انتقاد ميگيرند؛ اما نويسنده ساكن محلات جنوبي پاريس ميگويد: به آن افتخار ميكنم.
از اين گذشته ميتوان درونمايههاي مشتركي در غالب آثار داستاني ماري داريوسك مشاهده كرد. ناپديد شدن و غياب يكباره كاراكترهاي داستاني، دريا به عنوان سرچشمه خاطرات نويسنده، زني كه قهرمان اصلي داستان است به دنبال يافتن هويت واقعي و ريشههاي خود، زوال جسماني انسانها و جستجو براي يافتن مرزهاي رواني آنها و رابطه مادر-فرزندي ويژگيهاي مشترك فضاي داستانهاي داريوسك به نظر ميرسند. او ميگويد: نوشتن براي من انسانمحوري است. انسان در مركز داستانهايم است و قصهاش خروج از يك ساحت و رفتن به ساحتي ديگر است.
خبرنگار روزنامه كانادايي سايبر پرس به منزل گرم و آرام داريوسك در جنوب پاريس رفت تا به بهانه انتشار رمان «كلو» با نويسنده اهل باسك به گفتوگو بنشيند. داريوسك مادر سه فرزند كوچك به نامهاي ماتيو 10 ساله، كلر 7 ساله و ترز 3 ساله است.
جواني از دهه 80 ميلادي
آغاز سخن درباره فرشته تنهاي رمان «كلو» يا همان سولانژ قهرمان اصلي داستان بود. سولانژ يك جوان قديمي سه دهه پيش است نه جواني امروزي. در اين صورت داريوسك براي ترسيم جواني از آن دوره در داستانش به چه چيزهايي فكر كرده است؟ به راستي سولانژ به چه ميانديشيد و در پي چه بود؟
به نظر ميآيد داريوسك كار چندان سختي پيش رو نداشت. تنها ميبايست در جلوي آينه قرار گيرد و خاطرات و رويدادهاي شخصي باقي مانده از آن دوران را جلوي چشمانش مرور كند. او به آساني ميتواند تنها با نگاهي گذرا به يك رويداد، خطوط كلي شخصيتهاي داستانياش را در ذهن ترسيم كند.
داريوسك چيزي را پنهان نميكند و آشكارا اعلام ميكند از دوره جواني خودش براي خلق قهرمان رمان «كلو» الهام گرفته است. از همين رو ماجراي داستان در همان دهه هشتاد ميلادي جريان دارد. ماري داريوسك خاطرات روزانه آن سالها را همچون سولانژ (قهرمان داستان) تا امروز نگه داشته است و حتي مانند او بيش از آنكه براي نوشتن آنها زحمتي بكشد، آنها را روي نوار كاست ضبط كرده بود. او بار ديگر براي نوشتن رمانش همه آنها را از نو گوش كرده است. به تعبير او گوش كردن آنها يك زيرآبي طولاني بود كه نفسش را بند ميآورد.
اگر كسي نداند داستان «كلو» در روستايي در ايالت جنوبي باسك در پيرنه غربي فرانسه جريان دارد، ميشود تصور كرد كه اين داستان در ايالت كبك كانادا رخ ميدهد. و البته تمايل براي رفتن به ايالات متحده آمريكا ويژگي مشترك اين دو ايالت است كه يكي در مرز اسپانيا و فرانسه و ديگري در شمال كانادا واقع شده است. ماري داريوسك تأكيد ميكند جذابيت ايالت متحده به اندازه همان جا (ايالت كبك كانادا) در ايالت باسك نيز وجود داشت. البته در خانه داريوسك هم حتي پردههاي اتاق نشيمن احساسي از زندگي در منهتن نيويورك ايجاد ميكنند. او ميگويد: من هم رؤياي رفتن به نيويورك را در سر داشتم. اما ماجراي زندگي او حول محور تحصيل ادبيات فرانسه تمركز يافت. او در رشتههاي ادبيات و روانكاوي تحصيل كرد. به كسب دكتراي ادبيات فرانسه نايل آمد و در دانشگاه بزرگ ليل در كرسي استادي ادبيات فرانسه شروع به تدريس كرد اما سرانجام آن را رها كرد و به نوشتن پرداخت.
داريوسك ميگويد: همه چيز را به مدرسه مديونم. او تنها دختر خانوادهاي است كه آنها را با لحني سرد و بيتفاوت «خرده بورژوا» مينامد. پدرش در يك كارگاه ريختهگري كار ميكرد. نه كارگر بود و نه مهندس بلكه همانگونه كه از قضاوتش مبني بر خرده بورژوا بودن پدر برميآيد، يك تكنسين بود و به نوعي ميتوان او را هم دانشجوي واقعي ادبيات به شمار آورد. بدون نظم و ترتيب آثاري از روژه مارتن دوگار گرفته تا تولستوي را پشت سر هم ميخواند.
مادرش معلم زبان فرانسه بود هر چند به ميل شخصي اين حرفه را انتخاب نكرده بود. او ميخواسته مهماندار هواپيما باشد. گفتني است بدترين اتفاق زندگي ماري داريوسك بزرگ شدن در خانهاي بود كه هميشه در آن يك روح حضور داشت. او پس از پسري مرده به دنيا آمده بود.
راز خانواده
در رمان «كلو» سوالهاي فراواني در ذهن سولانژ (قهرمان) درباره برادري كه هرگز نديده بود، وجود دارند. نويسنده اين كتاب درباره اوضاع و احوال شخصياش ميگويد: همه چيز زندگي من در همان كتاب پنهان شده است. و وعده ميدهد روزي خواهد آمد كه پس از مرگ پدر و مادرش بسياري از ناگفتههاي خود درباره آنها را در كتابي تازه منتشر كند.
سال 2007 داريوسك رمان «تام مرده است» را نوشت. بنا به گفته او نوشتن اين كتاب وسيلهاي براي دفع عقدههاي روحي انباشتهشده در طول يك دهه پس ار فقدان فرزند خردسالش تام بود. فرزندي كه والدينش او را بسيار دوست داشتند. اين رمان در فهرست نامزدهاي فمينا و گنكور 2007 هم جاي گرفت اما كامي لوران ديگر نويسنده فرانسوي تا آنجا پيش رفت كه داريوسك را به «سرقت روانشناختي» از يكي از داستانهايش متهم كرد. دعواي آن دو كه مدتي نقل محفل رسانههاي فرانسوي شده بود تا آنجا ادامه يافت كه داريوسك در پاسخ به اتهام كامي لورن گفته بود: اين مشكل شخصي خودش است. آدمها فكر ميكنند مالك درد و رنجهايشان هستند.
در هرصورت آن مشاجره داريوسك را از كسب جوايز آن سال ناكام گذاشت. بهخصوص آنكه شخص كامي لورن يكي از اعضاي هيأت داوران جايزه فمينا بود. از زمان انتشار رمان «قصههاي خوك» در سال 1996 تاكنون ماري داريوسك هيچ جايزهاي جز استقبال گسترده خوانندگان از آثارش كه همواره او را بسيار خوشحال ميكند، دريافت نكرده است. اين رمان «اثر برتر منتخب خوانندگان» آن سال نام گرفت و بيش از يك ميليون نسخه فروش كرد، اتفاقي كه همه ناشران فرانسوي را به حيرت واداشت. اين رمان زني را به تصوير ميكشيد كه رفته رفته تبديل به هيبتي چاق و بدون ريخت و قيافه شبيه خوك ميشد.
عنوان رمان «كلو»، از فرشتهاي به همين نام گرفته شده است و درباره دوران جواني دختري است كه نخستين احساساتش را تجربه ميكند. داريوسك در مقايسه با روزهاي جوانياش، تغييرات در زمان كنوني را بسيار سريعتر از گذشته ميداند. سولانژ منتظر ميماند تا بالاخره زنگ تلفن به صدا درآيد. اين تلفن يك تلفن سيمي است كه نميتوان آن را جابجا كرد. شيوههاي جلوگيري از بارداري وجود دارند، اما سنتها به سرعت شيوههاي فني پيشرفت نكردهاند و «براي باحال به نظر آمدن بايد هميشه گفت: باشه!» داريوسك معتقد است جوانان روزگار او در دهه 80 ميلادي بسيار فراتر از آنچه ميخواستند رفتند تا آنكه ويروس ايدز هم از راه رسيد و دنيايي را غافلگير كرد.
خلاصه آنكه، «كلو» رماني است كه نميتوان نسبت به آن بيتفاوت بود. رماني است كه بايد خوانده شود.
رمان «كلو» در 345 صفحه از سوي نشر P.O.L فرانسه روانه بازار شده است.
یکشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۰ - ۱۱:۵۶
نظر شما